بدون دانش روانشناسی، عملیات استنباط کامل نیست!/ روانشناسی در همه ابواب فقه تأثیرگذار است

اختصاصی شبکه اجتهاد: با وقوع انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، این پرسش به وجود آمد که آیا اسلام، نظام خاصی برای اداره جامعه در عرصه‌های مختلف دارد؟ در طول این سال‌ها اما اگرچه ایده‌های مختلفی در رابطه با نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اسلام ارائه شد؛ ولی کمتر کسی به صرافت بیان رابطه بین اسلام و روانشناسی پرداخت، گویا روانشناسی وادی دانشی صرف است که اسلام و هیچ مکتب دیگری، راهی بدان ندارد. برای پاسخ دقیق‌تر به این پرسش، با حجت‌الاسلام‌ دکتر احمد مروارید، مدرس حوزه و دانشگاه و مشاور تحلیلی، گفت‌وگو کردیم. او معتقد است روانشناسی با همه ابواب فقه در ارتباط است و اساساً بدون این دانش، نمی‌توان عملیات استنباط را سامان داد. او که پایان‌نامه دکتری خود را نیز به همین امر اختصاص داده است، در این گفتگو، به نکات جالبی اشاره کرد.

اجتهاد: آیا فقه با عنوان یک مقوله حقوقی که از باید و نباید صحبت می‌کند می‌تواند در ساحت علومی مثل روانشناسی که حداقل بخشی از آن‌ها توصیفی است وارد شود؟

مروارید: قاعدتاً سؤال مطرح شده، در مورد این است که علمی که به مقوله بایدها و نبایدها می‌پردازد، چه ارتباطی به علومی که به مقوله هست ها می‌پردازد، دارد؟ یک مسئله کلی داریم؛ ارتباط باید و هست که گمان نمی‌کنم منظور سؤال بوده است.

ولی اگر منظور این است، در حقیقت پرسش این است که آیا فقیهی که می‌خواهد استباط احکام شرعی کند، آیا لازم است با علومی که در واقع توصیفی هستند، یا به قول ما به مقوله هست ها و نیست‌ها می‌پردازند، هم سروکار داشته باشد؟ به نظر می‌رسد این پرسش از چند جهت قابل‌ بررسی است؛ یکی اینکه فقیه زمانی که اجتهاد می‌کند، خود اجتهاد یکسری مبانی کلامی دارد که در واقع در حوزه «هست ها» است.

اجتهاد: اگر امکان دارد، مقوله بایدها و هست را توضیح کوتاهی بفرمایید.

مروارید: توضیح بیشتر این‌که فقه عبارت از استنباط احکام شرعی از ادله است. این دانش از این سخن می‌گوید که انسان مکلف باید چه‌کارهایی را انجام دهد و چه‌کارهایی را ترک کند و چه کارهایی انجام دادن یا ندادنش بهتر است. به‌هرحال سخن از واداشتن یا بازداشتن الزامی یا غیر الزامی به کارهاست.

از این‌ جهت می‌گوییم که فقه به مقوله بایدها می‌پردازد، اما بسیاری از علوم هستند که واقعیت‌ها را توصیف می‌کنند و می‌گویند آیا این‌گونه است یا این‌گونه نیست؟

به‌طور نمونه، علوم تجربی مانند علم فیزیک به مقوله واقعیت‌های موجود مادی می‌پردازد و آن‌ها را توصیف می‌کنند. در این علم، سخن از این نیست که چه‌کاری را باید انجام داد و چه‌کاری را باید ترک کرد؛ بلکه سخن از چگونگی روابط اجسام با یکدیگر است؛ این مقوله هست‌هاست.

روان‌شناسی ـ به معنای رایج و وسیع ـ حداقل یک بخشش توصیفی است و به مقوله «هست ها» می‌پردازد، یعنی رفتارهایی که انسان‌ها انجام می‌دهند چگونه است و چه منشائی دارد؟ در واقع سخن از نوع رابطه رفتار، اندیشه و احساس است.

یک بخش از روان‌شناسی توصیفی است که در سؤال آمده است و یک بخشش هم کاربردی است، مثل اینکه برای سلامت خانواده و جامعه، روابط باید چگونه باشد؟

آیا فقه با روان‌شناسی می‌تواند ارتباط برقرار کند؟

اجتهاد: اکنون سؤال این است که آیا فقه به‌ عنوان علمی که به مقوله بایدها و نبایدها می‌پردازد، می‌تواند با روان‌شناسی که یک قسمت آن توصیفی است ارتباط برقرار کند؟

مروارید: در پاسخ عرض می‌کنم که در فرایند اجتهاد، یعنی استباط حکم از دلیل، فقیه باید تکلیف خود را با یکسری مبانی که به هست ها می‌پردازد، روشن کند. این‌گونه نیست که فقیه بی‌نیاز از این علوم باشد، بلکه باید یکسری مبانی فلسفی کلامی که در مقوله هست‌هاست، برای خود روشن کند تا تکلیفش در بحث استباط احکام روشن باشد.

از جهت دیگر اینکه برخی از فقیهان معاصر مانند آیت‌الله سیستانی در مقدمات اجتهاد، علاوه بر اصول‌فقه و رجال که این دو خیلی معروف است، علومی مثل روانشناسی و جامعه‌شناسی را آوردند، یعنی در واقع این‌ها هم از مقدمات اجتهاد است.

یعنی اجتهاد تنها متکی به علم رجال و اصول نیست، بلکه فقیه باید مبنای خود را در یکسری از رشته‌ها مانند روانشناسی و جامعه‌شناسی روشن کرده باشد.

به دیگر سخن، یکی از چیزهایی که در فهم یک متن، تأثیر دارد، شناخت آن شرایط روانی است که مخاطب این متن در آن قرار داشته است؛ یعنی زمانی که امام معصوم (ع) جواب سؤالی را می‌دهند، متناسب با ویژگی‌های شخصیتی آن مخاطب صحبت می‌کند؛ بنابراین تا شخصیت و خصوصیات روحی و روانی آن شخص را نشناسیم، بسیاری وقت‌ها نمی‌توانیم آن پاسخی که امام و جایگاهی که آن پاسخ دارد را درست بفهمیم و دریافت شایسته‌ای از این متن داشته باشیم.

از جهت دیگر اینکه بسیاری وقت‌ها ما در فقه ناچار هستیم به فتاوا و نظریات فقهای گذشته رجوع کنیم. این در حالی است که یکی از امور تأثیرگذار در فرایند استنباط، روحیات و خصوصیات روانی آن فقیهی است که حکم را استنباط می‌کند. به‌طور مثال اگر فقیهی در قرون گذشته، فتوا و نظریه‌ای داده است، باید به این جنبه توجه کنیم که آن شخص فقیه چه روحیات و خصوصیت روانی داشته است که از ادله این‌چنین استنباطی کرده و این‌چنین نظریه‌ای را داده است.

نیازمندی فقه به روانشناسی

بخش مهمی از فقه همین است که ما بدانیم سیر مسئله فقهی و نظریاتی که مطرح شده چگونه بوده است؛ بنابراین از این جهت فقه بی‌نیاز از رجوع به روانشناسی نیست.

جهات دیگری هم هست که شاید در ادامه عرض کنم. یکی از این جهات، بحث شناخت موضوعات است. یکسری موضوعات فقهی است که بدون رجوع به روانشناسی نمی‌توانیم تشخیص درستی درباره آن موضوع داشته باشیم؛ بنابراین فقه به روانشناسی نیاز دارد. در مورد نیاز روانشناسی به فقه نیز در ادامه سخن خواهیم گفت.

اجتهاد: با توجه به تغییرات شرایط زمان و مکان و اقتضائات دنیای مدرن، آیا می‌توان از نصوص شرعی صادره در قرن‌ها پیش، روانشناسی انسان امروز را نتیجه گرفت؟

مروارید: اگر روان‌شناسی را در دو بخش در نظر بگیریم (روان‌شناسی به معنای کلی و به معنای تربیت را عرض می‌کنم)، یک بخش آن، بحث مهارت‌های زندگی فردی خانوادگی و اجتماعی است. در بحث مهارت‌ها به نظر می‌رسد نصوص دینی که به ما رسیده است در بسیاری از موضوعات، مانند نوع ارتباط انسان با خانواده و ارتباط انسان با مردمی که در جامعه هستند می‌تواند کمک‌کننده باشد.

نصوص دینی، در روان‌شناسی کمک‌کننده است/ نگاه همه‌جانبه در استنباط آموزه از متون دینی

یکسری تعلیمات و توصیه‌ها در کلمات معصومین (ع) وجود دارد که می‌تواند در شئون گوناگون زندگی، بسیار کارگشا و مفید باشد. نوع رفتاری که از سبک زندگی معصومین (ع) برای ما نقل شده است نیز همین‌گونه است. البته در کنار آن، باید توجه داشت که در استنباط یک آموزه از متون دینی، باید به صورت همه‌جانبه نگاه کنیم؛ یعنی با مبنا قرار دادن یک روایتی که سند آن قوی نیست و بدون توجه به آنکه این روایت موضوع و مخاطب و شرایط زمانی و مکانی آن چگونه است، قطعاً نمی‌شود آموزه‌ای را به‌طورکلی استنباط کرد.

باید واقعاً نگاه اجتهادی در استباط احکام تربیتی و اخلاقی هم داشته باشیم که متأسفانه در این زمینه کم ‌کار شده است و همت فقیهان تنها در این راستا بوده است که احکام تکلیفی و وضعی و آن چیزی که در فقه مصطلح به آن می‌پردازیم را مدنظر قرار دادند.

در زمینه معرفی سبک زندگی، کمتر نگاه فقیهانه و اجتهادی را می‌بینیم؛ یعنی متأسفانه کسانی وارد این مقوله‌ها می‌شوند که توان اجتهادی لازم را ندارند و از سوی دیگر افرادی که توان اجتهادی لازم را دارند وارد این مقوله‌ها نمی‌شوند.

به‌هرحال در این بخش می‌توانیم خیلی از متون دینی استفاده کنیم، البته به شرط آن‌که نگاه اجتهادی و همه‌جانبه در این زمینه داشته باشیم.

البته به این معنا نیست که از دستاوردهای روانشناسی در این بخش استفاده نکنیم، بلکه می‌توان از دستاوردها استفاده کرد؛ اما اینکه ما کلاً بگوییم متون دینی مربوط به سال‌ها قبل بوده است و الآن به درد ما نمی‌خورد این‌گونه نیست؛ زیرا گاهی اوقات روی یکسری خصوصیات انسانی و شخصیتی دست می‌گذارند که خصوصیاتی نیست که در یک‌زمان و مکان خاصی باشد.

به‌طور نمونه، تفاوت ویژگی‌هایی که زن و مرد دارند حداقل در بخش‌های بسیاری امور ثابت است، گرچه ممکن است بخش‌هایی نسبت به فرهنگ و تمدنی که در آن قرار دارند متغیر باشد؛ این بخش مهارت‌های زندگی است.

اما در بخش درمان مشکلات روانی، مسئله خیلی حساس است. با وجود اینکه روانشناسی به متون دینی نیاز دارد، اما این نکته را باید در نظر داشته باشیم که نباید تنها با مبنا قرار دادن آنچه از آموزه‌ها و نصوص دینی به ما رسیده است و بدون اینکه از تبحر و مهارت لازم برخوردار باشیم، وارد روان‌درمانگری شویم. ولی متأسفانه بعضی افرادی که اتفاقاً فقیه هم نیستند این کار را انجام می‌دهند و بسیار مدعی هم هستند.

شناخت رویکردها و شاخه‌های مختلف علم روان‌درمانی /راهکار فقه در رابطه با مسائل روانی

درحالی‌که روان‌درمانی علم پردامنه‌ای است که شاخه‌ها و رویکردهای مختلف دارد و شخص باید دوره‌های آن را دیده باشد و بعد ادعا کند روان‌درمانگر هستم.

به عنوان نمونه یکی از مسائل روانی که مطرح است و در بین انسان‌های متدین و مذهبی وجود دارد مسئله وسواس است. هرچند وسواس اساساً اختصاص به انسان‌های مذهبی ندارد اما شاید در خانواده‌های مذهبی چشمگیرتر باشد.

بدون دانش روانشناسی، عملیات استنباط کامل نیست!/ روانشناسی در همه ابواب فقه تأثیرگذار است

خوب یک فقیهی که شخصیت مطرحی است نهایت حرفی که برای درمان دارد و در سایتشان آمده بود این بود: «وسواسی اگر غسلش بیشتر از ۵ دقیقه طول بکشد، گناه کرده است و گناهش هم خیلی بزرگ است و کاری هم که باید در این جهت باید انجام دهد مبارزه منفی است، یعنی بی‌اعتنایی به آنچه تخیلش می‌گوید و بی‌اعتنا به آنچه شیطان برون و درونش از او می‌خواهد.»

حالا سؤال من این است که با این جملات مشکلات آدم وسواسی حل می‌شود؟ نمی‌دانم واقعاً اگر ادعا این است که کسی با این جملات مشکلش حل شده که بحثی دیگر است، اما به نظر من این جملات اصلاً کمک‌کننده نیست. خود این نشان می‌دهد که در مقوله روان‌درمانی احتیاج داریم که رویکردهای مختلف روان‌درمانی دنیا را بشناسیم و نمی‌توانیم به آنچه در نصوص دینی آمده اکتفا کنیم.

اجتهاد: آیا تمام مسائل روانشناسی را می‌توان از طریق فقه نتیجه گرفت یا در بخشی از آن‌ها باید به دانش‌های دیگر مراجعه کرد؟

مروارید: این سؤال مرتبط با سؤال قبل است. از صحبت‌هایی که در جواب از سؤال قبل داشتیم، مقداری پاسخ این هم روشن می‌شود. قطعاً در بخشی از آن‌ها ناچار هستیم به تلاشی که بشر در قرن اخیر انجام داده است رجوع کنیم. البته متأسفانه یک نگاهی وجود دارد که هر چیزی که از آن سوی مرزها و از اروپا و دنیای غرب بیاید را کلاً مطرود و مردود می‌داند.

تعبیر یک اندیشمند مطرح حوزوی این است که «غربی‌ها نجس هستند و فکرشان هم نجس است.» ما اگر این‌جوری نگاه کنیم پس تمام تلاشی که بشر در مقوله روانشناسی کرده است، چه می‌شود!

سؤال من این هست که چرا بعضی جاها خود شما از تکنولوژی آن‌ها استفاده می‌کنید، از اتومبیل و از هواپیما و غیره؟ ممکن است در پاسخ بگویند: بله. ما در آن موارد استفاده می‌کنیم ولی در بحث‌های انسان‌شناسی و چیزهایی که به روح و ذهن مرتبط هست، آن‌ها فکرشان خراب است و ما استفاده نمی‌کنیم.

استفاده از تلاش‌های بشر در زمینه روانشناسی

اما به نظر من این نگاه باید اصلاح بشود، اگر واقعاً کسانی که در درجه‌ی بالای علم و فقاهت قرار دارند، این نگاه را داشته باشند، اصلاً کمک‌کننده نیست. ما می‌توانیم از دستاوردهای فکر بشر استفاده کنیم.

قطعاً سخنم این نیست که هر آنچه از آن غرب می‌آید را بخواهیم چشم‌بسته بپذیریم، ولی از آن‌طرف هم تلاش‌های بسیار زیادی صورت گرفته است که همه به دنبال این هستند که این بشر حالش خوب باشد و آرامش داشته باشد. این زحمات را نباید نادیده گرفت.

ضرورت موضوع‌شناسی در فقه

یکی از چیزهایی که در فقه بسیار مهم است موضوع‌شناسی است. ما اگر می‌خواهیم بدانیم یک کاری چه حکمی دارد؟ اول باید بدانیم و بشناسیم که موضوعش چیست؟ برای مشخص شدن اهمیت موضوع‌شناسی، مثالی اقتصادی می‌زنم؛ فقیهی که می‌خواهد بگوید ورود در شرکت‌های هرمی و معاملاتی که در شرکت‌های هرمی انجام می‌شود، جایز است یا جایز نیست؟ باید پیش از بررسی حکم تکلیفی و حکم وضعی، بداند که در شرکت‌های هرمی چه کاری صورت می‌گیرد. تا این فرآیند را نشناسد نمی‌تواند حکم بدهد و اگر حکم بدهد، این حکم از قوت لازم برخوردار نیست. پس آنچه مهم است، موضوع‌شناسی است.

در بحث موضوع‌شناسی، در بسیاری جاها احتیاج داریم به آموزه‌های روان‌شناسی رجوع کنیم؛ مثلاً در رابطه قاعده فقهی «نفی عسر و حرج» که خیلی مطرح هست تا چند دهه پیش، مصداق آن بیشتر عسر و حرج جسمی شمرده می‌شد، مانند تشنگی غیرقابل‌تحمل در روزه برای دختری ۹ ساله؛ اما اکنون بحث عسر و حرج روحی هم مطرح است. مثلاً سقط‌جنین پیش از ۴ ماهگی درصورتی‌که ادامه بارداری برای زن، مستلزم حرج باشد، جایز است. این درحالی‌که است که نباید حرج را منحصر در حرج جسمی کرد. حالا عسر و حرج روانی کجاست؟ در اینجا ما ناچار هستیم به روانشناسی رجوع کنیم. یا در بحث جنون که حکم از مجنون برداشته شده، باید برای شناخت مجنون، به روانشناسی مراجعه کرد.

در روانشناسی، انسان‌ها به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند؛ نوروتیک‌ها، سایکوتیک‌ها، کسانی که اسکیزوفرنی دارند. حالا آن مجنونی که گفته شده کدام‌یک از این‌هاست؟ آیا یا بعضی از این‌ها می‌توانند در مقوله‌ی مجنون قرار بگیرند و حکمی از ایشان برداشته شود؟ از این قبیل مسائل بسیار زیاد است.

اجتهاد: دانش روانشناسی با چه ابوابی از فقه مرتبط است؟

مروارید: باید بگوییم روانشناسی با کدام‌یک از ابواب فقه بیشتر مرتبط است؟ چون به یک معنا می‌توانیم بگوییم با همه‌ی ابواب فقه در ارتباط است؛ زیرا همان‌طور که گفته شد قواعدی فقهی وجود دارد که اختصاص به باب خاصی ندارد. به‌طور مثال می‌گوییم انسان یا بالغ است یا غیر بالغ و غیر بالغ هم یا ممیز است یا غیر ممیز؛ حالا سن تمییز چه زمانی هست؟ اگر ما مراحل رشد را بشناسیم، می‌تواند در تشخیص سن تمییز به ما کمک کند، همان تمییزی که در فقه آمده است.

این دانش البته با بعضی از ابواب فقه مانند نکاح و طلاق و حدود و دیات بیشتر در ارتباط است. در بعضی از ابواب فقه نیز نقش کمتری دارد مثل طهارات و نجاسات. البته در همان کتاب الطهاره هم ما بخشی را داریم به عنوان احکام مختص به زنان. در احکام مختص به زنان ما خیلی به بحث روان‌شناسی نیاز داریم؛ اما در بعضی ابواب مثل معاملات بانکی، نیاز ما کمتر است.

اجتهاد: تلاش‌های صورت گرفته در رابطه با ایجاد ارتباط بین فقه و روانشناسی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مروارید: در این زمینه از چند دهه‌ی پیش، کسانی که دغدغه‌ی ارتباط فقه با جامعه را دارند، وارد این مقوله شده‌اند. چند مجله در این زمینه کارکرده‌اند؛ مجله‌ی دین و روان‌شناسی که موسسه امام خمینی از اواخر دهه‌ی هشتاد، منتشر می‌کند و مجله فقه تربیتی که جامعه‌المصطفی منتشر می‌کند.

یکسری مقالات هم با عنوان فقه و روانشناسی در مجلات چاپ شده است، در مجله پژوهش و حوزه؛ مقاله درآمدی بر تعامل فقه و روانشناسی داریم یا در مطالعات فقه معاصر، مقاله فقه و روانشناسی آقای دکتر آذربایجانی است که مقاله خوبی است. کتابی با عنوان «مشاوره زیر گنبد فیروزه‌ای» نیز در رابطه با استفتائات فقهی در زمینه‌ی مشاوره و روان‌درمانگری است.

تلاش‌هایی که صورت گرفته خوب و قابل تقدیر است، ولی به نظر می‌رسد که خیلی از این نوشته‌ها فقط طرح مسئله کرده‌اند که این هم مهم است؛ اما در مقام پاسخگویی، کار اجتهادی صورت نگرفته است. به‌طور نمونه در همین کتاب استفتائات، در واقع فقط سؤال کرده‌اند و پاسخ داده‌اند؛ اما در مورد این‌که چرا چنین حکمی داده شده است، کار اجتهادی صورت نگرفته است.

تأسیس موسسه تحقیقاتی برای بحث فقه و روانشناسی

بحث فقه و روانشناسی یک موسسه‌ی تحقیقاتی می‌طلبد، یعنی یک عده‌ای از فضلا که فقه را به‌خوبی شناخته‌اند و مراحل بالای فقه و اصول را پیموده و به درجه اجتهاد رسیده‌اند یا قریب به اجتهاد هستند، باید روانشناسی را از مسیر خودش و از کتاب‌هایی که هست و اساتید جا افتاده کشوری بشناسند و به بحث‌هایی که اشاره کردیم، به صورت اجتهادی بپردازند. این یک کار ضروری است که به نظرم موسسه‌ای تحقیقاتی و رشته‌ای جداگانه را می‌طلبد. ما هم این کار را شروع کردیم و پایان‌نامه‌ی دکتری من در همین زمینه است.

بنابراین همان‌طور که گفته شد باید حوزه‌ها وارد این مقوله شوند. البته کارهایی که انجام شده قابل تقدیر است، ولی بسیار کم است. باید مراکز مدیریت در حوزه بسیار بیشتر به آن اهتمام داشته باشند و این دغدغه آن‌ها باشد و از پژوهشگران حمایت کنند که ان شاالله این کار انجام شود.

اجتهاد: آیا همان‌طور که فقه به روانشناسی نیاز دارد، روانشناسی نیز به فقه نیازمند است؟

مروارید: افراد بسیاری در جامعه متدین ما، به ناچار رجوع به روان‌درمانگر می‌کنند. در فرایند روان‌درمانگری که رویکردهای مختلفی نیز دارد و برخی رویکردها در ایران شناخته‌شده نیست یا به‌طور ناصحیحی شناخته‌شده است، شخص متشرع و متدین در جاهایی با آموزه‌های فقهی برخورد دارد.

یک نمونه‌ای که خودم تحقیق کردم را خدمتتان عرض می‌کنم. ما شنیده‌ایم که کار خطایی و معصیتی که انجام دادی را برای کسی بازگو نکن، وقتی شخص وارد فرایند روان‌درمانی (با رویکرد تحلیلی) می‌شود، عنصر محوری که در روان‌درمانی تحلیلی، مطرح است، تداعی آزاد است.

تداعی آزاد یعنی چه؟ یعنی مراجع کننده، هر چه را که به ذهنش می‌رسد را بدون سانسور بیان می‌کند، اینجا شخصی که متشرع است، می‌گوید این کار را که انجام دادم یا این فکر را که داشتم را به من گفته‌اند نباید بگویی؛ بنابراین از طرفی این کار جایز نیست. از طرف دیگر، من ناچارم فرآیند روان‌درمانی را طی کنم. اینجا مقوله‌ای است که روان‌درمانی به فقه احتیاج پیدا می‌کند.

نمونه دیگر این‌که گاهی مراجع و روان‌درمانگر از دو جنس مخالف هستند و در اتاق روان‌درمانی می‌نشینند. این نشستن در یک اتاق که کس دیگری هم نمی‌تواند وارد آن شود، مصداق خلوت بین دو فرد نامحرم است و خلوت هم جایز نیست. البته این مسائل در فقه قابل‌حل است. در مورد همین مسئله، می‌توانیم بگوییم خلوت، جایی است که مفسده‌ای بر آن مترتب باشد (نظر بنده همین است وعده‌ای از فقها نیز همین را گفته‌اند)؛ اما وقتی مفسده‌ای نباشد، این خلوت حرام نیست. به‌هرحال، موارد نیاز روان‌درمانی به فقه نیز زیاد است.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست