اختصاصی شبکه اجتهاد: مذاهب اسلامی در حالی دومین دهه از قرن بیست و یکم را با سرعت پشت سر میگذارند که وضعیت پیروان آنان از لحاظ همزیستی بحران های کم نظیری را شاهد است. در حالی که بالغ بر دو قرن اندیشه، اتحاد مسلمانان از عمدهترین جریانها و نظریات در محافل اسلامی بوده است.
در همین حال با نگاهی از فراز این دو قرن به نظر میرسد احساس نیاز به وحدت و تقریب و همگرایی و همزیستی بیشتر میان پیروان مذاهب و بخصوص شیعه و سنی غالبا تابعی از رویدادهای اجتماعی و سیاسی و جنبشهای برآمده در هر عصر بوده است و بر این اساس، عمده نظریات فقهای مسلمان در این رابطه و حتی در دیگر حوزهها در چنین بستری پدیدار گشته و شاید کمتر به عنوان یک اصل اصیل و مستقل فقهی مد نظر قرار داشته و بیشتر نیازهای مقطعی موجب مبادرت و پرداختن به آن شده است.
از این رو میتوان اندیشه اتحاد مسلمین را معطوف به دو رویداد مهم فکری و سیاسی دانست. نخست آشنایی جوامع اسلامی با رهآوردها و پیشرفتهای تمدن و زیست اروپایی و دیگر فروپاشی اقتدار و انسجام ظاهری ملل مسلمان درپی اضمحلال خلافت عثمانی و متقابلا ورود و سیطره اندیشهها و الزامات غربی که خود را در اشکالی چون تجدد یا استعمار جلوهگر میساخت.
اما نظریه پردازی درباره اتحاد یا وحدت اسلامی پیش از آنکه از پیوستهای فقهی برخوردار شود تطورات دیگری را شاهد است. اندیشه «بازگشت به قرآن» که از زمینههای شیعی و ایرانی بیشتری برخوردار بود و نیز «بازگشت به سنت سلف» که بر بسترهای غالبا سنی و عربی و غیرایرانی شکل گرفت از عمده نظریات و راه حلهای پرهوادار متفکران اسلامی تا نیمههای قرن بیستم میلادی به شمار میرود.
این دو نظریه در آن زمان در ضمن برخورداری از امکانات و مزایای ویژه خود به مرور کاستیهای مهمی را در تضمین وحدت اسلامی نمایان ساختند. واقعیت آن بود که مبانی و فَکتها و منطق تفسیر و استنباط درون مذهبی سمت و سوی خاص خود را به این رهیافتها میبخشید؛ اما مسئله تنها این نبود. شعار جذاب «بازگشت به سنت سلف» به سرعت رویکردی فرقه گرایانه و تکفیری یافت و فضای جهان اهل سنت را چند پاره نمود. حرکت محمد بن عبدالوهاب و هواداران فکر او نیز که برای جلب مشروعیت مضاعف، خود را در ذیل این شعار و حتی در قامت پیشران و مدافع «سلفیت» قلمداد میکردند بر بدبینی و تحقیر و تکفیر نسبت به پیروان سایر مذاهب اسلامی خصوصا شیعیان میافزود و متقابلا بجای پر نمودن شکافهای موجود میان مسلمانان، هویت طلبی و تجزیه طلبی هویتی و نوعی واگرایی در مذاهب اسلامی را تشدید میساخت.
اما این همه هنوز در آن حد نبود که پویندگان اندیشه وحدت یا اتحاد اسلامی را در جوامع علمی و فکری ملل مسلمان به حاشیه راند؛ اما آنان را نسبت به جایگزینی و انتخاب «تقریب» بجای «وحدت» متقاعد ساخته بود.
نقطه اشتراک تمام نظریات و حرکتهای اسلامی در حوزه اصلاح دینی و وحدت اسلامی، رجوع دوباره به منابع اصیل دینی یعنی قرآن و سنت و بازیابی معالم سازنده همزیستی میان پیروان مذاهب بود و این مسئله چیزی جزء «استنباط» نبود و اینجا بود که توجه به فقه و رهیافتهای فقهی به عنوان کلانترین سرمایه موجودِ علمی و معرفتیِ در اختیار مسلمانان که زندگی و اجتماع و تاریخ آنان را شکل میداد خود را وجهه همت جمعی از فقهاء فریقین ساخت. علاوه برآنکه برخی بحرانهای مذهبی نظیر سلفیگری نیز معطوف به همین استنباطهای فاقد منطق شناخته شده علمی در مجامع معتبر ارزیابی میگردید.
تأسیس دارالتقریب مذاهب اسلامی به همت دو مرکز محوریِ فقهی در میان اهل سنت و شیعیان یعنی الأزهر و حوزه علمیه قم، چاپ و نشر مشترک آثار فقهی برجسته، فتوای شهیر شیخ شلتوت مبنی بر جواز عمل به فتاوای فقه امامیه، ارسال فتاوای مشترک و همانند شیعه با اهل سنت در حوزه حج تمتع توسط آیهالله بروجردی برای پادشاه وقت عربستان سعودی جهت توحید مناسک حج از نقاط عطف باروری و کارآمدی رهیافتهای فقهی در تقریب مذاهب اسلامی در دوره معاصر شمرده میشود. همچنین تأملات علامه سید عبدالحسین شرف الدین در تعریف و تعیین الزامات تقریب با نقد برخی مبانی و نیز بیان نوعی از قواعد فقهی یا تلاشهای امام موسی صدر مانند پیشنهاد بررسی مقوله رؤیت هلال و یگانگی اعیاد و مناسبتهای بزرگ اسلامی از دیگر نمونههای کاربست معالم فقهی برای تقریب مذاهب به شمار میرود.
در واقع اندیشه وحدت یا اتحاد اسلامی در طی ادوار مختلف به مسیر تقریب مذاهب رهنمون گشت و فکر تقریب مذاهب نیز تقریب فقهی را به عنوان جدیترین و کارآمدترین مسیر انتخاب نمود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و آغاز حکمرانی یک حکومت اسلامیِ شیعی، اندیشه وحدت یا اتحاد مسلمین که از آرمانهای بنیانگذاران این انقلاب بود به یکی از الزامات سیاستگذاری حکومت در عرصه داخلی و بینالمللی بدل گشت؛ اما همزمان نظریهها، روشها و عملکردهای اختصاصی شیعی و درون مذهبی مسائل جدی و نوپدیدی را برسر راه حرکت تقریب مذاهب ایجاد میکرد که میزان و کم و کیفِ برخورداری ایرانیان اهل سنت از حقوق شهروندی تنها یک قلم از دهها مسئله قابل ذکر در این زمینه است که خود شامل ریز موضوعات متنوعی است. در سطح بینالملل نیز ادعای «صدور و نشر مذهب شیعی در بلاد سنی» و «تبری» در صدر انتقادات محافل سنی از ایران بعد از انقلاب نشست و البته نگرانیها از قدرتیابی یک مدل اسلامیِ شیعی نیز مزید بر علت بود.
تقریب مذاهب اسلامی را که در دوره پیش از انقلاب اسلامی ایران عمدتا نوعی پایش و پالایش و فرآوری منابع بود اکنون به صورت جدی درگیر موضوع شناسی و پاسخ به مسائل شده بود.
تعیین قلمرو، مرزها، عناصر یا مؤلفههای تشکیل دهنده موضوعاتِ تعیین کننده تقریب حقیقی مسلمانان برای دستیابی به حکم شرعی آن، گام نخست را تشکیل میدهد.
باید اذعان کرد پیچیدگیها و انواع تبعات و پیوستها در مسائل تقریب، تنها با تراکم و گردآوردن مؤلفههای چند ضلعی و چند لایه میتواند انتقال درست فقیه را از ایستگاه موضوع شناسی به سمت استنباط حکم تضمین نماید و همین احکام فقهی و تکالیف شرعی است که الزام آورترین فصل تقریب میان پیروان مذاهب اسلامی را تشکیل میدهد. در عین حال به نظر میرسد حرکت اجتهاد هنوز این ایستگاه را به تمامی نپیموده است و هنوز در مرحله موضوع شناسی و شناسایی مسائل متوقف مانده است.
گرچه میتوان مدلها و رهیافتهای غیرفقهی را نیز برای تقریب، طرح یا پیشبینی نمود؛ اما همانطور که این نوشتار سعی در بازنمایی آن بر اساس سیر تطور داشت، در حال حاضر این «رهیافت فقهی» است که از بیشترین سرمایه و ضمانت برای تحقق برخوردار است؛ اما با این همه، هنوز یک گزاره برگ (فَکت شیت) نسبتا جامع و دربردارنده اهم موضوعات نیازمند به پردازش فقهی و کار اجتهادی برای تقریب در دسترس و در دستور کار مجامع فقهی نیست. گرچه فتاوای سازنده و موردی در این حوزه، امید به گشایش بیشتر این مسیر را افزون ساخته است.