labelاندیشوران فقهی, تاریخ فقه و فقهاء, حکومت و قانون
commentبدون دیدگاه

«الصَرخی» کیست و درپی چیست؟ 

شبکه اجتهاد: بعد از حمله برخی از معترضین عراقی به کنسولگری ایران در کربلا که متهم بودند آنان از طرفداران سید الصرخی هستند، دوباره نام او در زبان‌ها جاری شد و یادداشت‌های پراکنده‌ای در شبکه‌های اجتماعی در‌باره او منتشر شد. او پیش از این نیز در سال ۲۰۱۸ م متهم به حمله به کنسولگری ایران در بصره بود. فارغ از اینکه آیا او و طرفدارانش در بصره و منطقه طویریج بانی این دو رخداد بوده‌اند، باید پرسید او کسیت؟ و چه اهدافی در سر دارد؟

در پاسخ به این پرسش‌ها چندان نمی‌توان به داده‌های موجود در برخی شبکه‌های اجتماعی داخل ایران اعتماد کرد و باید چنین پاسخی را در میان حوزویان نجف و برخی آثارش جستجو کرد. بسیاری از عراقی‌ها او را فردی ناشناخته و دارای اهدافی مبهم می‌دانند. گرچه او از جمله شاگردان آیت‌الله سید محمدصادق صدر معروف به صدر دوم است، اما تا پیش از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳م خبری از او وجود نداشت و به یک‌باره از این سال به بعد ظاهر شد و خود را به عنوان یکی از مراجع تقلید در عراق معرفی کرد. گفته می‌شود که نام الصرخی ابتدا «محمود عبدالرضا البهادلی» بود و سپس به «شیخ محمود التمیمی» تغییر پیدا کرد. وی زمانی که شیخ محمود التمیمی نام داشت لباس و عمامه سفید به تن داشت و از وی به عنوان عنصر پلیس امنیت عراق یاد می‌شد. وی پس از مدتی نام خود را به سید محمود الصرخی تغییر داد و سپس با عمامه مشکی در انظار عمومی ظاهر شد. درباره سیادت او شک و تردید بسیاری وجود دارد و خود او در کتاب «مسایل و ردود» قرائنی بر سیادت خود برپا می‌کند که صحت یکایک آنها محل تردید است‏[۱]‎.

الصرخی در سال ۱۹۶۴ در شهر کاظمین به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۷ نیز از دانشکده مهندسی بغداد فارغ التحصیل و پس از خواندن مقدمات حوزه، به درس کفایه الاصول صدر دوم و سپس به دعوت خود صدر دوم به درس خارج فقه و اصول او رفت. کتاب «مبحث الضد» به گفته او تقریرات بخشی از درس اصول صدر دوم است. با این همه، در میان حوزویان نجف این چنین شایع است که او تنها جلساتی از درس خارج صدر شرکت کرده و طلبه او نبوده است.‏[۲]‎ یا اینکه هیچ کس از همدرسی‌های او در دروس خارج صدر دوم اقرار به دانایی او نکرده‌اند و حتی نگفته‌اند که در درس استادشان برجسته باشد.‏[۳]‎ این در حالی است که به نظر می‌رسد او نزد صدر دوم، آیات عظام اسحاق فیاض، شیخ بروجردی، سید حمامی، سید علی سیستانی درس خوانده و البته صدر دوم را بارزترین آنها می‌داند.‏[۴]‎ اما آنچه به اندیشه و عمل او برجستگی می‌بخشد و آن را مورد توجه کانون‌های خبری قرار می‌دهد، ساختارشکنی‌های او در تعامل با حوزه و مرجعیت است. او نه تنها خود را مرجع می‌انگارد، بلکه مدعی است که اعلم از همگان است و البته جهت اثبات برتری‌اش، به قدح سایر مراجع تقلید می‌پردازد. مرجعیت اعلم از نظر او دارای مناصبی است که شامل افتاء، قضاوت، ولایت بر امور قاصرین و ولایت عامه مؤمنان می‌شود. او به جهت اعلم به همگان، واجد همه این مناصب است و به همین دلیل نیز آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی را ولی فقیه نمی‌داند و اعتقادی به اعلمیت او جهت احراز این مناصب ندارد.

طبیعی است پیگیری این دو ایده، نیازمند شکستن ساختارهای سنتی حوزه نجف و مناقشه بر اقتدار سیاسی فقیه در ایران است تا بتواند نظر همگان را به خود جلب نماید و بدین گونه راهی به سوی بسط مرجعیت خود در عراق بیابد. او که به خوبی می‌داند از مسیرهای عادی به مرجعیت نمی‌رسد، می‌کوشد «حاشیه‌ها» در عراق را از طریق «ضدیت» با برخی سمبل‌ها مثل ایران، اسرائیل، احترام نهادن به سکولارها و نقد مجموعه مراجع تقلید، دور خود جمع کند و بدین گونه منتقدین حضور ایران در عراق، سکولارها و حتی بعثی‌های مذهبی و مخالفین مراجع را مقلد خود سازد. در واقع او تاکتیکی برگزیده که می‌تواند مرجعیت او را در اذهان برجسته و همه را متوجه خود سازد. بی‌تردید این تاکتیک برای دولت‌هایی مثل امارات و سعودی که خواهان تفرقه در جمع شیعیان عراق‌ هستند، جذابیت دارد و می‌تواند او را مستظهر به حمایت‌های مالی آنان نماید. الصرخی در اقدامی عجیب با همکاری تعدادی از طرفدارانش، منازل خیابانی در منطقه «سیف سعد» کربلاء را خریده و خود با تاسیس سیطره و گماشتن مسلحینی، رفت و آمد به مکتب او را کنترل کرده تا بدین گونه ثابت کند او نیز همانند سایر مراجع نیازمند حراست است. در ذیل به بررسی مهم‌ترین ایده‌های او خواهیم پرداخت.

طرح مرجعیت

شاید مهم‌ترین نقطه درگیری او با حوزه نجف، طرح مرجعیت و اعلمیت اوست که نه تنها از سوی طرفدارانش مطرح می‌شود، بلکه خود او نیز بر آن اصرار دارد. ناگفته نماند امروزه، دعوی مرجعیت در میان بازماندگان صدر دوم در نجف امری طبیعی است و به رغم وصایت آن شهید بر رجوع به برخی از مراجع کنونی، برخی از شاگردانش همچنان مدعی تداوم مرجعیت صدر دوم‌اند. ظاهرا آیت‌الله سید محمدصادق صدر، دو تا توصیه در این باره دارد: یکی توصیه به آیت‌الله سید کاظم حائری و آیت‌الله محمد اسحاق فیاض که چهار سال پیش از شهادتش بیان شده است و دوم توصیه به آیت‌الله شیخ محمد یعقوبی که ایامی نزدیک به شهادتش در سال ۱۹۹۹م بیان شده است. این در حالی است که در حوزه نجف، مراجع دیگری نیز وجود دارد که عبارتند از: آیت‌الله سید علی سیستانی، سید محمد سعید حکیم و شیخ بشیر نجفی که بی‌تردید مرجعیت اعلی نجف در اختیار آیت‌الله سیستانی قرار دارد. در چنین شرایطی ادعای مرجعیت الصرخی به چه معناست و او چگونه می‌تواند مرجعیت خود را به اثبات رساند؟ بویژه آنکه نه صدر دوم بر اجتهادش تاکید نموده و نه در مناظره‌ای اعلمیت خویش را ثابت کرده است؟

مروری بر اثر تفضیلی او یعنی «مسایل و ردود» نشان می‌دهد که وی بر خلاف سنت‌های جاری در حوزه‌های شیعه به صراحت خود را «اعلم» از علمای عراق و خارج از عراق می‌داند‏[۵]‎. این بدین معناست که او خود را اعلم از آیت‌الله حائری در قم و آیت‌الله سیستانی در عراق می‌داند. با این تفاوت که او حائری را بر سیستانی ترجیح داده و از مقلدین خود می‌خواهد که در فتاوی احتیاط واجب او، به آیت‌الله حائری رجوع کنند.‏[۶]‎ جالب آن است که خود حائری اجتهاد الصرخی را رد می‌کند و دعوی او را در این باره قبول ندارد. رساله عملیه الصرخی «المنهاج الواضح» نام دارد که سیاقی جدید دارد و بر خلاف رساله‌های موجود دربرگیرنده برخی مستندات قرآنی و روایی در ذیل فتاوی است. الصرخی که تائیدات مراجع قبلی و کنونی نجف را پشت سر ندارد، ناچار است اولا جهت اثبات مرجعیت و اعلمیت خود، اعلمیت و حتی اجتهاد مراجع کنونی را زیر سوال ببرد و در ثانی ثابت کند که احراز اعلمیت بسته به دانش و فضیلت یک مجتهد است که این اوصاف در آثارش حضور جدی دارند. به همین دلیل او بی‌نیاز از تایید دیگران است.

از آنجا که خود الصرخی توصیه استادش صدر دوم در رجوع به آیت‌الله فیاض و آیت‌الله حائری را قبول دارد و توصیه به آیت‌الله شیخ محمد یعقوبی که اتفاقا باجناق او به شمار می‌آید، را کذب می‌انگارد؛ ناچار است که نسبت به مرجعیت این دو احترام نهد اما اعلمیت آنها را زیر سوال برد. او در یک جا، اجتهاد مراجع اربعه نجف را نمی‌پذیرد اما بلافاصله یادش می‌آید که آیت‌الله فیاض مورد احترام صدر دوم بوده می‌گوید: «فارغ از اینکه آیت‌الله فیاض مجتهد است یا نه؛ او بر بسیاری از کسانی که ادعای اجتهاد و مرجعیت دارند برتر است.»‏[۷]‎ از نظر او آیت‌الله سیستانی، نه تنها اعلم نیست بلکه آثاری که دلالت کنند بر اجتهاد او نیز وجود ندارد.‏[۸]‎ و مروجین مرجعیت او را کسانی می‌داند که بنده درهم و دینارند؛ چرا که درهم و دینار نزد او بسیار است.‏[۹]‎ ظاهرا او فقط استادش صدر دوم را اعلم از احیاء و اموات از علماء می‌داند اما نکته مهم آن است که او اکنون خود را از نظر فقه و اصول اعلم از موجودین نجف می‌داند.‏[۱۰]‎ و تاکید می‌کند که «من بر همه یا اغلب بحوث آیت‌الله خویی، صدر اول و صدر دوم مطلع هستم و بسیاری از مبانی آیت‌الله خویی را رد یا باطل کرده‌ام و خودم برخی مطالب را افزوده‌ام. از این رو من با مبانی آیت‌الله سید محمد صادق صدر به نقد آیت‌الله خویی نپرداخته‌ام بلکه خود به اجتهاد عمل کرده‌ام.‏[۱۱]‎

او حتی آیت‌الله حائری را اعلم نمی‌داند و تنها بر اجتهادش تاکید دارد و طبیعتا خود را اعلم از حائری می‌داند و پیروان صدر دوم را نه دعوت به حائری و فیاض بلکه دعوت به خود می‌کند. از نظر او توصیه صدر دوم در رجوع به آیت‌الله حائری مطلق نبوده و اکنون با وجود او دلیلی بر رجوع به ایشان در قم وجود ندارد.‏[۱۲]‎ البته او فتوی می‌دهد که بقاء بر تقلید صدر دوم جایز است اما در مسایل مستحدثه باید به او مراجعه کنند.‏[۱۳]‎ و کسانی که در آغاز تقلیدند نباید به صدر دوم بازگردند و نباید به مراجع کنونی ایران و عراق مراجعه کنند؛ چرا که تقلید از غیر خودش را بری‌ءالذمه نمی‌داند.‏[۱۴]‎

اما مهم‌تر از همه، مرجعیت آیت‌الله شیخ محمد یعقوبی است (که توصیه صدر دوم در رجوع به او هم به صورت مکتوب وجود دارد و هم به صورت شفاهی ضبط شده است) الصراخی را به شدت برآشفته و سخن منقول از آیت‌الله صدر را قبول ندارد. او حتی سخنان آیت‌الله محمد علی گرامی و نیز آیت‌الله محمد صادقی تهرانی در تایید آیت‌الله یعقوبی را دلیلی بر اجتهاد او نمی‌داند و معقتد است عبارات آنها فقط توانایی او در صدور فتوی را تایید می‌کند نه اجتهاد او را. چه رسد به اینکه او اعلم باشد. ضمن اینکه آیت‌الله حائری نیز اجتهاد شیخ محمد یعقوبی را قبول ندارد و حتی مقتدی صدر نیز از او روی گردان است.‏[۱۵]‎ و در نهایت او ادعا می‌کند که با دلیل علمی، شرعی و اخلاقی ثابت کرده است که شیخ محمد یعقوبی مجتهد نیست.‏[۱۶]‎ و در نهایت، الصرخی، نیز سید حسین بحر العلوم از اجتهاد به دور می‌داند و خود را ارحج بر او می‌انگارد.‏[۱۷]‎

ولایت فقیه

به غیر از دعوی اعلمیت و مرجعیت، الصرخی داعیه بزرگتری نیز دارد و آن دعوی «ولایت سیاسی» است. برخی از مقلدینش نیز او «ولی امر مسلمین» می خوانند.‏[۱۸]‎ مهم ترین اثر او در باره ولایت فقیه رساله عملیه او یعنی «منهاج الواضح» است که فصلی درباره آن اختصاص داده است. البته معلوم نیست که این اثر را در چه تاریخی نوشته است؟ ابهامی که برخی مقلدینش نیز دارند و از او در باره تاریخ نگارش این اثر پرسیده‌اند و او تاریخ نشر آن را عندالله می‌داند.‏[۱۹]‎ او در این اثر بدون اینکه سند و دلایت روایات وارده در این باب را مورد بررسی فقهی قرار دهد همه آنها را مؤید ولایت عامه فقیهان می‌داند. «فقیه اعلم» از نظر او باید بر اساس مصالح عامه در امور عمومی مردم دخالت کند و بر همگان نیز واجب است از او اطاعت نمایند. الصرخی در «منهاج الواضح»‏[۲۰]‎ ولایت شرعی عامه را برای مجتهد مطلقی که مرجع تقلید نیز بوده باشد ثابت می‌داند. مراد او از این ولایت همان امر به معروف و نهی از منکر است که ممکن است بنا به مصلحت عامه، مستلزم تصرف در انفس و اموال مردم شود. در واقع او برای مرجع تقلید علاوه بر منصب افتاء مناصب دیگری برمی‌‌شمارد که یکی از آنها ولایت عامه است. ولایت قضاء، ولایت بر شؤون قاصرین مثل ایتام و مجانین نیز از جمله ولایات ثابت شده برای مراجع‌اند. ولایت فقیه نیز از ضروریات مذهب است و هر گاه مجتهد اعلم وجود داشته باشد چنین ولایتی نیز دارد.‏[۲۱]‎

«اذا توفرت فی المجتهد الشروط الشرعیه فی مرجع التقلید السابقه ( البلوغ، العقل، الایمان، العداله، الذکوره، طهاره المولد، الاجتهاد المطلق، الحیاه، الاعلمیه) فانه یثبت له اربع صلاحیات وظایف هی: الاولی: الفتاء، الثانیه: ولایه القضاء، الثالثه: ولایه رعایه شوون القاصرین، الرابع: ولایه العامه»‏[۲۲]‎

از نظر او ولایت عامه، امری است که در جوامع غیر دینی و نیز نزد بزرگان اهل سنت پذیرفته شده و تشیع نیز در غیاب امام زمان(ع) آن را برای «مرجع اعلم» ثابت می‌داند. الصرخی جهت اثبات چنین ولایتی، بیست و دو دلیل اقامه می‌کند که فاقد هرگونه تحلیل رجالی و فقهی‌اند. بویژه ادله غیر نقلی او مثل سیره عقلائیه، فطرت انسانیه و فطرت حیوانیه که توانایی لازم در اعطاء ولایت عامه به فقیه را ندارند و تنها در پی اثبات ضرورت تاسیس دولت‌اند. او در حالی ولایت را از شؤون «مرجع اعلم» می‌داند که ادله وارده در باب ولایت فقیه هیچ دلالتی در این‌باره ندارند. در ادله‌ای که خود الصرخی نیز به آنها اشاره می‌کند شرط لازم برای تصدی منصب ولایت سیاسی، اجتهاد است و اعلمیت در فقه از شروط آن به شمار نمی‌آید. در واقع، صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه کافی است و هیچ ضرورتی ندارد که فقیه حاکم اعلم از فقهاء معاصر خویش باشد. از این رو به نظر می‌رسد که اعلم بودن شرط مرجعیت است اما شرط تصدی ولایت نیست. ضمن اینکه مرجعیت نیز یک شأن اجتماعى است و الزاما نمی‌تواند از شروط ولی فقیه به شمار آید. از این رو، به نظر می رسد که الصرخی معتقد است؛

فقیه آنگاه به مقام مرجعیت می‌رسد که اعلم از دیگران باشد.

مرجع اعلم دارای مناصب متعددی از جمله ولایت عامه است.

من از همه فقهیان عراق و قم عالم‌ترم.

پس من مرجع اعلی‌ام و بر همه مومنان ولایت عامه دارم

بر همگان واجب است که از من تقلید و اطاعت کنند.

مجموعه این گزاره‌ها، ایده‌های جاه‌طلبانه الصرخی است که سوگمندانه دستیابی به آنها را از طریق تفرقه در جمع شیعیان مظلوم عراق دنبال می‌کند و بدین‌‌گونه به آمال دشمنان عراق تحقق می‌بخشد. / مباحثات

———————

پانوشت‌ها

۱- مسائل و ردود فی موضوعات مختلفه، الجزء الاول، طبقا لفتاوی لسماحه المرجع الدینی الاعلی آیه الله العظمی السید الحسنی، اعداد الشیخ عباس الکعبی، ۱۴۲۷ه، ص۶.

۲- همان، سوال ۴۲.

۳- همان، سوال ۶۶.

۴- همان، سوال ۷۱۴.

۵- همان، سوال ۷۷.

۶- همان، سوال ۱۱۳.

۷- همان، سوال ۵۴.

۸- همان، سوال ۱۱۲.

۹- همان، سوال ۱۰۶.

۱۰- همان، سوال ۶۰.

۱۱- همان، سوال ۶۲.

۱۲- همان، سوال ۱۲۰.

۱۳- همان، سوال ۱۸.

۱۴- همان، سوال ۳۳ و ۳۶.

۱۵- همان، سوال ۷۴۳.

۱۶- همان، سوال ۵۰.

۱۷- همان، سوال۵۳.

۱۸- همان، سوال ۵۶.

۱۹- همان، سوال ۷۱۵.

۲۰- منهاج الواضح، فتاوی المرجع الدینی الاعلی السید الصرخی الحسنی، بحوث اخلاقیه و تمهیدیه، ص۳۵.

۲۱- مسایل و ردود، پیشین، سوال ۱۴۹.

۲۲- منهاج الواضح، ص ۲۸-۲۹.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: عبدالوهاب, فراتی

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست