آیت‌الله موسوی خلخالی، فقیه آزاداندیش و متّقی/ ناگفته‌هایی از تقوای علمی و حساسیت در مسائل اجتماعی

شبکه اجتهاد: مرحوم ‌آیت‌الله حاج سید مهدی موسوی خلخالی، در ذهن همه ما به‌عنوان یک عالم متخصص، متخلق، دوست داشتنی، متبسم، متواضع، فعال و بی‌ادعا تصویر می‌شود. مرحوم استاد موسوی خلخالی از شاگردان مهم مرحوم ‌آیت‌الله خوئی بودند. ایشان در بخشی از دور اول و تمام دور دوم اصول ایشان و همچنین خارج فقه آن مرحوم، حضور داشتند و با مرحومین آیات: میرزا علی فلسفی، سید علی شاهرودی، شهید صدر، سید علی سیستانی و ابوالقاسم گرجی هم‌دوره بودند. آن زمان، دوران اوج و نشاط علمی مرحوم ‌آیت‌الله خوئی بود و حسب آنچه برخی از اساتید ما فرموده‌ا‌ند، درس آن مرحوم در دوره‌های بعد به علت اشتغالات مرجعیت، تفصیل و نشاط سابق را نداشت. درعین‌حال، مرحوم ‌آیت‌الله خلخالی و برخی از اقران ایشان، به دنبال تفصیل و توسعه مباحث بوده‌اند.

پای درس آیت‌الله خویی و پنج استوانه اصولی

مرحوم ‌آیت‌الله موسوی خلخالی برای بنده نقل فرمودند: یک روز [آیت‌الله] آقای سیستانی به من گفتند که [آیت‌الله] آقای خوئی آن مقداری که ثبوتا بر مباحث اصول فقه تسلط علمی دارند بیش از این مقداری است که در سر درس بیان می‌کنند… [شما تصور کنید که مقام ثبوت ‌آیت‌الله خوئی چقدر بوده که حتی تفصیلات و ابتکارات و بحوث ایشان در دور اول خارج اصول، کمتر از مقام ثبوت ایشان بوده است!] … و به هر دلیلی شاید همه آنچه را که در نظر دارند نفرمایند. پیشنهاد من این است که بیایید با هم نزد [آیت‌الله] آقای خوئی برویم و از ایشان بخواهیم این دور جدید اصول را که شروع می‌کنند [یعنی دور دوم] مفصل‌تر بگویند و همه حرف‌هایشان را بزنند و این‌ها ثبت شود. بنده گفتم: پیشنهاد خوبی است! شب بعد از مغرب رفتیم خدمت مرحوم آقای خوئی، آقای خوئی سؤال کردند که: مطلب چیست؟ عرض کردیم قضیه این است و این را هم افزودیم که این هم برای ما شاگردان خوب است که مطالب مفصل‌تر و عمیق‌تری یاد می‌گیریم و بیشتر تلاش علمی می‌کنیم، و هم مطالب بیشتری از شما ثبت می‌شود و می‌ماند و بهره بیشتری به همه می‌رسد. ما هم ما متعهد هستیم که کار و تلاش علمی خوبی انجام دهیم، و مطالب را مرتباً خدمت شما عرضه کنیم و به‌دقت تدوین و اصلاح کنیم. مرحوم آقای خوئی فرمودند: اولاً آنچه را که من بیان می‌کنم حاصل افکار بلند پنج استوانه علمی ـ یعنی شیخ، آخوند، نائینی، اصفهانی و عراقی ـ است. من آنچه از مبانی و آرای ایشان مهم بوده و در استنباط، مؤثر بوده گزینش کرده‌ام و در درس گفته‌ام، و علاوه بر این‌ها نظرات، ملاحظات و نقدهای خودم را هم گفته‌ام؛ و بیش از این برای اجتهاد و استنباط احکام لازم نیست. به شما هم توصیه می‌کنم به‌جای اینکه خیلی توغّل در اصول کنید، باقی وقت خود را هر چه می‌توانید روی فقه بگذارید که پنجاه و چند باب دارد و عمر زیادی می‌خواهد که انسان یک دوره فقه را کار کند. ضمناً من هم فرصت کافی برای این تفصیلات و اضافات بیشتر ندارم؛ چون گرفتارم و بایستی به سؤالات و استفتاءاتی که مرتباً می‌آید، پاسخ بدهم [چه این‌که اوایل مرجعیت ایشان بوده است].

مرحوم آقای خلخالی می‌فرمودند: ما فضولی کردیم و خدمت‌شان عرض کردیم: آقا! برای استفتائات، به دیگران بسپارید که به شما کمک کنند و جواب بدهند. شما حیف است وقت‌تان را به این‌ها بگیرید، اولویت با اداره شاگردان و ارائه بحث‌های عمیق اصولی است که مباحث شما تکمیل شود. آقای خوئی قدری متغیّر شدند و فرمودند: این چه حرفی است؟! مردم یک عمر حوزه‌ها را تأمین کرده‌اند که ما به اینجا برسیم، مجتهد بشویم و کمک‌شان کنیم، پاسخ سؤالات‌شان را بدهیم. آن وقت حالا که مجتهد شدیم، بگوییم به ما ربطی ندارد، ما می‌خواهیم دنبال کارهای علمی خودمان برویم؟! نخیر، اولویت با مردم است!

نظم علمی

‌آیت‌الله خلخالی از علمایی بودند که نظم و پشتکار علمی فوق‌العاده‌ای داشتند. به لحاظ تقریر، کتابت و نشر آراء استادشان، بسیار اهتمام داشتد. مجلدات مختلف فقه الشیعه را که بر اساس مبانی استادشان ‌آیت‌الله خویی بود، به‌طور محققانه‌ای تدوین و خیلی مرتب منتشر کردند.

تبیین و تحکیم مبانی ولایت‌فقیه

مرحوم آیت‌الله خلخالی در مبارزات هم نقش داشتند، ایشان در تهران هیئتی مذهبی تأسیس می‌کند و در شکل هیئت به کارهای سیاسی و مبارزه با شاه هم می‌پردازد و لذا پس از پیروزی انقلاب در تدوین قانون اساسی کشور مورد مشاوره و همفکری قرار می‌گیرد.

ایشان پس از پیروزی انقلاب، نیاز جامعه به تبیین اندیشه سیاسی اسلام و مبانی حکمرانی را جدی می‌یابد. لذا با تکیه بر درون‌مایه فقاهتی کتابی با عنوان «حاکمیت در اسلام یا ولایت‌فقیه» نوشتند و برای استفاده در تدوین قانون اساسی هم فرستادند که نظراتشان دیده شود. ایشان در این کتاب، امامت را به دو معنای خاص و عام در نظر گرفته‌اند و اولی را مختص به اهل‌بیت علیهم‌السلام و امامت عام ـ یعنی زعامت امور عامه و اداره جامعه ـ را به‌طور قطعی شامل فقهای جامع‌الشرایط دانستند.

ایشان برای ولایت‌فقیه مراتبی ده‌گانه قائل بودند که از «ولایت در فتوا» و «ولایت قضا» شروع می‌شود و به «ولایت امر» و زعامت کامل سیاسی و اجتماعی ختم می‌شود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت ایشان مرقوم فرمودند: «نوشته‌ای متین در باب حکومت اسلامی مانند دیگر نوشتجات فقهی و اصولی از یادگارهای برجسته ایشان است».

‌آیت‌الله خلخالی نظر ‌آیت‌الله العظمی خویی در ولایت‌فقیه را هم ـ برخلاف تبیین بعضی ـ مبسوط می‌دیدند و اگرچه آن را از باب حسبه تقریر می‌کردند، اما معتقد بودند که استادشان ‌آیت‌الله خویی با توسعه امور حسبه، عملاً دائره ولایت را در حد همان ولایت مطلقه فقیه امام خمینی قدس نفسه الزکیه می‌دیدند. ایشان می‌فرمود: ‌آیت‌الله خویی ولایت‌شان مفهوماً «مقید» به حسبه است، اما مصداقاً «مطلقه» و در همه شئون حکومت است.

لذا ما از ایشان و ‌آیت‌الله خزعلی ـ که آن وقت عضو شورای نگهبان بودند ـ دعوت کردیم در این خصوص گفتگو کنند و در این گفتگو، بیانات ‌آیت‌الله خلخالی برای ‌آیت‌الله خزعلی (ره) خیلی شگفت‌آور بود و برای ایشان تازگی داشت. ایشان به ‌آیت‌الله خزعلی فرمود که ‌آیت‌الله خویی برای ولی‌فقیه، شئونی مثل اذن در جهاد ابتدایی قائل است، که حتی مرحوم امام در ولایت مطلقه به آن قائل نیست. البته ‌آیت‌الله خزعلی نسبت به نفوذ حکم ولی‌فقیه در موارد تزاحم مصالح کلی (مثل حفظ نظام و …) با احکام اولیه و تقدیم حکم حکومتی بر احکام اولیه، مثال‌های نقضی داشتند. بنده اولین بار، از ‌آیت‌الله خلخالی شنیدم که ‌آیت‌الله خوئی قائلند که ولی‌فقیه می‌تواند اذن به جهاد ابتدائی بدهد.

مشوق شاگردان

ایشان غیر از آن ابعاد علمی، به پرورش شاگرد اهتمام بسیاری داشتند. معتقد بودند کسی که تدریس می‌کند به تعبیر خودشان باید ملتزم به همه لوازمش باشد. یک وقت من به ایشان عرض کردم که آقا بعضی از اساتید ما آن‌قدر احتیاط داشتند که وقتی ما با آن‌ها درس خارج شروع کردیم اجازه نمی‌دادند که حتی ما درس را اعلام کنیم که اگر کسی دیگری هم مایل است شرکت کند. ‌آیت‌الله خلخالی فرمودند: این چه‌کاری است؟! التزام به شیء، التزام به لوازمِ آن است. اگر کسی تدریس را شروع کرد، باید اطلاع‌رسانی هم بکند، به شاگردان هم بگوید تقریرش را بنویسند، و به آن‌ها کمک کند تا تقریرش را منتشر کنند و در معرض نقد بگذارد. همه این‌ها یک فعالیت علمی است، که اگر کسی وارد آن می‌شود باید همه این انحاء و اجزاء، وارد شود. خودشان همین‌طور بودند. بسیار مشوق شاگردانشان برای تحقیق و نگارش بودند. گاهی از سر بزرگواری با بنده تماس می‌گرفتند و می‌فرمودند: شما فلانی را که درس من می‌آید و مشغول تحقیق و نوشتن است، تشویق کن. چون اگر من بگویم، فکر می‌کند برای نشر افکار خودم عجله دارم! لذا شما برای نوشتن و انتشار نوشته‌هایش تشویقش کن، بگو بیاورد و شما ببینید. بنده هم امتثال امر می‌کردم.

جالب این‌که ایشان شاگردان و طلاب جوان درس‌شان را تشویق می‌کرد و به آن‌ها اهتمام می‌کرد؛ کسانی که حدود چهل یا پنجاه سال با ایشان اختلاف سنی داشتند. در حالی که اگر استادی بخواهد خودش را جا بیندازد، به فضلای میان‌سال درس اعتنا می‌کند و تقریر و نشر دروس خود را به آن‌ها می‌سپارد.

ایشان اعتقاد داشتند آن‌هایی که جوانترند، بیشتر سزاوار اعتنا و مراقبت و حمایت هستند، این‌ها را در معرض داشتن آینده روشن و خوب می‌دیدند و تحویل‌شان می‌گرفتند. حتی در این حد که اگر خداوند فرزند جدیدی به آن‌ها عنایت می‌کرد، در مجلس عقیقه شرکت می‌کردند، هدیه می‌دادند. اساساً ایشان روی روابط عاطفی و احسان، خیلی مقید بودند. به من می‌فرمودند که من می‌دانم بعضی از این طلبه‌ها گرفتارند، من با این واسطه که می‌گویم نوشته‌هایتان را بیاورید تا ببینم، بهانه‌ای برای تشویق مالی به دست می‌آورم؛ چون عزت نفس‌شان مانع از این است که همین‌طوری کمک کنم. از تشویق نکردن و رسیدگی نکردن اساتید نسبت به طلاب، ناخشنود بودند و می‌گفتند: استاد باید آقا باشد، با گدابازی طلبه خوب، پرورش پیدا نمی‌کند.

البته این رسیدگی و تشویق، صرفاً مادی نیست؛ یک بار با حقیر تماس گرفتند و فرمودند: یکی از تقریرات ما دارد منتشر می‌شود، اما مثل این‌که چون سن مقرِّر کم است، ناشر اثر مایل نیست نام وی را روی جلد بیاورد و می‌خواهد فقط نام بنده را بیاورد. شما تلاش کن حتماً اسم او را درج کنند، ما همه این کارها (یعنی نشر تقریرات) را کردیم که این‌ها تشویق بشوند؛ وگرنه، از بنده کتاب‌های متعددی منتشر شده و نیاز به اسم ندارم.

تواضع و تقوای علمی

ایشان در کار علمی، آزاداندیش و متقی بودند. یک وقت ایشان تماس گرفتند و فرمودند که با شما کاری دارم. خدمتشان رسیدم، فرمودند: اولاً این جلد تقریر درس من را نگاه کن، ببین به‌خوبی فلان جلد درآمده تا به این آقا بگوییم خوب است و ادامه بدهد، یا احتیاج به اصلاح دارد و باید کسی را بگوییم کمکش کند؟ البته به نظرم این نظرخواهی ایشان، نوعی ابراز لطف و اعتماد، و به‌نوعی تشویق بنده کمترین بود؛ وگرنه نظر خودشان دقیق بود. نظرم را عرض کردم. بعد با کمال تواضع فرمودند: ثانیاً این‌ها ـ اشاره کردند به چند دسته برگه منظم حروف‌چینی و صفحه‌آرایی شده از نوشتجات عربی ـ تقریرات من از درس اصول آقای خوئی است، که همه، تصحیح، حروف‌چینی، و صفحه‌آرائی شده و به تقریظ مرحوم آقای خوئی، آراسته است. این آماده نشر است و بعضی‌ها اصرار می‌کنند که زودتر منتشر کنید. ولی من فکر کردم یکی از شماها که مطلع از سایر تقریرات آقای خویی و بازار نشر هستید، مقایسه کنید ببیند آیا حرف تازه‌‌ای نسبت به تقریرات دیگر دارد که منتشر بشود، یا نه؟ چون کتاب‌های یک نویسنده مثل فرزندش است، آدم همیشه می‌گوید بچه‌ام خوب است! لذا شما با یک نگاه بیرونی دقیق نگاه کن، ببین چیزی مازاد بر تقریرات دیگران ـ مثل دراسات و محاضرات و مصباح ـ دارد یا نه؟ تقیه هم نکن! بنده حدود چهل دقیقه در محضر ایشان، مجلدات مختلف این تقریرات را ورق زدم و مطالعه کردم، و با مطالبی از سایر تقریرات، مقایسه کردم. عرض کردم: آقا به نظر من حرف‌ها و جمع‌بندی‌هایی مازاد دارد. ایشان گفتند: چند درصد؟ گفتم: حدود ده تا پانزده درصد. گفتند: نه، حداقل باید سی ـ چهل درصد باشد، وگرنه کاغذ را بیخود مصرف کنیم که چه شود؟! خیلی از این آزادگی و انصاف و تواضع و تقوای علمی ایشان، تعجب کردم. بعداً شنیدم ایشان چند نسخه فقط برای بایگانی خودشان و احیاناً اجابت درخواست‌کنندگان معیّن، تعدادی را پرینت گرفتند و در خانه نگه داشتند و دیگر چاپ عمومی نکردند. این ماجرا برای حقیر، خیلی درس‌آموز و تکان دهنده بود. این درجه از تقوا و ورع، در جهات علمی داشتند.

خانواده‌ مدار

ایشان بسیار مردمی بودند، خانواده دوست و اهل رسیدگی به خانواده بودند و دیگران را نیز به آن سفارش می‌کردند. می‌فرمودند: به خانواده‌هایتان برسید که اگر خانواده‌ها از شما راضی باشند، این‌ها خودشان مبلغ می‌شوند و دیگران را هم تشویق می‌کنند که با اهل علم ازدواج کنند. اصرار داشتند که طلبه‌ها به خاطر موفقیت آینده‌شان به خانواده‌ها فشار نیاورند، و خانواده‌شان را قربانی نکنند. خودشان بدون هیچ حسرتی می‌فرمودند که من اگر نجف می‌ماندم، اوضاعم فرق می‌کرد. مسلّم بود که ایشان ثبوتاً و اثباتاً چقدر برای مرجعیت مستعد بودند، ولی دیدند اگر تهران باشند اوضاع زندگی برای اهل‌بیت‌شان مناسب‌تر است و کمتر سخت می‌گذرانند، لذا به تهران عزیمت کردند.

مردم دار

هم در ایام اقامت در تهران و هم در مشهد، بسیار مردمی و مرد‌م‌دار بودند. برای من جالب بود در مسجدی که ایشان در تهران اقامه نماز می‌کردند و چقدر مردمی بودند. با این‌که ایشان سال‌ها مقیم مشهد شده بودند، اما اعیاد مهم را به مسجدشان در تهران ـ که پیش از هجرت به مشهد در آن اقامه نماز می‌کردند ـ می‌رفتند تا به دوستان و یاران مسجدی‌شان سر بزنند و آن مردم را تا آخر عمرشان رها نکردند. سالی دو سه ماه تهران می‌رفتند هم به خاطر خانواده‌شان، هم به خاطر ارتباطات مردمی. در مسجدشان همان برنامه‌های سابقشان را در مسجد صدریه ـ مثل جشن مفصل و معروف نیمه شعبان ـ برپا می‌کردند. این خیلی مهم بود که هم جانب مردم را و هم جانب نخبگان را داشتند. برخی از علما وقتی مردمی می‌شوند، جنبه‌های علمی آن‌ها از قبیل تربیت شاگرد و قوّت درسی کاهش پیدا می‌کند، اما ایشان هر دو را همزمان داشتند.

ایشان منزلشان را وقف زوار حضرت رضا (ع) کردند. یک ساختمانی مخصوص زائرین، در آن طرف زمین منزل‌شان ساختند، به من هم می‌فرمودند: بزرگان اهل علم، مصلحت نیست بروند مسافرخانه و هتل، آنجا بیایند که اندرونی و بیرونی و جایی برای ملاقات دارد، آنجا وقف همین کار است. لذا ‌آیت‌الله العظمی فیاض که مشهد آمدند، آنجا مقیم شدند. قسمت زائرسرا برخلاف محل سکونت خودشان، مجهز و عالی ساخته شده است.

حساس به امور جامعه

به لحاظ اجتماعی، هم در پشتیبانی امور خیریه و هم در تأسیس مراکز فعال بودند. در خیلی از مناسبات یا دوره‌های انتخابات، بیانیه می‌دادند و مردم را دعوت به حضور می‌کردند. ضمناً مثل بعضی، امضایشان را به بقیه موکول نمی‌کردند، بلکه می‌گفتند بنده حاضرم اولین امضا را درج کنم، اما اگر من بدون اطلاع دیگران شروع‌کننده باشم، شاید چنین معنا شود که احساس تقدم بر دیگران دارم، نمی‌خواهم این‌طور باشد. لذا از آقایان دیگر استجازه و کسب نظر کنید، اما بگویید بنده امضا می‌کنم. اعتقاد داشتند علما باید با یکدیگر جلسات منظم گفتگو و مشورت داشته باشند. مایل بودند که حوزه مشهد بیش از این تحرک اجتماعی داشته باشد، در مناسبات مهم واکنش نشان بدهد و بیانیه بدهد. اصرار داشتند که: از الآن باید تمرین کنید تا وقتی یک عالم حوزوی برجسته شدید، فعال و در میدان باشید. نه این‌که در حاشیه انزوا باشید و برایتان مهم نباشد که برای جامعه چه اتفاقی بیفتد. گاهی حتی در مسائل خاصی که همه کس ورود پیدا نمی‌کنند ـ مثل هویت فرهنگی و اجتماعیِ ساخت‌وسازهای اطراف حرم مطهر ـ ورود می‌کردند. این‌ها برای بنده جذاب بود. روی مسائل آموزشی حوزه و نظام تحصیلی طلاب، و ضوابطی که بر حوزه حاکم می‌شود. روی حفظ سنت‌های آموزشی حوزه حساس بودند و این‌که فضا برای نخبگان بیشتر فراهم بشود.

دعوت به مشهد

آمدن ایشان به مشهد، بیشتر برای پر کردن خلأ خارج اصول استاد بزرگ اصول فقه در مشهد، مرحوم ‌آیت‌الله حاج میرزا علی فلسفی بود؛ اما مدت‌ها پیش از آن، مقام معظم رهبری حضور ‌آیت‌الله خلخالی را به علمای مشهد توصیه کردند. ایشان در یکی از دیدارهای خصوصی، به جدّ ما مرحوم ‌آیت‌الله میرزا حسنعلی مروارید فرموده بودند گفته می‌شود مشهد بزرگانی داشته که به پرورش شاگرد به‌طور جدی مشغول بوده‌اند و به نظرم از ‌آیت‌الله موسوی خلخالی در تهران، غافل نشوید. ایشان بنیه قوی اصولی و فقهی و حلقه درسی بانشاطی دارند و اُنسی هم به مشهد دارند، خوب است از ایشان دعوت کنید به مشهد بیایند.

رضوان خدا بر ایشان باد. خداوند همه علمای درگذشته این دیار را غریق دریای بیکران رحمتش بکند و باقین را محفوظ بدارد که ان‌شاءالله شاکر نعمت ایشان باشیم./ پایگاه شورای عالی حوزه علمیه خراسان

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: الهی خراسانی, مجتبی, موسوی خلخالی سید محمد مهدی
apartmentمراکز مرتبط: حوزه علمیه خراسان
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها:

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست