اصلا فقه در زمانه امروز کارکردی دارد و آیا پاسخگوی نیازهای امروز ماست؟ وضعیت امروز فقه و تفقه در حوزههای علمیه حاکی از چیست، رسوب یا پویایی آموزهها؟ چرا پس از گذشت قرنها هنوز سوالاتی بیجواب و حتی عرصههای دست نیافتنی در فقه وجود دارد؟
شبکه اجتهاد: عدم تَفَقُه در فقه سالهاست منتقدانی دارد و در سالهای اخیر این انتقادها از سوی بسیاری از جمله برخی از حوزویان مکررا در حال تکرار است. برخی معتقدند باید مرزهای دانش را به سمت فقههای نوین گسترش دهیم تا حوزه از محدوده تنگ و مداربسته فقه و اصول بگذرد و عدهای هم معتقدند در باب فقه و تَفَقُه در جایگاه خوبی هستیم. فارغ از بحثهای مختلف در این زمینه، نکته قابل توجه این است که بر طبق آمار در برخی از عرصهها ۲۰ هزار مساله فقهی وجود دارد که هنوز فقه برای آن جوابی ندارد!
اصلا فقه در زمانه امروز کارکردی دارد و آیا پاسخگوی نیازهای امروز ماست؟ وضعیت امروز فقه و تفقه در حوزههای علمیه حاکی از چیست، رسوب یا پویایی آموزهها؟ چرا پس از گذشت قرنها هنوز سوالاتی بیجواب و حتی عرصههای دست نیافتنی در فقه وجود دارد؟
شفقنا در میزگردی با حضور حجتالاسلام والمسلمین اکبر حمیدزاده، استاد حوزه و دانشگاه، عضو پیشین مجلس شورای اسلامی و از وعاظ تهران و حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد قائم مقامی استاد حوزه و دانشگاه این مباحث را به بحث گذاشت.
امروز در پرداختن به مسایل فقهی یا بحثهای شرعی بیشتر به احکام مانند نماز و روزه پرداخته میشود. توجه صرف به برخی از احکام چنان است که جامعه فقه با این گستردگی بسیار را همین احکام میشناسند؟ چرا آنچه در فضای حوزه علمیه یا جامعه از فقه متبلورتر است، احکام است در صورتی که فقه گستردگی بسیاری دارد؟
قائم مقامی: ما طبعا فقه را فقط و فقط به معنای شناخت احکام نمیدانیم؛ فقه به معنای شناخت و معرفت دین در تمام جهات و ابعاد آن و مراد از این معرفت هم معرفت عمیق و همه جانبه در برابر معرفتهای سطحی و مراد از دین نیز “ما انزل الله” است یعنی آنچه که نازل و وحی شده از جانب آسمان آمده و بحث بر سر این است که این ما انزل الله باید فهمیده، شناخته و استنباط شود. در اینجاست که ما معتقدیم دو حالت پیش میآید؛ یک حالت اینکه انسان در جریانی قرار میگیرد که این حقیقت منزل را آنگونه میفهمد که منزل(خداوند یا نازل کننده) میخواهد و حالت دیگر اینکه انسان به گونهای بفهمد که خود(رأی و گرایش خودش) میخواهد. ما معتقدیم که اساس بحث فقه و فقاهت که اصلی ترین میرات امام صادق(ع) است، اینجاست. نقطه حساس بحث اینجاست که فقاهت جریانی است یا به تعبیری میتوانیم بگوییم روش، سیستم و متدی است که این اجازه و این امکان را میدهد که انسان ولو انسان غیر معصوم، به شرط تبعیت و تشیع نیز میتواند وارد فضایی شود که دین را آنطور که خدا یا نازل کننده دین میخواهد بفهمد، در برابر این جریان، جریانی میبینیم که دین را بر مبنای رأی، رغبت، گرایش و ذوق و سلیقه برداشت و استنباط میکند. آموزههای بسیار عظیم امام صادق(ع) علاوه بر بحثهای تفصیلی در اصول، عقاید و فقه اصطلاحی یعنی احکام، ارایه سیستم و روشی است که تا به همه زمانها میتوان دین را درست و بدون دخالت دادن هوا و هوس و ذوق و سلیقه استنباط و استخراج کرد.
فقه شامل همه قسمتهای دین از جمله عقاید و معارف میشود. در این میان عدهای از فقه اکبر، فقه اوسط، فقه اصغر صحبت میکنند که اینها در واقع تفقد در دین است. دین دو بخش اصلی دارد؛ یکی بحث حقایق است که به حقایق عالم وجود از ذات اقدس احدیت تا به طبیعت و ماده و هر آنچه که هست، نگاه میکند و بخش دیگر تکالیف، احکام و دستور است؛ قسمت دستورات احکام پا به پای قسمتهای حقایق و معارف وجود دارد و همراه آنهاست.
راهکار فهم حقایق فقط و فقط فعالیت نظری و تئوریک نیست بلکه یک فرآیند رفتاری، کرداری و عمل است. در این صورت مباحث اخلاق و فقه به معنای احکام بیدرنگ اثر خود را روی بخش معارف و فهم حقایق میگذارد. ما برای این که حقایق را بفهمیم باید تکالیف را بشناسیم و به آنها عمل کنیم. از امام صادق(ع) سوال میشود: «یابن رسول الله لمعرفه من صنع من هی؟ معرفت (که ناظر بر شناخت حقایق است) کار کیست؟ حضرت فرمودند: صنع الله کار خداست» به تعبیر دیگر شناخت حقایق به طور مستقیم کار بشر نیست چرا که انسان به طور مستقیم دسترسی به معرفت ندارد؛ این شناخت از طریق مقدمه و راه آن که آداب، اعمال، اخلاق، رفتار و کردار است، حاصل میشود؛ بنابراین فقه به هر دو معنا دارای اهمیت است، هم به معنای سیستم فهم دین و هم روش فهم دین.
در دنیای کنونی میبینید که انسانهای دینی هستند که در برابر قیام قرار میگیرند و با اولیا مناظره میکنند چون اعتقاد دارند ما خود میفهمیم که این در واقع تفسیر به رأی دین است. تفسیر به رأی در دنیای گذشته وجود داشت و با صراحت اعلام میشد در حالیکه در دنیای مدرن همین امر رسمیت پیدا میکند و به اصطلاح تئوریزه علمی میشود و سپس به آن افتخار میشود و میگویند اصلاً جزء این نیست. در این بستر انقلاب اسلامی واقع میشود و علاوه بر مباحث سیاسی که جای خود دارد در مقوله فرهنگ و نگاه به دین و دین شناسی این سخن را به جهان میآورد که میتوان حقیقت قدسی را به شرط و شروطی قدسی فهمید و انقلاب اسلامی این شرط و شروط را به عنوان فقه و ولایت فقیه بیان کرد و این مهم ترین حادثه است. پس از آن کار بر روی فقه هم در بخش احکام و هم در مرحله بالاتر یعنی معرفت و فهم بسیار مهم شد.
تأکید میکنید که باید به دو مرحله فقه یعنی احکام و مرحله بالاتر یعنی معرفت و فهم فقه برسیم، واقعا بعد از انقلاب اسلامی که معتقدید تحولی در نگاه به دین و دین شناسی به وجود آورده، ما در هر دو مرحله فقه موفق بودیم؟ ما فقه را درست فهمیدیم و کم کاستی در این زمینهها نداریم؟
قائم مقامی: موفقیت بحث دیگری دارد. ممکن است این بحث مطرح شود که بین جنبه اعمال، رفتار، کردار و آداب و جنبه حقایق، معارف، آداب درونی و باطنی انقلاب چه مقدار بر کدامیک تأکید داشته و در عمل کدام قسمت برجسته شده، بنده معتقدم هردو جنبه برجسته شده و هر دو در صحنه بوده است؛ پا به پای اعمالی که انجام میشود از جمله نماز، حج و زیارت حقایق و معارف هم نیز طرح میشود، شما به سطح حوزههای فکری و معرفتی و رسانهها نگاه کنید، پرداختن به هر دو جنبه به خوبی نمایان است.
هیچ کاستی نداریم؟
قائم مقامی: نمیخواهم بگویم که ما کاستی نداریم طبعاً به دلیل بی کرانگی حقایق، معارف و حکمتهای الهی این اول راه است. اما این بدین معنا نیست که جامعه ما آمده یک بخش را گرفته و بخش دیگر را رها کرده؛ من این مطلب که ما به احکام پرداختیم و بخشهای دیگر را رها کردیم را نمیپذیرم.
حمیدزاده: من میخواهم در مورد این مساله نکتهای را بگویم؛ اولا اوج فقه و فقاهت در عصر امام صادق(ع) و امام باقر (ع) مطرح شده؛ ثانیا معنای فقه و فقاهت تنها به معنای پرداختن به فقه احکام یا احکام تکلیفی نیست و هدف از فقه و فقاهتی که امام صادق (ع) یا امام باقر(ع) مطرح کرده صرفاً حوزه تکالیف را پوشش نمیدهد بلکه مجموعه دین را شامل میشود. فقیه کسی است که احکام عملی را اجتهاداً در دست دارد نه به این معنا که دینشناس به تمام معنای کلمه است. معنای لغوی فقه در هر مورد فَقَهَ، فقُهَ، فقِهً به معنای ژرف اندیشی است. مخصوصاً خود کلمه تفقه به معنای دین شناسی است. اما در یک مقطع تاریخی میبینیم آنچه بیشتر در حوزههای علمیه به آن بها داده میشود، فقه احکام است.
فساد یا به حاشیه راندن اصل دین که به عنوان رسوب در حوزههای علمیه وجود دارد یا سوءبرداشت از فقه و فقاهت در حوزههای علمیه، بدون تعارف این مسئله وجود داشته و وجود هم دارد. چه بسا افراد و اشخاصی که فقه و فقاهت را به همین معنایی که اصطلاح حوزه است، تمام کردند در حالی که شما به احادیث امام صادق و امام باقر (ع) مراجعه بفرمایید، ایشان میگویند: مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِهِ، نمیگوید کسی که در بعد “احکام تکلیفی” شناخت پیدا نکند چنان چارپایی است که در آسیاب از او استفاده میکنند بلکه میفرماید: کسی که در دین خود “تفقه” پیدا نکند…
اینکه آقای قائم مقامی میفرمایند مسئله شناخت در دین در هر حوزهای که باشد از قداست قدسی خود برخوردار است، مطلب استواری است؛ اما در حوزههای فقاهتی شیعی امروز همان اندازه که به احکام طهارت و نجاست و امثال اینها پرداخته شد به همان اندازه هم عقب نشینی از عمق دین وجود داشته است. ما باید توجه داشته باشیم که اولاً در احادیث مسئله تفقه در دین مطرح است و تفقه در دین یعنی معرفت و شناخت دینی. این دین در ابعاد مختلف حیات بشری و به گستره جان بشر حرف برای گفتن دارد؛ بخشی از آن در رابطه با احکام تکلیفی است و بخشهای دیگر که مهمتر هم هستند مثل بحث فقه سیاسی در انقلاب ایران. ممکن است قبل از انقلاب ایران مرحوم نائینی و بعضی از بزرگواران در حاشیه مباحث فقهی و حوزوی به آن پرداخته باشند؛ اما فرض بفرمایید که عالیترین نماد فقه سیاسی در اصل و زمان ما انقلاب اسلامی ایران بر محوریت امام(ره) و بر اساس ولایت فقیه بوده حتی در مواردی که مباحث قضا مطرح میشود حکومت فقیه بر محور حکومت قضایی خود را نشان میدهد. اما میبینیم که ما در این مورد و در بسیاری دیگر از موارد یا دچار غفلت شدیم یا از فقه به درستی استفاده نکردیم یا به هر دلیلی که دیگران القاء کردهاند، نتوانستیم به عمق معرفت دینی وارد بشویم.
قائم مقامی: من یکی دو نکته را میخواهم عرض بکنم و آن این است که در زمان ما آنچه که در دوران انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و حاصل تفقه در دین بود، امام فقیه کاملی بود که عارف به احکام، عارف به حقایق، عارف به اخلاق، عارف به سیاست و امام جامع بود؛ امام خمینی(ره) همه اینها را تحت عنوان فقاهت و فقیه بر صحنه آوردند و عنوانی که در فلسفه سیاسی ما برای آن مطرح شد، ولایت فقیه بود. امام خمینی(ره) میتوانستند بگویند ولایت حکیم، اتفاقا رابطه حکیم و حکومت بسیار مناسبت داشت چون اصولاً ارتباط تنگاتنگی میان حکمت و حکومت وجود دارد و معروف هست که حکیمان باید حاکم باشند؛ اما امام از ولایت فقیه استفاده کردند؛ این نشان میدهد تازهترین حرفی که ما برای جهان داشتیم و داریم و معتقدم تا ظهور امام زمان(عج) تازه تر از این نخواهد آمد، همین موضوع ولایت فقیه یعنی ظهور فقاهت و حاکمیت فقه در صحنه جهان است.
برخی از کارشناسان و بزرگان این مساله را مطرح میکنند که ما در تفقه در فقه با کاستیهایی مواجه هستیم و به همین دلیل نمیتوانیم از حاکمیت فقه صحبت کنیم؛ مثلا عدهای مطرح کردند قواعدی مانند نفی سبیل، مقابله به مثل با کشورهای متخاصم، حفظ نظام، وفای به عهد، قواعد فقهی مربوط به تسلیحات خطرناک و … در فقه کم نیستند. با این نظر موافقید؟ تا به امروز چقدر اندیشههای فقی توانسته پا را فراتر بگذارد و مسایل فقهی را در حوزههای مختلف از جمله حوزه فقه بین المللی، فقه زیستی، فقه اقتصادی و… مطرح کند و به جهانیان نشان دهد که فقه جعفری ویژگیهای منحصر به فردی دارد؟
حمیدزاده: امروز را اگر ملاحظه کنید واقعاً وضع اسلام در دنیا تأسف بار است و جا دارد در خلوت خودمان سرافکندگی داشته باشیم، به نام اسلام کشتن و کشته شدن در اوج است؛ امروز در هر انفجار، حرکت انتحاری و اقدام تروریستی پرچم لاالهاله الله داعش است. برداشتهای ناثوابی که از دین شده مثل همان برداشتهای ناصوابی است که خوارج در عصر امیرالمؤمنین داشتند؛ اتفاقا خوارج هم مانند داعش امروز ادعا میکردند که دنبال حق هستند. طوفانی ترین تاریخ اسلام در عصر امام صادق(ع) بود، چه اغتشاشها و انقلابهایی در عصر صادق(ع) به وجود آمد، اما امامان ما با چه کیفیتی این مسایل را حل کردند و ما امروز چگونه؟!
یقیناً بحث فقه در نگاه اول یعنی شناخت کلی نسبت به دین، اما در ادامه راه فقه میآید در احکام عملی خود را نشان میدهد و فقیه کسی میشود که عالم به احکام تکلیفی و تفقه است و تفقه در دین که در واقع اساس و بنیان بهره وری درست از اندیشههای وحیانی است؛ یعنی دین شناختی به معنای واقعی کلمه.
دین شناختی این نیست که شما مسائل مربوط به نماز، روزه و حجاب را بدانید؛ ما چنان در مباحث فقهی به این مباحث ورود کردیم که همه اسلام در این قالب چاق و چاق تر شده؛ در صورتی که امام صادق(ع) در زمان خود پس از اینکه فقه مطرح شد، تنها به فقه احکام نپرداخت؛ نمونه آن شاگردان امام هستند؛ ایشان شاگردانی مانند جابر بن حیان داشت که از طوس وارد مدینه شد، بعضیها نوشتند که مسلمان هم نشد تا چه برسد به شیعه شدن؛ هر چند که ما این نظریه را نپذیریم و بر مسلمان بودن یا شیعه بودن جابر بن حیان پافشاری کنیم، میخواهم بگویم که جابر بسیاری از اسیدها، فلزها، شبه فلزها را کشف کرد و در انقلاب فرهنگی اروپا بیش از ۳۰ رساله از او چاپ و به زبانهای دیگر ترجمه شد.
در زمان امام صادق(ع) خلفای بنی امیه و بنی عباس مخالف احکام تکلیفی و عملی نبودند به عبارت دیگر سر نماز، روزه، حج و اینگونه مسایل با امام صادق(ع) دعوا نداشتند؛ مخالفت این حاکمان برای این بود که این اسلام آمده یک شرایط رشد، بالندگی و پرش آسمانی را برای انسان فراهم کند و ایجاد چنین شرایط و بسترسازی برای چنین اوجگیری مورد پسند جریانات رنگ گرفته از شرک، کفر و نفاق قابل توجیه نبود به عبارت دیگر جریاناتی در طول تاریخ با اسلام و شناخت اسلام در افتادند نه با نماز، روزه و شکیات. آیات الاحکام حدوداً ۶۶۰ آیه از قرآن است؛ آقای قائم مقامی شما استاد هستید میدانید که آیات الاحکام در واقع یک هفتم قرآن هست؛ بقیه قرآن کجاست! در این دنیا و با شرایط موجود که نمیشود اسلام را با احکام فقهی به دنیا عرضه کرد اساس اسلام در این آیات قرآن کریم آمده و ما تفقه در دین را باید در گستره اسلام تعریف کنیم نه صرفاً در احکام عملی یا احکام تکمیلی اسلام.
اسلام آمده این انسان را از حیات نباتی و حیوانی به حیات انسانی و طیبه ببرد؛ این حیات طیبه انسانی چیزی نیست که فقط با احکام تکلیفی تامین شود بلکه باید فقه اسلام در عصر امام صادق و امام باقر (ع) را با گستردگی تمام ببینیم تا بتوانیم استفاده شایسته از آن ببریم و در عین حال در دنیای پرتلاطم امروز چهره زلالی را از اسلام و انسان سازی که الی یوم القیامت میتواند جوابگوی هر عصر و هر نسلی باشد، ارائه دهیم؛ اما افرادی روی دنده تکلیفی میافتند؛ چون نماز خواندن و روزه گرفتن و اعتکاف کار سادهای است، به آنها میپردازند اما به مسایل و مباحثی که مسئولیت آور و تعهدآور است، نمیپردازند. اکنون در جامعه ما مفاسد اجتماعی که به نام اسلام پیدا شده از کجا آمده؟ مگر در این اختلاسها مختلسین از حلال و حرام بی خبرند؟ مگر در سوءاستفادهها از حلال و حرام بی خبرند؟ مگر در دکلهای گمشده از حلال و حرام بی خبرند؟ اگر این شناخت، معرفت و تفقه احکام عملی را پوشش میداد در گسترده اخلاق دینی و رفتار انسان شناختی ما به اینجا میرسیدیم که اسلام فقط نماز و روزه نیست و اسلام در واقع به عینیت نشاندن همه ارزشهای متعالی در وجود انسانی است.
با توجه به شرایط و وضعیت موجود، وجود فقه بدون گستردگی و تفقه برای ما کافی است؟
قائم مقامی: در طی چند قرن علمای شیعه فقط به حوزه فقاهت به معنای خاص کلمه پناه بردند این مساله جای تأمل تاریخی و فلسفی دارد که چطور شد این حالت پیش آمد؛ این مساله جنبه منفی و مثبت داشت؛ جنبه مثبت آن این بود که به هر حال ما شاهد یک تهاجم از جانب رقیب به دنیای اسلام بودیم؛ تهاجمی که به دنبال یک عقب نشینی تاریخی دنیای اسلام آمده بود. دنیای اسلام به علت اعراض از ولایت که حقیقت، باطن و روح دین و اکتفا و برداشت ظواهر آن هم از طریق رأی، قیاس و برداشتهای شخصی است؛ دچار عقب نشینی شد، پس از آن در این حوزه یک تمدن عظیمی به وجود آمد به نام تمدن اسلامی که بسیار با عظمت بود؛ اما روح اصلی دین در کشاکش با جریان رقیب به دلیل فقدانها از یک جایی کم آورد و از آنجا به بعد شروع به انفعال و عقب نشینی کرد؛ جریان رقیب به خصوص بعد از اینکه سرنخهایی از علم و فلسفه به دست آورد و به خصوص بعد از اینکه مسلح به تکنولوژی، صنعت، علم، اسلحه، پول و غیره شد، در تهاجمی که به دنیای اسلام کرد، از دنیای اسلام عقب نشینی کرد و در قسمت عامه شکست خورد؛ آخرین بازمانده این نوع اسلام امپراطوری عثمانی بوده که از لحاظ سیاسی و نظامی دچار هزیمت میشود و شکست میخورد و مناطق مورد تصرف او تحت اشغال بیگانگان در میآید و مسیحی یا یهودی حاکم جدید جهان میشود؛ در چنین فضایی شیعیان در حال رصد صحنه هستند و کار خوبی میکند و به فقاهت پناه میبرند؛ درست است که اکنون که نگاه میکنیم میگوییم به طور کامل همه جهات و جنبهها را پوشش نداده؛ اما احساس من این است که پناه به فقاهت بهترین کار بوده است. اکنون در اسلام از جمله در حوزه شیعیان چند چیز میبینیم، یکی همین فقه که ناظر بر احکام و تکالیف است، سپس اخلاق، عرفان، فلسفه و کلام، اما میبینیم که در این جریان تهاجمی که به دنیای اسلام میشود عامه شکست خورده اما علمای شیعه در حالی که در همه این قسمتها کار میکنند، به یک قسمت که فقاهت است، بیشتر چسبیدند و به نظر من این هوشمندانه و ایده آل برای آینده بوده، اما الگوی آینده نیست که در آینده اینگونه خواهد بود یا باید باشد.
چرا این حالت پدید آمد؟
قائم مقامی: ببینید در قسمتهای مختلفی که اکنون در حوزه داریم تمایز ما و دیگران در همین است که ما میگوییم حقیقت قدسی را میتوانیم آنچه را که خدا میخواهد بفهمیم اما آنها میگویند که نه، حقیقت قدسی را آنچه که من میخواهم میفهمم. در چنین فضایی که دنیای اسلام اعراض از ولایت کرده و امپراطوری و تمدن بوجود آورده است، ظاهری دارد و از باطن در حال ضعیف شدن است، تمدن رقیب آمده چیزهایی را گرفته، مسلط شده، حمله کرده و شکست داده است. اینجا علمای خاصه چه کار کردند؟ آمدند به فقه به معنای خاص کلمه پناه بردند.
چرا؟
قائم مقامی: چون بیش از قسمتهای دیگر به مبانی تشیع ما نزدیک است. مبانی تشیع یعنی اینکه من با امر و حقیقت قدسی و امر الهی که یکی از شعارهای معارف تشیع است، سر و کار داریم، نه با قیاس؛ قیاس و رأی را که وارد دین کنید، دین را نابود کردید. یکی از آموزههای بزرگ امام صادق (ع) همین است. مبارزهی ما با این نوع دین شناسی است.
فقه با این که موضوعش به اصطلاح اعتبار است اما ساختارش ساختار حقیقت است. من معتقدم حقیقی و اعتباری بودن علم به متد شیعه و روشش است. به اینکه به چه شیوهای شما دارید مطالب را به دست میآورید، اگر بر مبنای امر دارید به دست میآورید که این علم دارد به حقیقت نزدیک میشود، ولو موضوعش اعتبار باشد و فقه این کار را انجام میدهد چیزی که در فلسفه میبینیم، فلسفهای که اوجش در فلسفهی مرحوم ملاصدرا تجلی میکند. شما با یک علمی روبرو هستید که به معنای دقیق کلمه جنبه اعتقادی و ترکیبی دارد و چیزی است که از این طرف و آن طرف گرفته شده است. البته قصد و نیت اصلا بد نیست بلکه خوب است؛ شخص خودش مسلمان، مومن و شیعه است؛ اما بالاخره این احساس را دارد که مثلاً وقتی ما در مقوله حقایق میخواهیم وارد بشویم دیگر نمیتوانیم همانگونه که در مقوله احکام وارد شدیم، وارد بشویم و در برابر هجمههای شیطان و غرب بایستیم، در اینجا ما طابع قال صادق، قال باقر بودیم، حالا بگذریم از اینکه به این قسمت باید کاملتر میپرداختیم، کاری که امام(ره) جبران کرد، اما آن را کاملتر و به سیاست وارد کرد؛ اکنون ما در سیاست قال صادق و قال باقر داریم که باید به آنها عمل کنیم.
اما شاهد هستیم که در بانکداری اسلامی ما مدام با فقه درگیر هستیم در بسیاری از مسایل اجتماعی نیز همینطور؛ چرا بعد از گذشت این همه سال که فقه در میان شیعیان مطرح شده، اما هنوز که هنوز عدهای از کارشناسان به طور جدی منتقد هستند و میگویند که خلاءهای بسیاری در این زمینهها وجود دارد، برای این خلاء چه توجیح و دلایلی میتوان عنوان کرد؟
قائم مقامی: انقلاب اسلامی شد و فقه در تمام عرصهها به ویژه در عرصه اجتماعی و سیاسی به صحنه آمد و انقلاب کرد و دولتی و نظامی تشکیل داد؛ اینجاست که دیگر ما نمیتوانیم به حالتی که قبل از انقلاب داشتیم اکتفا کنیم، این نکته بسیار مهم است،
اعتقاد بنده این است که ما باید عدم کار بر روی قسمتهای دیگر به خصوص قسمت حقایق اعتقادی و اصولی دین را جبران کنیم؛ یعنی همان چیزی که وقتی وارد حوزه تفصیلی آن میشویم، چیزی بوجود میآورد به نام حکمت که تعبیر دیگر آن اکنون فلسفه است. احساس بنده این است که ما از این به بعد نیاز به حکمت به معنای بحث تفصیلی در حقایق عالم داریم.
در بحث تفصیلی ما دیگر نمیتوانیم به ملاصدرا اکتفا کنیم، از این به بعد نیاز داریم حکمتی ارائه دهیم که تمامی نکات ملاصدرا را داشته باشد و نقایص آن را نداشته باشد. ما نمیتوانیم از این به بعد به عرفان محیی الدین بن عربی اکتفا کنیم. عرفانی باید داشته باشیم که تمام امتیازات عربی را داشته باشد اما نقایص فتوحات را نداشته باشیم. اینها چیزی است که امروز مورد نیاز است و به اصطلاح آن حیات دینی، شوق دینی و سرزندگی و شادابی را بی درنگ منعکس میکند و در رفتار و کردار اقتصادی، اجتماعی و سایر رفتارهای ما ریخته میشود.
بنابراین قبول دارید که باید به یکسری مسایل فقهی بیشتر بپردازیم و خلاءهایی در این زمینه داریم؟
قائم مقامی: بله! قطعاً همینطور است.
در مورد مقوله فقه و اخلاق؛ اینکه نسبت فقه با اخلاق چیست و تفاوت مقولات فقهی با مقولات اخلاقی در چیست؟
حمیدزاده: به نظر من خود فقه بستر اخلاقیات را برای جامه دینی فراهم میکند. وقتی صحبت از حرام و حلال است طبیعتاً بخشی به اخلاقیات و روشهای سلوک و تعامل افراد با هم برمی گردد؛ بخش اعظمی از فقه قضایی ما از عدالت و حفظ ارزش های عدل و داد در تعامل انسانها با یکدیگر شکل گرفته و طبیعتاً به اخلاق برمی گردد. ما اگر بخواهیم فقه را به معنایی که امروز مطرح است در مجموعه دین تعمیم بدهیم اخلاق را هم شامل میشویم اما اگر بخواهیم فقه را به صورت انتزاعی در همین چارچوب موجود ببینیم باید برویم سراغ اخلاقیات کسانی مثل فیض کاشانی. اما اگر آمدیم در مقام برخورد تفکیکی و تفسیری برآمدیم، فقه را معنا کردیم و مصادیق فقه را شناختیم و در حوزه تفقه در دین وارد شدیم، یعنی در راستای ساختن و پرداختن انسانی که هدف بزرگ نزول آیات قرآنی، رسولان و پیامبران خداست؛ وارد شدیم. دین از نماز، روزه و سایر احکام فقهی میخواهد وارد فضایی شود که انسان اسلام را بسازد و این انسان اسلام اگر از نماز، از روزه، از حج و سایر احکام فقهی تاثیر بپذیرد در واقع مقدمات یا بسترسازی میشود برای اینکه بتواند خلق و خوی خود را منطبق با معیارهای هندسه وحی بسازد؛ در فقه امروز ما هیچ خبری از این مباحث نیست. الا اینکه به مناسبتهای مختلف مثلا از غیبت صحبت به میان میآید و گفته میشود این یک عمل حرام، یک گناه کبیره و وارد شدن به فضای جهنمی است؛ اما اگر شما بخواهید این مباحث را ولو تحت عنوان کلی فقه مورد استفاده قرار دهید طبیعتاً یک فصل جداگانهای از مجموعه کتاب دین و دین شناختی است. در بسیاری از موارد زندگی ما احکام فقهی حضور دارند اما ممکن است که از اخلاقیات نداشته باشیم. نماز جمعه، و نماز شب میخواند، اما فحش میدهد و بداخلاقی میکند و در جایی که پیش بیاید و بخواهد از منافع خود دفاع کند مرتکب خلاف و حرام هم میشود. اینکه علما و فقهای شیعه با هوشمندی به سراغ آن رفتند که اصل دین را در این مجرا حفظ کنند، نشان میدهد که توانستند یک شاکلهای از دین را در ارتباط با اعمال، رفتار و عباد کلیشهای حفظ کند، اما در نفوذ روح دین در کالبد دین داران در بسیاری از موارد موثر واقع نشده است. به عنوان نمونه در همین چند سال اخیر در این مسائل فساد موجود در عرصه سیاست و مدیریت که در کشور متاسفانه موج میزند، میخواستیم به نام شیعه یک الگوی رفتاری ارائه دهیم که نتوانستیم.
به راستی اگر اقتدار در دست من افتاد باید چه اندازه برداشت کنم؟ آیا حق دارم حال که محور قدرت دست من افتاده هزار فامیل را بر کار مسلط کنم؟ آیا فقه اجازه چنین مواردی را میدهد؟ چطور شده که حتی فقیه هم متاسفانه وارد میشود؟ چطور شده که حتی افرادی که مدعی دین داری در سطح بالا هستند سر از جایی در میآورند که اصلاً قابل توجیه نیست و آدم جزء سرافکندگی چیزی احساس نمیکند؟ آقای قائم مقامی صحیح میگویند که ملاصدرا جوابگوی همهی نیازهای بشری نیست. اصلاً تردیدی نیست چون عقل انسان یک محدودهای را میتواند پوشش بدهد در حالی که وحی مجموعه جان بشر را پوشش میدهد. ما قال صادق(ع) و قال باقر(ع) میگوییم به اعتبار این که شعار وحی را در قال صادق و قال باقر ببینیم، اما همین دین میآید در کنار نبوت مسئله عقلانیت را مطرح میکند. امام صادق (ع) در اصول کافی و دیگر جوامع روایی روی مسئله عقل و حجیت عقل تاکید کردند.
خدا دو حجت بر مردم دارد، انبیاء و رسول و جانشینانشان و عقل. شیخ انصاری گفته است عقل پیغمبر باطنی است و انبیاء و رسول، عقول ظاهری بشر هستند. پس بنابراین ما در شرایطی که دنیا امروز نگاهش به فلسفهی اسلام در بررسیهای تطیبقی از فلسفه جهانی به عنوان یک فلسفه برین به ملاصدرا نگاه میکند نمیتوانیم ملاصدرا را تخطئه کنیم، اما نمیتوانیم فلسفه اشراق صدر المتألهین را مطلق کنیم و بگوییم در همه موارد از این استفاده میکنیم، هیچ دین شناسی چنین ادعایی نمیکند حتی خود ملاصدرا هم چنین ادعایی نمیکند. نه آن ادعا درست است و نه کنار زدن و به حاشیه راندن و تعطیلی عقل و فقط پرداختن به قال صادق و قال باقر بدون اینکه پشتوانه عقلی را در کنار این فرمایشات معصومانه داشته باشیم.
ما میدانیم اساس دین بر دو چیز است؛ یکی عقلانیت و دیگری وحیانیت؛ وحیانیت دین یعنی قال رسول الله، قال امیر المومنین، قال صادق، قال باقر و عقلانیت دین یعنی همین که امام صادق فرمود مطلبی اگر به شما رسید با دو میزان برای شما قابل سنجش است، میتوانید اعیار قضیه را با آن بسنجید؛ ابتدا با قرآن تطبیق دهید؛ اگر انطباق با قرآن داشت، سپس با عقل هم انطابق دهید؛ اما نه این که هرچیزی که عقل من نکشید، پس نیست. ما مسائل فوق عقلی، ما بُعد طبیعه و متافیزیکی هم در دین داریم. بخشی از تفقه در دین ریشه در عقلانیت دارد، ریشه در عقلانیتی که امام صادق و امام باقر و امام موسی ابن جعفر در احادیث بسیار مفصل که در کتب روایی ماست، بیان فرمودند.
امروز احساس کمبود میکنیم و بسیاری از ابواب فقهی مان در رابطه با نگاه وطنی اسلامی به جهان با مشکلات عدیدهای روبرو است که شما این معنا را میتوانید در فقه آیتالله سیستانی مطالعه کنید، آیتالله سیستانی چرا عملاً ورود در میدان نکرده اند، چرا حتی در وارد شدن افراد روحانی دیگر در عرصه سیاست یک نگاه دیگر به قضیه دارند؟ علت آن چیست؟ ایشان در بازار مکارهای که درست شده، توانسته قوام اسلام و تشیع را با درایت تمام حفظ کند. اگر ما واقعاً انصاف قضیه و درک شرایط و عالم به زمان بودن و توجه کردن را داشته باشیم، باید بگوییم اساس دینمان بر وحیانیت و عقلانیت استوار است و در کنار وحیانیت و عقلانیت، عقل را حکومت مطلقه نمیدانیم و میگوییم در بسیاری از مسایل مابعد الطبیعی و متافیزیکی ممکن است نتواند جوابگو باشد؛ اما اگر در پایین دست ترین مسائل، عقل را تعطیل کنیم، حاصل این میشود که ما متاسفانه در بخشهایی از حوزههای علمیه میبینیم که اصل بر پرداختن به فروعات و اصول را زیر پا گذاشتن است؛ اگر بخواهیم به فقه به معنای منتزع، یعنی فقه انتزاعی نگاه کنیم واقعا در بسیاری از موارد دچار مشکل میشویم، اما اگر در گستره شناخت دین به تفقه در فقه رسیدیم به معنای واقعی کلمه بصیرت در دین پیدا میکنیم. حضرت علی(ع) در مورد خوارج میگوید آنها دارای فهم دینی نبودند و به همین دلیل دارای فقه دینی نبودند، نداشتن فقه دینی نه به این معنا که احکام را بلد نبودند بلکه یعنی یعنی آن شناخت را در گستره زندگی از اسلام نداشتند که بتوانند در ابعاد مختلف به مقتضای دستورات دینی عمل کنند.
آقای قائم مقامی همینطور که خودتان هم فرمودید ما در فقه دچار خلاء هستیم و هنوز باید کارهای زیادی انجام بدهیم، حالا برخی معتقدند آنقدری که حوزههای علمیه به فقه توجه میکنند به اخلاق توجه نمیکنند. به خاطر همین ما در حوزهی اخلاق خیلی به مشکل برخوردیم، آیا چنین ادعایی قابل پذیرش است؟
قائم مقامی: مساله فقط اخلاق نیست، این بحث در جهات دیگر نیز مطرح میشود از جمله اینکه احکام خداوند در جامعه چقدر اجرا شده و چقدر اجرا نشده و چقدر میتواند اجرا شود و چه چالشهایی داشته، مثلا اینکه ما چه مقدار از دستورات خداوند را توانستیم اجرا کنیم و چه مقدار نتوانستیم، چرایی این مباحث را باید بحث کرد، در مورد آنها تأمل کرد و مورد بررسی قرار داد، به اعتقاد بنده در این میان نباید گفت که مثلاً احتمالاً نقصی در برخی مطالب وجود دارد.
بعضاً در مواردی مثل همین موضوع حقوقهای نجومی شما با چیزی مواجه هستید که از یک مبنایی ناشی میشود که ۱۸۰ درجه از مبنای اولیه در تضاد هستند، مبنای دوم یعنی مبنای عارضی درست برعکس میگوید، بر تو باد رضایت خاصه و خاصه آن که تخصصی دارد، آن که زرنگ تر است، آن که پول دارد، آن که طبقهی ویژه است و سایرین را فراموش میکند. وقتی انسان در برابر چنین پدیدهای قرار میگیرد دو جور واکنش داشته باشد یک واکنش عالمانه و فقیهانه و یک واکنش جاهلانه. واکنش عالمانه این است که این پدیده را عارضانه بدانیم و از ذات حکومت اسلامی ندانیم و در مورد حقانیت حکومت اسلامی دچار تردید نشویم و به ضرورت حکومت اسلامی تردید نکنیم؛ در این مطلب شکی نیست که علما باید به صحنه میآمدند و مسئولیتی را برعهده میگرفتند البته من نمیدانم نظر آیتالله سیستانی در این مورد چیست، آیا نظر مبارکشان این است که برای همیشه عالم مستقیماً مسئولیت نگیرد، که این البته هنر نیست. در زمان ما وقتی انقلاب میشود سیر حوادث جهان به جایی میرود که دیگر عالم نمیتواند مسئولیت مستقیم به عهده نگیرد، این نظر شخصی یا اجتهادی نیست بلکه ضرورت قطعی جهانی است مثلا در مناطقی مثل عراق اگر شرایط مثل ایران محیا شود آیتالله سیستانی باید رأساً مسئولیت حکومت را به عهده بگیرد یا اگر در لبنان شرایط بیشتر جلو برود و قابلیت بیشتر شود، جناب آقای سید حسن نصر الله باید جلو بیایند و به عنوان عالم مسوولیت را مستقیم به عهده بگیرند.
نکته دیگر در مورد عقلانیت است، عقلانیت و نقلانیت قطعاً و یقیناً رکن دین هستند، در هر دو مورد ما با عارضهها روبرو هستیم، موضوعی که اکنون برای ما بسیار حائز اهمیت است، تعامل ایده آل و کمال مطلوب با عقل و نقل است، بعد از وقوع انقلاب اسلامی یک انسان تراز نوین در عرصه فقاهت و معرفت کسی است که باید نقلگرا و از سوی دیگر عقل گرا باشد. عقل گرایی الزاماً به این معنا نیست که ما یک عقلانیت مشروعی را تحت عنوان عقلانیت اسلام مطرح و بر آن تأکید کنیم؛ در نقل گرایی هم اهل بیت(ع) به ما هشدار دادند که شما دوخطر را در برابر خودتان دارید، یک خطر این است که به روایت و به نقل تکیه کنید در حالی که همپای آن تعقل نکنید، خطر دیگر اینکه عقلانیتی را منفک از نقل و روایت دنبال کنید. ما در جهان کنونی در آستانه جریاناتی عجیب و عقلانیتی قرار داریم که قطعاً و یقیناً درخشانتر و عظیمتر از عقلانیتی است که تا به حال داشتیم و باید تکریم و نقد شود و آن فلسفه است. یکی از نقایص امروز در حوزههای ما عدم نقادی فلسفه است.
من میخواهم بگویم جهان به خصوص در آستانه ظهور در مرحلهای قرار گرفته که میخواهد تعقل روایی و تعقل قرآن را عرضه کند. حکمت حتماً باید تعقل قرآن باشد یعنی اگر انسان خیال کند که منفک از قرآن و روایت میتواند عقل و تعقل کند هنوز در خیالات دنیای قدیم است، تعقل موضوع دارد و موضوع آن قرآن و حدیث است.