اخوانالمسلمین به آسانسازی احکام قائلند و از مذهب فقهی مشخصی پیروی نمیکنند. آنها به دلیل تقلید نکردن از فرد و مذهبی خاصّ و نیز به دلیل تسلّط نداشتن بر منابع اسلامی، به طور طبیعی به نوعی تشتّت آرا دچار شدهاند، به نحوی که در میان آنها طیفهای متنوع و گستردهای، از گروههای کاملاً سنّتی تا غربگرای سکولار به چشم میخورد.
شبکه اجتهاد: یکی از اصلیترین راههای آشنایی با مبانی فکری و رویکردهای عملی جنبشها و گروههای سیاسی- اجتماعی جهان اسلام، شناخت مبانی فقهی آنهاست. تحلیل این مبانی، نسبت آنها را با سایر مذاهب اسلامی روشن میسازد و میتوان تا حدود زیادی موضعگیری و عملکرد آنها را در قبال تحوّلات و پدیدههای جهان اسلام پیشبینی کرد. به طور طبیعی لازم است معیاری علمیو قابل اطمینان، جهت ارزیابی گروههای اسلامیتعیین و بر همان اساس و به صورتی واقعبینانه با آنها تعامل نمود.
در میان جریانهای اسلامیمعاصر، گروه اخوانالمسلمین با انتخاب رویکردی عملگرایانه، تا حدود زیادی توانسته است به جریانی تأثیرگذار در بین مسلمانان تبدیل شده و طرفداران زیادی از گروههای جهادی به خود جلب نماید. البته اخوان با زیادهروی در عملگرایی و گزینش نگاه کارکردگرایانه و بدون توجّه به آفات چنین رویکردی، به آسیبهای گوناگونی دچار شدهاند. آنها از همان ابتدای تأسیس، کشمکشهای نظری با سایر فرقهها را بیاهمیت میپنداشتند و سعی میکردند به منظور حفظ وحدت و پیش بردن اهداف میدانی، این اختلافات را فرعی و بیارتباط با اصول اسلامیجلوه دهند و آنها را برجسته نسازند. برای اخوان بیش از آنکه التزام و تعهّد به مبانی و منظومه فکری خاص و معیّنی اهمیت داشته باشد، عملی شدن منویات سیاسی و اجتماعی مهمّ بود. صِرف انطباق کلّی برنامههایی که اخوان ترویج و پیاده میکردند، با آموزههای اسلامی، آنها را راضی میکرد.
عدهای تعبیر «سلفیه مستنیر» را درباره رشید رضا که حسن البنّا به عنوان مؤسس اخوان از او متأثر بود، به کار بردهاند، اما با نگرش و عملکردی که اخوانیها تاکنون داشتهاند میتوان مفهوم این تعبیر را درباره کل گروه اخوان نیز به کار برد؛ چرا که اخوان گرچه سلفیت را مبنای عمل خود جلوه میدادند، اما گویی سلفیتی که پذیرفته بودند و به آن عمل میکردند، به نسبت سلفیهای سنّتی، عیار کمتری داشت. غلظت سلفیتی که اخوان از آن دم میزدند فقط تا حدّی بود که آنها را به عنوان گروهی اسلامگرا و طرفدار اسلام اصیل معرفی میکرد؛ بنابراین در تعارض بین آموزههای سلفیت با مصالح سیاسی که از دغدغههای مهمّ اخوان بود، پایبندی به سلفیت کمرنگ میشد و ضرورتهای سیاسی و اجتماعی اولویت مییافت.
از نظر اخوانیها اگر قانون اساسی یک کشور بر «مبادی شریعت» استوار باشد کافی است و در مواردی که «احکام شریعت» با مفاهیم مهمیهمانند آزادی و عدالت تعارض پیدا کند، آنها احکام شریعت را کنار میگذارند و صِرف انطباق با مبادی شریعت را کافی میدانند. این در حالی است که سلفیها با این رویکرد مخالفند و معتقدند قانون اساسی باید بر مبنای شریعت پایهگذاری شود. از نظر سلفیها، اخوان از مذهب استفاده ابزاری میکنند و به نام شریعت آسیبهای زیادی به آن وارد میسازند. اختلافاتی از این دست باعث میشود که سلفیها اخوان را به سکولار بودن متهم کنند و البته سکولارها نیز اخوان را به سلفی بودن متهم میکنند.
در بین گروههای سلفی، وهابیون گرچه منتسب به مذهب حنبلی هستند اما با تقلید از ائمه فقهی اهل سنّت مخالفند. آنها باب اجتهاد را باز میدانند و معتقدند برای بدست آوردن احکام شرعی باید به طور مستقیم به قرآن و حدیث مراجعه کرد. خود ابنتیمیه اجتهادات متعدّدی برخلاف نظر چهار امام فقهی اهل سنّت داشت. شبیه به همین دیدگاه، هرچند اخوانالمسلمین نیز قائل به انسداد باب اجتهاد نیستند اما از طرفی دیگر تقلید از امامان فقهی اهل سنّت را جایز میدانند. به تعبیری دیگر در مقام صدور حکم فقهی هم قائل به اجتهاد هستند و هم تقلید.
حسن البنّا مؤسس اخوانالمسلمین، بدون التزام به مذهبی خاصّ، کتب فقهی مذاهب شافعی، حنفی و مالکی را مطالعه میکرد و دلایلی که با میل او مطابقت داشت را انتخاب مینمود. محمّد غزالی، از رهبران معنوی اخوان نیز با پیشنهاد راهی میانه، هم تعصّب نسبت به مکتب فقهی خاص را شایسته نمیدانست و هم توجّه نداشتن به فتاوای امامان فقه اهل سنّت و مراجعه مستقیم به قرآن و حدیث را نقص میشمرد. خود او بر اساس چنین دیدگاهی، به هیچکدام از مذاهب فقهی ملتزم نبود و ضمن توجّه به مصالح، با استفاده از روشها و اصول فقهی مذاهب مختلف اجتهاد میکرد. بر همین مبنا برخی از شخصیّتهای اخوانی با اصول غیر رایجی که خود آنها تعریف کردهاند، به اجتهاد و استنباط فقهی پرداختهاند.
اخوانالمسلمین به آسانسازی احکام قائلند و از مذهب فقهی مشخصی پیروی نمیکنند. آنها به دلیل تقلید نکردن از فرد و مذهبی خاصّ و نیز به دلیل تسلّط نداشتن بر منابع اسلامی، به طور طبیعی به نوعی تشتّت آرا دچار شدهاند، به نحوی که در میان آنها طیفهای متنوع و گستردهای، از گروههای کاملاً سنّتی تا غربگرای سکولار به چشم میخورد.
از میان انواع رویکردهای فقهی، «فقه مقاصدی» در بین اهل سنّت با دغدغه پاسخگویی به چالشهای جدید، رواج یافته است. گرچه این رویکرد در بین اهل سنّت پیشنیه درازی داشته است امّا اوجگیری دوباره بحث مقاصدالشریعه در زمان محمّد عبده بوده و از آن زمان تا کنون کتابهای زیادی در این باب نوشته شده و همچنان نیز ادامه دارد. یکی از جریانهای اهل سنّت که در گسترش فقه مقاصدی نقش مؤثری داشتهاند اخوانیها هستند. آنها از دهه ۱۹۹۰ تئوری فقه مقاصدی را بیش از پیش توسعه دادند به گونهای که برخی گمان میکنند فقه مقاصدی، فقه اخوان است. اخوان در مباحث فقهی به سمت فقه مقاصدی گرایش پیدا کردند تا بتوانند با اتفاقات جدیدی که روی میدهد، به جای تقابل، تعامل کنند و از بنبستهای نظری در عرصه عمل، رهایی یابند.
عدهای نیز اخوان را به نوعی «تتبّع رُخَص» متّهم میکنند، به این معنا که مکلّف بر پایه میل و نظر شخصی و با هدف آزاد شدن از زیر بار تکالیف شرعی، به دنبال پیروی از آسانترین فتوای فقهی است. بر اساس چنین رویکردی اخوانالمسلمین از طرف وهابیت با عنوان «پیروان مذهب تلفیق» معرفی میشوند. از نظر طرفداران روش تلفیق، برای حلّ مشکلات و رفع نیازهای جامعه اسلامیدر موضوعات جاری جامعه مسلمین، رجوع به قواعد یک مذهب کافی نیست و لازم است که به مذاهب دیگر نیز مراجعه شود تا راه حلّ مناسب پیدا شود. در همین راستا، مثلاً حکومت عثمانی سعی کرد قانون را بر اساس فقه اسلامیتدوین نماید امّا هم از فقه حنفی استفاده کرد، هم از فقه حنبلی و در مواردی هم از سایر مذاهب فقهی بهره برد. در مقاطعی کشورهایی همانند مصر و کویت نیز از روش قانونگذاری تلفیقی استفاده کردهاند. «تلفیق» در فقه اهل سنّت به معنای تقلید از مذاهب فقهی گوناگون، با هدف انتخاب آسانترین حکم است. اخوان در پی ضرورتهای اجتماعی و نیازهای عملی، به سمت تلفیق تمایل نشان دادهاند. آنها سعی میکردند بدون پایبندی به مذهبی خاصّ، ضمن انتساب به اصل دین، گریزگاههای عملی را نیز پیدا کنند و گرفتار محدودیتهای تئوریک نشوند.
چند ویژگی کلّی میتوان درباره اخوانالمسلمین بیان کرد: آنها گروهی سیاسی، عملگرا، تابع شرایط جامعه و دارای ضعف در مبانی بودهاند. در تاریخ اخوان، خشونتها و مداراهای منفعتطلبانه و غیرنظاممند، بدون استناد صحیح به رویّهای تعریفشده و مذهبی معیّن به چشم میخورد. این عدم نظاممندی و انسجام، تأثیر خود را بر رفتار و عملکرد آنها به روشنی نمایان ساخته است. اخوان ناظر به چالشهای پیشرو از فقه بهره برده است؛ اتخاذ چنین رویکردی علاوه بر اینکه از نظر منطقی روشی ناموجّه در دستیابی به اهداف محسوب میشود، در رسیدن اخوان به راهبردهای کلانشان نیز مؤثر نبوده است. زمانی که مبادی یک نظام فکری منسجم نبوده و برگرفته از مجموعههایی جدا و ناسازگار باشند، غایات عملی هم به انسجام و نظام پایدار و معینی نمیرسند.
دین آنلاین