در علم و تقوی، فقاهت و سیاست یک عنصر برجسته و بینظیر بود و میتوان با قاطعیت و بدون هیچگونه تردیدی باور داشت و اعلام نمود که آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی یک نماد و شخصیت نمونه در تراز حکومت اسلامی و یک تربیتشده کامل مکتب اسلام و محصولی بیهمتا از «انقلاب اسلامی» بهشمار میرفت وای کاش که روش و منش او الگویی برای همه مسئولین و همه طلاب حوزههای علمیه باشد.
شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی از علما و محققین معاصر در گفتار زیر به یاد و ذکر خاطراتی کوتاه از دیدارهای خود با مرحوم آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی در نجف، بیروت و ایران میپردازد که از منظرتان میگذرد.
آشنایی در نجف اشرف
… در دورانی دور برای حضور در حوزه علمیه نجف اشرف، بهطور قاچاق به عراق رفتم. این سفر اول من به کشور عراق بود و با مشکلاتی بسیار انجام گرفت ولی با حضور در حوزه علمیه نجف، همه سختیها و مشکلات فراموش شد و من به عنوان یک «طلبه» جوان جستجوگر، در مدرسه آیتالله بروجردی، در حجره مرحوم حجتالاسلام والمسلمین، شیخ عباسعلی عمید زنجانی که از همکاران ما در مجله «مکتب اسلام» و از طلاب حوزه علمیه قم بود، به عنوان میهمان، سکونت یافتم…
… محیط مدرسه و شور و شوق طلبگی باعث شد که بلافاصله در درس بزرگان حوزه نجف شرکت کنم و به محضر علما و شخصیتهای برجسته برسم و با فرهیختگان و فضلای محترم مقیم نجف، از بلاد مختلف، آشنا شوم…
با توجه به شناختی که از «قم» و از راه مکاتبه با آیتالله سید محمدباقر صدر داشتم و از کتابها و آثار علمیـ فلسفی ایشان بهرهمند شده بودم، علاوه بر مراجع عظام، بهطور مکرر به محضر ایشان رسیدم و در همین دیدارها بود که با فضلای گرانقدری از بلاد مختلف آشنا شدم که اغلب آنها از شاگردان آیتالله سید محمدباقر صدر بودند… حضرات آقایان: سید محمود هاشمی شاهرودی، عبدالهادی الفضلی (عربستانی) شیخ محمدمهدی آصفی، سید محمدباقر حکیم، سید عبدالصاحب حکیم، شیخ محمدعلی تسخیری، شیخهادی معرفت، سید جواد فضلالله (لبنانی)، سید غلامحسین موسوی(افغانی) و… از جمله طلاب و فضلای برجسته حوزه نجف اشرف بودند که افتخار آشنایی با آنها که بعد به دوستی و اخوت مبدل شد، بهدست آمد.
… بدینترتیب، نخستین دیدارهای من با آقا سید محمود هاشمی شاهرودی، طلبه فاضل و شاگرد ممتاز و برجسته آیتالله سید محمدباقر صدر، بهطور مکرر در نجف اشرف رخ داد… که با مراجعت اینجانب به حوزه علمیه قم، متأسفانه این ارتباط قطع شد.
در بیروت
… سالیانی بعد در لبنان بودم که حجتالاسلام والمسلمین خلیلی، از دفتر امام موسی صدر گفت: آقای سید محمود هاشمی شاهرودی به بیروت آمده و در منزل آقای حامد العزیزی مدیر انتشارات «دارالتعارف» سکونت دارد… در آن روزها جنگ بیامان و بیرحمانه داخلی در خیابانهای لبنان به اوج خود رسیده بود و من تصمیم داشتم که هرچه زودتر از «معرکه» خارج شوم و به ایران برگردم… اما با شنیدن خبر حضور آقای شاهرودی در بیروت بر خود لازم دیدم که دیداری از ایشان داشته باشم… با رعایت احتیاطات در محله «الشیاح» که منطقه فقیر و شیعهنشین بیروت است به «شقّه» حامد العزیزی ـ حفظهاللهـ رفتم که اتفاقاً در طبقات فوقانی آن مجتمع قرار داشت و رگبار گلولهها، از هر طرف در اطراف آن ساختمان میبارید و «فالانژها» آن منطقه شیعهنشین را که یکی از پایگاههای «امل» هم در آن منطقه قرار داشت، به شدت میکوبیدند.
… در «شقه» کوچک و دو سه اطاقه حامد، به دیدار آقای سید محمود رفتم و ایشان با گرمی بسیار از بنده استقبال کرد… در آن شرایط جنگی، وقتی پرسیدم که چرا در این بحران به لبنان آمدهاید؟ گفتند: مشغول غلطگیری نهایی «بحوث فیعلم الاصول» تقریرات دروس استادم آیتالله صدر هستم چون قرار است در بیروت چاپ شود.
… و اوراق تایپ شده کتاب چندجلدی تقریرات، همه جای اطاق را پر کرده بود و ایشان علیرغم آن شرایط جنگی، بدون هیچ ترس و واهمهای با آرامش کامل در آن اطاق به تصحیح کتاب مشغول بود. البته این روحیه قوی، آموزشدهنده بود، ولی برای من که کار خاصی در بیروت نداشتم، ادامه این اقامت منطقی به نظر نمیرسید و ایشان هم توصیه کردند که هرچه زودتر «بیروت» را ترک کنم چون در اینجا فالانژها فعلاً بر احدی رحم نمیکنند و بویژه روحانیون شیعه را هدف قرار میدهند…
… از الشیاح خارج شدم. دلم در آنجا ماند چون نگران سلامتی سید بودم، چرا که از همه اطراف شهر رگبار گلولهها و حتی گلولههای سلاحهای سنگین الشیاح را هدف قرار میداد…
در ایران
… سید در عراق به مبارزه ادامه داد سرانجام توسط رژیم بعثی صدام خبیث دستگیر و به زندان رفت و مدتی شکنجههای بعثیها را تحمل کرد و مدتها بعد که بهطور موقت آزاد شد؛ به راه خود ادامه داد و این بار که مزدوران برای دستگیری وی به منزلش رفتند او را نیافتند و در عوض! سه برادر کوچکتر او را که در منزل بودند دستگیر و به زندان بردند و بعد فقط به جرم اینکه برادران سید هاشمی هستند، اعدام کردند!. سید از راه کویت به ایران آمد و در اینجا با همکاری آیتالله حائری، آیتالله شیخ محمدعلی تسخیری، آیتالله اشکوری، حجتالاسلام والمسلمین محمدسعید نعمانی و… «جماعهالعلماء» را تشکیل دادند که مرکزیت آن در «قم» قرار داشت و در واقع سازمانی مانند «روحانیت مبارز ایران» بود. در مرحله بعد و پس از آمدن آیتالله سید محمدباقر حکیم و برادران حزب الدعوه به ایران، به سازماندهی جوانان عراقی که از ستم صدامی به ایران پناه آورده بودند، پرداخت و «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را تشکیل داد و نیروهای وابسته به آن به پشتیبانی از نیروهای مسلح ایران پس از آموزشهای نظامی زیر نظر شهید مصطفی چمران که در آن برهه، وزیر دفاع کشور بود، مشغول جنگ با نیروهای متجاوز و اشغالگر بعثی بودند، شتافتند و در این راستا خدمات بسیاری را به علت آشنایی به مناطق درگیری و روستاهای اطراف ایران، انجام دادند.
در این برهه من چندین بار سید شاهرودی را ملاقات کردم که محکم و استوار آماده ادامه نبرد بر ضد اشغالگران و دشمنان ایران و عراق بود. آیتالله شاهرودی، خود در تشکیل این سازمانـ «المجلس الاعلی للثوره الاسلامیه فیالعراق» نقش عمده و اساسی داشت، میگوید:
… با شروع جنگ تحمیلی و فشار صدام بر شیعیان و مردم عراق، امام مأموریتی به آیتالله خامنهای (رئیس جمهوری وقت) مبنی بر پیگیری امور عراق دادند. در سال ۱۳۶۱ با پیگیری و استفاده از ظرفیت روحانیت مبارز عراق بهخصوص آیتالله سید محمدباقر حکیم و آیتالله هاشمی شاهرودی با تنظیم اساسنامهای «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را راهاندازی کردند.
خود آیتالله شاهرودی در این باره میگوید: «آیتالله خامنهای که خدا حفظشان کند، از طرف حضرت امام مسئول شده بودند بحث عراق را دنبال کنند. گمانم اوایل ریاست جمهوری ایشان بود. اعضای جماعهالعلماء همه از نجفیها بودند. کربلاییها هم مستقلاً برای خود جماعتهایی را راه انداخته بودند و بیشتر با آقای منتظری و سید مهدی هاشمی سر و کار داشتند. آقا دیدند این شیوه مناسبی نیست و پیشنهاد کردند مجلسی به نام مجلس اعلا تشکیل شود. جنگ هم شروع شده بود و ضرورت ایجاب میکرد که یک مجلس درست و حسابی تشکیل شود که همه اینها را در خود جمع کند. در واقع پیشنهاد مجلس اعلا را ایشان دادند و از همه ما که بیشترمان در قم بودیم، دعوت کردند، به بنده هم مستقیم زنگ زدند.
تا قبل از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی نه زیاد. یکی یکی افراد را دعوت کردند و خدمتشان رفتیم. از بعضی آقایان کربلایی هم دعوت کرده بودند شیخ دیگری هم بود که فوت کرده است. او هم عدهای از کربلاییها را تحت عنوان العملالاسلامی جمع کرده بود. مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلا جمع کرد و در اولین جلسه بحثهای مفصلی هم شد، بعضیها موافق و برخی مخالف بودند. ایشان گفت که «من از طرف امام مسئول هستم.» خلاصه ایشان این تشکیلات را ایجاد و اساسنامهای را تنظیم کرد و از ما خواست بنشینیم و درباره آن بحث و آن را تنظیم و تکمیل کنیم و خدمت ایشان بدهیم. ما هم این کار را کردیم. البته آقای حکیم محور بود. دو سه نفر کربلایی و بقیه نجفی بودند. بنا شد یکی از عالمان اهل سنت هم باشد که از اهالی کرد دعوت شد…» در این برهه نیز اینجانب به نحوی با ایشان همکاری داشتم…
ریاست قوه قضائیه
… پس از انتصاب آیتالله شاهرودی به ریاست قوه قضائیه که بقول ایشان «ویرانهای را تحویل» گرفته بود به دیدارشان در محل قوه رفتم؛ مانند همیشه دیداری صمیمانه و دوستانه، همراه با اعتراض حقیر که چرا ریاست قوه قضائیه و در واقع کاری اجرائی قبول کردهاند و گفتم: شما باید در حوزه علمیه قم میماندید و حوزه را سیراب میکردید و قضاتی را تربیت و تحویل جامعه و قوه قضائیه میدادید، بدون آنکه خود مسئولیت اصلاح و ترمیم ویرانهای را به عهده بگیرید و من میترسم که در این کار موفق نشوید و بعدها، دیگران بیایند و با تعبیر مشابهی قوه را تحویل بگیرند و افزودم که حتماً باید حوزه را از لحاظ علمی غنیتر میساختید و با نشر رساله عملیه با صلاحیتی که دارید، مسئولیت مرجعیت آینده را هم میپذیرفتید؟
… آیتالله شاهرودی، با لبخندی ملیح، همه حرفهای مرا گوش داد و در آخر گفت: اگر اجازه میدهید من هم توضیحی بدهم؟ گفتم بفرمایید!؛ گفتند:
ما درس و بحث را از آغاز برای این منظور آغاز کردیم که خدمتی به مردم و جامعه بتوانیم انجام دهیم… و هماکنون که موقعیتی برای احقاق حقوق عامه مردم پیش آمده، من نمیتوانستم به بهانه اینکه حوزه را باید غنیتر بسازم، از مسئولیت کنار بروم. البته من از حوزه قم منقطع نیستم و در تهران هم علاوه بر امور، به بحثهای طلبگی، به نوعی دیگر میپردازم.
در مورد مرجعیت و رساله هم بنده با وجود بزرگان قم و نجف، فعلاً صحیح نمیدانم که خود را مطرح کنم و اگر هدف خدمت و مردم و جامعه است، در هر محلی و مکانی میتوان اقدام کرد وگرنه با وجود اعاظم، انسان خود را نباید محدود کند و کاری انجام ندهد که روزی روزگاری به مرجعیت برسد. به هرحال من هدفم خدمت بوده و دنبال عناوین موهوم موقعیت حوزوی و غیره نیستم. دعا کنید خداوند توفیق دهد تا در این امر موفق شوم…
… ـ پس از این توضیحات با وارد شدن یکی از قضات به دفتر ایشان که گویا وقت قبلی داشته و من بیش از وقت تعیین شده، نشسته بودم، خداحافظی کردم ولی توضیحات ایشان مرا قانع نکرد و همچنان معتقد بودم که آیتالله شاهرودی با آن پشتوانه عظیم فقهی و علمی میبایست در قمـ یا نجف میماند و همانطور که امام خمینی رحمهاللهعلیه، در آغاز انقلاب با شناختی که از ایشان و از دوران اقامت در نجف داشت، به ایشان توصیه کرده بودند: «تدریس در حوزه علمیه قم را بر هر کاری ترجیح دهد و به تربیت طلاب مستعد در زمینههای علمی و اخلاقی بپردازد.»
و البته ایشان پس از پایان دوران مسئولیت در قوه قضائیه به «قم» بازگشت و به تدریس و تألیف و تحقیق و تربیت طلاب، ادامه داد و در همین مرحله به پایهگذاری مؤسسه دائرهالمعارف فقه اسلامی پرداخت که به پیشنهاد آیتالله خامنهای انجام گرفت. معظم در حکمی،خطاب به آیتالله شاهرودی، در این رابطه، چنین مینویسند.
«… جنابعالی را که چهره درخشانی در علم و عمل بوده و بحمدالله از مقام والایی در فقه و علوم مرتبط با آن برخوردارید برای انجام این اقدام بزرگ شایسته دانسته و مسئولیت ایجاد و اداره مؤسسهای برای تهیه این دائرهالمعارف را به جنابعالی محول میکنم.» و البته اقدام آیتاللههاشمی با توجه به تفوقی که در این علوم داشت، در انجام این امر بزرگ با موفقیت همراه بود و آثار منتشرشده از این مؤسسه در زمینههای مختلف، از جمله تألیفات خود آیتاللههاشمی، میتواند نشاندهنده بخشی از این موفقیت باشد و به عنوان آثاری ماندگار، در حوزههای علمیه، مورد استفاده قرار گیرد.
آثار علمی
بعضی از آثار علمی ـ فقهی و اصولی ـ منتشرشده ایشان عبارتند از:
۱ ـ کتاب الخمس (۲جلد) ۲ـ کتاب الاجاره (۲جلد) ۳ـکتاب (الزکات (۴جلد) ۴ـ کتاب الحجّ (۳جلد) ۵ـ بحوث -فیعلمالاصول (۷جلد) ـ (این مجموعه در واقع تقریرات درسهای اصول شهید آیتالله سید محمدباقر صدر است) ۶ـ الصراط (اجوبهالاستفتائات) ۷ـ صحیفه عدالت (۸جلد) ۸ ـ قرائات فقهیه معاصره (۲جلد) ۹ـ مقالات فقهیه: (قاعده فراغ و تجاوز، حکومت اسلامی، جهانبینی اسلامی و…) ۱۰ـ بحثهایی پیرامون اصول فقه و… آثار دیگر…
این تألیفات و آثار علمی گرانبها میتواند نشاندهنده عمق بینش آیتالله شاهرودی در مسائل فقهی و اصولی باشد که البته اغلب آنها تکرار مکررات نیستند و بلکه همراه با نوآوریهایی تألیف شدهاند که مسئله «نقش زمان و مکان» را در خود ملحوظ داشتهاند…
دائره المعارف فقهی
اشاره شد که یکی دیگر از اقدامات علمی ماندگار ایشان در حوزه علمیه قم، اشراف بر تألیف یک موسوعه پربار فقهی یا دائرهالمعارف فقهی است که از سال ۱۳۶۹ پس از پیشنهاد آیتالله خامنهای در قم آغاز نمود… علمای اهل سنت موسوعهها یا دائرهالمعارفهای متعدد فقهی تألیف و منتشر ساختهاند که در آنها از مطالب فقه شیعی خبری نیست. مثلاً در مصر، علما محترم الازهر دائرهالمعارف قطور و چند ده جلدی تحت عنوان: «موسوعه فقه جمال عبدالناصر»! منتشر ساختهاند (اینجانب در مدت اقامت در قاهره، به بعضی از علما محترم الازهر گفتم که یک موسوعه ارزشمند فقهی نمیبایست به نام یک رئیس حکومت نامگذاری میشد که پاسخ دادند، چون هزینه تألیف و چاپ و نشر آن را وزارت اوقاف میپرداخت، وزیر مربوطه پیشنهاد کرده بود که این نام انتخاب شود، ولی حق با شما است و بهتر بود که از یک نام کلی و گویا استفاده میشد.) علاوه بر موسوعه فوق که من بعضی از مجلدات اخیر آن را از «قاهره» به آیتالله شاهرودی فرستادم،موسوعه معرف «الفقه علیالمذاهب الاربعه» هم با اضافات و تجدیدنظر، از طرف مجمع البحوث الاسلامیه منتشر گردیده که باز از آراء «مذهب خامس»ـ شیعیـ در آن خبری نیست. موسوعه دیگری نیز توسط وزارت اوقاف کویت تنظیم و در ۱۵ جلد قطور انتشار یافت که آن هم خالی از آراء فقهی شیعه بود…
آیتالله شاهرودی با اطلاعات وسیعی که در این باره داشت، به گفته خود، نخست همه دائرهالمعارفهای فقهی چاپ شده در بلاد عربی و اسلامی را جمعآوری کردند تا ببینند نوع کار آنها چگونه بوده و مدخلها را چطور انتخاب کردهاند؟ و پس از ارزیابی آنها و تماس با علمای بلاد، شیوهنامهای کامل برای تدوین دائرهالمعارف آماده نموده و چاپ نمودند و برای همه کتب فقهی شیعه از جمله «جواهر» «معجم» درست کردند و سپس موسوعه را بهصورت الفبایی تنظیم نمودند که استفاده از آن بسیار آسانتر است… این موسوعه در واقع میتواند عظمت و موقعیت ممتاز فقه شیعی را به همه بزرگان علم نشان دهد.
این موسوعه که محصول تلاش و کوشش آیتالله شاهرودی و همکاران علمی ایشان است در واقع یک اثر جاودانه و بینظیر، در حوزههای علمیه ماندگار خواهد بود.
شخصیت نمونه
آیتالله شاهرودی بقول استادش شهید آیتالله صدر، دارای نبوغ و استعدادی خاص در درک و فهم اصول و مبانی فقهی، فکری اسلامی بود و به همین دلیل در سن پایینتر از سیسالگی، به درجه اجتهاد رسید و نایل به دریافت اجازه اجتهاد از استادش شهید آیتالله صدر گردید:
«… فرزند ارجمند ما حجتالاسلام والمسلمین سید محمود هاشمی دامتبرکاته، بخشی از عمر خود را صرف آموزش فقه و اصول و علوم شریعت نمود و به یاری خداوند به درجه اجتهاد رسید و اکنون از جمله مجتهدانی است که امید اسلام و مسلمین بهشمار میروند. او در امور حسبیه از این جانب وکالت دارد و نظر او نظر من است… از خداوند سبحان مسئلت دارم که ایشان را به عنوان ذخیرهای برای شریعت اسلام حفظ فرماید…».
این اجازهنامه در واقع نشاندهنده موقعیت علمی و عملی آیتالله شاهرودی در راستای اهداف ارزشمند مکتب اسلام است و در همین راستا بود که او در «مسجد هندی» نجف اشرف در دوران بزرگانی چون آیتالله خوئی و آیتالله صدر، خود به تدریس خارج فقه اشتغال یافت…
تربیت علمی، معنوی آیتالله شاهرودی در مکتب آیتالله صدر، عامل اصلی و مبنای ارزشی روش و منش وی در فعالیتها و اقدامات و تلاشهای علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و… بود و روی همین اصل، ما در دوران فعالیتهای ایشان چه در رابطه با مسائل عراق و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و چه در امور مربوط به انتصاب ایشان به مقامات خاص و مهم در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، تبلور و نمایش معنویت درونی و روش اخلاقی هیچگونه تظاهر و تفاخری، در هیچ زمینه از ایشان ندیدیم و همواره، فروتنانه به وظایف خود طبق موازین شرعی عمل میکرد و هیچوقت ادعایی ویژه که نمودار برتریجویی و تفوقطبعی باشد، از او شنیده نشد و در طول چهل سال زندگی اجتماعی، سیاسی در ایران هرگز ولو برای یکبار روش معنوی را زیر پا نگذاشت و برای خود مزیتی بیشتر از دیگران قائل نشد و متواضعانه با همگان خوشرفتاری نمود و از کارهای مثبت بسیاری که در دوران زندگی خود از او به یادگار مانده بود، خود سخنی به میان نیاورد و حتی در مقابل مخالفان نیز از خود عکسالعمل منفی نشان نداد و اگر اختلاف نظری با یکی از مسئولین داشتـ که امری طبیعی استـ آن را «رسانهای» نکرد و مثلاً با رئیس جمهوری وقت در تلویزیون و یا مطبوعات، به مقابله برنخاست و در واقع نماد و مظهر کامل تبلور یک شخصیت نمونه و برجسته در تراز حکومت اسلامی بود.
آیتالله شاهرودی حتی در موقع حمله ناجوانمردانه بعضی از «بیماران مجلس» که مانند ملحدی در شبکه بیبیسی خبیث که او را «عراقی» و یا «نجفی» نامیدند، بجای مقابله به مثل، فقط به ارائه شناسنامه خود در مجلس، توسط یکی از نمایندگان که در کنسولگری ایران در «کربلا» صادر شده بود، اکتفا نمود و بغض و کینهای هم از کسانی که مصداق «فیقلوبهم مرض» بودند، بدل نگرفت…
او حتی برای یکبار هم از شهادت سه برادرش، توسط بعثیها در عراق، بهرهبرداری نکرد و با آرامش کامل و اعتدالی اسلامی به سخنان همگان گوش فرا داد و به آنچه که میتوانست در مسیر احقاق حقوق عامه مردم انجام دهد، اقدام کرد.
آیتالله شاهرودی حتی موقعیت علمیـ فقهی خود را به رخ احدی نکشید؛ و با استفاده از اجتهاد نوگرایانه، در تعدیل بعضی از احکام کوشید و در این راستا با تکیه بر عنصر «زمان و مکان» که مورد عنایت امام خمینی هم بود، توانست حکم «سنگسار» را در قوه قضائیه به «تعلیق» درآورد و همیشه قضات محترم را به رعایت «مرّ قانون» و اتخاذ روش رفق و مدارا،دعوت کرد و حتی برای رسیدگی به شکایت کسانی که از حکم بعضی قضات، شکوه داشتند، خود روزی را برای رسیدگی مستقیم به این شکایات اختصاص داد و پروندههای مربوطه را بررسی میکرد تا حقی از کسی در دستگاه قضا، ضایع نشده باشد.
در یک کلام: آیتالله شاهرودی در علم و تقوی، فقاهت و سیاست یک عنصر برجسته و بینظیر بود و میتوان با قاطعیت و بدون هیچگونه تردیدی باور داشت و اعلام نمود که آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی یک نماد و شخصیت نمونه در تراز حکومت اسلامی و یک تربیتشده کامل مکتب اسلام و محصولی بیهمتا از «انقلاب اسلامی» بهشمار میرفت وای کاش که روش و منش او الگویی برای همه مسئولین و همه طلاب حوزههای علمیه باشد. آمین یا ربالعالمین.
در بیمارستان!
… برای انجام یک عمل جراحی، در «بیمارستان دی» تهران بستری بودم که روزی سر و صدای رفت و آمد زیادی به گوش رسید! از اطاق خود بیرون آمدم. رفت و آمدها و وضع بیمارستان نشان میداد که یکی از شخصیتها در بیمارستان بستری شده است… از سرپرستاران پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: آیتالله شاهرودی بستری شده است… بلافاصله با همان لباس بیمارستان به سوی اطاق ایشان رفتم، محافظین اجازه ندادند! گفتم به سید بگویید رفیق نجف و بیروت! آمده است… بلافاصله رخصت داده شد که داخل اطاق شوم… در همین زمان جناب آقای دکتر علی لاریجانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی و دو سه نفر از علما تهران هم برای عیادت ایشان رسیدند که همگی به گرمی با استقبال ایشان که بوضوح ضعیف به نظر میرسید، روبرو شدند.
آیتالله شاهرودی در پاسخ سؤال آقای دکتر لاریجانی گفت: دو روزی است که تب و لرز شدیدی همراه با بهم خوردن دستگاه گوارش عارض شده که دوستان گفتند در بیمارستان بستری شوم… و گویا همان عوارض، علائمی از بیماری اصلی بوده که متأسفانه بموقع تشخیص داده نشد و ایشان را مدتی طولانی، دچار عوارض نامطلوبی کرد و علیرغم مداوا در داخل و خارج، سرانجام در نیمه شب ۳ دی ماه۱۳۹۷ به رحمت حق پیوست و دوستان و علاقهمندان را در غم جانکاه، تنها گذاشت و جامعه علمی و حوزههای علمیه قم از فیوضات بیشمار ایشان محروم گردید… رحمهالله واسکنه فیجنتهالخاص لعباده