تنها اثر مجازات کودکان زیر ۱۸ سال، افزایش بزهکاری است

اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر مجید شایگان‌فر، استاد حقوق دانشگاه آزاد مشهد و متخصص حقوق جزا و جرم‌شناسی است. با او که سالیانی است، مبحث بزهکاری اطفال را در دانشگاه تدریس می‌کند، تعزیر کودکان نابالغ از منظر فقه و حقوق را به بحث گذاشتیم. به باور وی، عناوینی مثل رشد در حقوق مدنی مبهم است و باید در مورداجرای حدود و تعزیرات بر کودکان دقت کرد تا بزهکار تربیت نکرده باشیم.

اختصاصی شبکه اجتهاد: دکتر مجید شایگان‌فر، استاد حقوق دانشگاه آزاد مشهد و متخصص حقوق جزا و جرم‌شناسی است. با او که سالیانی است، مبحث بزهکاری اطفال را در دانشگاه تدریس می‌کند، تعزیر کودکان نابالغ از منظر فقه و حقوق را به بحث گذاشتیم. به باور وی، عناوینی مثل رشد در حقوق مدنی مبهم است و باید در مورداجرای حدود و تعزیرات بر کودکان دقت کرد تا بزهکار تربیت نکرده باشیم.

اجتهاد: با توجّه به اینکه رشد فکری همیشه همراه با بلوغ جسمی نیست، آیا می‌توان اجرای حدود و تعزیرات را به‌صرف بلوغ جسمی تجویز نمود؟

شایگان فر: در حقوق دفاعی اطفال و نوجوانان که به حقوق اطفال تعبیر می‌شود، به کودک بزهکار، یعنی کودکی که مرتکب جرمی شده که اگر بزرگ‌سال بود مستحق مجازات بود، به‌عنوان مجرم نگاه نمی‌شود. به این فرد، به‌عنوان کسی که به حقوق جامعه حمله کرده است، نگاه نمی‌شود. به چنین کودکی قربانی و طفل در معرض خطر گفته می‌شود.

واکنش جامعه به این کودک و جرمی که مرتکب شده است، بسیار حساس و مهم است. در حقیقت دو موضوع مهم را باید در نظر گرفت؛ اول اینکه زشتی و تقبیح عمل را باید به کودک تفهیم کرد که بسیار دشوار است؛ زیرابه دلیل کمی سن، درک بعضی واقعیات ممکن نیست و همان‌طور که می‌دانید: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر.

از طرف دیگر، چون بزرگ‌سال نیست، مقصر شمرده نمی‌شود تا بتوانیم مجازاتش کنیم و با مجازات و درد و رنج حاصل از آن، درس عبرت بگیرد و دوباره این جرم را انجام ندهد. درواقع کودک انتخابی نکرده، چون در شرایط انتخاب نیست. درواقع این وضعیت به او تحمیل‌ شده است. اگر به این‌ موارد توجه کنیم، مجازات کودک، معنا ندارد. در حقیقت کودک مجرم با انجام جرم، قربانی شرایط جامعه خویش شده است و اگر توسط مقام رسمی جامعه مجازات شود، ظلم مضاعفی بر او رفته است. این مجازات باعث می‌شود که این کودک از جامعه شرافتمند، بیشتر فاصله بگیرد و در وادی جرم و خلاف تثبیت بشود، چون تنها نتیجه‌ مجازات چنین کودکی، ایجاد کینه نسبت به جامعه است.

اما اگر منظور از تعزیر همان تأدیب و تنبیهی باشد که در مورد بزرگ‌سالان هم به کار می‌رود، در مورد اطفال کاملاً نقش دارد. اقدام تأدیبی در مورد کودکان مسلمان، دردآور نیست، بلکه ادب کننده است. این اقدام تنبیهی، کودک را اصلاح می‌کند و بسیار مؤثر است. مخصوصاً اگر توأم با تعالیم مذهبی و دینی باشد؛ زیرا که این فطرت پاک، بسیار پذیرای نصیحت و راه روشن و دین و مذهب هست.

توسل به مجازات،را گذاشت رای ه تجویز نمی‌شود، چون اثر عکس می‌گذارد. این بیت بشود، چون فقط مایه این کینه است. اگر بت توسط عده‌ای که از حقوق و جزا و جرم‌شناسی و حقوق اطفال اطلاعی ندارند، نه‌تنها سودی ندارد بلکه این کودک را گمراه کرده و او را به یک مجرم خطرناک تبدیل می‌کند.

اجتهاد: آیا می‌توان موارد تجویزشده در روایات را منحصر به اموری دانست که کودک نابالغ نسبت به نادرستی آن‌ها، از رشد فکری کافی برخوردار است؟ اموری مثل زنا و لواط و …

شایگان فر: ما در فقه، یک واژه تعزیر داریم که در مورد بزرگ‌سالان هم اعمال می‌شود. ولی منطقی نیست، قانونی که در مورد بزرگ‌سال اعمال می‌شود، در مورد کودک هم اعمال بشود. اکنون باید ببینیم معنی واژه تعزیر چیست؟جرای تعذیر در مواردی باشد که طرف چون رشید باشد، وقتی به کلمه تعذیر دون الحد توجه می‌کنیم وقتی به کلمه تعزیر دون الحد توجه کنیم، می‌بینیم تعزیر فقط سقف دارد؛ یعنی مثلاً مجازات تعزیری زنا تا ۹۹ ضربه شلاق است که یک ضربه زیر حد است، ولی کف ندارد. به همین دلیل به‌عنوان تعزیر می‌توان فقط ۴ یا ۵ ضربه شلاق به کودک زد تا بفهمد این کار را نباید بکند؛ اما ۳۰ ضربه شلاق، او را ناکار می‌کند؛ یعنی میزان تعزیر تا حد زیادی به عهده آن فردی است که این تعزیر را انجام می‌دهد.

قاعده تعزیر این است که دون الحد باشد. این دون الحد سقف دارد، اما کف ندارد؛ یعنی وقتی می‌گوید در زنا تأدیب دون الحد تا ۹۹ ضربه شلاق است، این از یک ضربه شروع می‌شود تا ۹۹ ضربه. حاکم اسلامی به‌عنوان قانون‌گذار (که در کشور ما مجلس شورای اسلامی است) باید این میزان را بسنجد و در مورد اطفال دقیقاً معلوم کند. نتیجه این تساهل این است که کودک می‌فهمد کار بدی کرده، ولی به آن حد نمی‌رسد که کینه‌توز شده و در آینده واقعاً برای جامعه خطرناک شود. مبحث بزهکاری در اطفال یک مسئله سهل و ممتنع است؛ یعنی اصلاح آن آسان است، ولی اگر با این مقوله درست برخورد نشود، همین مجازات می‌تواند کودک را دچار خشم و کینه کرده واو را در وادی جرم و جنایت تثبیت کند. با مجازات شدید و بی‌رویه ، نه‌تنها تأدیب صورت نمی‌گیرد بلکه کودک را به سمت انتقام‌گیری پیش برده و باعث پاسخ متقابل او به‌صورت افزایش جرم می‌شود.

اگر در روایت گفته‌شده، مجرم باید تعزیر بشود، با زدن ۳ ضربه شلاق به یک نوجوان هم تعزیر انجام می‌شود. البته این میزان باید توسط قانون‌گذار مشخص شود. به‌طور مثال؛ گاهی دیده می‌شود که قاضی برای یک کودک مجرم، ۳۰ ضربه شلاق تعیین می‌کند. برای کودکی با آن سن و سال که کانون اصلاح و تربیت می‌رود، این تعداد ضربه شلاق، باعث آسیب جسمی شدید می‌شود و مشخص است که قاضی هیچ درکی از اثر این مجازات بر جسم کودک ندارد. این موارد را قانون‌گذار باید بررسی کند. من مثالی برای شما می‌زنم. ما مبحثی به نام تأدیب داریم که از این لحاظ خیلی به بحث ما نزدیک است. تأدیب و تنبیهی که والدین یا سرپرست‌های قانونی نسبت به بچه‌ها در نظر می‌گیرند، جرم محسوب نمی‌شود. این نقص قانونی باعث به وجود آمدن child abuse یعنی شکنجه و آزار کودکان به نام تأدیب و تنبیه، شده است.

در اسلام روایات زیادی وجود دارد که قانون‌گذار می‌تواند برای مجازات کودکان به آن‌ها استناد کند. در این روایات حدودی برای تنبیه کودک تعیین‌شده است. ازجمله اینکه والدین و سرپرست‌های قانونی می‌توانند کودک را تنبیه کنند، مشروط بر آن‌که این تأدیب و تنبیه، مشمول دیه نشود. اگر این روایت را قبول کنیم، میزان تنبیه مجاز بسیار اندک می‌شود؛ زیرا اگر براثر تنبیه، بدن سرخ شود، دیه دارد. عده‌ای اعتقاد داشتند این میزان تساهل، منطقی و عاقلانه نیست و این قانون را برداشتند. من معتقدم باید حد وسط و متعادل در نظر گرفته شود. در حال حاضر، قانون‌گذار، آن حد خیلی پایین را برداشته و به‌جایش این حد آزاد و بدون محدودیت را گذاشته است. درنتیجه، پدر و مادر مجازند هر تنبیهی را نسبت به کودکانشان اعمال کنند. متأسفانه، گاهی این روش منجر به اعمال خشونت نسبت به کودکان شده و آثار تربیتی‌ ناخوشایندی دارد. تنبیه بدون حدومرز کودک، می‌تواند وی را خشن بار آورد. درنهایت نیز عواقب این سوءتربیت، دامان جامعه را خواهد گرفت.

به نظر من: قانون‌گذار باید حد تنبیه کودک را کاملاً مشخص کند؛ یعنی به‌طور واضح بگوید پدر و مادر مجازند با چه شدتی و تا چند ضربه به کودک وارد کنند یا بگوید تنبیه در صورتی مجاز است که از حد سرخ شدن فراتر نرود. همین روش را در مورد حد نیز باید به کار برد؛ یعنی قانون‌گذار بگوید: میزان حد در مورد کودک بزهکار، بین ۳ تا ۱۰ ضربه یا بین ۵ تا ۱۵ ضربه است. نباید میزان حد را به قاضی واگذار کنند. چون انواع و اقسام قضات وجود دارند و قضات مختلف، انواع و اقسام برخوردها را با مجرمین می‌کنند. به نظر من قانون‌گذار باید به‌طور واضح و مشخص، تعداد ضربات مجاز شلاق در کودکان را تعیین کند. در این صورت، هم روایات تعزیر را در مورد کودک اعمال کرده، هم نسبت به وی خشونت به کار نمی‌بریم. کودکی که جرم مرتکب شده مانند یک فرد بزرگ‌سال مجرم، نیست. وی بیش از هر فرد دیگری در معرض خطر قرار دارد و نباید با وی مانند بزرگ‌سال مجرم رفتار کرد. کودک با ارتکاب جرم نشان داده که شدیداً در معرض خطر است و نباید وی را به الزامات کلی واگذار کنیم.

در مورد این کودکان باید، الزامات خاص انجام داد. بهترین نوع مجازات در این کودکان، تعزیر و حد به میزانی است که به وی آسیب بدنی نرسانده و وی را به کینه‌ورزی تشویق نکند، درعین‌حال اثرات تنبیهی و بازدارندگی داشته باشد.

اجتهاد: این حالت نفرت و ترتبیت که می‌فرمایید در مورد انسان‌های بالغ نیز صادق است و ممکن است فرد بزرگ‌سال نیز حس انتقام‌جویی از جامعه پیدا کند و با خود فکر کند: مگر کار من این‌قدر بزرگ بوده است که این‌همه شکنجه شوم. در این صورت حد و تعزیر باید کلاً لغو شود.

شایگان فر: من موافق نیستم؛ چون برداشت خود فرد، ملاک نیست. آدم بالغ زشتی کار خودش را درک می‌کند. بحث ما هم در مورد درک است. رشد فکری و شعور فرد بالغ، به‌اندازه‌ای هست که بداند نباید جرمی مرتکب شود. به‌طور مثال: فرد بالغ می‌داند که رابطه جنسی خارج از نکاح، زنا محسوب می‌شود و مشروع نیست و عواقب دارد.

برخلاف کودکان، یک آدم بزرگ‌سال، توانایی کنترل نفس خود را دارد. اگر چنین فردی خود را کنترل نکرده و مرتکب جرمی ‌شود، باید مجازات شود ولی کودک نه زشتی جرم را درک می‌کند و نه توان کنترل خودش را دارد. وقتی کودک نمی‌تواند خود را کنترل کند، اثر تأدیبی و بازدارندگی تنبیه هم در او بی‌اثر است. مجازات باید فایده گرا و سودمند باشد. تنبیه وقتی سودمند است که یک نفر را مجازات می‌کنید و می‌گویید: می‌توانستی این کار را نکنی و کردی. بدان که اگر بار دیگر مرتکب این جرم شدی، این مجازات را می‌بینی و هزینه‌ ارتکاب جرم بیشتر از فایده‌ آن می‌شود. فرد دفعه بعد محاسبه می‌کند و این کار را نمی‌کند. تمام این تنبیهات بر اساس این پیش‌فرض انجام و تعیین‌شده است.

حالا اگر مجرم کودکی باشد که توان درک چنین حساب‌وکتابی را ندارد، یا اصلاً توان انتخابی ندارد، این مجازات بی‌فایده می‌شود. قانون می‌گوید: کسی که مجبور است مجازات نمی‌شود. چون مجبور در انتخاب، جرم را انتخاب نکرده که با مجازات شدن، متنبه شده و دفعات بعد در انتخاب خود دقت بیشتری داشته باشد.

ما عده بی‌شماری از این نوجوان‌های ۱۵، ۱۶، ۱۷ ساله را به جرم زنا، اعدام کردیم. فرزندان این سرزمین را که سربازان این وطن بودند، همه این‌ها را اعدام کردیم. هیچ‌کدام از این اعدام‌ها فایده‌ای نداشت. علت بی‌فایده بودن این اعدام‌ها این است که نمی‌توانیم این‌ها را رسانه‌ای کنیم که عبرت‌آموزی ‌شود. مجازات باید ارعاب آور، ترساننده و بازدارنده باشد. مجازاتی که نتوان آن را اعلام کرد، مجازات محسوب نمی‌شود.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست