labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه و گزارش
commentبدون دیدگاه

ایازی: نمی‌توان مثل امیرالمؤمنین، بیت‌المال را هر روز تقسیم کرد!/ مبلغی: مستحدثات اگر پاسخ داده نشوند، فقه را تهدید می‌کنند

چرا قرآن تحریر به عبد نکرده و از واژه رقبه استفاده کرده؛ رقبه یعنی (ذمه، گردن من، ذمه من، یعنی آزاد کردن چیزی که در ذمه من است)؛ مصداق آن در دوره گذشته آزاد کردن برده بود اما امروز آن مدیون و محبوس و اسیری که در زندان هست مصداق آن می‌باشد، فلذا این آیه اکنون هم کاربرد دارد. این نمونه‌ای از آیه‌ای بود که مفسرین در گذشته آنطور بیان کردند و امروز نگاه دیگر مفسری به آن شده است و اینگونه می‌شود که در آن اختلاف بوجود می‌آید.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، میزگرد تخصصی «چالشهای فقه و دنیای معاصر» جمعه، ۱۹ مهرماه در مدرسه علمیه امام خمینی گرگان برگزار شد. در این میزگرد، استاد محمدعلی ایازی، قرآن پروژه و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید و استاد احمد مبلغی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی به سخنرانی پرداختند. استاد سید مجتبی نورمفیدی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم نیز امکان سفر به گرگان و شرکت در این میزگرد را نیافتند. مشروح این گزارش به قرار زیر است:

در ابتدای میزگرد، استاد ایازی، به بیان مطالب خود پرداختند:

اگر قرآن جامع است، پس چرا فتاوا مختلف است؟

بحث چالش‌های فقه در دنیای معاصر با یک سؤال مواجه است اگر قرآن کریم جامع است و آنطور که در بعضی روایات از نبی رسیده که الی یوم القیامه می‌باشد چرا چنین شکافی بین فتاوا و استنباطات فقهی فقها ایجاد می‌شود. این تعارضات اختصاص به زمان ما ندارد و در دوره های مختلف چنین شکافی بوده هرچند که امروز این شکاف به دلایل مختلف بیشتر و بیشتر شده است. ما نگرانی و ترسی از این فاصله نداریم چرا که هم فقه ما فقه اجتهادی است و هم ظرفیتهایی که در منابع و ادله داریم چنین توان و تحملی را برای جوامع دارد. قدر مسلم اینکه عملا چنین چالشی وجود دارد و ما می‌بینیم که نگاههایی که فقها به فقه سنتی و فقه پویا داشته‌اند چنین فاصله‌ای را به وجود آورده است. اگر بخواهیم در مورد این شکاف صحبت کنیم چند عامل در آن دخیل است و همین‌ها در تبیین چالش‌های فقه در دنیای معاصر تاثیر گذار است و می‌تواند نشان بدهد که وقتی این چالشها وجود دارد چگونه باید راه حلی برای اینها جستجو کرد.

رقبه یا برده، مسأله این است!

شاید رایج‌ترین شکاف از ناحیه اختلاف تفسیر و استنباط‌ها وجود دارد. چه در آیات قرآن و چه در روایات ما شاهد تفسیرهایی هستیم که عالمان، مفسران و فقهای ما درباره یک موضوع واحد دارند، بعنوان نمونه به تفسیر آیه‌ای اشاره می‌کنیم که اتفاقا بحث فقهی هم هست؛ مرحوم دکتر صادقی-از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی-در کتاب ۳۰ جلدی تفسیر الفرقان ذیل آیه: «وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ»[۱]این مساله را مطرح می‌کند که کسانی اشکالاتی وارد کرده‌اند که اولا این دسته از آیاتی که در مورد برده و برده‌داری و آزاد کردن آنها هست در این زمان دیگر بلاموضوع هست و امروزه جایی برای بحث ندارد و اصلا مطرح نیست چون ما دیگر نظام برده داری نداریم. و ثانیا چرا قرآن تحریر به عبد نکرده و از واژه رقبه استفاده کرده؛ رقبه یعنی (ذمه، گردن من، ذمه من، یعنی آزاد کردن چیزی که در ذمه من است)؛ مصداق آن در دوره گذشته آزاد کردن برده بود اما امروز آن مدیون و محبوس و اسیری که در زندان هست مصداق آن می‌باشد، فلذا این آیه اکنون هم کاربرد دارد. این نمونه‌ای از آیه‌ای بود که مفسرین در گذشته آنطور بیان کردند و امروز نگاه دیگر مفسری به آن شده است و اینگونه می‌شود که در آن اختلاف بوجود می‌آید.

قرآن و تفسیر عصری

در روایات هم این نمونه‌ها فراوان است. راغب اصفهانی در جوامع التفسیر-که نکات بسیار دقیق و عمیقی در آن مندرج است-می‌گوید: «کُلّ من کان علمه أکثر، کان حظّه مِنَ القُرآن کوثر»؛ یعنی هر که علمش بیشتر باشد حظ و بهره‌اش از قرآن بیشتر است. من کتابی دارم به نام «قرآن و تفسیر عصری» که خیلی مبسوط این شکاف را نشان داده که چه تحولاتی در سیر تاریخی مفسران بوجود آمده که برخی جنبه فقهی دارند، برخی جنبه علمی و بعضی وجهه کلامی داشته‌اند که در بحث فقهی مشهودتر است.

عامل دوم: مناسبات فرهنگی و اجتماعی

نکته دوم تغییر در مناسبات عامل دیگر این شکاف است. مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعه از یک جامعه به جامعه دیگر که عوض می‌شود قهرا زمینه های این چالش را بوجود می‌آورد. بعنوان مثال اگر این مناسبات بین مسلمانان و غیر مسلمانان در نظر گرفته شود ملاحظه می‌کنیم در کشورهای آسیای دور مثل چین و کره معتقد به تعظیم ماده‌اند. آنها جسد مرده را بخاطر اینکه روح او آزرده نشود آتش می‌زنند و احترام مرده را در این می‌بینند اما در ادیان ابراهیمی اگر شما مرده را دفن نکنید او را آزرده کرده‌اید و این اختلافی در مناسبات اجتماعی هست. اگر بخوهیم در حوزه های دیگر مثل آداب تعلیم و تربیت مثال بزنیم در جامعه امروزی تنبیه قبیح است در حالیکه در زمان گذشته چنین نبود و آن را لازم می‌دانستند، فقها هم اگر بخواهند در این زمینه امر و نهی کنند بر اساس مناسبت امروزشان فتوایی می‌دهند، اگر روایاتی هم باشد که در آنها معنایی از آزار و اذیت در آن مناسبت باشد می‌گویند آن قضیه در دوره خودشان بوده و الان دیگر آنها مصداق ندارند و خیلی راحت آن روایت را کنار می‌گذارند. یا مثلا درباره سیره امیرالمومنین(ع) می‌بینیم که ایشان هرروز بیت المال را تقسیم می‌کردند و خزائن را خالی می‌کردند اما این موضوع امروزه عملا امکان ناپذیر است.

عامل سوم: تغییر در مصادیق

از نکات دیگر تغییر در مصادیق است. مصداق حکم چه عناوین کلی باشد مانند عدالت مصداقها و صورتهایی داشته که اکنون اگر بخواهد به همان شکل انجام شود حالات دیگری خواهد داشت. در حوزه مسائل سیاسی مثلا در زمان پیامبر وقتی بیعت می‌کردند اگر یک نفر از رؤسا بیعت می‌کرد این بیعت از جانب همه محسوب می‌شد ولی الان باید رای افراد شفاف باشد. در حوزه‌های احکام حتی در مباحثی مثل نجاست، طهارت، معاملات و بیع و شری نمونه هایی است از تغییر در مصادیق که کنون شکل آنها تغییر پیدا کرده و در مقایسه با روایات گذشته دیگر این مصادیق وجود ندارد.

عامل چهارم: اختلاف در مبانی

اختلاف در مبانی یکی دیگر از چیزهایی است که امروزه زمینه‌های چالش را ایجاد کرده است. فقها گاهی در استنباط و مبانی اختلاف دارند بعنوان مثال یکی از مسائلی که در صلاه مسافر مطرح است بحث حد سفر است که دو دسته از روایات در آن موجود است یک دسته معتقد به اربعه فراسخ هستند و عده‌ای دیگر به یوم قلیله، در گذشته بین این دو اختلافی نبوده چون رفت و برگشت یک منزل که ۸ فرسخ بوده و یوم قلیله ۸ ساعت بوده در محاسبه با هم یکی بوده و مشکلی پیش نمی‌آمد ولی امروزه اگر بخوهیم همین ۴ فرسخ را با ماشینهای سریع برویم در یک ربع به مقصد می‌رسیم باید ببینیم آیا با یک ربع فردی مسافر محسوب میشود یا نه؟

یکی از مسائل دیگر که می‌تواند اختلاف غیر از مبانی باشد بحث در قواعد است. ما در کتاب درآمدی بر مبانی آیات احکام مبحث قاعده اصل کرامت را بیان کرده‌ایم و بحث مفصلی در آن مطرح کرده‌ایم که شباهتی دارد به اصل عدالت شهید مطهری به این مضمون که اگر در جایی فتوایی با اصل عدالت در تعارض بود تقدم با اصل عدالت است؛ حال ما می‌گوییم اگر در جایی در تعارض با اصل کرامت حکمی و فتوایی داده شود ترجیح با اصل کرامت است و از فقهای دوره معاصر هم استشهاد شده که این اصل، اصل مهمی است. شهید مطهری هم در جاهایی اشاره به همین اصل دارند مثلا در مورد یک مجرم با اینکه مجرم است اما به دلیل انسان بودنش فقط باید مجازات متناسب با جرمش اجرا شود نه بیشتر.

علی ای الحال وقتی ما چالشی در فقه می‌بینیم باید بررسی کنیم ببینیم ریشه‌های این چالش چه بوده و چه اتفاقات و تحولاتی در جامعه افتاده. مسلما با آن نگرش گذشته نمی‌توان به آنها پرداخت بلکه باید با نگاهی جدید و متناسب با جامعه معاصر به این مسائل بپردازیم.

در ادامه این میزگرد، استاد مبلغی به بیان نظرات خود پیرامون «فقه و چالشهای دنیای معاصر» پرداختند.

چالش، تهدید نیست!

ابتدا به تعریف تقریبی-نه تدقیقی-چالش می‌پردازیم: چالش عبارت است از یک شرایط جدیدی که فراروی یک موضوع یا یک راه حل، یک کشور یا یک منطقه، یک پدیده یا هر امر دیگری پدید می‌آید و به موجب آن بقاء و کارکرد آن شیء، آن راه حل یا سازمان در گرو بازسازی و باز تعریف آن شیء یا فعالیت و روش خود در فعالیت می‌باشد. این شرایط بگونه ای است که حاوی و حامل هم فرصت و هم تهدید برای آن شیء است که فراروی آن قرار گرفته است. تهدید به این معنا که اگر آن شیء خود را بازسازی نکند ممکن است که به وضعیتهای خطیری در بقاء یا کارکرد خود دچار شود و اگر به باز تعریف و بازسازی خود بپردازد این شرایط جدید قدرت مانور، قدرت حضور و تداوم عمیق تر و پویایی بیشتر را به او می‌دهد. بنابراین بر خلاف آنچه که ما تصور می‌کنیم که چالش همیشه یک تهدید است اینطور نیست. تعریف عرب زبانها از چالش تعریف خوبی است، آنها چالش را یک نوع تحدی، یک نوع همآوردی و زورآزمایی و درگیری هست، در این درگیری اگر شیء بتواند خودش را توانمند کند همه امکانات آن شرایط جدید را به نفع خود بکار گرفته و مصادره می‌کند، و اگر بازسازی نکند در یک وضعیت منفعل، منزوی و متمایل بسوی حاشیه رفتن قرار می‌گیرد. چالش یک شرایط است، وقتی از چالش‌های فراروی فقه صحبت می‌کنیم باید به این دید به آن نگاه کرد که هم می‌تواند متضمن تهدید باشد هم متضمن فرصت؛ گاهی از استخدام و بکارگیری چالش در فضاهای علمی و اجتماعی می‌شود چنین معنایی برایش در نظر گرفت و آن را اینگونه تعریف کرد: چالش شرایطی است که ایجاد می‌شود و وقتی که در برابر فقه ایجاد شد از آنجا که فقه داعیه حضور در جامعه دارد و آن جامعه هم حاوی این شرایط است و واجد این شرایط شده و داعیه باید پویایی داشته باشد و حرکت کند و جلو رود اینجاست که آن هماوردی ایجاد می‌شود و قرار گرفتن فقه بر سر دوراهی تهدید و فرصت خلق می‌شود.

مواجهه با چالش، نقطه قوت است

بعد از بیان این معنا برای چالش حال بحث در این است که آیا عنوان چالش‌های فراروی فقه درست است یعنی می‌شود پذیرفت که ما این عنوان را بکار بگیریم؟ پاسخ مثبت است. فقه بخشی از جامعه و نمایندگی امور سلوکی دین در جامعه را بر عهده دارد. فقه منزوی نیست و چون در جامعه است و جامعه آبستن شرایط جدید است لذا بکارگیری این عنوان بنام چالش‌های فراروی فقه صحیح و بجا است. مواجهه با چالش یک نقطه قوت است و موجودیت چیزی را نشان می‌دهد «من هستم و با شرایط جدید مواجهم» نشانه حضور دین و فقه در اجتماع است و در این حضور، داعیه پاسخگویی دارد. با این معنا بهتر است حوزه‌های علمیه این عنوان را جدی‌تر بگیرند و بحثهای دقیق و عمیق و دسته بندی و حساب شده‌ای که راه حل به ما نشان می‌دهد و می‌شود در حوزه‌های علمیه درباره آنها بحث کرد و راه حل‌هایی ارائه داد انجام گیرد. به همین اندازه که این موضوع مهم است بحث پیرامون آن هم می‌تواند بسیار خطیر باشد. اگر این بحثها تقریب و تعمیق و تنظیم منطقی چارچوب‌مند اساسی درستی نداشته باشد ممکن است ما در این بحث مهم در متن شاهراه و مسیر پرتوان درست قرار نگیریم و در حاشیه‌ها قدم بزنیم. این کارگاهها خوب و قابل استفاده است اما این بحث از کارگاه هم فراتر است چون کارگاه بیشتر جرقه‌ای میزند اما این بحث عمیقتر از این مسائل است و باید با توسعه خاص و بصورت علمی و جامع‌تر در حوزه‌ها به آن پرداخت. فقه و دین در اجتماع مانند یک ماشین بزرگ و قطار عظیم به حرکت درآمده‌ای است و در مقابل آن یک شرایط ویژه‌ای پدید آمده و دائما در حال پدید آمدن است، این قطار می‌خواهد حرکت کند و برای حرکت آن باید فضایی باشد اما گاهی مشکلاتی پیش می‌آید که کارگاه پاسخگوی آنها نیست. کارگاه می‌خواهد چیزهای موجود را عرضه کند، افق بدهد، طرح موضوع کرده و حرکت ایجاد کند اما اگر بخواهیم پاسخهای دقیق نهایی نسخه بندی شده ارائه بدهد که در اختیار حوزه ها قرار بگیرد این مهم به فراتر از کارگاه نیاز دارد.

تحولات موضوعی و مناسباتی

شرایط جدید عموما در دو موضوع مهم رخ می‌دهد: یکی تحول موضوعی و یکی تحول مناسباتی.

مقصود از موضوع روشن است و آن موضوعی است که فراروی فقه قرار گرفته و در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… در جامعه پدید آمده و می‌آید. موضوعات دچار تحول شده‌اند.

 درهم‌تنیدگی، چندلایه شدن و فرامرزی و فراپایه‌ای گردیدن موضوعات

این تحول از چند نظر است:

یکی درهم‌تنیدگی موضوعات است. موضوعات در گذشته بنحوی با یکدیگر در تعامل و تداخل بودند اما خیلی کند و بی رمق و بیحال و نامرئی، گاهی هم مرئی؛ تداخل موضوعات گاهی در زمان صدور روایات هم دیده می‌شود اما در عصر حاضر امر روتین لحظه ای گسترده برجسته پررنگِ دائما در مقابل چشمان عالمان علوم مختلف قرار گرفته، شبکه‌ای و حلقه در حلقه هم و درهم‌تنیده شده‌اند. موضوعات تاثیراتی متقابل برروی هم گذاشته و رفته رفته در هم پیچیده‌تر می‌شوند.

مسأله دیگر چند لایه ای شدن هر موضوع است. هر موضوع رنگ و بویی از نوع دیگر هم دارد و اینطور نیست که صرف بعد اجتماعی یا فرهنگی داشته باشد بلکه رایحه و شمه‌ای هم از ابعاد دیگر مثل بعد ملی، فرا ملی، و ابعاد دیگر پیدا می‌کند. بنابراین یک موضوع چند لایه دارد که در اثر همان درهم‌تنیدگی است این درهم‌تنیدگی هم موضوعی به اسم و عنوان خودش هست و هم موضوعی است که حضوری در موضوعی دیگر پیدا می‌کند و بعدی دیگر هم به آن می‌دهد لذا چند بعدی شدن پیش می‌آید.

فرامرزی شدن موضوعات مسأله دیگری است. موضوعات امروزه دیگر درون یک روستا یا منطقه و شهر یا حتی یک کشور، یک منطقه بزرگ متشکل از چند کشور باقی نمی‌ماند، موضوعات فرامرزی شده و درهم‌تنیدگی بین موضوعات با ابعاد منطقه‌ای و ملی و جهانی مشاهده می‌شود. گاهی موضوعی در نقطه‌ای از جهان تبدیل می‌شود به موضوع مهمی، و سایه تأثیرگذارش می‌افتد روی همان موضوع در داخل. این شکسته شدن مرزها و جهانی شدن موضوعات بعد مهمی است.

فراپایه‌ای شدن موضوعات از امور دیگر است. موضوعاتی که پیشینه تاریخی دارند اکنون اتفاق می‌افتد که آن پیشینه تاریخی را زنده می‌کند و آن را به حرکت در می‌آورد و بعدی از ابعاد موضوع می‌شود و شکل و بعد دیگری به آن می‌دهد. شدیدتر از آن برخورداری موضوع از یک بعد آیندگی و استقبالی است. موضوع الان چنان نیست که تصور بکنید که همین الان بسته شد، امتداد آن در آینده است و آن آینده هم گاهی جزئی از این موضوع است چون با توجه به آن معنا پیدا می‌کند و این موضوع به سویی حرکت می‌کند که در آینده بگونه دیگری شکل بگیرد.

آینده پژوهی در فقه

در کنفرانسی که تحت عنوان فقه التوقع یا فقه آینده در عمان برگزار شد این موضوع در آنجا عنوان شد. واژه «توقع» در اصل در ادبیات احناف آمده و حاکی از یک نگاه افتراضی به فقه است و آن نگرشی آینده نگر است که فرضهای احتمالی مستقبل را بررسی می‌کند و اینکه چه چیزی قرار است در آینده رخ دهد و چه توقعی انتظار می‌رود. فقه آینده یا آینده پژوهی باید معطوف به آینده و مستحدث شود و چشم اندازی به آینده داشته باشد. همچنین مطرح شد که ابعاد، حدود، ماهیت، هویت و چهارچوب بسیاری از موضوعات معاصر بسته نشده و بخشی از آن در آینده شکل خواهد گرفت. همچنین آینده و تغییر نسلی و اوضاع زمانی اجازه نمی‌دهد مدت زمان بقاء و عمل حاضر به طول انجامد. منظور از «حاضر» به معنای «آن» نیست بلکه مقطع تاریخی است که عمل و مدتش بسرعت سر می‌آید و آینده جای آن را می‌گیرد و تضمینی برای بقاء این آینده هم نیست. این موضوعات در این بستر امتداد پیدا می‌کنند و تعریف دقیق آن زمانی است که نگرشی هم به مستقبل داشته باشیم و نوعی آینده پژوهی کرده باشیم و بدانیم این موضوع فردا با چه ابعادی  وچه مؤلفه‌هایی سر بر می‌آورد و رخ نشان می‌دهد؛ لذا اگر در قبال یک موضوع تعریف نسبت به ابعاد آینده نداشته باشیم تعریف ناقصی خواهد بود و ما بطور دقیق نفهمیدیم راه حلی که ارائه داده‌ایم دقیق و اجرایی هست یا نه و تا بخواهیم آن را به منصه ظهور آوریم زمان آن تمام می‌شود و آن موضوع عوض می‌شود. البته اینها در مورد موضوعات کلان هستند که امتداد وجود و ظهورشان در حال و آینده هست و امتداد استقبالی و آینده‌ای دارد. این یعنی بعدی فرا تاریخی هم به معنای تأثیر وضعیت گذشته در وضعیت حال او و هم قرار داشتن بخشی اتز موضوع در آینده.

فقه النوازل به جای مستحدثات

حال از این موضوع چه تعبیری می‌خواهیم به کار بگیریم؛ اولا شناختن اوصاف موضوع بر اساس مؤلفه‌هایش هست. تکثر همان شرایط جدید فرا کیفیت است. زمانی فقه ادعا می‌کرد که به هر نازله‌ای پاسخگوست تعبیر قدیم نوازل بود و نوازل بهتر از مستحدثات است. اکنون نوازل خیلی متکثر هستند که نمی‌شود حتی به یک صدم اینها رسید حال اگر اینها پاسخ داده شوند می‌شود فرصتی برای جایگاه و ارزش و بها دادن اما اگر پاسخ داده نشوند می‌شود تهدید و به تبعات آن فقه نادیده گرفته می‌شود و این ضربه‌ای به پیکره آن و به انفعال کشیدن هر مدعی است که به ادعای خود بصورت کیفی عمل نکند چون فقه ادعا می‌کند که پاسخگو است. منابع شریعت و دین منابع خیلی نوسان‌دار و قدرتمندی است که ثوابت و متغیرات دارد و دستگاه عظیم و عریضی است اما الفقه شیء والشریعه شیء آخر، فقه کار ماست برای تحصیل شریعت با توجه به زمان. فقه باید یک نگاه به مسائل و موضوعات در جامعه داشته باشد و یک نگاه هم به شریعت داشته باشدکه هر دو را همسان‌سازی کرده و بیرون دهد.

قانون را فرایندی ببینیم

بعد از تحول موضوعی، تحول مناسباتی مطرح می‌شود، چون موضوعات مربوط به اجتماع هست بنابراین مناسبات و روابط بین انسانها، جوامع و کشورها دائما در حال پیچیده شدن و توسعه و گسترش است که تحول ساختاری هم در آن مطرح می‌شود.این ساختارها، ساختارهای حاکم بر فعالیتها و کنش‌گریهای اجتماعی است؛ وقتی این دو دست می‌دهند یک وضع جدیدی پیش می‌آید که آن بر آمدن انسان معاصر است. انسانی نو و جدید خلق می‌شود که بسیار متفاوت بوده و درون‌داده‌ها، نگاهها، قوه‌ها و استعدادهای او بروز و ظهور پیدا کرده‌اند چون مسائل و ارتباطات و نگرش‌ها عوض شده، نیازهای جدید پیش آمده و تمام این موضوعات جدید راه‌حلهای جدیدی می‌طلبد، از جمله ارتقا پذیری گسترده دقیق کلان شامل نیاز او به حقوق، یعنی حقوقی شدن جامعه. حقوق بسیار مهم و نیاز به آن مبرهن است چرا که نماینده قانون است و قانون در یک جامعه جایگاهی بسیار اساسی و محوری دارد. طبق فرمایشات رهبر معظم انقلاب در باب سیاستهای کلی نظام در هر بحثی نظر به این مسأله هست که باید قانون را فرآیندی ببینیم و مشارکت حداکثری نهادها، انسانها و جامعه را در فرآیند قانون تعقیب کنیم. حال باید ببینیم رابطه فقه با قانون چیست.

[۱] . سوره نساء / آیه ۹۲٫

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: احمد, ایازی, سید محمدعلی, مبلغی
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست