اختصاصی شبکه اجتهاد: میان حج و حجت خدا، پیوندی نا گسستنی است چنانکه پیش از این، عاشورا را میان دو حج دیدیم و گفتیم، ماناترین قیام و اثر بخش ترین حماسه بشری میان دو حج اتفاق میافتد؛ حجی ناتمام در ذی حجه سال ۶۰ هجری قمری، که امام حسین(ع) از عرفات به کربلا پل زد و مناسک منا را در کربلا به جا آورد.
از عاشورا تا اربعین برمدار فقه ولایت/ غلامرضا بنی اسدی
اختصاصی شبکه اجتهاد: میان حج و حجت خدا، پیوندی نا گسستنی است چنانکه پیش از این، عاشورا را میان دو حج دیدیم و گفتیم، ماناترین قیام و اثر بخش ترین حماسه بشری میان دو حج اتفاق میافتد؛ حجی ناتمام در ذی حجه سال ۶۰ هجری قمری، که امام حسین(ع) از عرفات به کربلا پل زد و مناسک منا را در کربلا به جا آورد. اما بودند فراوان مسلمانانی که حجت خدا را رها کردند و با او نرفتند و چشم بر معارف در حرکت بستند و در روزگاری که بقای دین خدا، سر، میخواست، به تراشیدن سر بسنده کردند اما… اما به معنای دقیق کلمه آنان جاماندند از کاروان حاجیان خدا چه که بر اساس اعتقاد به ولایت و وجوب همراهی با ولی، همه حجهای انجام شده در مکه، ناتمام ماند و کاملترین حج همان بود که در کربلا اتفاق افتاد، چه ماموم باید خود را و رفتار خود را با امام خویش تنظیم کند و هر جا امام برخاست، برخیزد و هرجا امام نشست، بنشیند و هر جا امام رفت، حتی از میانه اعمال حج یا از میانه نماز- به مثل- با او برود و خود را ذیل سیاستها و اهداف او تعریف و در نصح و خیرخواهی او کمال بخشد نه اینکه وقتی امام به تصمیم قطعی حرکت رسید، وقتی آن خطبه و خطابه را خواند که تاریخ را به حرکت واداشت، بنشینند و به نصیحت او بپردازند و او را از رفتن، باز دارند ویا آدرس دیگر مکانها را برای کوچ به او بدهند! اما… چنین کردند و حجت را وانهادند و به خیال خویش، سرگرم حج شدند. و نفهمیدند وقتی شیطان مجسم در جامه خلافت، ایستاده است، رمی جمره جز تیر انداختن بر او معنایی نمیتواند داشته باشد. سنگ انداختن بر جای پای شیطان در زمانهای که شیطان از اسلام، پوستین وارونه ساخته و بر تن خویش کشیده، در فصلی که میمونها از منبر پیامبر بالا میروند، باید یک پارچه آتش میشدند، آتش غیرت و در جان یزیدیان باطل کردار میافتادند اما…
عاشورا که اتفاق افتاد و خون حجت خدا برخاک ریخت و کاروان اسرا به شام رفت، در مسجد شام و در حضور یزید باز شاهد برشی دیگر در رابطه “حجت و حج” هستیم. گویا این دو هرگز از هم جدا نمیشوند. انگار حج است که حاجیان را وانهاده و هم پای حجت از عرفات به کربلا و از آنجا به کوفه و شام آمده است تا پشت امام زمان خویش بایستد آنجا که امام سجاد(ع) به معرفی خویش میپردازد و در فرازی بی فرود، تبار عقیدتی خویش را بیان و در حقیقت، یزید را به زیر میکشد که؛
أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى…/ اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، …… نمیدانم آفتاب این کلمات، تا کجای جغرافیای جان یزید زده اهل شام را روشن کرد اما امروز که به تامل برمی خیزیم رازهای آن عظمت بی همتا را شاهد حضور پرشکوه نمادهای حج در معرفی نهضت حسینی هستیم. انگار میخواهند به مردم بگویند، حج با حسین (ع) است و بدون امامت، دیگر واجبات الهی هم مناسکی تهی از معارف است. باری، رابطه حج و حجت این جا هم تمام نمیشود بلکه در ماجرای حق و تکلیف امامت، میان حضرت سجاد(ع) و جناب محمد بن حنفیه، باز این نمادهای حج هستند که به شهادت امامت علی بن الحسین(ع) میآیند و این حجر الاسود است که به زبان میآید و حجت را بر ابن حنفیه تمام میکند. آخرین جایی که باز حج و نمادهای آن در کنار امام علی بن الحسین(ع) میایستند و ایفای نقش میکنند در ماجرای حج توامان میراث دار عاشورا، حضرت سجاد(ع) با حج میراث خوار یزید، هشام است. آنجا که هشام راهی به استلام حجر نمییابد ولی حضرت سجاد از میان مردم، کوچهای گشوده تا حجر الاسود مییابد و این برهشام چنان سخت و تلخ میآید که به انکار شناخت پور رشید سید الشهدا میپردازد که این نیز شاعر دربار خودش را، فرزدق را به خروش میآورد تا به زبانی مانا در همیشه تاریخ از حجِ در کنار حجت خدا بگوید؛
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم…
و چنین شکوه میراث دار عاشورا را به جلال حج، به چشم هشامِ بی حشمت میکشاند و به چشم تاریخ نیز هم و مردمانِ همیشه را هم آگاهی میبخشد که میان اصول دین خدا همواره پیوستگی است. نمیشود یکی را برداشت و دیگری را وانهاد. نمیشود امام و جهاد را وانهاد و به حج و نماز مشغول شد. میان توحید و نبوت و امامت و عدالت و معاد، پیوندی ناگسستنی است که نماز و روزه و حج و جهاد و… آن را محکمتر میکند و انسان را در مدار تولی و تبری قرار میدهد و به فهم کلام معیار حضرت زهرا میرساند که – پیش از این نیز گفتیم –
امام به مثل کعبه است، مردم باید دور آن بچرخند نه اینکه او درور مردم بچرخد. این حج است که به دور امام میچرخد و مردمان باید در این دور حق خود را با حج و حجت خدا هماهنگ کنند.