labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه و گزارش
commentبدون دیدگاه

از «نیازمندی به علم رجال در استنباط فقهی» تا «گفتگویی در باب ثقه‌بودن راویان»

آیت‌الله موسوی‌خلخالی به مهم‌ترین ادله بی‌نیازی به علم رجال در استنباط ادله شرعی اشاره کرده و از همین رهگذر به پاسخ‌های آیت‌الله خویی در این زمینه توجه می‌کند و ادله اقامه شده را ناکافی می‌داند و علم رجال را به عنوانِ یکی از علومِ مورد نیاز در سازوکارِ استنباط فقهی معرفی می‌نماید.

اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از مباحث مقدماتی در دانش رجال الحدیث، نیازمندی و کارکرد آن در استنباط فقهی است. به برخی از بزرگان شیعه نسبت داده‌اند که تأثیر دانش علم رجال در استنباط را به کلی منکر بوده‌اند و ادله‌ای نیز برای این بی‌نیازی اقامه کرده‌اند. در مقابل بخشی از فقها و اندیشمندان بر این باورند که یکی از علومِ مورد نیاز مجتهدان، دانش رجال است که در ادامه ادله طرفین توسط آیت‌الله موسوی خلخالی(ره) تبیین و بررسی می‌شود.

این گفتار در جمع اعضای حلقه‌های علمی افق و حدیث و قرآن دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی، در دی‌ماه ۸۸ در بیت معظم‌‌له ایراد گردیده و پایان‌ بخش آن گفت‌وگویی میان آیت‌الله موسوی خلخالی(ره) و استاد مجتبی الهی خراسانی در باب ثقه‌بودن راویان شکل گرفته است و برای اولین بار گزارش آن منتشر می‌شود.

آیت‌الله موسوی خلخالی: «التفقه هو الاجتهاد.» اجتهاد مقدماتی دارد و به این آسانی هم دست نمی‌آید. خیلی باید سعی و کوشش کرد تا به این مقام عالی رسید. و لذا در آیۀ مبارکۀ «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طَائِفَه لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۱] با تأکید فراوان به این­معنا تأکید شده ‌است. البته اجتهاد مقدماتی دارد و از مقدماتش علوم ادبیه ‌است که حتماً آن را گذرانده‌­اید. بعد از علوم ادبیه وارد می‌شوید به مسایل دیگری مثل تفسیر یا علوم دیگری که متناسب با مقدمات اجتهاد است.

یکی از مهم­ترین و اساسی‌­ترین مقدمات اجتهاد این است که در برخورد به احادیث باید پاسخگوی آن احادیث باشید. در فقه ۵۷ (با اختلافی اندک) کتاب فقهی داریم که از اول طهارت تا دیات را شامل می‌شود. و در تمام اینها مسایلی مطرح است که تمام کلیات و جزئیاتش مستند به اخبار و روایات است. ادله دیگری نیز داریم؛ مثل قرآن مجید یا دلیل اجماع و یا عقل که ممکن است پاسخ آن همه مسایل را ندهد و قرآن­ کریم شامل اجمالات، مجملات، و کلیاتی است که شرح و تدوین و بیان می‌خواهد که از طریق ائمه(ع) رسیده و آن بیانات بازگشت‌­اَش به روایات است. پس به روایات باید بسیار اهمیت داد. روایت هم روایت روضه­‌خوانی یا روایت غیرمهم نیست؛ بلکه احکام الهی است. «اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»[۲] از خیلی از ظنون اجتناب کنید؛ چون بعضی از آنها اثم است؛ یعنی علم اجمالی و شبهه محصوره. شبهه محصوره را که می‌دانید چیست؟ قبلاً اگر دو تا اناء داریم و یکی نجس باشد باید از هر دو اجتناب کنیم. چرا؟ به دلیل احتیاط. قرآن هم همین را می‌گوید که از خیلی گمان­ها از ۵۰۰ گناه، از ۵۰۰ مشتبه، از ۵۰۰ ظنِّ به غیرحجت اجتناب کنید؛ چرا که ممکن است ۵ تا از آن حرام باشد. شاید این امر در «اجتنبوا کثیراً من الظن» امر ارشادی باشد: الذی یحکم به العقل که همان معنای علم اجمالی است. یعنی اگر چنانچه دوران امر بین یک و چند حرام دیگر شد و علم اجمالی پیدا کردیم یکی از این­غذاها یا در یکی از لیوان­ها آب نجس است یا حرام است، باید از هر دو یا هر سۀ آنها اجتناب کنید. پس یک چنین خطری در راه ما هست و آن در همین روایات است. چون روایت قطع که نمی‌آورد. وقتی راوی یک روایتی نقل می‌کند و به شما خبری را می‌دهد، نهایتش در شما ایجاد ظن می‌کند، بیش از این نیست. این­ظن، مسئولیت دارد و شما باید این­ظن را حجت شرعی قرار بدهید. یعنی اگر از شما سؤال شد، بتوانید بگویید چرا به این عمل کردم. این چنین آسان نیست که بگویید هذا حلال و هذا حرام! می‌خواهید این کار را بکنید یا نمی‌خواهید؟ اگر وارد معرکه شدیم باید پاسخ­گو باشیم. و نباید اهمال بکنیم. آیۀ کریمه می‌گوید، تفقه کنید تا انذار کنید: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طَائِفَه لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۳] انذار یعنی چی؟ یعنی طرفِ سامع را از خدا بترسانید. به چی بترسانید؟ بغیر حجت یا با حجت؟ پس باید حجت باشد.

علی القاعدۀ الاولیۀ ما در روایات بایستی به ثقه‌بودن راوی مطمئن شویم. که تمام کسانی که روایت را برای ما نقل می‌کنند فرض کنید، بزرگواران چهار کتب معروف(کافی، من لایحضر، استبصار و تهذیب) اگر روایتی را مسنداً تا امام می‌رسانند، این روایت باید برای ما حجت باشد تا طبق او بتوانیم فتوا بدهیم و اجتهادمان را تطبیق کنیم. سؤال: اولین راوی که به شما این روایت را روایت می‌کند، شما به چه دلیلی به قولش اعتماد می­کنید؟ باید بگویید روی قواعدی که در اصول خوانده­ام. ما در باب حجیت خبر در اصول دانستیم که باید خبر از ثقه باشد و مُخبِر، مورد اطمینان، راستگو و ثقه باشد. پس قطعاً وثاقت راوی باید در نزد شما احراز بشود، نه یک راوی بلکه تمام سلسله سند روایت تا یصل الی امام(ع) تمامشان باید ثقات باشند. این قاعدۀ اولیه‌ است. ما از این راه، هیچ مخلصی نداریم و نمی‌توانیم فرار کنیم. اگر بخواهیم بگوییم قال الصادق(ع) یا قال الباقر(ع) این، هیچ راه دیگری ندارد مگر اینکه وثاقت­اَش.

برخی از آنها که می‌خواهند از صعوبت رجال و دقت در کار و احتمال مطلب، خودشان را سبک­بار کنند، نمی‌گویند از راه سوء ظن بلکه از راه حسن ظن وارد می‌­شوند. بزرگانی مانند صاحب وسائل، صاحب حدائق و امثاله از محدثین و بعضی از بزرگان اصولیین مخصوصاً متأخرین فرمایشاتی در این­ باب دارند که آنقدر لازم نیست در این کتب ­اربعه و روایاتش زحمت بکشیم و دقت کنیم؛ بلکه به دو دلیل بایستی که‌ استثناء قائل بشویم. دلیل اول این است که اگر روایتی را شهرت به آن عمل کرده‌است ما هم عمل می‌کنیم ولو ضعیف باشد، و اگر شهرت به این ­روایت عمل نکرده و اعراض کرده، آن روایت را کنار می‌گذاریم ولو معتبر باشد: «الشهرۀ جابرۀ او کاسرۀ»؛ یعنی «الشهرۀ جابرۀ للضعیف[۴] و کاسرۀ للقوی».[۵]

دلیل دوم، راه فرار است و این ادعا که روایات کتب اربعه، قطعی‌ُالصدور است. وقتی روایات قطعی‌الصدور شد، دیگر ما چرا باید زحمت بکشیم و مثلاً برویم دنبال فهم رجال ­الحدیث؟![۶] درمقابل این دو عذر، حضرت آیت‌الله ‌خویی ۲۰جلد کتاب در مدت ۵سال نوشت و خیلی مدتها تا پاسی از شب بیداری می‌کشید و با سنّ پیری و بزرگ‌سالی این رجال را ‌نوشت تا اهمیت مطلب و پوچی این دو عذر را ثابت کند. یعنی نظرش خیلی به این دو حرف (شهرت و مسئله قطعی‌الصدور بودن) نبود.

معنای شهرت

حالا ما ببینیم معنای شهرت چیست و چطوری باید جواب بدهیم؟

نسبت به شهرت اولاً باید ببینیم کدام شهرت است که می‌تواند چنین پاسخی را بدهد که روایت ضعیف را جبران کند و روایت قوی را از بین ببرد. این شهرت باید شهرت قدما باشد و گر نه شهرت متأخرین که قیمتی ندارد. در کتاب فقهُ‌الشیعۀ[۷] در مسئله ماء بئر- که متأخرین سر آن خیلی سروصدا کرده‌اند-، نوشتیم که آیا آب آن نجس می‌شود؟ یا اینکه نه و فقط آب کثیف شده ‌است؟ اگر مثلاً مرداری در آب بیفتد، «اختلفوا علی قولین مشهورین». اینجا دو شهرت بر ضد هم دیگر هست. فقها تا مدتی قائل بودند که آب بئر به ملاقات نجس، نجس می‌شود و متأخر از او شهرت بعدی عکس شد! کما اینکه الان همین طور است. ما الان ماء بئر را نمی‌گوییم نجس است؛ بلکه می‌­گوییم: «ماء البئر واسع لا یفسده شیء» متأخرین به این روایت که رسیدند گفتند روایت که می‌گوید «لایفسده شیء ای لایتنجس».[۸] شهرت­ها یک روایت را دو جور معنا می‌کردند. پس این شهرت متأخرین، استناد به یک منطق حسابی نمی‌تواند پیدا بکند. چرا شهرت اعتبار داشته باشد؟ من هم نظری دارم شما هم نظری دارید، اکثریت اینجا چه جایگاهی دارد؟ احکام که انتخابی نیست! ما نمی‌توانیم انتخاب بکنیم بگوییم چون اکثریت این­طور گفته‌است پس ما هم این­طور می‌گوییم! اعتبار باید صناعتی داشته­ باشد، شرعی و برهانی داشته ­باشد. «إِنْ جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا»[۹] را باید جواب بدهید. معنای «إن کان فاسقا فخبره ضعیف» این نیست که آن آقا به خبر ضعیف عمل کرده پس من هم عمل می‌­کنم!! به توچه که عمل کرده‌است! او برای خودش باید جواب بدهد. شما نمی‌توانید به اینکه دیگری عمل کرده پس شما هم روایت ضعیف را عمل کنید. «اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِنَ الظَّنِّ» یعنی شما مسئولید.

شهرت قدما

اما شهرت قدما هم توضیح دارد. ده قرن (تقریباً ۱۰۰۰ سال) از زمان شیخ طوسی تا الان دارد می­‌گذرد شما در هر صدسال چقدر می‌توانید علمای شیعه تصور کنید که در بلاد (اعم از حوزه­ها و شهرها و دهاتها و قراء دور نزدیک) شیعه زندگی کرده باشند؟ ۵۰۰ تا خوب است؟ یک حدسی بزنید. چه بسیار افراد در میان علمای گمنام و دور از مراکز عمومی. ‌در قریه‌ها زندگی می‌کردند که صاحب رأی بودند، آیا شما رأی آنها را به دست می‌آوری؟ آنها آرائ‌شان را در سینه‌های خود به زیر خاک بردند. گذشته­‌هایی که نه قلمی‌ نه کاغذی و دفتری بود! الان شما این­قدر توسعه دارید.

امروزه یک کلمه‌­ای اگر کسی در جایی بگوید فوری در تمام دنیا منتشر می‌شود. خیلی­‌ها این چنین آماده نبودند که بنویسند. فأین انت که ما ادعا کنیم که شهرت به دستمان می‌رسد، نخیر نمی‌شود. این حرف که ما بگوییم شهرت قدما را بدست می‌آوریم صغری ندارد؛ پس و شهرت قدما برای ما حجیت ندارد.

هذا اولاً و ثانیاً در مرتبه اعراض، (یعنی به روایت عمل نمی‌کند و آن را کنار می‌گذارد) این اعراض در شما چه حالتی ایجاد می‌کند؟ معلوم است که ظن پس قطع پیدا نمی‌کنید. اگر شهرت عمل نکرد انت تقطع به اینکه این‌روایت ضعیف است او تظن؟ حال آنکه فرمود: «اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِنَ الظَّنِّ» این ظن به چه دلیل حجت است؟ حال آنکه آنچه حجت است خبر ثقه‌است. در اصول این ظن چه حجیتی دارد؟ فرض بر اینکه شهرتی، از این روایتِ که معتبر، اعراض کرد، بیش از ظن که نیست. و یا اینکه طبق شهرت، اگر به یک روایت ضعیف مرسله فاسقی اگر خبر داده ­باشد اینها عمل کردند، خب عمل آنها به شما چه نتیجه­‌ای می‌دهد؟ اگر قطع پیدا کردی حرفی نداریم. اگر جناب­عالی از عمل مشهوری قطعی به دست آوردی و قطع پیدا کردی؛ أنت والقطع، و القطع حجۀ هم­چنان که در اول رسائل خواندید. حجیتش ذاتی است و هیچ مانعی ندارد. خدا هم شما را به قطع­تان اگر در مقدماتش مسامحه نکرده­ باشید مؤاخذه نمی‌کند. اما اگر ظن پیدا کردید، ظن خاصیتی ندارد. فعلیه ما نمی‌توانیم به شهرت هیچ اعتماد کنیم.

هذا ثانیاً و ثالثاً در بعضی از مسایل شهرتی نبوده ‌است. این شهرتی که ادعا می‌شود می‌گویند باید آنقدر درجات احتمالات بالا برود تا آن طرف آخر، شاذ نادر بشود. و مرادشان از شهرت این است، نه اکثریت مثلاً ۶۰% بلکه برود بالا آن­قدر که یطلق علی الطرف المقابل إنّه شاذ نادر. یک درصدی دو درصدی، آن شهرتی که می‌گویند این­طور باید باشد. یک چنین چیزی را ما نمی‌توانیم ادعا کنیم که شهرت تا آنجا می‌­رسد. پس بنابراین این حرف به هیچ وجه ارزش و قیمتی ندارد.

این عبارت سیدنا الاستاد است: «و من الغریب بعد ذلک انکار بعض المتأخرین الحاجه الی علم الرجال بتوهم ان کل روایۀ عمل به المشهور فهی حجۀ»[۱۰] ایشان می‌فرماید: که توهم کرده‌اند هر روایتی که مشهور به آن عمل کند حجت است. «و کل روایۀ لم یعمل بها المشهور لیست بحجۀ سواء أ کان رواتها ثقاه ام ضعفا» به روایت عمل نکردند و این روایت ساقط است هرچند که رواتش ثقات و ممدوح باشد. «فإنّه مع تسلیم ما ذکره من الکلیه- اگر ما قبول کنیم این کلیت را- و هی غیر مسلمه و قد اوضحنا بطلانها فی مباحث الاصول» همین‌که عرض کردم. بطلان اصل کبری این است که این حرف منطقی نیست. برای خاطر اینکه علم نمی‌آورد و فقط ظن می‌آورد و «إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئًا»[۱۱] این کبرای مطلب است.

«فلحاجۀ الی علم الرجال باقیۀ بحالها. فان جمله من المسایل لا طریق لنا الی معرفۀ فتاوای المشهور فیها.» شما کجا می‌توانید این قرون را احصاء کنید مخصوصاً قرون نسبتاً گذشته. کجا می‌شود چنین چیزی را بدست آورد و بگویید همه علما یک­جا جمع بوده‌اند و چنین چیزی نمی‌­شود. «لعدم تعرض لها فی کلماتهم» متعرض نشده‌اند «وجملۀ منها لا شهرۀ فیها» بسیاری از مسایل شهرتی نبود. این طرف یا آن طرفش مساوی بود و دو قول در مسئله بود. «و لیست کل مسئلۀ فقهیۀ کان احد القولین او الاقوال فیها مشهورا و کان ما یقابلها شاذا.»[۱۲] یک چنین چیزی مصداق در خارج ندارد. حالا فرض که ما از صغری و کبری صرف نظر کردیم. ایشان در مورد روایات کتب اربعه می­گوید: «فان ادلۀ الاحکام الشرعیۀ لا تختص بکتب الاربعۀ»[۱۳] اینکه شما می‌گویید مشهور عمل کرده‌اند این کتاب‌های اربعه ‌است که در اختیار مشهور بوده ‌است و اما کتاب‌هایی که در اختیار مشهور نبوده اصلاً این­معنا در آنها مصداقی پیدا نمی‌کند.

در باب روایات کتب اربعه

آنچه ذکر شد راجع ­به مسئله شهرت بود. اما در مورد راه فرار دوم و اینکه روایات کتب اربعه، قطعی‌­الصدور است. سیدنا الاستاد، در ردّ این فکر، دو راه تعیین می‌کند. در یک راه تمام کتب اربعه را یک­جا جواب می‌دهد و در راه دیگر هر کدام از کتب اربعه را به خصوص پاسخ دهد. یعنی می‌گوید ما چکار داریم صاحب حدائق و وسائل چه گفته ‌است، ببینیم خود کلینی راجع به کتابش چه می‌گوید.[۱۴] چرا شما این طرف و آن طرف می‌روید. مؤلف در مقدمه کتاب­اش نوشته و حالت خودش را نسبت به آنچه که نوشته بیان کرده‌ است و ما چه حقی داریم با وجود نوشتۀ خود او، سراغ حرف­‌های دیگران برویم. دیگران چیزهایی برای خودشان گفته‌اند. خود ایشان نقل می‌کند که مرحوم میرزا می‌فرموده اشکال ­کردن بر روایات کافی حرفۀ العاجز است.[۱۵] خیلی خوب! مرد بزرگواری است اهلاً و سهلاً چیزی فرموده ‌است اما حرف ایشان آیه قرآن که نیست پس ببینیم خود صاحب کافی راجع به کتابش چه می­‌گوید. من لایحضر، مقدماتی دارد دانه‌به‌دانه عبارات­شان را نقل می‌کند و می­‌گوید ببینیم از عبارات خودشان راجع به این چهار کتابی که ادعا شده قطعی­‌الصدور است خود آنها چه می‌گویند. بهتر از این راهی هست؟ قطعاً راه دیگری نیست. هرکدام از مؤلفین هرچه فرمودند، فرموده‌اند. ما که نباید تقلید کنیم ما می‌خواهیم مجتهد بشویم: «لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»؛[۱۶] یعنی «اجتهدوا فی الدین». اگر بنابر اجتهاد و استنباط و تفقه ‌است، پس باید حقیقت تفقه را فهمید چیست و نمی‌شود گفت قال القائل و بنده هم اقول انت ما تقول. آقای خوئی می‌فرماید چرا ادعا شده کتب اربعه قطعی‌ُالصدور است؟

مسلم است که اصحاب ائمه یعنی صاحبان اصول (مثل زراره و محمدبن مسلم و غیره) تحت سفارشات ائمه(ع) به نگارش پرداخته‌­اند.[۱۷] ائمه(ع) می‌دانستند از دنیا خواهند رفت و به اینها سفارش به نوشتن کردند. معلوم است که خود ائمه و اصحاب­شان از دنیا خواهند رفت، پس با این وجود چه کسی باید دین را نگه دارد؟ ما الان هر چه داریم از همین روایت­ها و در همین کتاب‌ها است. اگر این کتاب­ها و کتب اربعه نبود ما چه خبر از دین داشتیم الان که ما تقریبا ۱۴۰۰ق سال از زمان غیبت دور هستیم بالاخره خبر از جایی نداشتیم. پس اصحاب را سفارش می‌کردند اینها اصل می‌نوشتند. می‌فرماید: بله، مهم­ترین حرفی که دربارۀ کتب اربعه جمعاً گفته می‌شود و قطعی‌­الصدور است، سفارشات ائمه(ع) و اهتمام صاحبان اصول است.

یدلنا على أن الروایات التی أثبتوها فی کتبهم قد صدرت عن المعصومین علیهم‌السلام، فإن الاهتمام المزبور یوجب‌ -فی العاده‌- العلم بصحه ما أودعوه فی کتبهم، وصدوره من المعصومین علیهم‌السلام .

«و احسن ما قیل فی ذلک أن اهتمام اصحاب الائمه وارباب الاصول والکتب بامر الحدیث الی زمان المحمدین الثلالث-که صاحبان کتب اربعه باشند- یدلنا علی ان الروایات التی أثبتوها فی کتبهم قد صدرت عن المعصومین(ع). فان الاهتمام المزبور یوجب – فی العاده- العلم بصحۀ ما اودعوه فی کتبهم- این اهتمام دلالت می‌کند که اینها هر چه را که نوشته‌اند درست نوشته‌اند- و صدوره من المعصومین. لکن هذه الدعوی فارغ من وجوه الوجه­الاول»[۱۸] این دعوا بی­ مغز است و فارغ است از وجوهی. وجه اول چیست؟ می‌فرماید او خوب نوشت اما به تو چه مربوط است؟! از او به شما خبر واحد رسیده ‌است، کتاب زراره به بنده و جناب‌عالی از چه طریق رسیده‌است؟ اگر از طریق روایت صحیح و معتبر رسیده‌، قبول است؛ ولی این چنین نیست. بسیاری از راویان اصول ضعفاء هستند. او خوب نوشت و ضبط کرد اما به ما به درستی نرسید. «اولاً: ان اصحاب الحدیث و ان بذلوا جهدهم و اهتمامهم فی امر الحدیث و حفظه عن الإندراس إلا أنهم عاشوا فی دور التقیه»[۱۹] این جواب اول است، می‌گوید اینها در زمان ائمه همه در تقیه بودند. یک مثال می‌زند ایشان می‌گوید هارون‌الرشید ابن ابی­عمیر را هارون‌الرشید احضار کرد و حبس کرد و گفت اعلام کن و کتاب‌­ها و آنچه نوشتی بیاور. خواهر ایشان کتاب‌های برادر را زیر خاک دفن کرد و از بین رفت. یا بُرد آنها را در اتاقی گذاشت. درب اتاق را بست. باران رویش ریخت و کتاب‌ها را از بین رفت. وقتی چنین زندگی می‌کردند و به دست مشایخ ثلاثه رسید اما به چه طریقی رسید؟ کتاب­های آنها یکی دو تا، چهار تا تواتر که نبود! نمی‌شود شیخ طوسی قطع پیدا کند که این­  کتاب حتماً مال زراره‌ یا محمد بن مسلم است؛ زیرا آنها تحت تقیه بودند و کتاب‌های آنها نمی‌رسید. لذا نمی‌توانیم بگوییم که این کتاب­ها درست رسیده‌ است. وجه دوم این است که نمی‌توانیم بگوییم که کل اصحابِ این روایات، همه­شان ثقات هستند. یعنی همه اصحاب حدیث ثقات نیستند. اصول اربعمأه تمام راویانش صحیح نیستند و در آنها ضعفایی هم هستند. شاهد هم بر این معنا نقل می‌کند.

گفت‌وگویی میان آیت‌الله خلخالی و استاد مجتبی الهی در باب ثقه‌بودن راویان

اشکال سوم، این است که این روای که این اصل را نوشته ‌و امام به او سفارش کرده ‌است، خود این روایت را ممکن است که صاحب اصل مستقیماً از امام نشنیده باشد! ممکن است راوی برای او نقل کرده‌ و این هم نوشته ‌است. شاید آن راوی دروغگو باشد! فرض کنید زراره مستقیماً از امام نقل نمی‌کند؛ بلکه مثلاً از دیگری نقل می‌کند که او گفته حضرت چنین فرمود. سؤال اینکه آن­واسطه از کجا معلوم که ثقه باشد.

الهی خراسانی: مسئله این است راویان اصول، که راوی نیستند اینها حامل کتابند و ورّاقند؛ بنابراین نیاز به توثیق مستقل ندارد و اما نسبت به آن مقدمه که آقای خویی فرمودند که چه بسا اینها مستقیماً از امام نمی‌نوشته‌اند و بعضی دیگر که تحقیقی کردند در مورد اصول آنهایی که راوی یا مستقیماً شنیده و یا اگر غیرمستقیم شنیده‌­اند بعداً به تأیید امام رسیده، اینها محکوم به موثوق­‌الصدور هستند. آقای خویی از جهت تاریخی می‌گوید عادات صاحبان کتب اصول را از کتب قدما در آورده ‌است به اینکه مصنفات اصول قدما به چه شکل جمع می‌شده و یک مقدار هم کار استقرایی کرده ‌است.

آیت‌الله خلخالی: فرض کنیم که روایاتش همه معتبر باشد؛ اما اینکه اصول به بعدی‌­ها که رسیده باشد معلوم نیست که رسیده باشد. و اگر رسیده به قطع به آنها باز به طریق خبر واحد رسیده ‌است. یعنی اصول من بعدهم که رسیده اینها ممکن است واحد رسیده باشد و از طریق تواتر نیست.

الهی خراسانی: رسیدن این اصول نه از این طریق است که روایت رسیده باشد؛ بلکه اصل کتاب فلانی و کتیبه خط مؤلف، عیناً در اختیار مثلاً کلینی بوده است. راوی فقط برای اتصال سند است چون احتیاط می‌کردند. و چون می‌خواستند طریق­شان به فهارس به هم نخورد احتیاطاً یک ­سندی را – از آن آقایی که آورده و اینکه از چه کسی گرفته- می‌آوردند؛ ولی مشاهده می‌کردند که این ­اصل به خط مثلاً زید است و یا مثلاً کتاب حسن‌بن محبوب تا زمان مؤلف برخی کتاب‌های مشیخه، عیناً موجود بوده ‌است بلکه تا طریحی هم شاید موجود باشد. بنابراین اینها اصلاً راوی نیستند که لازم باشد دقت کنیم ضعیف بوده ‌است یا نه. این مثل این است که کسی الآن تحقیق کند کتاب فروش­‌های مشهد آیا ثقه هستند یا نیستند. چرا؟ چون کتاب آیت‌الله ‌خویی را می‌فروشند. آیا این طریق دارد یا نه؟ می‌گویند این کار لغوی است. البته این قسمت اخیرش که عرض می‌کنم از آقای مسلم داوری نیست.

آیت‌الله خلخالی: آن وقت که قطع داریم که این­کتاب مال اوست، بله! ولی اگر قطع نداریم و نمی‌دانیم که به چه طریق رسیده ‌است باید علی‌القاعده از روی خبر باشد.

الهی خراسانی: اینها می‌گویند که شاید طریق دیگر در این ­مسئله، رجالی نباشد؛ بلکه طریق تحقیق تاریخی و مأخذشناسی باشد که طرق فهارس را بررسی کنیم. به این­ترتیب طریق دو طریق می‌شود: یکی طریق فهرسه می‌شود و یک طریق توثیق. طریق توثیق می‌گویند جواب‌گوی طرق ما و مصنفات اصول نیست کما اینکه مرحوم طوسی و مرحوم نجّاشی هیچ ­وقت از طریق توثیق حرکت نکرده ‌است. اینها غالباً روش­شان روش فهرسه بوده ‌است. لذا اهتمام نداشته‌اند که حتماً توثیق و تعدیل یا الفاظ خیلی ­خاص بیاورد. این، دأب آنها در نگارش همین این کتب بوده ‌است. راه دیگر اثبات کتب اصول قدما، طریقۀ گردآوری اصول است که در بعضی کتاب­ها اشاره شده ‌است که اینها را از چندچیز گرفته‌اند. سوم راه، وجدان انتقال کتب است که خود کتاب کلینی چطور منتقل شده ‌است. اگر کسی بخواهد کتاب کافی را ببیند باید اتصال سند داشته ­باشد ­برود، بگردد و نسخه کافی را پیدا ‌کند، وقتی اطمینان پیدا کرد که به خط کلینی یا شاگرد اوست عمل کند.

آیت‌الله خلخالی: الآن مسئله چاپ است اما قبل از این، کتاب­ها معمولاً خطی بوده و ایشان هم همین جهت را می‌گوید که ما کلی­اش را ممکن است بگوییم. ولی آن­ وقت­ها کتاب­ها یا به طریق قرائت می‌شده یا به طریق سماع برخی نسخه‌ها متعدد بوده ‌است و گاهی هم تک‌نسخه­ ای بوده مثل نسخه کافی که یکی هم داشته است. حالا کدامش اصل است این است یا آن؟

الهی خراسانی: اینها چون غالباً مناوله[۲۰] بوده و مناوله مقرون به اجازه هم بوده، لذا احتیاجی به ثبت طریق نداشته ‌است. اجازه صاحب کتاب و این اجازه یداً بیدٍ منتقل می‌شده لذا وثاقت طریق نیازی نیست. یعنی مثل اینکه کسی بگوید الان این نوشتۀ من است و به آن آقا بگوید این در اختیار شما باشد و استفاده کنید. بعد هم ممکن است یا به خطش یا شفاهاً بگوید. اما آن نفری که می‌خواهد به نفر بعدی بدهد، برای اینکه کتاب از حجیت ساقط نشود، نیازی نیست که خود او توثیق باشد؛ بلکه کافی است که فرد دوم از مقرون­بودنِ اجازۀ آن­ مؤلف نسبت به مناوله مطلع باشد و همین کافی است. منتها اگر آدم وسواسی باشد ممکن است عمداً این ­طرق را ضبط کند که اگر روزی کسی به او اشکالی کرد که تو از چه کسی گرفتی؟ او طریق را ذکر می‌کند که با وجاده اشتباه نشود. در واقع ذکر طریق به کتب توسط قدما برای این بوده که مناوله‌هایشان تبدیل به وجاده نشود و از اعتبار ساقط نشود. منتها بعدها چون طریق فهرسه منسوخ شد و از بین رفت و مناولۀ کافی نشد، بعدها این طریق به توثیق تبدیل شد. آن وقت این طرق وسط که فقط ارزش­ در آوردن طریق از وجاده به مناوله بود، اینها محل خدشه و اشکال شد. حالا اگر کسی این طور بگوید یا برخی آقایان قمی‌ها این­طور می‌گویند نمی‌دانم تا چه مقدار قابل اعتماد است. اگر این ادله اقامه بشود آیا فرمایشات آقای خویی قابل تصدیق است یا نه؟

آیت‌الله خلخالی: ایشان می‌گوید ما نمی‌توانیم ثابت کنیم که مسلماً این اصول، اصول آنها است، به جهت اینکه این ­اصول ممکن است ناقلین اشتباه کرده باشند و رعایت­شان ضعیف باشد.

الهی خراسانی: آقایان قمی ‌می‌گویند همین­طور که تخریج توثیقات و تضعیفات، خودش یک فنی است که هم اطلاعاتی می‌خواهد و هم اصولی، بررسی صحت انتساب کتب به مؤلفین­‌اَش هم نیز خودش یک فنی است و اگر کسی درآن فن، مهارتی کسب بکند می‌تواند آنها را بدست بیاورد. این مثل فن رجال است. مراجع فعلی، وقتی تشخیص می‌دهند در اختلاف کافی که این طریق درست است یا نه با چه فنی تشخیص می‌دهند؟

آیت‌الله خلخالی: الان آنچه که مشهود است، برای ما قطع است؛ اما قبل را که ما نمی‌دانیم مگر یداً بیدٍ به‌صورت تواتر برسد. فرض کنید کتاب کفایه یا کتاب‌های شیخ را یداً بیدٍ به‌صورت تواتر به ما رسیده و لذا ما قطع داریم. آیا آنها دیگر هم همین­طور است؟ یک وقت به طوری است که کلاً از اول تا آخر به حد تواتر است این مورد قبول است؛ اما اگر به صورت تواتر نشد و آحاد شد، زیر سؤال می‌رود و باید قاعدۀ خبر ثقه را بر آن منطبق کرد.

الهی خراسانی: این که می‌فرمایید برای ما به تواتر ثابت بشود یا برای کلینی؟

آیت‌الله خلخالی: برای ما از طریق روایت یا از طریق قطع. قطع که نداریم که این روایت از امام(ع) همین‌طور قطعاً متواتراً از طریق اصحاب و مشایخ و الی یوم هذا رسیده ‌است.

الهی خراسانی: اگر قطع کند به این ­جهت که تمام این ­اصول نزد خود کلینی بوده ‌است، این ­مقدار کفایت نمی‌کند؟ طرق کلینی به این کتب، طریق نیست و تشریفاتی است؛ چون اصل این کتاب­ها نزد کلینی بوده ‌است. اما اگر بنابرفرض چنین قطعی پیدا بکند کفایت می‌کند؟

آیت‌الله خلخالی: چطور به کلینی رسیده ‌است؟

الهی خراسانی: از طریق مناوله.

آیت‌الله خلخالی: چنین قطعی می‌توانیم پیدا کنیم منتهی اگر صغرویاً بتواند این ­را ثابت کند، بله محال نیست. لکن واقعش هم همین­طور است؟ می‌توان چنین ادعایی کرد، چون همه­ چیز فرضش ممکن است؛ اما ادعایش مشکل است. لذا نمی‌توانیم ادعا کنیم که اصول همین­طور به صورت تواتر به دست کلینی رسیده‌ است.

الهی خراسانی: به صورت تواتر؛ امانه به صورت مناوله خود کتاب را داشته‌ است. البته اینها ادعایشان این است که می‌توانیم با تحقیق و تحلیل راجع به روش گردآوری کلینی و قدما و بعد هم سرنوشت اصولِ اینها، این­کار را انجام دهیم.

آیت‌الله خلخالی: بله گردآوری کردند و کتابها را هم به دست آورده‌اند؛ اما این­ را به­‌صورت تواتر نمی‌توانیم بگوییم. به صورت خبر بوده‌است و اگر به صورت خبر بوده ‌باشد باید خبرش را ملاحظه کرد. و این افاده یقین نمی‌کند که برای آنها به صورت تواتر رسیده ‌است. مشکل در اینجاست.

———————————————————

[۱]. توبه: ۱۲۲.

[۲]. حجرات: ۱۲.

[۳]. توبه: ۱۲۲.

[۴]. زین‌الدین بن‌علی شهید ثانی، مسالکُ‌الأفهام، ج۱۵، ص۴۸۳.

[۵]. سید مصطفى خمینی، تحریرات فی الأصول، ج۶، ص۳۷۹.

[۶]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۸۱.

[۷]. کتاب «فقهُ‌الشیعه» تقریراتِ درس آیت‌الله خوییره است که توسط آیت‌الله سید محمدمهدی موسوی‌خلخالی به رشته تحریر در آمده است. مقرر در این تقریرات دو موضوع «اجتهاد و تقلید» و «طهارت» را تقریر کرده است. کتاب نخست، در یک جلد توسط «چاپخانه نوظهور‌« در تاریخ ۱۴۱۱ق و کتاب دوم در شش جلد توسط «مؤسسه آفاق» در تاریخ ۱۴۱۸ق‌ به زیور طبع آراسته شده است.

[۸]. سید محمدمهدی موسوی‌خلخالی، فقهُ‌الشیعه (کتاب الطهاره)، ج‌۱، ص۲۳.

[۹]. حجرات: ۱۲.

[۱۰]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال‌الحدیث، ج۱، ص۲۱.

[۱۱]. نجم: ۲۸.

[۱۲]. همان.

[۱۳]. همان.

[۱۴]. ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۸.

[۱۵]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۸۱

[۱۶].  توبه: ۱۲۲.

[۱۷]. ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۱ باب روایه الکتب والحدیث وفضل الکتابه والتمسک بالکتب.

[۱۸]. سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال‌الحدیث، ج۱، ص۲۲.

[۱۹]. همان.

[۲۰]. مناوله: استادِ حدیث، کتاب حدیثی را به شخصی بدهد. (علی‌اکبر غفاری، دراسات فی علم الدرایه، ص۱۷۷)

منابع

۱. قرآن کریم.

۲. امام صادق(ع)، مصباحُ‌الشریعه، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ق.

۳. خمینی، سیدمصطفى، تحریرات فی الأصول، قم، مؤسسه تنظیم ونشر آثار الإمام الخمینی، ۱۴۱۸ق.

۴. خویى، سیدابوالقاسم، فقه الشیعه (کتاب الطهاره)، قم، مؤسسه آفاق، ۱۴۱۸ق.

۵. معجم رجال الحدیث، تصحیح: علی‌أکبر غفاری، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۱۳ق.

۶. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالکُ‌الأفهام، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۶ق.

۷. غفاری، علی‌اکبر، دراسات فی علم الدرایه، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۶۹ش.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: موسوی خلخالی سید محمد مهدی
apartmentمراکز مرتبط: حوزه علمیه خراسان
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست