عضو مجلس خبرگان رهبری با تأکید بر ضرورت بازنگری مجدد در رسالههای عملیه، اظهار کرد: باید مسائلی را که کاربرد کمتری دارند جدا و در رسالههای سطح بالاتری بیاوریم و به جای آن ضابطههای اخلاقی را به صورت شفاف به مردم آموزش دهیم. همچنین مسائل مستحدثی را که روزمره به آن نیازمندیم باید در رسالههای عملیه بگنجانیم.
به گزارش شبکه اجتهاد، اخلاق و فقه از جمله شاخههای مهم علوم اسلامی محسوب میشوند که همواره مورد توجه قرار گرفتهاند و در طول تاریخ علمای اخلاق و فقهایی داشتهایم که به تألیف و تدریس در این حوزه پرداختهاند، اما اگر روی این دو مقوله به صورت جدیتر تأمل کنیم، خواهیم دید که تبیین هر یک از آنها، به ویژه نسبتی که بین این دو وجود دارد، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
زیست اخلاقی علاوه بر سطح بینش، بر گفتار و رفتار انسان اثرگذار است و از این حیث با فقه و شریعت اسلامی متداخل میشود. در این بین، بسیاری بر نقش رعایت اصول شریعت الهی بر ساخت زندگی مؤمنانه بیش از هر مؤلفه دیگری تأکید دارند و برخی نیز معتقدند که کفه اخلاق در رشد و تعالی انسان سنگینتر از فقه است. این مسئله ضرورت بررسی نسبت اخلاق و فقه را روشنتر میسازد.
«جایگاه اخلاق در روایات»، «وضعیت توجه به فقه در کنار اخلاق»، «راهکارهای برقراری نسبت منطقی میان فقه و اخلاق»، «وضعیت رسالههای توضیحالمسائل و اصلاحاتی که در آنها باید صورت گیرد»، «نسبت بین اخلاق اسلامی با اخلاق افلاطونی و سکولار» و بالاخره «نقد و بررسی دیدگاه روشنفکران در مورد اخلاق و فقه»، از جمله مسائلی است که درباره هریک از آنها با محسن اسماعیلی، حقوقدان، استاد دانشگاه تهران و عضو مجلس خبرگان رهبری، به گفتگو پرداختیم؛ در ادامه مشروح بخش نخست این گفتگو تقدیم میشود؛
در ابتدا خوب است که به اخلاق و جایگاه آن در نزد ائمه معصومین(ع) بپردازیم تا مقدمات بحث فراهم شود.
اسماعیلی: در یکم تقسیمبندی کلی آموزههای دینی شامل سه دسته میشوند؛ این تقسیمبندی مبنای عقلی و روایی دارد. برخی از آموزههای دینی از جنس دانستنیها هستند؛ یعنی آدم باید آنها در وهله نخست باور داشته باشد و مستقیماً عملی نیستند، بلکه به صورت ذهنی و اعتقادی است. دسته دومی وجود دارد که برعکس این گونه نخست است و از جنس عمل محسوب میشوند. مثلاً اینکه خدایی عادل وجود دارد یا قیامتی جسمانی یا روحانی هست از جنس اعتقادات و باورهای ماست، اما مسائلی مانند وجوب اقامه نماز یا روزه گرفتن جنبههای عملی است. بخش اول را اصطلاحاً اصول اعتقادات میگویند و بخش دوم به احکام عملی مشهور بوده که امروزه به فقه شهرت پیدا کرده است.
دسته سومی از آموزههای دینی داریم که از جنس تهذیب و پالایش روح و جان بشریت هستند. ممکن است که الزامهای ایندنیایی نداشته باشد، ولی تلاش دارد که انسان را به صورت داوطلبانه به سمت برخی از ارزشهای متعالی جذب کند. مثلاَ اینکه حسد چیز بدی است و انسان باید وجود خود را از حسد به بندگان خدا تخلیه کند، اینها را اخلاق میگویند و از جنس اعتقادات و احکام عملی و فقهی محسوب نمیشوند.
چون تا زمانی که بروز پیدا نکنند و با حقوق دیگران تماس پیدا نکنند، کسی کاری به شما ندارد که حسود هستید یا نیستید. یا مثلاً دروغ که گناه بزرگی است، اما جنبه حقوقی ندارد که دروغگو را مجازات کنند. مگر اینکه دروغ او منجر به برهم زدن اوضاع اجتماعی شود یا به حقوق کسی آسیب برساند که به این مورد نشر اکاذیب، به قصد تشویش اذان عمومی و یا اضرار به غیر میگویند و تا زمانی که کار به این مرحله نرسیده، جنبه اخلاقی دارد.
آیا بین این سه میتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد و گفت که مهمتر از باقی موارد است؟
اسماعیلی: بنابراین، معارف دینی ما عبارت از عقاید، اعمال و اخلاق هستند. یک بحثی از قدیمالایام مطرح بوده که کدام یک از این سه مهمتر هستند. البته همه اینها مهم است و اگر بخواهیم به سعادت دنیا و آخرت برسیم، باید هر سه را داشته باشیم، اما در هر صورت این پرسش وجود دارد که اگر قرار باشد از این سه، یکی را انتخاب کنیم کدام مهمتر است؟
برخی گفتهاند که عقاید مهم است، چون ریشه همه چیز در آنجاست. برخی گفتهاند که عمل مهم است، چون عقیده بدون عمل سودی ندارد، اما اگر این پرسش را از پیامبر خدا(ص) بپرسیم، میبینیم که ایشان جواب دیگری داده است؛ ایشان فرمودند: «اِنَّما بُعِثتُ لِاُتمِمَّ مکارم الأخلاق». «اِنَّما» برای حصر است؛ یعنی اگر قرار باشد مأموریت خود را در یک چیز خلاصه کنم، بخش سوم یعنی اخلاق است، چون بدون داشتن اخلاق نیک عقاید صحیح و اعمال درست به دست نمیآید، یا اگر به دست بیاید، ماندگار نیست. در تاریخ داشتهایم کسانی که از نظر اعتقاد به خدا و قیامت و انجام برخی اعمال مشکلی نداشتهاند، اما عاقبت بخیر نشدند؛ این سوءعاقبت به این دلیل بود که ساحت اخلاقی آنها مشکل داشته است.
حضرت فرمودند که مهمترین بخش اخلاق است؛ لذا در روایات داریم که «وعاء» دین، یعنی ظرف دین اخلاق است. اگر این ظرف کثیف باشد، هرچه در آن بریزید آلوده میشود. در روایات نیز داریم که نخستین چیزی که در قیامت در ترازو قرار داده میشود، اخلاق است؛ در روایت دیگری هست که سنگینترین چیز و برترین چیزی که در ترازوی خدا میگذارند، اخلاق است.
وقتی قرآن را باز میکنیم و میپرسیم که رمز موفقیت پیامبر(ص) ما چه بود، باز هم به اخلاق میرسیم. اینکه یک نفر فقیر، یتیم و تنها توانست در فرصت کم، یعنی در مدت بیستوسه سال، دنیا را تغییر بدهد دلیلش اخلاق است؛ امروز هیچ کجا نیست که نام از آن بزرگوار برده نشود. قرآن رمز این موفقیت را اخلاق میداند و میفرماید: «وَ لَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ»؛ یعنی اگر پیامبر(ص) همه خوبیهایش را داشت، اما اخلاق نداشت، مردم از جانب او پراکنده میشدند؛ بنابراین، اخلاق در منظومه معارف اسلامی ما نقش مبنایی و اصلی را دارد و بدون اخلاق حسنه، عقاید و اعمالِ مقبول هم نخواهیم داشت.
با این اوصاف چرا این قدر فقه اهمیت پیدا کرده است؟ از این جهت که در حال حاضر مراجع و علمای ما در حوزههای علمیه بیشتر از اینکه به اخلاق بپردازند، به فقه میپردازند و به ازای هر چهار جلسه درس خارج شاید یک جلسه درس اخلاق هم نداشته باشند. به نظر نمیرسد که کفه فقه سنگینتر از اخلاق شده است؟
اسماعیلی: وقتی که در قرآن و روایات با فقه مواجه میشویم، میبینیم که فقه به معنای احکام عملی امروزی نیست؛ یعنی همه آن سه بخشی که اشاره شد باهم فقه هستند. اینکه خداوند میفرماید: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِوَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ»؛ یعنی چرا از میان هر طایفهای یک گروهی نمیروند تا با دین آشنا بشوند و وقتی برمیگردند مردم را از محاسبه، قبر و قیامت بترسانند، در اینجا، ترساندن مردم از محاسبه و نتایج اعمال که فقط با عقاید و فقه مصطلح نیست، بلکه مراد اخلاق و دعوت به اخلاق و رعایت آن است، اما در قرنهای بعد به دلیل همین نکته که اشاره کردید، تمرکز ویژهای روی فقه شد. چون توطئهای وجود داشت که شریعت را از زندگی بشر خارج کنند، یعنی همان چیزی که امروزه به سکولاریزم معروف است.
سکولاریزم؛ تبعید دین از زندگی اجتماعی
این سکولاریزم به معنای نفی دین نیست بلکه به معنای تبعید دین از زندگی اجتماعی است. میگویند میخواهید دین داشته باشید مانعی ندارد، اما برای خودتان داشته باشید ولی دین نباید در حوزه سیاست و اجتماع وارد شود. بزرگان و علمای ما چون با این خطر مواجه شدند روی فقه و شریعت تأکید کردند تا مردم لاابالی بار نیایند، اما این تأکید باعث شد که در ادامه نیز این روند تداوم یابد.
مرحوم شهید ثانی در «منیهالمرید»، به این تحلیل تاریخی در مفهوم فقه اشارهای دارند و اظهار تأسف میکنند و تأکید دارند که فقه به معنای مصطلح، یعنی بایدها و نبایدهای عملی، اهداف دین را محقق نمیکند. اهداف دین که بخش عمدهاش پالایش روح و ساختن انسانهای مهذب است، بیش از اینکه به اعمال ظاهری بستگی داشته باشد، به رعایت اخلاق بستگی دارد، در نتیجه اخلاق از اهمیت بالایی برخوردار است. امام خمینی(ره)، رهبر انقلاب و دیگر علما نیز همیشه تأکید داشته و دارند که تحصیل در تمام رشتههای دین، زمانی اثر دارد که همگام با آن و حتی بالاتر از آنها به مسائل اخلاقی پرداخته شود.
برای برقراری نسبت مناسب میان فقه و اخلاق، به این معنا که موازنه منطقی ایجاد شود، چه راهکاری را پیشنهاد میکنید؟ برای مثال لازم است که یک فقیه در کنار توضیح مسائل فقهی نماز، از حضور قلب در نماز هم سخن به میان آورد؟ چه کارهای عملیاتی باید انجام داد؟
اسماعیلی: نیازمند این هستیم که در قدم نخست، مباحث اخلاقی را گسترش دهیم. الآن به اندازهای که مورد نیاز است، این مباحث را نداریم، اما باید توجه داشت که مباحث اخلاقی نیز، موعظه و نصیحتهای کلی نیست. آنها لازم است، اما چارهساز نیست. آنچه نیاز داریم، گسترش مباحث کاربردی است. امروزه جوانان ما تشنه این هستند که به صورت شفاف به آنها گفته شود که چه باید بکنند یا نکنند؛ یعنی باید سبک زندگی را به آنها آموزش داد.
امروزه یک اصطلاحی به نام مهارتهای زندگی رایج شده که در این زمینه آموزشهایی میدهند، اما این مهارتهای زندگی، چیزی جز معیارهای اخلاقی نیست که متأسفانه با آن آشنا نیستیم. مثلاً یکی از کارهای خوب اخلاقی که میتواند روابط را مستحکم و دلها را به یکدیگر نزدیک کند، هدیه دادن و هدیه گرفتن است. در روایات و قرآن نیز به این مسئله تأکید شده است، اما اینکه چه چیزهای را باید هدیه بدهیم، به چه کسانی هدیه بدهیم و به چه کسانی نباید هدیه بدهیم و اینکه آیا طرف مقابل باید هدیه را قبول کند یا خیر، کجا لازم است هدیه قبول کند و اگر قبول کرد، طرف مقابل باید چه رفتاری از خود نشان دهد را آموزش ندادهایم، حال آنکه در روایات ما این مسائل آمده است، اما به صورت شفاف این را به مردم ارائه نکردهایم.
بنابراین، فکر میکنم که نیازمند گسترش اخلاق هستیم. البته نباید جدای از توضیحالمسائلهای عملی باشد که دست همه است. باید اخلاق نیز همراه آن باشد، چون جدا کردن اخلاق و فقه مجدداً نوعی تفکیک را ایجاد میکند، اما میخواهیم بگوییم که اینها باهم هستند.
نیاز داریم که یک ویرایش و بازنگری مجددی در رسالههای عملیه داشته باشیم. برخی از مسائلی که کمتر کاربرد دارد را از آنها جدا کنیم و در رسالههای سطح بالاتری بیاوریم و به جای آنها ضابطههای اخلاقی را به صورت شفاف به مردم آموزش دهیم. از جمله دیگر مسائلی که میتوان روی آن تأکید کرد، آداب سلام دادن است. اینکه به چه کسی باید سلام کرد یا نکرد و چطور باید سلام کرد، نیز از جمله مسائلی است که در روزمره به آن نیازمندیم و اینها را باید در رسالههای عملی بگنجانیم.
شاید بتوان پیشنهاد داد که رسالههای عملی به صورت حلقههای به هم پیوسته باشند؛ یعنی برای کسی که تازه به سن بلوغ رسیده، توضیحالمسائل مختصری ارائه کنیم. و مثلاً ۱۰ سال بعد که طبیعتاً نیازهای فرد متفاوت میشود، باید حلقههای دیگری از این توضیحالمسائل را ارائه کنیم، به گونهای که هرکس بداند این چیزی که در دست دارد، به درد زندگی امروزش میخورد و فردای او را میسازد.
البته این کار ابتکار نیست، چون وقتی به بزرگانمان مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و … نگاه میکنیم، میبینیم که در رسالههای عملیه آنها، همه این مسائل وجود داشته و در طول تاریخ، بخش عملی که فقه مصطلح امروزی است، گسترده شده و آن بخشهای اعتقادی حذف شده است؛ بنابراین سیره سلف صالح این چنین بوده و لازم است که ما آن را احیا کنیم. / ایکنا