labelاجتهاد و اصول فقه, اندیشوران فقهی, تاریخ فقه و فقهاء
comment۲ دیدگاه

تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد/ تا به فقه بی‌توجهید، همه نوگرایی‌ها متوقف است/ غفلت از فقه باعث شده روشنفکران در تله ادبیات بدعت بیفتند

استاد فیرحی معتقد است: تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق زده می‌شود، قسمت‌ مولد فقه را که پایه‌هایی برای قواعد مدنی است شل می‌کند. با اخلاق نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، نشست‌های زنده مجازی «دین و جامعه امروز»، از اول ماه مبارک رمضان به همت بنیاد اندیشه و احسان توحید و انجمن اندیشه و قلم در حال برگزاری است. حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی استاد دانشگاه تهران که شب گذشته استاد مدعو این نشست بود، با موضوع «فقه و روشنفکری دینی، ضرورت پل‌سازی» از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم به سخنرانی پرداخت که مهم‌ترین بخشی‌های آن پیش‌رویتان قرار می‌گیرد.

* روشنفکری و دیدگاه‌های حوزوی وجود دارد و گاه این گسست به تضاد نزدیک می‌شود؛ معتقدم دستگاه فقه و روشنفکری به‌شدت به هم نیاز دارند و می‌توانند مکمل هم باشند. از این منظر، ضرورت یک تفکر پل‌ساز بین دستگاه فقه و روشنفکری احساس می‌شود.

* دانش فقه یک دانش ۱۴۰۰ ساله است که چهره‌های سرشناس بسیاری دارد.

* جریان روشنفکری دینی نیز به‌عنوان یک تلاش فکری برای نگاه نقادانه به مثلت «دین، سنت و تجدد»، هم دارای ریشه حدوداً ۲۰۰ ساله است و هم یک جریان ضروری است. اساساً جهان اسلام و بخصوص جامعه ایران در شرایط کنونی، بدون روشنفکری دینی دچار یک نقصان اساسی است.

* روشنفکری دینی مقصدی است که می‌تواند هم رادیکالیسم مذهبی و هم سکولاریسم ستیزنده را تا حد زیادی تعدیل کند.

* جریان روشنفکری دینی در کشور ما، یک جریان بزرگ است که امروز تیپ‌هایی مانند استاد مجتهدشبستری و استاد عبدالکریم سروش یا مصطفی ملکیان نماینده‌اش هستند؛ کسانی که هم روشنفکر دینی هستند و هم در ادبیات آن‌ها نوعی نگاه سلبی به دانش فقه وجود دارد.

چند مزیت مهم روشنفکری دینی:

۱ روشنفکری دینی تحول‌آفرین در دانش‌های حوزوی است. اگر هر دانشی با یک نقد جدی مواجه نباشد، به‌تدریج فسیل شده و در لاک خود فرو رفته و دچار تصلب می‌شود. دانش‌های دینی و حوزوی عمدتاً به زاویه‌گزینی و خانقاهی شدن میل دارند و اگر به حال خود رها شوند، مسجد تبدیل به خانقاه شده و دین مسئولیت‌های طبیعی خود را در مخاطرات اجتماعی سیاسی از دست می‌دهد. روشنفکری دینی، هوشیاری و نقد را به دانش حوزوی وارد کرده و این تذکر را می‌دهد که وظیفه دین، توجه به امر اجتماعی به معنای عام آن است.

۲ هر حوزه تخصصی یک مشکل به نام خودشیفتگی و تقدس‌سازی و تقدس‌مآبی دارد و هاله‌ای را دور خود درست می‌کند که بین خواص آن دانش تخصصی و جامعه فاصله می‌اندازد. روشنفکری دینی می‌کوشد این هاله را تکان داده تا در حوزه دینی، مسابقه تقدس‌مآبی شکل نگیرد.

۳ دین به دلیل فراگیری، می‌تواند به‌سرعت با سنت‌ها مخلوط شود و نهادهای دینی نسبت به خرافات، آسیب‌پذیر هستند. غربال گزاره‌های دینی کار بسیار مهمی است که روشنفکری دینی انجام می‌دهد.

۴ خلق تعبیر «استبداد دینی» به‌عنوان قرینه «استبداد سیاسی» اولین بار از سوی روشنفکران دینی صورت گرفت. در واقع روشنفکران دینی عنوان کردند که اگر حکومت در جامعه‌ای اصلاح نمی‌شود، این موضوع در فرهنگ آن جامعه ریشه دارد که ریشه آن نیز در مذهب آن جامعه است.

۵ روشنفکری دینی، نقد دوسویه سنت و تجدد است و نه شیفتگی به سنت دارد و نه شیفتگی به تجدد؛ و غلتیدن به تمام معنا در هر یک از این دو محور را اشتباه می‌داند.

۶روشنفکری دینی، یک تلاش پل‌ساز بین سنت و تجدد، دین و دنیای معاصر و دین و عقیده و علم است؛ یک تلاش پل‌ساز که بعضی از آن به‌عنوان راه سوم یاد می‌کنند؛ راهی که نه سنتی است و نه مدرن، نه شرقی است و نه غربی، راهی که دینی است و در عین حال، تجدد و حتی اصول تجدد را هم می‌پذیرد.

از نظر تاریخی؛ نشانه‌های روشنفکری دینی، در ایران از زمان فتحعلی شاه قاجار شروع شد و در زمان قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر، رهبران مذهبی هم تلاش‌هایی را شروع کردند. کم‌کم با سید جمال و تیم او در ایران در دوره ناصری، نطفه روشنفکری دینی شکل گرفت و تا امروز هم پرونده آن باز است.

نقدهایی به جریان روشنفکری دینی

اما همین روشنفکری دینی، امروز با مشکلاتی مواجه شده که آن را نیازمند یک کوشش پل‌ساز با دین کرده است:

۱ اولاً، روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریان‌های چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.

۲ ثانیاً، روشنفکری دینی به حوزه نظر توجه بسیار دارد و از الهیات عملی غافل است، حتی، الهیات نظری و عملی را از هم جدا می‌کند. روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافل‌اند حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این خطرناک‌ترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دین‌داری ایجاد می‌کند.

* این یک خطای عجیب گفتمانی است که برخی تصور می‌کنند نظر اولویت دارد و اگر نظر اصلاح شود، عمل هم اصلاح می‌شود. حال آنکه تجربه تاریخی برعکس این را می‌گوید.

* متفکران مشروطه از عمل شروع کردند؛ آخوند خراسانی، نائینی، محلاتی و حقوقدانانی مثل فروغی، عدل و حتی مدرس، به بحث‌های کلامی پیله نکردند و وارد دستگاه فقهی شدند و جهتی را برای نوگرایی درست کردند که مشروطه را شکل داد.

* غفلت روشنفکری دینی ما از فقه باعث شده، روشنفکران دینی همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آن‌ها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند؛ همان اتفاقی که چند سال پیش درباره استاد هاشم آقاجری افتاد. آقای سروش هم در بحث‌هایی که اخیراً در اردیبهشت ۹۹ مطرح کردند، می‌گویند یکی از روحانیان به ایشان نسبت دئیسم داده است. ادبیات استاد مجتهدشبستری هم دارد چنین گیرهایی پیدا می‌کند.

۳ مشکل سوم روشنفکری دینی ما، دوگانه‌سازی فقه و اخلاق و همین‌طور دوگانه‌سازی حق و تکلیف است.

* تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد؛ وقتی شما فقه را با شمشیر اخلاق می‌زنید، قسمت‌ مولد فقه را که پایه‌هایی برای قواعد مدنی است شل می‌کنید. با اخلاق نمی‌توان، هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد.

* روشنفکری دینی ما، دوگانه‌ دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ حال آنکه دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساساً ابتدای فقه، از حق شروع می‌شود و تکالیف، گاردریل‌های جاده حقوق هستند.

* وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا می‌کند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه می‌سازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و حتی مدرن‌ترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن می‌گویند. از طرف دیگر، این القا، ۸۰ درصد فقه را نیز فاکتور می‌گیرد.

۴ مشکل چهارم دستگاه روشنفکری دینی ما، خلط بین فقه و سنت فقاهتی است. مثل اینکه افرادی مثل پوپر، در نقد سنت‌های بسته تفلسف، اصل فلسفه را رد کنند.

* فقه به‌عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد که سنت آن سال‌ها اقتدارگرا شکل گرفته است؛ حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم دچار خطا شده‌ایم.

* «تفقه» چه سنتی چه بازاندیشانه، کار ویژه‌ای دارد به نام پیوند نص و زندگی. مسلمان نمی‌تواند از فقه جدا شود.

* استاد عبدالکریم سروش می‌گوید: دین در جهان امروز حذف‌ شدنی نیست. اگر دین توانست انقلابی ایجاد کند، می‌تواند دموکراسی هم بسازد.

* دانش فقه به خاطر سابقه ۱۴۰۰ ساله‌اش، قواعد پخته‌ای دارد.

* وقتی شیخ فضل‌الله و مخالفان مشروطه، آن را بدعت و حرام اعلام کردند و به محمدعلی شاه به‌عنوان شاه اسلام‌پناه تکلیف کردند مجلس را به توپ ببندد، رهبران دینی حامی مشروطه، از همین قواعد فقهی، استدلال‌هایی آوردند که نه تنها اثبات می‌کرد مشروطه بدعت نیست بلکه مشروطه را از باب مقدمه واجب، واجب می‌خواند. از این راه، دستگاه فقه توانست مشروطه و الزاماتش را تأیید کرده و مشروعیت بدهد.

* فقه می‌تواند عرف را وارد اداره زندگی کند و بنیادی برای حقوق مدرن باشد. فقه، توان نقد سنت و دفاع از تجدد را دارد.

* اگر فقه را از دین‌شناسی‌مان حذف کنیم، انگار هواپیمایی داریم که فرودگاهی ندارد.

* فقه تنها دانش عملی ماست که می‌تواند تکنیک‌های زندگی را یا مستقیماً تولید کند یعنی «قواعد مدنی» یا مقدماتش را فراهم کند یعنی پایه‌ای برای حقوق اساسی، مدنی و شهروندی باشد

* اگر قسمت‌های دیگر دین را نقد و اصلاح کنید ولی به حوزه فقه توجهی نکنید، همه نوگرایی‌ها متوقف می‌شود.

* طبق تجربه تاریخی، اگر جنگی بین مورخ، فیلسوف، مفسر و فقیهان صورت گیرد، قدرت گفتمان یا سامانه فقهی است که بقیه را به حاشیه می‌راند.

* نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به‌جای طرد آن گام بردارند چراکه فقه طردشدنی نیست.

* افرادی مثل علی‌اکبر داور، فروغی، مصطفی عدل و تقی‌زاده، در دوره مشروطه، بیشترین توجه‌شان به ادبیات فقهی بود تا بتوانند وضع جدید را پشتیبانی کنند.

* امروز، توجه به اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی ماست و بر این اساس می‌شود یک علامت سؤال بزرگ گذاشت که «چرا روشنفکری دینی در توصیف وضعیت فقه در جهان اسلام، به یک توصیف متقن و قریب به واقعیت نرسیده است؟».

* امروز ما به نگارش کتابی شبیه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» (نوشته پوپر) در حوزه تجربه فقهی نیاز داریم.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: داوود, فیرحی
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

۲ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • بسم الله الرحمن الرحیم و با سلام و تشکر از این سخنرانی شگفت آور!
    سخنران روشنفکر گفته: “غفلت روشنفکری دینی ما از فقه باعث شده، روشنفکران دینی همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آن‌ها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند؛ همان اتفاقی که چند سال پیش درباره استاد هاشم آقاجری افتاد.”
    پرسش: هاشم آقاجری در سخنرانی ۱۳۷۹ ش. در همدان درباره تقلید چه گفت؟! آیا کسی ایشان را مجبور کرده بود که چنین مطالب نادرستی بگوید یا با اختیار و انتخاب گفت؟
    جناب آقای فیرحی شما بی طرف هستید یا طرفدار روشنفکران که می گویید “مخالفانشان آن‌ها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند.”؟!
    متأسفانه روشنفکرانی چون شبستری و سروش و … بارها و بارها مخالفت خود را با ضروریات اعتقادی و فقهی اعلام کرده اند!
    روشنتر بگویم این گونه روشنفکران، از پارادایم اسلام و تشیع خارج شده و به تقلید کورکورانه از غرب پرداخته اند … و آرزوی دکتر فیرحی نیز به همین جهت هرگز برآورده نخواهد شد.
    همه مسلمانان میگویند که قرآن، کلام الله است ولی شبستری بروشنی در پایگاه اینترنتی خودش می نویسد قرآن کلام خدا نیست! جناب دکتر فیرحی چگونه می گویی “مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند.”؟!
    در سخنان و نوشته های دکتر سروش، دروغ گویی و فریبکاری و انکار ضروریات کلامی و فقهی تشیع و شیفتگی نسبت به غرب و تقلید کورکورانه از اومانیسم و سکولاریسم و … فراوان است.
    جناب دکتر داود فیرحی! خودشکن آینه شکستن خطاست.

    پاسخ
  • “جهت اصلاح ارسال میشود و نه جهت انتشار به عنوان نظر”
    دانش فقه یک دانش ۱۴۰ساله است که چهره‌های سرشناس بسیاری دارد.
    در عبارت فوق یک صفر کم گذاشتید

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست