اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از مسائل فقهی مطرح در باب عاشورا حکم این امر فقهی است که با توجه به آیه «َلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ» اگر انسان بداند که نتیجه حضورش در جایی هلاکت میباشد، آیا این حضور جایز است یا خیر؟ و آیا قاعده اولویت با این آیه قابل جمع است یا نه؟ بدون شک قاعده اولویت میتواند در چنین قاعدهای جاری شود؛ مانند زمانی که فرد مسلمان خود را برای حضور در صف مقدم جنگ آماده میکند و احتمال کشته شدن را میدهد. چنین موقعیتی بدون شک از مصادیق آیه فوق نیست، اما آیا واقعه عاشورا را میتوان از جمله این موارد شمرد که قیاس اولویت بر آن حاکم بوده و علم امام به سرانجام کار، آن را از مصادیق آیه قرار نمیدهد؟ در پاسخ شاید بتوان چنین موردی را که در آن حفظ اسلام و اصلاح دین پیامبر (بر اساس سخنان امام حسین علیهالسلام) از اهداف آن حضرت در حرکت به سمت کربلا بیان شده، از جمله مصادیق بحث اولویت دانست اما شاید با طرح درست واقعه عاشورا نیازی به بهرهگیری از قیاس اولویت در این مقوله نباشد، زیرا اگرچه معاویه در طول ده سال همزمانی حکومتش با امامت امام حسین علیهالسلام، اصراری بر گرفتن بیعت برای خلافت یزید از ایشان نکرد و امام نیز عملاً هیچ حرکتی علیه حکومت او و به دنبالش حکومت یزید انجام نداد، اما اجبار یزید بر گرفتن بیعت، ایشان را وادار به عکسالعمل دیگری نمود.
در طول حکومت معاویه و در آغاز حکومت یزید، درخواستهای متعددی از سوی کوفیان برای پذیرش رهبری قیام از سوی امام مطرح گردید که تمامی این درخواستها با بیتوجهی آن حضرت روبرو شد و این بیتوجهی و سکوت تا خروج ایشان از مکه ادامه داشت. با یک نگاه اجمالی، شاید مدینه به دلیل وجود امکانات و جایگاه آن حضرت در آن شهر، میتوانست مناسبتر باشد، اما ایشان ترجیح میدهد تا از مقابله نظامی با حکومت خودداری کرده و شبانه از مدینه به سمت مکه بگریزد و مخفیانه، درحالی که آیه «فخرج مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» را زمزمه میکرد، از مدینه خارج شود.
مکه، شهر امن خداوند، جایی که ریختن خون و قتال در آن شرعا حرام گردیده، بهترین مکان و شاید تنها مکان امنی به نظر میرسد که برای امام میتوانست وجود داشته باشد. در این زمان نیز نامههای کوفیان به سوی امام نسبت به مرحله قبل، شدت گرفت چرا که خروج امام به سمت مکه شاید در آنها این تصور را ایجاد کرده بود که مخالفت امام از بیعت با یزید میتواند همان فرصتی باشد که کوفیان برای ایجاد انگیزه قیام در امام حسین علیهالسلام منتظرش بودند. از این رو بر شدت مکاتبات خود افزودند و بنا بر برخی گزارشها، این نامهها به حدود ۱۸۰۰۰ عدد رسید. بیتردید خبر این نامهنگاریها به مرکز حکومت و شخص یزید هم میرسید و میتوانست برای او بیانگر تشکیل کانون بحرانی در مکه از سوی امام باشد؛ از این رو بر فشارهای خود نسبت به آن حضرت افزود تاجایی که تصمیم به ترور ایشان گرفت. در این زمان، حضور امام در مکه نیز نمیتوانست هدف امام را از عدم بیعت و عدم رویارویی مسلحانه با حکومت محقق کند. از سویی، خروج امام از مکه میتوانست علاوه بر انجام وظیفه حفظ حرمت حریم مکه که تکلیف هر مسلمانی است، زبان شماتت کنندگان را نیز کوتاه نماید که در صورت کشته شدن امام، آن حضرت را برای عدم پذیرش دعوت کوفیان و ایجاد مقدمات چنین حرمتشکنی مورد نکوهش قرار میدادند؛ از این رو حضرت کوفه را به عنوان تنها گزینه ممکن، مد نظر قرار داد و با انجام احتیاطهای لازم (فرستادن نماینده به کوفه) و دریافت جواب مثبت از سوی مسلم، سریعاً به سمت آن دیار حرکت نمود.
خروج امام از مکه و حمله سربازان حاکم مکه به کاروان امام برای ممانعت از خروج آن حضرت، نشان از تلاش دستگاه حاکمه بر فیصله دادن مسئله امام حسین علیهالسلام در شهر مکه دارد که با مقابله امام این تلاش نیز عقیم ماند. حال، کاروان امام حسین علیهالسلام که حضور کودکان در آن نشان از عدم جنگی بودن آن دارد، به کدام سو باید برود؟ دو گزینه مکه و مدینه که منتفی است. به جز کوفه نیز هیچ جای دیگری از امام برای حمایت و پشتیبانی دعوت نکرده بود، لذا تنها کوفه باقی میماند که هم نسبت به میزبانی امام اعلام آمادگی کرده و هم سفیر امام صحت ادعای آنان را تأیید کرده بود؛ از این رو کاروان به سمت کوفه حرکت کرد. در نیمه راه، خبر کشته شدن مسلم به امام علیهالسلام میرسد. اگر چه این خبر حکایت از نامناسب بودن وضع کوفه داشت، اما حضور امام در کوفه میتوانست نیروهای پراکنده شیعه را منسجم کرده، توطئههای ابن زیاد را خنثی نماید. از این رو آن حضرت، بر سرعت حرکت کاروان افزود و سعی کرد تا پیش از استقرار کامل قدرت ابن زیاد، به این شهر برسد. ابن زیاد نیز برای کند کردن حرکت امام، حر را به مقابل ایشان فرستاد تا بتواند زمان بخرد و از میان کوفیان، فرد موجهی را برای سرداری سپاه انتخاب و به مقابله برخیزد. حضور حر در برابر امام و ممانعت از حرکت ایشان نیز امری بسیار مهم است؛ چرا که امام حسین علیهالسلام با یارانی که داشت، میتوانست به فوریت و با یک حرکت، سپاه خسته و تشنه حر را نابود کرده و به کوفه برسد، اما امام از درگیری مسلحانه خودداری کرده و سعی میکند تا با سپاهیان مورد نظر، مذاکراتی جهت انصراف از مأموریتشان نماید. نتیجه این مذاکرات، تنها به تغییر مسیر کاروان به سمت منطقهای میشود که به کوفه، یا شهرهای مهم دیگر نزدیک نباشد.
توجه به این نکته مهم است که چرا کاروانی که با قدرت و شجاعت در مقابل سپاه چند هزار نفری کوفه میایستد، نسبت به جنگ با گروه نظامی حر که به مراتب ضعیفتر بود هیچ اقدامی نمیکند؟ ملاحظه تلاش دستگاه حاکمه اموی برای وارد کردن امام به یک مبارزه مسلحانه و حرکتهای امام برای جلوگیری از ورود به چنین دامی، شاید بهترین پاسخی باشد که به این سؤال میتوان داد. از این رو آنچه در کربلا رخ داد، نه حاصل مدیریت شکست خورده امام برای دستیابی به قدرت، که حاصل اصرار بنی امیه برای نابودی خاندان بنیهاشم و شجره طیبه ولایت بود که با خروج امام از مدینه، بخش عمدهای از این خاندان از صحنه واقعه دور ماندند و ضرر قتل عام را تا حد ممکن کاهش دادند و وجود خانواده در این کاروان نیز، هر نوع امکان سوء استفاده دشمن را برای متهم ساختن آن حضرت نسبت به تلاش در جهت حرکت مسلحانه اعتراضی و برانداز علیه دستگاه حاکمه را خنثی ساخت. با توجه به این روایت از عاشورا، به راحتی میتوان به سؤال آغازین پاسخ داد که حرکت امام به هیچ عنوان نمیتواند مخالف حکم آیه «تهلکه» باشد و در توجیه این حرکت، نیازی نیز به بهرهگیری از قیاس اولویت نیست.