labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه (گفت‌وگو/یاداشت), یادداشت
commentبدون دیدگاه

درآمدی بر فلسفه اصول، نگاشته حسن معلمی

اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از معدود کتابهای نگاشته شده در رابطه با فلسفه علم اصول، کتاب «درآمدی بر فلسفه علم اصول» نوشته حسن معلمی است. در زیر، گزارشی کوتاه و علمی از این کتاب از نظر شما می‌گذرد.

ازآنجاکه فلسفه اصول از علومی است که چند سالی بر سر زبان‌ها افتاده و بدان سخن می‌رانند، تعریف واحدی از آن ارائه نشده است. مصنف در قسمتی از کتاب می‌نویسد: «این قواعد، نه جامع‌ومانع بوده و نه وحی منزل و نه بدیهی عقل است و احتمال تحدید، تقیید، حتی بازنگری در آن وجود دارد».

وی ازاین‌رو امثال این علوم را علومی قراردادی و حتی مدت‌دار می‌داند و می‌نویسد: «گرچه سخن از موضوع، مسائل، مبادی و غیر آن سخنان بسیار دقیق و منطقی است، ولی تحدید و مرزبندی در همه‌جا با توضیحی که گذشت مشکل است و باید به قرارداد متوسل شد، آن‌هم قراردادی مقطعی و مدت‌دار؛ زیرا احتمال اینکه این قرارداد بعدها در اثر پیشرفت علوم و جدا شدن خیلی از بخش‌های یک علم از بخش‌های دیگر تغییر کند، وجود دارد».

نظر نویسنده این است که نظرات اندیشه‌وران در مورد مسائل مطرح‌شده در فلسفه‌های مضاف مختلف است. به نظر، جامع میان نظرات آنها، این مسائل است: تعریف علم، موضوع، غایت و هدف، روش، پیشینه تاریخی، مبانی و مبادی تصوری و تصدیقی علم.

به نظر وی، گستردگی تاریخ هر علم و مبادی تصوری و تصدیقی، از اموری هستند که می‌توانند به عنوان فارق میان مباحث یک علم از مقدمات آن علم قرار گیرند. او معتقد است می‌توان اصطلاح فلسفه اصول را نسبت به مبادی تصوری و تصدیقی علم اصول به‌کار برد و اصطلاح فلسفه علم اصول را مختص به دیگر مقدمات علم اصول -غیر از مبادی- دانست. به نظر ایشان در باب اصول چهار علم قابل‌طرح است: علم اصول فقه، تاریخ علم اصول، فلسفه علم اصول، فلسفه اصول.

به باور نویسنده، در مورد ضرورت پرداختن به فلسفه اصول اتفاق‌نظر وجود دارد و دلیل آن، دستیابی به اصولی قویم، معقول و محکم و اجتهادی متقن در همه ابواب معارف دینی است.

در باب فلسفه‌های مضاف به علوم، دو نظر کلی وجود دارد؛ یکی حیث‌های مختلف مسئله واحد را موجب تشکیل علوم مختلف می‌داند (نظر علی عابدی شاهرودی) و دیگری حیث‌های مختلف مسئله واحد را از موجبات تشکیل علوم مختلف نمی‌داند (نظر آیت‌الله آملی لاریجانی)، بنابراین نمی‌توان همه را به یک چوب راند؛ همان‌طور که مصنف بدون در نظر داشتن این مسئله می‌نویسد: روشن است که هیچ ضرورتی ندارد که مبادی علوم متفاوت باشد. ممکن است دو علم «الف» و «ب» مبادی واحدی داشته باشند یا در اکثر مبادی واحد و یا مبادی مشترک داشته باشند.

نتیجه‌گیری نویسنده در باب فلسفه‌های مضاف، این است که ضوابط و قواعدی که به‌عنوان مقدمه هر علم از آن بحث می‌شود، برای تسهیل کار عالمان، طالبان علم و نویسندگان و محققان در باب علوم و غیر آن بوده است و نباید همین قواعد، معضل، مشکل و ابهام ایجاد کند. این در حالی‌ است که فلسفه اصول علمی پسینی است که مسائل خود را از علم اصول گرفته است:

«قواعد و ضوابط مذکور بعد از پیدایش برخی از علوم تنسیق شده است و ناظر به علوم موجود بوده است. پس ازآنجاکه در خود علم اصول مناهج و روش‌ها و مسائل موردبحث متفاوت است، لاجرم قواعد و ضوابط درجه دومیِ این علم نیز دچار اختلاف و معضلاتی خواهد بود.»

بده بستان‌های فلسفه اصول!

کتاب حاضر درزمینه ارتباط و تعامل فلسفه اصول با دیگر علوم همگن مطالب درخوری دارد که آشنایی با این علوم و تعامل آن‌ها با فلسفه اصول، به دلیل عدم تکرار مسائل آن علوم در فلسفه اصول و همچنین بهره جستن از آن مسائل در فلسفه اصول حائز اهمیت است. البته نگاه و رویکرد این علوم بدان مسائل به‌گونه‌ای نیست که فلسفه اصول بدانها نظاره می‌کند، ولی در صورت لزوم می‌توان از مسائل آن‌ها به حد نیاز در فلسفه اصول بهره برد یا آن‌ها را متناسب با فلسفه اصول مطرح نمود.

دقت در مسائل فلسفه هر علمی این نکته را آشکار می‌کند که فلسفه هر علم، به مبادی قریب به آن علم می‌پردازد. در غیر این صورت، در فلسفه هر علم، مسائل کثیری مطرح‌شده و با حجم انبوهی از گزاره‌ها در مسائل فلسفه فلسفه علم اصول –مثلاً- روبرو خواهیم شد. در نگاه مصنف در مورد ارتباط فلسفه علم اصول با علم کلام اما به نظر می‌رسد قدری کوتاهی صورت گرفته است:

«روشن است که به یک معنا مباحث توحید، نبوت و امامت مبنای فقه، اصول، فلسفه فقه و فلسفه اصول است و می‌توان گفت «کلام» مبادی تصوری و تصدیقی فلسفه اصول و فلسفه فقه را ارائه می‌کند.»

در باب رابطه فلسفه فقه با علم اصول دو نظر وجود دارد: یکی فلسفه فقه را اخص از علم اصول می‌داند و دیگری فلسفه فقه را اعم از علم اصول می‌داند. حال به گفته مصنف باید مسائل مربوط به علم اصول را از فلسفه فقه حذف کنیم و بدان ارجاع دهیم تا تکرار لازم نیاید.

به عقیده مصنف رابطه فلسفه اصول با فلسفه فقه عموم و خصوص من وجه است. از مسائل مشترک می‌توان به‌حکم، مباحث زبانی و سیره عقلائیه اشاره کرد. علم منطق و علم فلسفه نیز مبانی و پایه‌های علوم دیگر به‌خصوص علوم عقلی را روشن می‌سازد؛ و ازآنجاکه روش فلسفه اصول نیز روش عقلی و تحلیل عقلانی است پس مبانی و پایه‌های فلسفه اصول را نیز بیان می‌دارند.

او معتقد است رابطه علم تفسیر با فلسفه اصول مانند رابطه علم کلام با فلسفه اصول است. بعضی از مبانی لازم در علم تفسیر از فلسفه اصول نشأت می‌گیرد؛ مانند مباحث زبانی، مباحث تفسیری و هرمنوتیک. فلسفه اصول نیز در بعضی از مسائل به علم تفسیر نیاز دارد. همچنین در باب تفسیر متن و مباحث مرتبط با هرمنوتیک که در فلسفه اصول مطرح می‌شود؛ از جهات مختلف، مباحث حدیث‌شناسی موردنیاز است. از علم رجال نیز در فلسفه اصول بهره برده می‌شود.

نظر مصنف در مورد ارتباط فلسفه اصول با علم زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی رابطه منطقی عموم و خصوص من وجه است. مباحث مشترک در این علوم می‌تواند بحث معنا، دلالت، دال و مدلول و انواع و نحوه دلالت باشد. رابطه فلسفه زبان نیز با فلسفه اصول عموم و خصوص من وجه بوده و حتی می‌توان تمام فلسفه زبان را داخل در فلسفه اصول دانست. همچنین رابطه فلسفه اصول با فلسفه حقوق عموم و خصوص من وجه است. مباحث مشترک عبارت‌اند از: حق، حکم، منشأ حکم و حق و تکلیف، الزام و منشأهای آن.

نویسنده در ارتباط مباحث هرمنوتیک با فلسفه اصول می‌آورد: «ازآنجاکه بخشی از فلسفه اصول به مبانی فهم مراد جدی شارع مقدس می‌پردازد، مباحث هرمنوتیک مخصوصاً در موارد تعارض با نظرهای موردقبول دانشمندان مسلمان، نیاز به‌نقد و بررسی دارد. حجیت ظواهر آیات، روایات، بحث قرائن حالیه و مقالیه، بحث دخالت عقل بدیهی و قطعی در فهم، مباحث مطرح در این بخش است.»

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست