این که گفته می شود فقه اهل سنت انسدادی محض است و فقه شیعی انفتاحی است و پویا است، به نظرم صحیح نیست، اتفاقاً اهل سنت با ادله ای چون قیاس مستنبط العله، استصلاح، استحسان و عرف نیز اجازه اجتهاد و ورود به مباحث حکومتی و مباحث فقه تمدنی و فقه تمدن ساز را دارند. بی شک برای تحقق تمدن نوین اسلامی، دو بال آن فقه شیعه و اهل سنت است؛ که باید از ظرفیتهای فقه همه مذاهب استفاده شود. اعتقاد دارم که برای پیریزی تمدن نوین اسلامی وحدت و تقریب پیششرط بوده و جز باهم زیستی فقهی و مسالمتآمیز مذاهب صورت نمیگیرد. لذا قاعده الزام و التزام از بایستههای شکلگیری تمدن نوین اسلامی است؛ که در فقه اسلامی برای وحدت و تقریب باید موردتوجه قرار گیرد.
اختصاصی شبکه اجتهاد: تمدن اسلامی را میتوان به ساختمانی تشبیه کرد که اگر قرار باشد یک بنای محکم و زیبا ساخته شود، لازمه آن هماهنگی و همفکری مهندسان و کارشناسان آن بناست. از این رو لازمه شکلگیری تمدن نوین اسلامی وحدت و انسجام اندیشمندان و مسلمانان جهان اسلام است تا این تمدن به درستی مسیر پیشرفت خود را ادامه دهد. نگاه تمدنی علاوه بر مذهب شیعه در ابواب مختلف مذهب اهل سنت نیز ضرورت بررسی دارد. تا به حال آنچه از فقه نظام و فقه تمدنی در رسانه های فقهی مطرح شده است، اقوال فقهای متأخر شیعی در این رابطه بوده است و کمتر به نظرات اهل سنت در مورد آن پرداخته شده است. در گفتگو با دکتر حامد رستمی نجفآبادی اما از رویکرد فقهای اهل سنت نسبت به مباحثی نظیر فقه نظام و فقه تمدنی پرسیدیم. عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق دانشگاه مذاهب اسلامی در این گفتگو به معرفی فقهای سنی مذهبی که رویکرد نظام ساز و تمدن ساز دارند پرداخت.
اجتهاد: آیا در میان اهل سنت، اندیشمندانی که نگاه معطوف به فقه نظام داشته باشند، وجود دارند؟ بایستههای طرز فکر این اندیشمندان چگونه است؟
رستمی: در مورد فقه نظام به عنوان فقه مضاف جدید که در آن کتب و مقالاتی تألیف شود، خیر. البته کسانی هستند که به تبیین فقه کلان یا همان فقه نظام در مقابل فقه خرد پرداخته اند؛ اما به عنوان فقه سیاسی که فقه نظام نیز در دل آن جای بگیرد نه یک فقه مضاف مجزا. این تفسیر از فقه نظام در میان اهل سنت وجود داشته که کتاب احکام السلطانیه و دیگر کتب ماوردی نمونه ای از آن است؛ البته با تفاوتی که در مبناهای این فقه سیاسی و فقه نظام وجود دارد. به عنوان نمونه، نظام سیاسی اهل سنت در سطح آرمانی آن در قالب «نظام خلافت» شکل می گیرد. نظریههای اهل سنت به منظور توجیه مشروعیت نظام سیاسی خود نوعاً به دو اصل اساسی «اجماع» و «شورا» استناد میکنند. تمسک به اجماع بیشتر در مورد توجیه مشروعیت خلافت قدیم و اصل شورا در نظریههای جدید بیشتر مورد استناد قرار میگیرد. حتی در مذاهب اهل سنت هم قائل به ولایت فقیه وجود دارد و آنها هم بیان میکنند که ما اگر بخواهیم «ولی» را انتخاب کنیم باید عالم و عادل باشد؛ اما یک بحث دیگری دارند و میگویند اگر یک حکومتی آمد و به اسم اسلام برپا شد، باید آن حکومت را قبول کرده و نباید علیه آن شورش کرد؛ اما همانها هم میگویند که اگر خود ما بخواهیم حاکمیتی را اعمال کنیم باید یک فقیه عادل بر سر کار باشد. لذا از نظر آنها نیز اساساً اسلام به معنای نظام حکومتی است با شالوده هایش و احکام الهی، قوانین این نظام سیاسی است. وجه تمایز ادیان دیگر با اسلام نیز این است که اسلام در پی تقنین احکام الهی و دادن ضمانت اجرا به آنها است و صرفاً نمی خواهد در زمره اخلاقیات باشد. در فقه اهل سنت نیز چون بیشتر از شیعه در جهان اسلام حکمرانی کرده اند، نگاه ویژهای به مسائل حکومتی داشته اند؛ مثلاً ما می بینیم که باب تعزیر در فقه امامیه به صورت مستقل نداریم؛ اما در فقه اهل سنت وجود دارد، چون تعزیر با حاکم است؛ و لازمه آن، حاکمیت و حکومت است که در بردارندهی تئوریپردازیِ فقه حکومت در میان اهل سنت با عنوان «احکام السطانیه» است. لذا بحث فقه نظام در لابه لای کتب و ابواب فقهی اهل سنت اشاره شده است، اما این که اینها تدوین شود و نام کتابی مجزا و فقه مضاف به خود بگیرد را من سراغ ندارم.
اجتهاد: آیا در میان اهل سنت، اندیشمندانی که نگاه معطوف به فقه تمدنی داشته باشند وجود دارد؟ بایستههای طرز فکر این اندیشمندان چگونه است؟
رستمی: بله؛ مصلحانی مانند علامه اقبال لاهوری و شیخ محمد عبده این دغدغه را داشتند که مردم را آگاه کرده و شکوه و مجد تمدن اسلام را یادآور شده و از بند استعمار برهانند؛ البته رشدرضا هم از اصلاحطلبان اولیه اسلامگرایی سلفی بود که اندیشههایش بر اسلامگرایان سده بیستم مؤثر بود و بر فلسفه سیاسی ایجاد دوباره خلافت اسلامی تأثیر گذاشت؛ اما اقبال و عبده، دغدغه فرامذهبی و نژادی و فرامرزی داشتند؛ با این تفاوت که اقبال، مسلمانی مدرن و بادغدغه بود و معتقد بود که مسلمانان با تمسک به نصوص: قرآن و سنت رسولخدا (ص) و هم چنین بازگشت به گذشتهی پر افتخار خود، توان بازسازی فرهنگ و تمدن نوین اسلامی را دارند. لذا ایدهی وحدتگرایی مبتنی بر ملیت اسلامی در جایجای اشعار اقبال مورد تأکید قرار گرفته است. به نظرم در مرحله ترکیب این لایه ها برای خیز ساخت تمدن است که از آن به عنوان فقه تمدنی یاد کرده اند و میراث فقهی اهل سنت نیز تا اندازه ای به صورت نسبی، اینها را دارد. به نظرم با مبناهایی که وجود دارد، فقه اهل تسنن در کنار فقه شیعی می تواند تمدن ساز باشد. این که گفته می شود فقه اهل سنت انسدادی محض است و فقه شیعی انفتاحی است و پویا است، به نظرم صحیح نیست، اتفاقاً اهل سنت با ادله ای چون قیاس مستنبط العله، استصلاح، استحسان و عرف نیز اجازه اجتهاد و ورود به مباحث حکومتی و مباحث فقه تمدنی و فقه تمدن ساز را دارند. بی شک برای تحقق تمدن نوین اسلامی، دو بال آن فقه شیعه و اهل سنت است؛ که باید از ظرفیت های فقه همه مذاهب استفاده شود. اعتقاد دارم که برای پیریزی تمدن نوین اسلامی وحدت و تقریب پیششرط بوده و جز باهم زیستی فقهی و مسالمتآمیز مذاهب صورت نمیگیرد. لذا قاعده الزام و التزام از بایستههای شکلگیری تمدن نوین اسلامی است؛ که در فقه اسلامی برای وحدت و تقریب باید موردتوجه قرار گیرد.