اختصاصی شبکه اجتهاد: تاریخِ علوم، تاریخی است پُر از تطوّر و دگرگونی. علومِ برخاسته از اندیشهی بشری، جز به این صورت، راهِ تکامل را طی نخواهد نمود. علومِ حدیث نیز با زیرمجموعههایی مانند رجال الحدیث، درایه الحدیث و فقه الحدیث، همین مسیر را ناگزیر طی میکند. «اعتبارسنجیِ حدیث»، کاربستِ خوبی برای دربرگرفتن هر سه مفهوم یادشده است که مدتی است در ادبیاتِ دانشیانِ پارسیزبانِ حدیث، به جایگاهی رسیده است.
در ادواری، شاهد برتری معیارهای سندمحور بر تارَک اعتبارسنجیهای حدیثی بودهایم؛ اما در بیشتر ادوار مانند دورهی حال، چنین نبوده است. فراوان مفاهیم زیر را در فضای بررسیِ اعتبارِ روایات شنیدهایم: موافقت با عقل، موافقت با کتاب، موافقت با سنت قطعی، تشکیل خانوادهی حدیث، روح شریعت، مقاصد شریعت و از این دست مفاهیمِ متنی و غیرِ سندی (برخی از این مفاهیم، دیرین و برخی تازه هستند). این در حالی است که بررسیهای سندی به شدت کمرنگ شده و همان مقدار رنگی که دارد، با معیارهای غیرِ سندی آمیخته شده است؛ مانند اینکه اگر گفته شده فلان راوی ضعیف است، به دلیل فلان مبنای اعتقادیش بوده که به مذاق مثلا نجاشی و ابن غضایری خوش نیامده است.
علتِ رنگباختگیِ علم رجال و سقوطش از بالای جدولِ سنجههای ارزشگذاری احادیث به پایین را میتوان در دو مؤلفهی کلی خلاصه کرد: الف) مؤلفههای تضعیفکنندهی آن. ب) مؤلفههای تقویتکنندهی رقیبانِ آن.
این کم توجهی، مخصوص عصر ما نیست؛ بلکه در دورههای مختلف، دارای فراز و فرود بوده و طرفداران بزرگی داشته است.
عدم تکیهی گزارشات رجالی بر مشاهده، مرسل بودن این گزارشات، بسنده نمودن رجالیان به نقل قولها و غلوّانگاری بر اساس اعقاداتِ شخصی را میتوان در زمرهی مؤلفههای تضعیفکنندهی علم رجال قرار داد.
از سویی دیگر نیز سایر سنجهها هرکدام به شکلی بزرگ شدهاند و شانههای آن پیشکسوتِ ناتوان را به خاک ساییده اند.
تمرکز بر انتقال تراث شیعی در محیطِ بسیار امن و با چفت و بستهای آسمانی و زمینی، نیاز به علم رجال را در نگاه گروههایی، در یک طیفِ سالبه به انتفاع موضوع قرار داده است.
وقتی تعاملات بین المذاهبی ما زیاد شد و قرآن را پررنگتر از گذشته یافتیم، سنجهی موافقت با کتاب را بیشتر درک کردیم؛ سنجهای که در زمانه سرشار از دیالوگ با سایر مذاهب اسلامی، در صدر قرار داشته است؛ از شریف مرتضی بگیر تا برخی در همین اواخر. البته تنها دلیل اهمیت این سنجه، تعامل با سایر مذاهب اسلامی نیست؛ بلکه اهمّ بودن این کتاب در میان منابع استنباط، ادلهای سترگ نزد قائلانش دارد.
سنجهی عقل را نیز بیشتر (و نه فقط)، در مدلِ فقاهتی کسانی که با مخاطبانِ پُرچالش، تحصیلکرده، غربنشین، دارای گرایشات تعبّدیِ کمتر و عقل محور مواجهند میبینیم.
گرایشات و تمایلاتِ میراثِ حدیثیِ برخی از شیخ طوسی گرفته تا مجلسی و تا مشهورِ فقیهانِ سنتیِ ما، سببِ پُراهمیت دانستن قرائن، جمع بین روایات، تعاضد مضمونی و تشکیل خانوادهی حدیث شده است.
این گرایشات در تمامِ این گروهها، نه سبب بی توجهی ایشان به سندِ حدیث؛ بلکه سبب کم توجهی به آن گشته است. نیز ایشان در درصد این کم توجهی یکسان و یکگونه نیستند. همچنین ممکن است در برخی متُدها، گرچه شاهد برتری سنجههای سندی نباشیم؛ اما همعرضی و شانه به شانه بودن آن را با دیگر سنجهها ببینیم.
اگر آیتالله سیستانی نظریه روح شریعت را مطرح کرده است، نمیخواهد بگوید از علم رجال بینیازم؛ بلکه نیاز به بررسی سندی را نزد خویش دارای رقیبانی جدی میبیند. آری، سید مصطفی خمینی که روح شریعت را نیز در کنار اطمینان به صدور اکثر روایات دم زده است، ظاهراً هیچ وقعی به بررسی سندی ننهاده است.
شهرت نیز از رقبای دیرین علم رجال است. مفهومی که ضعف سند را جبران میکند و اساسا در صورت پدید آمدن، فقیه را از نظر به سند منصرف میکند.
إعراض اصحاب نیز بسیار مورد توجه است. وقتی فقیهان از عمل به مضمون روایتی روی گردانند، چه باک از قوّت سند و حتی اعلایی بودن آن؟ روایت را نادیده میانگاریم. مقرر نهایه الافکار گفت: «و لذا اشتهر ان الخبر کلما ازداد صحه و اعتبارا ازداد بإعراض الأصحاب عنه ضعفا و انکسارا»[۱]
گروهی این جرأت را یافتهاند که نظریهی مقاصد شریعت را هم مطرح کنند و هم جایگاهی والاتر از سند برایش قائل شوند. گرچه این نام، نامی شیعی زاده نیست؛ اما مفهومی غریب در اسلوبهای گوناگون فقیهان شیعه در طول تاریخ بهشمار نمیآید.
علم رجال، اینک در یک پیچِ تاریخی قرار دارد. باید دید در واکنشِ جدید خودش،د به سان شهیدثانی و محققِ حلی و سیدِخوئی، رُخ مینماید یا سعی میکند با رعایتِ حدِّ خویش، خود را در این میدانِ پُر مدعی نگاه دارد. به نظر میرسد عاقلانه این است که در مسیرِ دوم گام نهد.
——————–
[۱]. محمدتقی بروجردی، رساله فی الاجتهاد و التقلید، ص۲۲۸٫