به نظرم در فرمایشات آقای عالمزاده باید دوباره به آن توجه بشود این است که افعل تفضیل اصلاً حتی در اسلوب عرفیاش، نهفقط در اصطلاحات روایی، بهطور طبیعی حیثی است. لااقل غالباً حیثی است. وقتی در بیانات عرفی میگوییم که بهترین راننده کسی است که نگذارد آب در دل مسافرها تکان بخورد، بهترین راننده کسی است که وقتی میخواهد راه بیفتد اوّل ماشین را چک کند، بهترین راننده آنکسی است که موقع رانندگی کاملاً به قواعد پایبند باشد، اینها به نظر عرفی هم نه آن تفضیل مطلق، یعنی همان صفت عالی، اصلاً قیدی نمیخورد. حیثیت اینها باهم متفاوت است.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، چند روز پیش، کرسی ترویجی «کاوش در مفاد صیغه تفضیل در آموزههای اخلاقی دینی» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلام والمسلمین محمد عالم زاده نوری، بهعنوان ارائه دهنده و حجتالاسلام امیر غنوی و حجتالاسلام محمد عمومی به عنوان ناقد، حضور داشتند. دبیر علمی این جلسه، جناب آقای حسین مرادی بودند.
حیثی بودن اطلاق موردتوجه واقع نشده است
پس از صحبتهای عالمزاده، حجتالاسلام امیر غنوی به عنوان ناقد، گفت: ابتدا باید یک مبنای اصولی با عنوان حیثی بودن اطلاق را مطرح کنیم. روال معروف و متعارف بین فقها این است که وقتی میخواهند به اطلاق کلامی تمسک کنند، مقدمات حکمت را جاری میکنند و میگویند مولی در مقام بیان بوده، قید نزده و میتوانسته قید بزند، پس به صورت شامل و کلی خواسته است. تشخیص حیثیت اطلاق یکی از اموری است که شاید به نظر بزرگان، میتواند ملاک خوبی برای تشخیص فقیه قویتر از فقیهی که قوی است، باشد. تشخیص حیثیت اطلاق به این معناست که شما مشخص کنید مولی در اینجایی که یک بیان شاملی را آورده است که به طور طبیعی، موارد مختلف را میگیرد از چه جهت ناظر به بحث بوده است؟ شما اگر در لباس مصلی بحث میکنید، برایتان مهم است که مولی الآن که در رابطه با لباس، حرف زد و مطلبی را گفت، از چه جهت میتوانست قید بزند و میخواست حرف بزند و قید را نیاورد؟
این بحث از این جهت مهم است که اگر حیثیت اطلاق در زمینهای احراز نشود یا حتی برعکس، معلوم شود مولی نسبت به کلامی از یک جهت خاصی در مقام بیان بوده و قسمتهای دیگر اصلاً رابطهای با قواعد و بیاناتی که از جهات دیگر اطلاق دارند، برخوردی ندارد، این باعث میشود که اصلاً چیزی به اسم تقیید رخ ندهد.
چیزی که به نظرم در فرمایشات آقای عالمزاده باید دوباره به آن توجه شود این است که افعل تفضیل حتی در اسلوب عرفیاش، نه فقط در اصطلاحات روایی، به طور طبیعی حیثی است. لااقل غالباً حیثی است. وقتی در بیانات عرفی میگوییم که بهترین راننده کسی است که نگذارد آب در دل مسافرها تکان بخورد، بهترین راننده کسی است که وقتی میخواهد راه بیفتد اوّل ماشین را چک کند، بهترین راننده آن کسی است که موقع رانندگی کاملاً به قواعد پایبند باشد، اینها به نظر عرفی هم نه آن تفضیل مطلق، یعنی همان صفت عالی، نیست. اصلاً قید نمیخورد. حیثیت اینها با هم متفاوت است. یکی از جهت رعایت حال مردمی است که همراه طرف است. یکی از جهت رعایت وضعیت و ثبات ماشین است. یکی از جهت نسبتی است که رانندگی در فضای زندگی اجتماعی دارد. اینها صفت عالی هستند، هیچ نوع منافاتی هم با هم ندارند؛ حتی هیچ قیدی هم به هم نمیزنند. فقط حیثیت این اطلاقات با هم متفاوت است؛ و همین تفکیک حیثی باعث میشود که شما دیگر مشکلی در خصوص برخورد این صیغه تفضیل با هم نداشته باشید که حالا مشکلش را سندی حل کنیم، با نسخ حل کنیم یا با شیوههای دیگری که گفتوگو شده است. بحث حیثی بودن اطلاق در اینگونه موارد، نکتهای است که رد و اثری از آن، در این مقاله ندیدم، همه جا احساس شده بود که اگر چیزی در کنار مطلق میآید تنها چاره بحث تقیید است. درحالیکه در دقتهای فقها و به خصوص در اصول کمتر به این اشاره شده است.
تشخیص حیثیت اطلاق از کجاست؟
استاد حوزه علمیه قم در ادامه افزود: مرحوم صدر به صورت اختصار به راههای تشخیص حیثیت اطلاق، اشاره کردهاند. تشخیص حیثیت، با توجه به فضای گفتوگو و کلمات به کار رفته در خود بیان، قابل تشخیص است. به تحقیق عرض میکنم، تکتک مواردی را که آقای عالمزاده گفته را کار کردم، تحقیق کردم، هیچ نیازی به بحث تقیید و حل تعارض نداریم. حالا آقای عالمزاده تعارض را جلوتر هم میبردند، ولی به نظر من، در این موارد حتی تعارض بدوی هم حاصل نمیشود.
وی سپس اضافه کرد: بحث دومی هم هست که اهمیتش از بحث اول کمتر نیست و آن این نکته است که ما بر چه ملاکهایی یک کار را بر کارهای مشابه خودش مقدم میدانیم؟ مثلاً اگر بگوییم برترین اعمال تفکر است و از حیث شبکه مفاهیم اخلاقیمان، بتوانیم این را ثابت کنیم که آغاز حرکت که باعث میشود، همه خیرات و فضیلتها و خوبیها ازآنجا حاصل بشود، تفکر است، خیلی طبیعی است بتوانم بگویم افضل الاعمال التفکر؛ یعنی وجه تفضیل این است که تفکر، چیزی است که با آن چیزهای دیگر به دست میآید. یا وقتی میگویم که برترین اعمال، ورع عن محارم الله است، ورع در مفاهیم اخلاقی به چه معناست؟ ورع یعنی یک فاصلهای از مجموعه محرمات میگیریم؛ یعنی به گونهای رفتار نمیکنم که پایم راحت بلغزد. اگر ورع را فاصله گرفتن معنی کنم، میتوانم بگویم که ورع از هر کاری بالاتر است. چون همه کارهای دیگر بر اساس همین فاصله گرفتن قابل حصول میشود. یک ملاک تفضیل این است که چیزهای دیگر با آن به دست میآید. یک ملاک تفضیل این است که قوام سایر امور به این امر است. مثلاً شما میگویید که جهاد برترین اعمال است. در روایات هم توضیح داده شده که اگر جهاد نباشد بسیاری از اعمال، بسیاری از زمینهها، بسیاری از فضاها فراهم نمیشود. همه آنچه هست، زیر سایه شمشیرها فراهم شده است. مثلاً افضل الاعمال را میگوییم نماز در اول وقت است. در ادله دیگر داریم که اگر این ارتباط و این ستون خیمه برقرار نباشد بقیه اعمال از داخل خالی میشوند و مثل پارچهای میشوند که روی زمین افتادند و خیمهای برپا نمیشود. اینجا چون باقی اعمال قوامشان به صلات فی اول وقتها است، میتوانم به طور طبیعی، آن را افضل بدانم.
ارزشگذاری کل اعمال بهحسب اخلاص
غنوی سپس افزود: گاهی اساس ارزشگذاری کل اعمال به یک امری است. مثل اخلاص، مطابقت با دستور پروردگار، لزوم حق، همراهی با حق، علم، ولایت و … . همه این موارد، اساس ارزش داشتن سایر اعمال است و لذا استفاده از صفت عالی در همه موارد بدون هیچ تصرفی در معنای اولیه، قابل دفاع است. یا مثلاً پایه و اساس سالمسازی روابط اجتماعی، «الحب فی الله و البغض فی الله» است. گاهی از اوقات در این وجوه تفضیل، یک تنوع دیگری هم دیده میشود و آن این است که گاهی میگوییم که برترین افراد، با تقواترین افراد است. ولی گاهی میگوییم بهترین شما، بهترین شما برای خانوادهاش است. اینجا در حقیقت داریم یک علامت را میگوییم. فضای اجتماعی، هنجارها و فشارها باعث میشود که انسانها خودشان را خوب نشان ندهند، ولی در زندگی فردی آدم هیچ مانعی ندارد، خانواده و زن و بچه انسان، انسان را خوب میشناسند. آنجا خیلی از محذورها میریزد، آدم ظالم آنجا معلوم میشود، آدم خوشخلق آنجا معلوم میشود. در حقیقت، گویی دارد یک علامتی را برای آن معیار اصلی میگوید. معیار اصلی آن نیست، ولی علامت تحقق است. علامیت در خیلی از موارد تفضیل قابل مشاهده است. یا بعضی از اوقات، بحث در مصادیق است. یک مفهوم کلی را گفتند که مصداق مشخص آن مفهوم کلی، همین دومی است. این تنافی با آن بیان اول ندارد. گاهی تنوع، عنوانی است؛ یعنی یک مطلب است، منتها ما اگر با مفاهیم اخلاقی دینی آشنا باشیم، میدانیم این ۲ یا ۳ عنوانی که گفتند به یک معنا برمیگردد و به اقتضای شرایط و به اقتضای مخاطب، از تنوع و تفنن در تعبیر استفاده شده است. به نظرم میرسد اگر اینها مورد توجه قرار بگیرد، شاید اصلاً بحث به یک سمت دیگری برود.
نقد دکتر عمومی
پس از صحبتهای غنوی، دکتر محمد عمومی به نقد کلمات دکتر عالم زاده نوری پرداخت و گفت: چند نکته کلی عرض خواهم کرد و یک پیشنهاد که شاید در ضمن همین نکات بگنجد و شاید به عنوان پیشنهاد مستقلی قابل بررسی باشد؛ و اگر خلاف روال نباشد نکتهای هم نسبت به فرمایش جناب آقای غنوی عرض بکنم. در وجوهی که آقای عالم زاده بیان کردند، وجه مبالغه، وجه قابلتوجهی ذکر شده و صیغه تفضیل بر مبالغه حمل شده است؛ یعنی بگوییم شارع مقدس و حضرات معصومین علیهمالسلام، فقط هدف بیان علمی نداشتند، بلکه دغدغه تربیت هم داشتند، لذا از اسلوب مبالغه در کلام استفاده کردند. این وجه، قابل دقت و توجه است ولی در بسیاری از موارد، یک لازمهای دارد که باید از مؤلف محترم بپرسیم که آیا به این لازمه، ملتزم هستند یا نه؟ آن لازمه این است که بسیاری از موارد این گزارههایی که بیان شده، جنبه قضایای شخصی پیدا میکند. چون در بسیاری از موارد، اگر دغدغه تربیت مطرح باشد و چون مربی حکیم و کاردان است و تفاوتهای فردی مخاطب را میداند، آن وقت بسیاری از این گزارهها، به گزارههای شخصی تبدیل میشود و برای ما که میخواهیم یک نظام ارزشی اخلاقی را استخراج بکنیم خیلی راهحل درستی به دست نمیدهد.
مراد از حقیقت شرعیه روشن نیست
استاد حوزه علمیه قم سپس افزود: در وجه دیگری در جمعبندی پایانی گفته شد: گویا این صیغه حقیقت شرعی پیدا کرده است؛ ولی یک سؤال اینجا مطرح است که موضوع له آن حقیقت شرعی، مشخص نشده که چیست. اگر قرار است افعل تفضیل بعد از این تتبع گستردهای که کردیم و موارد استعمال فراوان دیدیم، بگوییم یک حقیقت شرعی پیدا کرده، موضوع له آن چیست؟ اگر بخواهیم این گزینه را به عنوان یکی از گزینههای محتمل بپذیریم علیالقاعده باید بررسی بشود که موضوع له حقیقت شرعی چیست؟
عمومی در ادامه گفت: در این کتاب، تعابیری به کار رفته که به نظر میآید شاید یک خلطی بین چند مفهوم در آن صورت گرفته است. در صفحه ۲۳۱ یک تعبیری در مورد معنای اولیه به کار رفته است. گفته شده: اگر در مفاد صیغه تفضیل، شک کنیم، برای رفع تردید دو گزینه پیش رو داریم. یکی اینکه اصل را بر ظهور اولیه عرفی بگذاریم و صیغه تفضیل را بر اطلاق حمل کنیم. دوم اینکه اصل را بر ظهور ثانویه استعمالی یا حقیقت شرعی بگذاریم و با الحاق به موارد فراوان استعمال، این صیغه را بر معنای مقید حمل کنیم و بعد گفته شده که گزینه دوم به صواب نزدیکتر است. در مقام استدلال گفته شده: با کثرت موارد استعمال، ظهور اولیه عرفی از بین میرود، یا اینکه این کثرت استعمال مانع از استقرار ظهور اولیه عرفی میشود.
در معنای واژه اولیه خلطی صورت گرفته است
دکتر محمد عمومی در فراز دیگری از نقد خود، گفت: به نظر میآید در واژه اولیه خلطی شده است. یک وقت منظورمان ظهور اولیه قبل از نقل است؛ یعنی قبل از اینکه چنین نقلی اتفاق بیفتد، با هر مبنایی که در وضع داشته باشیم میگوییم این لفظ، ابتداءاً وضع شده و لذا ظهور اولیه در فلان معنا دارد و بعد در امتداد محور زمان که جلو آمدیم یک نقلی صورت گرفت و لذا ظهور ثانویه شکل گرفت.
استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: اما یک وقت ظهور اولیه را ما طور دیگری معنا میکنیم و میگوییم: مراد از ظهور اولیه، ظهور بدوی و ابتدایی است که ما در مقام کشف مراد جدی با آن برخورد میکنیم. کاری به نقل ندارد؛ یعنی وقتی با لفظی برخورد میکنیم، ابتداءاً یک معنایی به ذهن خطور کرد، بعد با تأمل در قرائن و تتبع سایر موارد و تجمیع آنها، یک معنای ثانویهای را متوجه بشویم. به نظر میآید در این تعابیر اولیهای که اینجا بهکاررفته یک چنین خلطی صورت گرفته است.
در واژهی اعتبار، خلط دیگری صورت گرفته است
دکتر عمومی با بیان اینکه به نظر میآید باز خلط دیگری که در همین سطح اتفاق افتاده است، در واژه اعتبار است، اظهار داشت: در این مقاله یکجا گفته شده: اگر فرض کنیم ظهور اولیه عرفی، از بین نرفته و همچنان باقی است، بیشک، اعتباری ندارد. در جای دیگر گفتهشده: اگر فرض کنیم ظهور اولیه اعتبار دارد. به نظر میرسد، اینجا دو معنا خلط شده است. یکی اعتبار به معنای حجیت و یکی اعتبار به معنای خطور در ذهن و تبادر ذهنی. آنجایی که گفته شده: اگر هم فرض کنیم ظهور اولیه اعتبار دارد، این معنا با خطور ذهنی سازگار است؛ یعنی وقتی میگوییم ظهور اولیه اعتبار دارد، به این معناست که تا این لفظ را میشنویم، این معنا به ذهن خطور میکند. کاری به حجیت ندارد. ولی در مورد دوم گفته شده: اگر فرض کنیم ظهور اولی از بین نرفته و همچنان باقی است، بیشک اعتباری ندارد. اعتباری ندارد یعنی حجیتی ندارد. لذا به نظر میآید که در کاربرد واژه اعتبار دقت نشده است.
تعبیر اصاله التقیید، تعبیر دقیقی نیست
دکتر عمومی سپس افزود: به نظر میآید تعبیر اصاله التقیید، خیلی دقیق نباشد. چون اگر ما اصل را پذیرفتیم که در مورد شک، به آن رجوع بشود، آن وقت سؤال میشود اصاله التقیید یعنی چه؟ یعنی ما هر وقت در مفاد این صیغه، شک کردیم، به اینکه اطلاق ندارد، رجوع کنیم و هم این را اصاله التقیید، بگوییم یا ظهور در یک معنای خاصی را بپذیریم و بگوییم این اصل است، آن وقت مابقی، محتاج به قرینه است. این تعبیر شاید نیاز به دستکاری داشته باشد. این سؤال هم مطرح است که مراد کدام یک از این دو معناست. یکی اینکه بگوییم: صیغه تفضیل، در حالت تجرد از قرینه، ظهور در مطلق دارد؛ یعنی بگوییم اگر فرض کردیم یک حالت تجرد از قرینهای داریم میپذیریم که این ظهور در تفضیل دارد. ولی از سوی دیگر مدعی هستیم که غالباً یا در همه موارد، یک قرینهای بر عدم تفضیل مطلق، در کنارش داریم. ثمرهاش اینجا ظاهر میشود که اگر به موردی برخورد کردیم که تجرد از قرینه داشت، میگوییم: چون مجرد از قرینه است ما آن ظهور را پذیرفتیم. آیا این مراد است؟ یا معنای دومی که بگوییم: کثرت موارد استعمال در مقید، باعث شده حتی اگر ما این صیغه را مجرد از قرینه هم ببینیم، دیگر از آن تفضیل نمیفهمیم؛ یعنی کلاً مفاد تفضیل را از بین برده است و لذا اگر یک جایی تفضیل مراد باشد، محتاج به اقامه قرینه است. عکس آن چیزی که قبلاً گفتیم. این هم شاید نیاز به تعدیل داشته باشد.
نکته پایانی در کلام دکتر غنوی
وی همچنین با بیان نکتهای در مورد مطلب دکتر غنوی گفت: تصور بنده این است که بیان ایشان، به شکلی، مشکل را برمیگرداند و توجیهی که بیان شد، بیانی برای راهحل است؛ ولی یک سؤال جدی مطرح میشود و آن این است که حکیمی که معصوم هم هست و سخن میگویدT چگونه سخن فرموده که نیاز به این مقدار تحلیل دارد؟ یعنی آن مخاطبی که این تک جمله را از حضرت میشنود و میرود. ولی ما به عنوان نگاه فقیهانه میگوییم باید همه ادله را کنار هم بگذاریم و جمع کنیم و بگوییم جمعش این است. ولی اینکه مخاطب از این کلام چه دریافتی کرده و دیگر سؤالی نکرده و رفته، معلوم میشود نیاز به این تحلیلهای پیچیده ندارد. اینکه ما صلات را تحلیل کنیم بعد این را کنار عمود الدین بگذاریم و در جمعبندی بگوییم: این جمله از این حیث مطرح شده، قدری دشوار است.
ارائه راهحلی برای مشکلی صیغه تفضیل
عمومی سپس اظهار داشت: ما ظهور صیغه افعل تفضیل را در تفضیل، میپذیریم لکن مثل بسیاری از کلمات دیگری که هم در عرف، مخصوصاً در عرف سخنان علمی و دقیق رایج است و در عرف کتاب و سنت هم رایج است، بگوییم اینها صرفاً بیان مقتضی است؛ یعنی مقتضی افضلیت است؛ که وقتی بیان مقتضی است در کنار ادلهای که شرایط یا موانع را بیان میکند، میتوانیم افضل را دریابیم. البته اقتضائاتش از نظر فعلیت ممکن است به تناسب شرایط متفاوت باشد. شبیه این را ما در روایاتی که فضیلت اعمال یا فضیلت زیارات، یا فلان عمل عبادی را بیان میکند، آنجا هم با همین مشکل مواجهیم، فلان دو رکعت را بخوانید ثواب این تعداد جهاد دارد. در بحث ثوابها هم همین مسئله وجود دارد که آنجا هم ممکن است بگوییم اینها بیان مقتضی است؛ یعنی اگر کسی با شرایطی مثل حضور قلب، بدون لقمه حرام، این عمل را انجام داد، واقعاً چنین اثری را در آمرزش گناه دارد.
اطلاق و تقیید، نیاز به بحثهای مفصلی دارد
دکتر عمومی در پایان گفت: به نظر میآید در بحث اطلاق و تقیید، در اصول فقه هم هنوز کمبود زیادی داریم و مباحث بسیار قابل توجهی از جمله بحث انصراف که معمولاً به آن کم پرداخته شده و گاهی لابهلای مباحث گم شده، نیاز به بحث دارد. یکی از جهات همین است که اطلاقاتی که قرار است به آن تمسک بشود تا کجا است؟ این کلام اگر اطلاقی دارد تا کجا؟ تا معلوم بشود که آیا واقعاً متکلم در مقام بیان یک شمول اینچنینی هم هست، یا اینکه از اوّل به جهت مناسبات مختلف و ظرف زمانی-مکانی به صورت مقید صحبت میکند. اطلاق بی در و پیکر اصلاً وجود ندارد. هرکدام از اطلاقاتی که در نظر بگیریم، در آخر به طور طبیعی مقید به یک جهاتی هست.
نقدهایی که بیانشده یا وارد نیست یا قابل جواب است
پس از صحبتهای ناقدین، دکتر عالم زاده نوری در پاسخ به اشکالات دکتر غنوی و دکتر محمد عمومی گفت: اینکه اطلاق، باید از یک حیث مشخص صورت بگیرد و آن حیثیت را باید در مقام فهم کلام کشف کرد، ما هم قبول داریم. ولی همانطور که اشاره شد، به هر حال با نظر کردن به این حیثیت اطلاق، کلمه از ظهور اولیه خودش فرود میآید؛ یعنی افضل الاعمال به حسب لغت، میگوید هیچ کاری از این برتر نیست. حی علی خیر العمل، به حسب لغت، میگوید: این برترین عمل است. اصلاً تفضیل را درست کردند تا از اطلاقش دست برداریم، مدلول لغوی صیغه تفضیل کاری به اطلاق ندارد. اطلاق بحث دیگری است. مفاد و مدلول لغوی صیغه تفضیل، باقی افراد را طرد میکند و فقط یکی را نگه میدارد. حالا این مفاد لغوی منظور نیست؛ ولی دیگر این مقدار توسعه ندارد. اینکه یک حیثیت خاصی به اطلاق بدهیم، این با همان افضلیت نسبی منطبق است؛ یعنی در یک دایره خاصی، از یکجهت خاصی، افضلیتی وجود دارد. این افضلیت نسبی در مقاله رد نشده و مواردی کارکرد دارد و اساساً در استعمالات، خیلی از آن استفاده میشود.
ترسیم یک نظام اخلاقی توسط دانشمندان علم اخلاق
عالم زاده سپس اظهار داشت: نکته دیگر این است که عالمان اخلاق، علاقهمند هستند که یک نظام ارزشی ترسیم کنند که در رأس آن، یک ارزش اصلی قرار داشته باشد که از همه چیزهای دیگر ارزشمندتر است؛ یعنی ما یک برچسب قیمتگذاری میخواهیم که دقیقاً برای ما مقایسه کند، بالأخره صلهرحم بهتر است یا نماز؟ روزه مستحبی بهتر است یا اعتکاف؟ روزه مستحبی بهتر است یا دعای عرفه؟ اطاعت از پدر و مادر لازمتر است یا درس خواندن؟ علاقهمند هستیم این مشکلاتی که در مقام عمل داریم را برای همیشه حل کنیم. حال دستورالعمل دین در این زمینه چیست؟ مخاطب در مقام عمل، چگونه تشخیص بدهد که چه چیزی را بر چه چیزی مقدم کند. حل کردن بسیاری از تزاحماتی که در طول زندگی با آن مواجه میشویم را بلد نیستیم. یک موقع میخواهیم با ترجیحات عقلانی مسئله را حل بکنیم. یک موقع با دلیل نقلی، میخواهیم مسئله را حل کنیم. اگر قرار شد، با دلیل نقلی حل کنیم، در مقام فهم مفاد ادله نقلی، با این چالش مواجهیم؛ یعنی مفاد ادله نقلی برای ما این مسئله را حل نمیکند. افعل التفضیل برای ما این مسئله را حل نمیکند. تمام آن وجوهی که ناقدین گفتند، به نوعی پیشداوری محسوب میشود؛ یعنی ما از یک جای دیگر کشف کردیم و سپس به حساب این دلیل گذاشتیم. اینکه گفته شد: چون میدانیم که تفکر، آغاز حرکت محسوب میشود، پس افضل الاعمال بودن تفکر را فهمیدیم. پس شما این را از قبل میدانستید و بهحساب این کلام گذاشتید. از این کلام درک نکردید. این کلام میگوید افضل الاعمال التفکر. ظاهر این است که تفکر در رأس همه فضیلتها و ارزشها قرار میگیرد و همه چیزهایی دیگر را نفی میکند. اگر شما تفکر را به آغاز حرکت اخلاقی، اختصاص دادید، این چیزی بود که از جای دیگر کشف کردید، نه از این دلیل.
یا در ملاکی که بیان شد که فلان عمل پایه و اساس تغییرات اجتماعی است. از کجا فهمیدید؟ این دلیل نقلی که نگفت. به تجربه خودتان ثابت شده که این اساسیت دارد؛ یعنی با تجربه خودتان ثابت کردید که این افضل هست. یا از این جهت فضیلت دارد. آنوقت آن تجربه خودتان را به دلیل نقلی، تحمیل میکنید. حالا اگر آن تجربه را نکرده بودید، آیا خود این دلیل، برای شما حاکی از یک معنایی بود؟
صیغه تفضیل، یک صیغه بیخاصیت نیست
ارائه کننده این نشست در ادامه افزود: ما نمیگوییم که افعل التفضیل کلاً یک صیغه بیمصرف و بیخاصیتی است که هیچ پیامی ندارد. این ادعا از عرایض و نوشته بنده مستفاد نیست. آن چیزی که افعل تفضیل به لسان بلیغ و صریح میرساند، افضلیت است. میخواهد بگوید این کار خیلی ارزشمند است. از چه جهت خیلی ارزشمند است؟ از این دلیل استفاده نمیشود و همینطور این مطلب که آیا از همه چیز ارزشمندتر است؟ این هم استفاده نمیشود. ادعای من این است که هر جا صیغه افعل التفضیل دیدیم گمان نکنیم که میگوید از همه چیز ارزشمندتر است. این مطلب با آن کلام دکتر غنوی کاملاً سازگار است که این اطلاق، اطلاق حیثی است. از یک حیث خاصی است، همین کافی است که بگوییم که افعل التفضیل برخلاف مدلول لغوی و مفاد وضعی خودش یک چیزی پایینتر را میخواهد برساند. این با مفاد وضعی افعل التفضیل سازگار نیست ولی همان منظور است؛ یعنی مراد جدی متکلم، آنکه وضع لغت بر آن تعلق گرفته، نیست. بلکه اصل فضیلت و برتری را میرساند؛ یعنی برای ما روشن میکند که این خیلی چیز مهمی است؛ اما چرا خیلی چیز مهمی است؟ این را نمیرساند.
اشکالات دکتر عمومی نیز وارد نیست
حجتالاسلام عالم زاده، در ادامه افزود: اما اینکه گفته شد: موضوع له این حقیقت شرعیه چیست؟ همینکه الآن بیان کردم، موضوع له محسوب میشود. بعد از اینکه معنای لغوی و مدلول اولیه خودش؛ یعنی همان مدلولی که برای آن وضعشده بود و قاعدتاً باید همان را میرساند را کنار گذاشتیم و گفتیم دیگر آن معنا را نمیرساند، حال میخواهیم بگوییم دلالت بر نوعی فضیلت میکند. مثلاً خدا در قرآن فرموده «نحن نقص علیک احسن القصص». بعد از این بحث، شما دیگر نمیگویید این بهترین داستانی است که در کل تاریخ بشریت آمده است. بلکه به معنای یک داستان خیلی خوب است؛ و اگر بخواهیم بگوییم این بهترین داستان در کل تاریخ بشریت است، این احتیاج به قرینه دارد، این را باید ثابت کنیم. اصل فضیلت باید ثابت بشود. یا مثلاً میفرماید: «کنتم خیر امه اخرجت للناس»؛ یعنی واقعاً در بین تمام طوایف و ملل این خیر امه است؟ به معنای اطلاقی خودش، این فهمیده نمیشود. اگر میخواهید این را به آیه نسبت بدهید احتیاج به قرینه دارد. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم»؛ یعنی ارزشمندترین شما آنکسی است که تقوای بالاتری داشته باشد. مفاد آیه این است که از تقوا بالاتر، چیزی برای ارزش وجود ندارد؟ از این فهمیده نمیشود. اگر میخواهید این را ادعا کنید، باید قرینه بیاورید. اگر میخواهید ثابت کنید که این واقعاً به صورت منحصر، ملاک ارزشمندی در فرهنگ اسلامی محسوب میشود، قرائن دیگری میخواهد. باید ادله دیگری را جمعآوری بکند، خانوادهای از آیات و روایات را کنار همدیگر بگذاریم تا بتوانیم این ادعا را داشته باشیم؛ بنابراین آن نقلی که از معنای اولیه اتفاق افتاده، معنای اولیه یعنی معنای لغوی که برای آن وضع شده است و بهحسب مفاد لغوی و مدلول وضعیش بر آن دلالت میکند، مدنظر نیست. بلکه تأکید بر فضیلت مدنظر است. اگر میگفت این کار خوب است، تأکید بر این فضیلت نیاورده است. حالا که گفت این کار بهترین است، فضیلت را گفت، تأکید و شدتش را هم گفت. وجهش هم برای ما معلوم نیست.
حمل برجهات تربیتی، منافاتی با عمومیت روایات ندارد
وی در پاسخ به نقد دیگر گفت: اینکه گفته شد: اگر فرمایشات معصومین را بر جهات تربیتی حمل کنیم، بسیاری از روایات ما جنبه شخصی پیدا میکند و دیگر قابل توصیه عمومی نیست، به نظرم میرسد که میشود یک تفکیکی اینجا پدید آورد. بعضی از توصیههای تربیتی هست که برای همگان مطلوب است. یعنی انسانها فطرتی مشترک دارند، با این فطرت مشترک در مقابل خطابات تربیتی تأثیر میپذیرند. ممکن است بگوییم این کلام شارع صرفاً به خاطر این بوده که یک تعلیمی را بیان بکنند و یک اثری را بر جانها بگذارد. مرادمان از آثار تربیتی این است که یک اثری بر جانها بگذارد. همه انسانها برای اینکه یک چیزی در جانشان بنشیند، توجهشان جلب بشود و برای یک چیزی اهمیت قائل باشند، احتیاج دارند که لابهلای این همه سر و صداهایی که اطراف میشنوند، یککلام برتری پیدا کنند. وجوه بلاغی این کار را میکند. با تکنیکهای بلاغی متکلم تلاش میکند لابهلای این سر و صداها یک صدایی را بلندتر، مؤکدتر و جالب توجهتر عرضه بکند.
او همچنین اظهار داشت: ائمه اطهار علیهمالسلام یا خداوند متعال در قرآن کریم این کار را کردند، یک صدایی را بلند کردند. بر یک چیزی تأکید کردند. این مطلب را در نمونه دیگری غیر از افعل تفضیل میتوان نشان داد. مثلاً میفرمایند «من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم». کسی صبح از خواب بیدار بشود و اهتمام جامعه اسلامی و امت اسلامی را نداشته باشد، مسلمان نیست.
او گفت: از شما میپرسم، امروز صبح که از خواب بیدار شدید به فکر دنیای اسلام و یمن و عراق و حجاز و سوریه بودید؟ اگر نبودید، باید بگوییم مسلمان نیستید پس باید یکبهیک گردن بزنیم. اینکه مدنظر نیست. میخواهد اهمیت فوقالعاده دغدغهمندی برای جامعه اسلامی را بیان بکند، لذا با یک لسانی بلیغی این را میگوید. هم من میفهمم، هم شما میفهمید، هم پیغمبر اکرم منظورش مشخص بوده است. یا مثلاً «لا صلات لجار المسجد الا فی المسجد»، معنای روایت این نیست که در اگر خانه نماز خواند، نمازش باطل است، بلکه این جمله،تأکید را بیان میکند. یک لسان مبالغهآمیز دارد، مبالغه نه به معنای دروغ، بلکه یعنی یک تأکید ویژه بلاغی برای اینکه اهمیت خاص این موضوع معلوم بشود، در ذهن مخاطب جا بگیرد و مخاطب اعتنا بکند؛ و الّا هم مخاطب میفهمد و هم متکلم منظورش مشخص است که نمازش درست است، ولی این چه نمازی است؟ مثل اینکه میگفتیم ماشین هست ولی چه ماشینی. اصلاً ماشینی نیست.
دکتر عالمزاده در پایان اظهار داشت: اینیک بیان تربیتی عامی است که به حسب فطرت نوعی انسانها که ظرفیت غفلت دارند و ممکن است در بعضی از چیزها، اهمیت خاص خودش را اعمال نکنند، به صورت نوعی روی چیزهایی متمرکز شده و اینها را بهصورت افعل تفضیل بیان کرده است و منظورش فضیلت خیلی زیاد بوده است؛ ولی اگر شما خواستید آرایش ارزشهای اسلامی را به صورت یک هرم، یا به صورت یک شجره که یک ریشه و شاخهها و شاخههای شاخه داشته باشد، به ترتیب بخواهید بیان بکنید، اینها چندان کمکی به ما نمیکند. احتیاج به قرائن دیگری دارد.
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
سلام علیکم
از سایت اجتهاد به خاطر این گزارش کامل بسیار سپاسگزارم.
تقریبا همه مطالب مطروحه را واو به واو گزارش کرده است و برخلاف مباحث بیخاصیت و خلاصهای که برخی سایتهای دیگر مینگارند مخاطب را کاملا در فضای بحث حضور داده است
دست شما درد نکند.