labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه و گزارش
commentبدون دیدگاه

روش‌شناسی پژوهش در علوم حدیث/ چگونه حدیث پژوه شویم؟

به نظرم پژوهش کلاً رکود دارد و مختص حدیث و حوزه نیست؛ در دانشگاه هم علاقه بیشتر اساتید به تدریس است تا تحقیق. شاید علتش این باشد که ادبیات ایران ادبیاتی شفاهی است و دست به قلم نبوده‌ایم. ما بیشتر حرف می‌زنیم تا بنویسیم. ما از استناد یک شیء به خودمان می‌پرهیزیم. شاید هم به دلیل سختی پژوهش باشد. اگر برخی از مراجع ما درس حدیث بگذارندو یا پژوهش‌‌های حدیثی را به شاگردانشان یاد بدهند، مسلّماً حدیث پژوهی رشد‌ می‌کند.

به گزارش شبکه اجتهاد، نشریه علمی- فرهنگی «رهنامه پژوهش» به تولید، جمع آوری و انتشار مطالب اختصاصی طلاب و فضلا‌ می‌پردازد. متن پیش روی پرسش و پاسخی از حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی، قائم‌مقام دانشگاه قرآن و حدیث و رئیس انجمن حدیث حوزه است که از منظرتان می‌گذرد.

گفته شده که روش شناسی پژوهش متناسب با موضوع هر علمی متفاوت می‌شود. آیا در علوم حدیث نیز این قاعده جاری است؟ تفاوت پژوهش در علوم حدیث با پژوهش در سایر علوم چیست؟

مسعودی: می‌توانیم بگوییم چهار ویژگی در روش پژوهش حدیثی وجود دارد که اگرچه در پژوهش‌‌های دیگر باید باشد، در اینجا چشمگیرتر و قابل توجه تر است. یکی اینکه پژوهش حدیثی متن محور است؛ یعنی بیش از آنکه بر تحلیل‌‌های ذهنی و داشته‌‌های فکری تمرکز کند، بر متن و نص تکیه‌ می‌کند؛ از این رو در حدیث پژوهی بیشتر از آنکه به استدلال و استنتاج‌‌های فکری و تشکیل قیاس و کارهای فلسفی نیازمند باشیم، به برداشت‌‌های عمیق و درست از متن نیاز داریم. در واقع در حدیث پژوهی یک چیز بیشتر نداریم و آن متن است؛ اما این متن ملابسات و ضمائم و قراینی دارد که باید به آنها توجه کنیم.

مسئله دوم این است که حدیث پژوهی به تتبع فراوان نیاز دارد؛ مثلاً در علوم کلامی یا فلسفی شاید بتوانیم ساعاتی طولانی به فکر و استدلال و تحلیل ذهنی درباره دو یا سه گزاره فلسفی بپردازیم؛ اما در حدیث نیازمند تتبع فراوانیم. گاهی حدیثی مشکل و غیر روان با اصطیاد و به چنگ آوردن چند حدیث مشابه یا ناظر حل‌ می‌شود، بدون اینکه به تحلیل‌‌های دور و دراز ذهنی نیاز باشد. بنابر مسئله دوم،‌ نمی‌توانیم در مسئله حدیث به یک یا دو حدیث اتکا کنیم.

مسئله سوم این است که باید طولانی بودن فرایند پژوهش در حدیث را به جان بخریم. گاهی بسیار طول‌ می‌کشد که از متنی بتوانیم به سؤالی پاسخ بدهیم یا از سؤالی به متنی مستند و قابل احتجاج درباره آن سؤال برسیم. حتی اگر پژوهش‌‌های درون حدیثی را در نظر بگیریم، گاهی بسیار زمان‌ می‌برد که از معنای مبهم یک حدیث به معنایی روشن از آن دست پیدا کنیم. گاهی مراحل حدیث پژوهی طولانی تر از پژوهش‌‌های دیگر‌ می‌شود. مجموع اینها ما را به کتابخانه‌‌‌ای عظیم و تخصصی حدیث نیازمند‌ می‌کند. به دلیل اهمیت مسئله لفظ و نص در حدیث، نیاز پیدا‌ می‌کنیم از نرم افزارهایی توانا در جستجوی لفظی استفاده کنیم. در مسائل تجربی و جامعه شناسی ممکن است هیچ گاه نیازی به نرم افزار پیدا نکنیم یا در نهایت برای تحلیل آماری نیازمند نرم افزار شویم؛ اما در علوم حدیث از همان ابتدا به نرم افزار نیاز داریم. در این مسئله باید تلفیق نیروی انسانی و فکر فردی با نرم افزار رایانه‌‌‌ای و فکر جمعی صورت بگیرد.

لطفا در روش شناسی تحقیق، مراحل تحقیق در علوم و معارف حدیث را از مسئله شناسی تا تطبیق ذکر فرمایید.

مسعودی: هر مسئله پژوهشی ابتدا باید مطالعات میدانی درباره مسئله شناسی انجام دهیم؛ یعنی از پرسش شروع کنیم، نه از مواد خام. وقتی از پرسش شروع کنیم، مواد خام مرتبط با آن را‌ می‌توانیم بچینیم و مواد زاید و احادیث کم ارتباط را‌ نمی‌توانیم بیاوریم؛ در واقع به پژوهش جهت‌ می‌دهیم. مسئله شناسی از مطالعات میدانی حاصل‌ می‌شود؛ یعنی مجلات را بخوانید و شبهات جامعه را در نظر داشته باشید و با نسل جوان و روشنفکران و محققان آن عرصه در ارتباط باشید؛ این مطالعات میدانی شما را به مسئله شناسی‌ می‌رساند. در کنار مسئله شناسی به زمینه شناسی نیاز داریم. زمینه شناسی حاصل مطالعات گسترده است، نه مطالعات متمرکز؛ یعنی مطالعات باید در عرصه وسیع تری از حدیث صورت بگیرد تا زمینه‌‌های تحقیق فراهم شود، چه در سؤال شناسی و چه در حل مسائل حدیثی؛ مثلاً اگر بخواهید چرایی تندی حرکت امام حسین(علیه السلام) و نرمی حرکت امام حسن(علیه السلام) را بررسی کنید،‌ نمی‌توانید فقط به مطالعات حدیثی اکتفا کنید و باید مطالعات تاریخی و جامعه شناختی آن عصر را پی بگیرید. این مسئله و زمینه شناسی دو پله اول اند. باید سؤال را به مسئله پژوهشی تبدیل کنید. پرسش یک خراش ذهنی کوچکی در ذهن است؛ اما باید با مباحثه و گفتگو آن را به مسئله تبدیل کنید. وقتی پرسش تبدیل به مسئله شد،‌ می‌توانید پژوهش را سامان و جهت بدهید.

جهت دادن پژوهش مهم است و مانند قطب نما عمل‌ می‌کند. جهت دادن با چند پرسش فرعی امکان پذیر است. پرسش اصلی و کلی، قطب نما است که جهت کلی را نشان‌ می‌دهد؛ مثلاً کوه بزرگی را نشانه قرار‌ می‌دهید و به سمت آن‌ می‌روید؛ اما وقتی به سیل بند، رودخانه یا دره برسید، باید اندکی تغییر جهت بدهید و باز باید به سمت کوه روانه شوید. نقش سؤال‌‌های فرعی اینجا ظاهر‌ می‌شود اینکه از چه راهی باید کانال بزنید و به مسئله اصلی برگردید. کار شما تازه شروع‌ می‌شود؛ یعنی در واقع باید بتوانید عناصر واسطه‌‌‌ای بین مسائل و مواد خام را پیدا کنید؛ مثلاً تجمل را به این صورت در روایات نداریم. تجمل در زبان عربی و حدیث چیز خوبی است، یعنی جمال و زیبایی؛ «ان الله جمیل و یحب الجمال». تجمل به مفهومی که در فرهنگ ما وجود دارد، ناپسند است. در اینجا باید گفت این مفهوم با چه مفهومی در حدیث مرتبط است که آنها را پیدا کنم. ابتدا پرسش و مسئله را تحلیل ذهنی‌ می‌کنیم و بعد کلیدواژه‌‌هایی را‌ می‌یابیم که این سرمایه اصیل و اصلی ما را با مفاهیم مرتبط آن در حدیث پیوند بدهد. این عنوان‌‌های واسطه همیشه لازم اند. اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم، اینها لبه‌‌های تماس منبع با سؤال ما هستند. این لبه‌‌های تماس را باید مشخص کنیم؛ مثلاً از طریق تحلیل ذهنی به دست‌ می‌آوریم که یکی از مؤلفه‌‌های تجمل، تکلف است؛ یعنی کسی که تکلف دارد، به تجمل‌ می‌رسد. تکلف در احادیث ما چگونه بیان شده است؟ مؤلفه دیگر اسراف و تبذیر است.‌ می‌توانیم اینها را ترکیب کنیم و به فربه سازی مواد و تنومندکردن ساقه پژوهش بپردازیم. وقتی این کار را انجام‌ می‌دهید، با توجه به اینکه موادتان را با کمک نرم افزار گرد‌ می‌آورید، اسناد و روایات و منابعی به دست‌ می‌آید که به کار شما‌ نمی‌آید. به این کار هرس کردن‌ می‌گوییم؛ مانند کاری که در باغ انجام‌ می‌شود؛ یعنی چیزهایی را که به کار‌ نمی‌آید کنار بگذارید. پس از این مرحله به نتیجه گیری‌ می‌رسید.

در نتیجه گیری با اسنتاج‌‌های ذهنی کار دارید؛ به تحلیل، قوت فکری، داشته‌‌های منطقی و داشته‌‌های بیرون از حدیث نیاز دارید. تا اینجا بیشتر تتبع و تحلیل است و از اینجا به بعد بیشتر تحلیل و استنتاج؛ اما در مرحله تدوین باید حتماً نیاز روز را ببینید. یعنی عناوینی که در یک تحقیق حدیثی ارائه‌ می‌دهید، چه عناوین اصلی و چه فرعی، باید به پرسشی از جامعه پاسخ بدهد. فرض کنید درباره خیر و شر کار‌ می‌کنید، ممکن است پرسش اصلی تان پرسشی فلسفی باشد مثل «آیا خیر در جهان وجود دارد؟» که‌ می‌خواهید پاسخ آن را از دیدگاه روایات بیابید. گاهی ممکن است پرسش شما اقتصادی و فردی باشد؛ مثل اینکه «خیر جامعه یا فرد چگونه حاصل‌ می‌شود؟». عنوان‌‌هایی که برای تدوین و فصل بندی قرار‌ می‌دهید، باید مرتبط با پرسش باشند. ممکن است کسی بپرسد «خیر اقتصادی، خیر همسرداری، خیر خانواده چگونه است؟» باید تدوین و عرضه شما مرتبط با این پرسش باشد.

از مسئله شناسی باید به نیاز روز پل بزنیم یا از تحلیل و نتیجه گیری؟ این طور که متوجه شدم که ظاهراً باید بعد از آنکه مراحل طی شد، از نتیجه گیری به نیاز جامعه و روز پل بزنیم. آیا نیاز است که در مسئله شناسی هم به نیاز روز توجه کنیم؟

مسعودی: گفتم در مرحله تدوین، نه در مرحله تحلیل. مرحله تحلیل قبل از تدوین است. بعد از تحلیل و استنتاج باید تدوین و عرضه کنیم. در عرضه باید دوباره با سؤال‌‌ها ارتباط برقرار کنیم؛ یعنی مسئله کلی تان را از جامعه‌ می‌گیرید و وقتی‌ می‌خواهید دوباره تدوین کنید، باید سؤال‌‌ها را در نظر بگیرید. نباید صرفاً به مواد خامی که گرد آورده اید، بیندیشید. در تدوین باز باید آن سؤال‌‌ها زنده شوند؛ استنتاج قبل از تدوین است. استنتاج یعنی ارتباط درونی احادیث مانند تخصیص و تبیین و رد و مسائل دیگر را بررسی کنید. در عرضه و تدوین باید دوباره فکر سؤال‌‌ها باشید. مسئله اول کلی است و مسائل بعد باید ریزتر شود.

در مسئله شناسی که باید به نیاز روز جامعه نگاه کنیم، آیا می‌توانیم به مسئله‌‌هایی که در رشته‌‌های دیگر است توجه کنیم؟ مثلاً مسائلی را که در اقتصاد روز به وجود آمده ببینیم و سعی کنیم با حدیث به آنها جواب بدهیم.

مسعودی: مسئله شناسی از مطالعات میدانی به دست‌ می‌آید. مطالعات میدانی شامل علوم هم‌ می‌شود.

چه بسا احادیث مسائلی را پررنگ کرده باشند؛ در حالی که مسئله جامعه نیست. آیا این نحوه برخورد با احادیث باعث نمی‌شود که از چارچوب فکری احادیث بیرون برویم؟

مسعودی: باید ببینیم مطلوبات جامعه با نیازهای جامعه فرق دارد یا نه. ممکن است جامعه درخواست انجام کاری را داشته باشد، ولی آن نیاز، مصنوعی باشد. همچنین ممکن است نیاز واقعی جامعه مغفول بماند. اگر در احادیث به استناد قابل قبولی رسیدیم، یعنی احساس کردیم که این احادیث، مثلاً احادیث طبی یا خوراکی واقعاً صادر شده اند،‌ نمی‌توانیم بگوییم چون فعلاً جامعه در غذا به خوراکی‌‌های گیاهی نیاز ندارد، این احادیث را عرضه نکنیم؛ هرچند جامعه به آن توجه نداشته باشد یا مطلوبش خوردن پیتزا و غذاهای چرب و شیرین باشد. شاید احادیث گفته شده اند تا جامعه را توجه بدهند. در مسئله اخلاقیات نیز ممکن است بگوییم الان خیلی برای جامعه مسئله نیست که مثلاً کسی سلام‌ می‌کند یا‌ نمی‌کند؛ اما وقتی‌ می‌بینیم ده‌‌ها حدیث در مورد این مسئله ریز آمده است، احساس‌ می‌کنیم که خیلی باید مؤثر باشد. چرا جامعه آن را درخواست‌ نمی‌کند؟ اگر جامعه کاملاً سالم و فرد کاملاً سالم باشد، درخواست‌‌هایش مطابق با نیازهایش خواهد بود؛ اما همان طور که به جز افراد اندک، آدم کاملاً سالم پیدا‌ نمی‌کنیم، جامعه کاملاً سالم نیز پیدا‌ نمی‌کنیم. انسان بیمار ممکن است میلش به غذایی، خوب یا بد، برود، ولی واقعاً نیاز بدنش آن نباشد. جامعه هم ممکن است این گونه باشد. باید بتوانیم نقاط اشتراک نیاز و درخواست را پیدا کنیم؛ یعنی هم چیزی که نیاز جامعه و هم درخواست جامعه است؛ مثلاً امروزه در مسئله اقتصادی، جامعه دوست دارد رزق و روزی اش فراوان شود و روایات زیادی در این زمینه داریم. اگر این سؤال را به احادیث عرضه کنیم، راحت تر به جواب‌ می‌رسیم. تقریباً علوم بین رشته‌‌‌ای می‌شود که در تمام علوم این بحث را داریم؛ مثلا فیزیک بین رشته‌‌‌ای یعنی چه؟ یعنی جایی که مسائل فیزیک با فلسفه مربوط‌ می‌شوند، مثل مسئله زمان که هم فیلسوفان و هم فیزیک دانان با آن سروکار دارند. بحث نیرو یا ضربه یا اندازه حرکت که در فیزیک است، در فلسفه نیست یا مثلاً بحث علت و معلول یا سنخیت علت و معلول که در فلسفه است، در فیزیک نیست. حدیث هم‌ می‌تواند در خیلی از علوم ارتباط‌‌های بینارشته‌‌‌ای داشته باشد. به فرمایش مقام معظم رهبری حدیث، مادر علوم اسلامی است. آیا مادر‌ می‌تواند با فرزندش، که زاده خودش است، ارتباط نداشته باشد؟ اگر احادیث را از تفسیر کنار بگذارید از آن چه چیزی‌ می‌ماند؟ اگر از تفسیر المیزان، که گل سرسبد تفسیر قرآن به قرآن است، بحث‌‌های روایی یا بنا گذاری‌‌های علامه را در حدیث کنار بگذارید، اثر پربهایی‌ نمی‌ماند؛ نه اینکه کلاً صفر شود، ارزش فعلی را نخواهد داشت. اگر حدیث را از اخلاق اسلامی کنار بگذارید، چه‌ می‌ماند؟ چیزی جز مقداری اخلاق اعتدالی یونان باقی‌ نمی‌ماند. بسیاری از سیره‌‌های تاریخی با احادیث تبیین شده اند. در اقتصاد نیز همین طور است. احادیث به کلام نقلی و کلام اسلامی و مسائل آن ــ مثل تشریح و تعطیل، قضا و قدر، جبر و اختیار و جدایی وصف خدا از ذات یا عدم او، که بحث کهنی است ــ پاسخ داده و موضعشان را اعلام کرده اند. احادیث همیشه بین رشته‌‌‌ای عمل کرده اند. باید به احادیث نگاه سرمایه‌‌‌ای داشته باشیم، نه کالایی؛ یعنی اینها را سرمایه بدانیم و از آنها استفاده کنیم، نه اینکه یک حدیث ساده را اینجا بنشانیم و تمام. تحلیل و انتزاع و جامع گیری و به اشتراک گذاشتن‌ می‌خواهد.

فرمودید در مسئله شناسی علاوه بر مسائل جامعه باید خود فضای روایات را بشناسیم.

مسعودی: در روش تحقیق حدیث، دو مسئله بسیار مهم است؛ یکی خانواده حدیث و دیگری اسباب ورود به حدیث. خانواده حدیث یعنی احادیث ناظر به موضوعی که از این حدیث استفاده‌ می‌کنیم. بعضی فکر‌ می‌کنند که خانواده حدیث یعنی احادیث مشابه؛ اما احادیث مشابه جزیی از خانواده حدیث اند. احادیث ناظر به موضوع را خانواده حدیث‌ می‌گوییم و از این رو احادیث متعارض در آن موضوع خاص نیز باید دیده شوند.

مسئله دوم اسباب ورود است در چه فضای تاریخی و در چه گفتگویی بین امام و مخاطب این حدیث وارد شده است. مثلاً ممکن است بخشی از همان حدیث طبی و خوراکی عام باشد، یعنی برای کل جامعه گفته شده باشد و بخشی از آن نسخه‌‌‌ای برای یک فرد باشد؛ این مسائل در اسباب ورود حدیث مطرح‌ می‌شوند.

در مباحث بین رشته‌‌‌ای مثل حدیث و اقتصاد یا حدیث و روان شناسی آیا لزوم دارد که حدیث پژوه به آن رشته یا مبانی آن مسلط باشد؟ اگر به تسلط نیاز دارد چقدر باید تسلط داشته باشد که بتواند محصولی بین رشته‌‌‌ای ارائه دهد؟

مسعودی: فرصت کم است که در این مصاحبه به آن بپردازم. در مقاله «تعامل حدیث و دانش‌‌های بشری» در مجله حدیث حوزه این مطلب را بحث کرده ام. در مقاله دیگری به نام «بهره گیری از حدیث در روان شناسی، زمینه‌‌ها و موانع» در مجله علوم نیز این بحث را طرح کرده و یک نمونه هم در مهارت‌‌های تحمل مصیبت با استفاده از حدیث و روان شناسی ارائه داده ام. به طور خلاصه عرض‌ می‌کنم بهترین حالت این است که کاملاً به هر دو حوزه مسلط باشد، یعنی هم حدیث و هم مثلاً روان شناسی؛ اما وقوع این تسلط خیلی نادر است. اشخاصی داریم که هم روان شناسی و هم حدیث خوانده اند، ولی در حدیث خیلی عمیق نیستند و کار زیادی نکرده اند؛ کسانی هم داریم که در حدیث کار عمیق کرده اند و با روان شناسی آشنا هستند. تا وقوع و پدید آمدن افرادی که به دو حوزه تسلط کامل داشته باشند، باید از روش دیگری بهره بگیریم که در اصطلاح به آن روش گفتگوی مشارکتی‌ می‌گوییم؛ یعنی یک نفر در عرصه حدیث داشته باشیم و یک نفر در عرصه روان شناسی یا جامعه شناسی یا اقتصاد. اینها نه اینکه محصولاتشان را به هم عرضه کنند، بلکه در هر مرحله پیشرفت با هم گفتگو کنند. پس باید قید دیگری اضافه کنیم: «روش گفتگوی مشارکتی گام به گام»، نه گفتگوی مشارکتی نهایی؛ یعنی در روش مشارکتی نهایی شما محصول را در حدیث جلو‌ می‌برید و مثلاً‌ می‌گویید درباره تسلی بخشی به انسان مصیبت دیده حدیث این طور‌ می‌گوید و روان شناسی هم این را‌ می‌گوید. بعد اینها را با هم مقایسه‌ می‌کنید؛ این مقایسه همیشه یا به تعارض‌ می‌انجامد یا به تأیید. یا هر دو یک مطلب را‌ می‌گویند یا با هم تعارض دارند؛ چه باید کرد؟ گفتگو باید مرحله به مرحله باشد.

روان شناسی‌ می‌گوید در قدم اول باید جلوی بهت زدگی اش را بگیرید و روایت‌ می‌گوید جلوی جزع و فزعش را بگیرید. حالا باید دید که این چه راهکاری پیشنهاد‌ می‌کند و آن چه راه حلی. همین طور در مرحله دوم و مراحل بعد هر کدام چه‌ می‌گویند و چه راهکاری دارند؛ یعنی فرایند هر کدام از پژوهش‌‌ها را در هر مرحله ریز و جزیی با هم مقایسه‌ می‌کنیم. با استفاده از روش گفتگوی مشارکتی گام به گام‌ می‌توانیم حاصل خوبی از پژوهش برداشت کنیم. در دارالحدیث چند کتاب اینچنینی داریم، مثل پژوهشی در فرهنگ حیا، رضایت از زندگی، غنچه‌‌های شرم، آه سرد. آه سرد کتابی است که بر اساس همین روش درباره گفته‌‌های روان شناسی و حدیث در موضوع حسد تحقیق کرده است. یا در زمینه احادیث پزشکی مثلاً احادیث‌ می‌گویند اگر این خوراکی را بخورید فلان درد شما از بین‌ می‌رود. باید این را به آزمایشگاه ببریم و مرحله به مرحله آزمایش کنیم. همین طور احادیث مشابه را به دست بیاوریم که‌ می‌گویند این را بعد از غذا بخور، این را قبل از غذا و این را کم و این را زیاد بخور. اگر مراحل به مراحلش را بیاوریم‌ می‌توانیم پاسخگو باشیم. اگر الان دنبال کسی بگردیم که به دو حوزه مسلط باشد، مقداری دور از دسترس است؛ اما در مرحله آغازین اگر یک طرف تسلط کامل داشته باشد و طرف دیگر به مبانی و روش کار آشنا باشد، کافی است. آشنایی سطحی دو طرف به کار‌ نمی‌آید.

وقتی به یافته‌‌ها و نتایجی رسیدیم، چطور آنها را نقد و بررسی کنیم؟

مسعودی: مشهور این است که ما در حدیث، نقد سندی و نقد محتوایی داریم؛ ولی‌ می‌خواهم بگویم که این، نوعی تسامح است و با نگاه دقیق و خیلی ظریف صحیح نیست. اینها گونه‌‌های نقد نیستند، بلکه اجزای نقدند؛ یعنی شما برای نقد یک حدیث باید مجموع اینها را لحاظ کنید. نقد سندی یا محتوایی را اگر بخواهیم به صورت دقیق تر بگوییم،‌ می‌شود نقد خارجی و داخلی. نقد خارجی یعنی آنچه بیرون از محتوای حدیث است. اینکه حدیث در چه منبعی آمده است نقد سندی نیست؛ زیرا ممکن است یک حدیث با سند بسیار خوب در یک منبع خیلی ضعیف باشد. اگر منبع ضعیف باشد یا نویسنده آن شخص مجهولی باشد،‌ نمی‌توانید بگویید چون سند خوبی دارد، حدیث خوبی است؛ زیرا ممکن است آن را جعل کرده باشند، همان طور که متن را‌ می‌تواند جعل کند. پس نقد خارجی دقیق تر از نقد سندی است. نقد خارجی یعنی شما از منبع و مؤلف شروع کنید. مؤلف کیست؟ منبع چیست؟ انتسابش چگونه است؟ بعد از اینها به سراغ سند بیایید. وقتی از سند گذر کردید باید به سراغ متن بروید.

در نقد متن چند گونه معیار داریم؛ یعنی سنجش مضمون حدیث با سلسله معیارهایی انجام‌ می‌گیرد، مثل قرآن، سنت، ضروریات دینی و اجماع. این معیارها درون دینی اند؛ یعنی برای کسی معیارند که به دین باور دارد. مضمون حدیث‌ می‌تواند با معیارهای برون نقلی، مثل عقل یا تاریخ مسلم یا حس بشری نقد شود. نقد متن باید با علم قطعی باشد، نه علم تخمینی و حدسی و فرضیه ای. اینها محقق بیرونی هستند و‌ می‌توانند نقد کنند؛ مثلاً اگر حدیثی گفت تیاسر مستحب است، باید ببینیم تیاسر مستحب است یا ما را به جای کعبه به یمن متوجه‌ می‌کند. این را یک محقق بیرونی‌ می‌تواند نقد کند. این معیارها را در یک کتاب نقد حدیث شمرده ام و بحث‌‌ها و نمونه‌‌هایشان را آورده ام.

سؤال آخر اینکه وضعیت پژوهش حدیث حوزه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مسعودی: به نظرم پژوهش کلاً رکود دارد و مختص حدیث و حوزه نیست؛ در دانشگاه هم علاقه بیشتر اساتید به تدریس است تا تحقیق. شاید علتش این باشد که ادبیات ایران ادبیاتی شفاهی است و دست به قلم نبوده ایم. ما بیشتر حرف‌ می‌زنیم تا بنویسیم. ما از استناد یک شیء به خودمان‌ می‌پرهیزیم. شاید هم به دلیل سختی پژوهش باشد. پیش از آنکه دستگاه‌‌های ضبط صدا بیاید هر آنچه در تدریس و تبلیغ و سخنرانی گفته‌ می‌شد، جایی ثبت‌ نمی‌شد و امواجی هوایی بود. امروزه این دستگاه‌‌ها آمده اند و از هدر رفتن صحبت‌‌ها جلوگیری‌ می‌کنند؛ اما وقتی چیزی را‌ می‌نویسید به پای شما‌ می‌ماند و‌ می‌توانند اشکال یا رد کنند.

پس کلاً در اصل پژوهش و نوشتن واهمه داریم. من فکر‌ می‌کنم ما میراث دار حوزه‌‌‌ای هستیم که در قرون اخیر، به آن اندازه که درخور کلام اهل بیت (علیهم الاسلام) باشد، به حدیث توجه نکرده است. توجه حوزه‌‌های قرون اخیر به حدیث، توجهی کانالیزه شده است؛ یعنی توجه از معبر فقه است. محققان، مراجع تقلید و استادان درس خارج و حوزه بیشتر در عرصه فقه خوش درخشیده اند و احادیث فقهی مطمح نظرشان بوده است؛ به همین جهت پژوهش‌‌های فقهی بیشتر سامان گرفته و به پژوهش‌‌های حدیثی و تفصیلی کم اعتنایی شده است. آقای خویی با آن مقام و فضیلت، وقتی شروع به تفسیر قرآن‌ می‌کند با همان یک جلد کتاب البیان نگاه شیعه را به علوم قرآنی تحول‌ می‌دهد؛ آقای معرفت ـ خدا رحمتشان کند ـ حاصل کار آقای خویی است. وقتی آقای خویی با آن پشتوانه عمیق فقهی و اجتهادی و کاوش‌‌های ذهنی عمیقی که در فقه و اصول داشت وارد حوزه احادیث قرآنی و نگاه احادیث به قرآن‌ می‌شود، البیان را تولید‌ می‌کند. بعد از ایشان آقای معرفت عمرش را‌ می‌گذارد که منجر به التمهید‌ می‌شود. اگر برخی از مراجع ما درس حدیث بگذارند یا مثلاً پژوهش‌‌های حدیثی را به شاگردانشان یاد بدهند، مسلّماً حدیث پژوهی رشد‌ می‌کند. ببینید در کدام درس خارج این صورت‌ می‌گیرد یا اصلاً کسی در حوزه درس خارج حدیث‌ می‌گذارد. مقام معظم رهبری در سخنرانی برای دانشجویان دانشگاه دارالحدیث فرمودند به افرادی نیاز داریم که در خود حدیث کار کنند، نه بحث فقهی حدیث. خود حدیث آن قدر موضوع دارد که روی آنها پژوهش‌‌های زیادی صورت بگیرد.

مشکل دیگر در رکود پژوهش این است که تحقیق را تدریس‌ می‌کنیم، تحقیق را باید تحقیق کرد، پژوهش را باید پژوهید. استادان درس خارج و سطح، درس ارایه‌ می‌دهند و‌ می‌روند و هیچ کدام به شاگردانشان‌ نمی‌گویند که مثلاً این بحث را نقد کنید؛ به صورت موردی در برخی از مدارس صورت‌ می‌گیرد؛ ولی عقبه حوزه ما این نیست. کارهایی که الان در برخی از مدارس صورت‌ می‌گیرد که استاد معین‌ می‌گذارند تا نوشته‌‌های طلبه‌‌ها را ببیند و از آنان پژوهش و مقاله بخواهد، ده سال یا بیست سال دیگر جواب‌ می‌دهد. در حال حاضر روی عقبه چهل ـ پنجاه سال پیش، به قول بعضی‌‌ها زمان شاه، استوار هستیم و باید دو ـ سه نسل در زمینه علمی کار کنیم تا حاصل به دست آید.

مشکلات دیگری هم بر سر راه تحقیق وجود دارد، مثل اینکه برخی از روحانیان واقعاً زمینه کار پژوهشی ندارند. برخی از طلبه‌‌ها اساساً‌ نمی‌توانند یک کتابخانه بزرگ داشته باشند یا‌ نمی‌توانند یک رایانه قوی با هشت ـ نه هزار کتاب در آن داشته باشند. امکانات زندگی به آنان اجازه تحقیق‌ نمی‌دهد، مثلاً یک اتاق کوچک ندارند که در آنجا خلوت کنند تا بتوانند فکر و پژوهش کنند. محدودیت‌‌هایی نیز در برخی از کتابخانه‌‌ها وجود دارد؛ مثلاً وقتی‌ می‌خواهد در زمینه احیا، که یک پژوهش ساده است، یک متن نسخه خطی بگیرد، باید از هفت خان بگذرد یا هزینه کند یا ارتباط با خارج داشته باشد.

مشکل دیگر، عدم ارتباط تولید با مصرف است؛ مثل مشکلی که در صنعت و دانشگاه وجود دارد. مهندس صنایع ما انبارداری، حذف انبار، تحلیل سیستم یا تحلیل مدیریت مرغداری‌ می‌خواند، ولی وارد عرصه کار‌ نمی‌شود که ببیند مرغدارها با چه مشکلاتی روبه رو هستند یا تولیدگران چگونه انبار‌ می‌کنند، صنعت به چه چیزی نیاز دارد که او درسش را بخواند. در حوزه هم گاهی کسی شش سال لمعه و مغنی و ادبیات خوانده و سال ششم به تبلیغ‌ می‌رود و به چند سؤال شرعی و علوم قرآنی پاسخ‌ می‌دهد؛ در حالی که هنوز درس جنبی علوم قرآنی را خوب نخوانده است. پژوهش، فرع نیاز و نیاز مادر اختراع است. هر پژوهش یک اختراع است، یک تولد است. وقتی پژوهش‌ می‌کنید به یک زایش فکری‌ می‌رسید که نتیجه نیاز است؛ طلبه باید آن نیاز را بداند.

استادان قویِ آشنا به تحقیق کم داریم. استادان مُدرّس خوب زیادی داریم. استادانی هستند که فن بیان خوبی دارند و عالی تدریس‌ می‌کنند و در زمینه آموزش کمبود جدی احساس‌ نمی‌شود؛ اما استادانی که بتوانند پژوهش را منتقل کنند، کم هستند. استادان ما اگر هم پژوهشگرانی قوی باشند، انتقال دهنده پژوهش خوبی نیستند.

کم بودن مراکز حدیث پژوهی از دیگر مشکلات است. غیر از دار الحدیث مرکز حدیث پژوهی دیگری نداریم. مرکز آموزشی حدیث و مرکز تخصصی حدیث حوزه داریم که آن هم ۵-۶ سال است به وجود آمده است؛ اما مراکز حدیث پژوهی نداریم. آیا در مشهد و اصفهان و شیراز و تهران و تبریز و شمال و شرق و غرب، مرکز حدیث پژوهی داریم که پژوهشگران حدیث بتوانند در آنجا مطالعه کنند، کار کنند و یاد بگیرند؟ دادمان بلند است که شیعه هستیم و همان گونه که به قرآن تمسک کرده ایم، به حدیث و عترت تمسک جستیم؛ در حالی که مراکز قرآن پژوهی فراوانی داریم؛ اما مرکز حدیث پژوهی نداریم. دارالحدیث را بردارید و یکی نام ببرید؛ من‌ نمی‌شناسم. ممکن است کانون محلی و کوچک باشد؛ اما مراکزی برای حدیث پژوهی نداریم که درخور ایران و شیعه باشد. حدیث فراوان داریم؛ اما پنج نفر را در حوزه نشان بدهید که بحارپژوه باشند، کافی پژوه، کلینی پژوه یا مجلسی پژوه باشند.

نکته آخر اینکه ما درازاندیش نیستیم. شاید واژه خوبی نباشد. خودم شنیدم که امام خمینی فرمودند که امریکا و اروپا گاهی برنامه سیصد ساله‌ می‌چینند، نه سی ساله؛ یعنی اگر ببینند ایران برایشان مشکل شده است،‌ می‌گویند ما‌ نمی‌توانیم در سی سال و نود سال و صد و پنجاه سال نسل را بچرخانیم؛ اما در سیصد سال‌ می‌شود. برنامه‌‌‌ای می‌چینند که سیصد سال دیگر اینها بی دین شوند و از انقلاب و از شیعه برگردند. این یعنی چه؟ یعنی نهادهای حکومتی و اجتماعی آنها به قدری مستقر شده و مانایی پیدا کرده است که وقتی این نسل‌ می‌میرد نسل بعدی‌ می‌تواند به همان روش جلو برود و همین طور نسل بعد. در ایران این طور نیست. پژوهشگاه را با مدیری شروع‌ می‌کنیم و سه سال بعد که او‌ می‌رود و مدیر پژوهش دیگری‌ می‌آید، کل کار‌ می‌خوابد. ممکن است مدیر پژوهش جدید حق داشته باشد و مدیر قبلی کار نادرستی انجام داده باشد؛ اما ما چرا نباید فکر کنیم و کاری را بنیان بگذاریم و افرادی در این کار بیایند که یک پژوهش سی ـ چهل ساله را بنیان بگذارند؟

روش پژوهش چه مراحلی دارد؟

مسعودی: من یک سخنرانی در روش پژوهش دارم که در آنجا به صورت پاورپوینت، درخت پژوهش را نشان داده ام. در آنجا هشت مرحله چیده ام که از مسئله شناسی شروع‌ می‌شود تا عرضه و تدوین. در روش حدیث هم هشت مرحله گفته ایم. اول استناد متن را ثابت کنیم؛ آیا این سخن حدیث است؟ متن صحیح است یا نه؟ چون ممکن است متن حدیث نادرست باشد. برای حدیث قال النبی یستحب عسل یوم الجمعه، باید کلی آزمایش کنیم که عسل چه فایده‌‌‌ای دارد و بعد روز تعطیل و غیرتعطیل بخوریم تا بدانیم چه فرقی دارد و در آخر چیزی به دست‌ نمی‌آید. وقتی دقیق‌ می‌بینیم‌ می‌فهمیم که متن «کان النبی یستحب الغسل یوم الجمعه» بوده است. نسخه شناسی یکی از مراحل است. تصحیح متن سه مرحله دارد که در روش فهم حدیث آورده ام. مرحله بعد فهم متن است که چند مرحله دارد: واژه شناسی، ترکیب و ساختارشناسی که از چند مرحله تشکیل شده است. بعد از فهم مطلب، رسیدن به مقصود گوینده است؛ چون لزوماً بین فهم متن و مقصود التزام نیست. لزوماً این طور نیست که از فهم به مقصود برسیم؛ خیلی وقت‌‌ها‌ می‌رسیم و بعضی وقت‌‌ها‌ نمی‌رسیم. اگر کسی از در داخل شود و من با پوزخند بگویم آدم منظم ما آمد، شما بی نظمی‌ می‌فهمید؛ اما کسی که جمله من را‌ می‌خواند، پوزخند و لحن مرا ندیده است و نظم را‌ می‌فهمد. مرحله بعد قراین است. رسیدن به مقصود، به گردآوری قراین نیاز دارد. قراین چند دسته اند: قراین لفظی منفصل که خانواده حدیث نام دارد؛ قراین لفظی متصل که قراین داخلی اند و قراین غیر لفظی متصل که به آنها اسباب ورود حدیث‌ می‌گوییم. قراین غیر لفظی منفصل نداریم یا مثل گزاره‌‌های عقلی‌ می‌ماند؛ خیلی مهم نیست. تا اینجا شش هفت مرحله شد. بعد باید احادیث معارض را ببینیم، کاری که در فقه انجام‌ می‌گیرد. احادیث معارض، قرینگیِ خیلی مهمی دارند؛ گاهی کل معنای فهمیده شده را برمی گردانند و مثلاً وجوب را استحباب یا حالت عادی را به اضطرار تبدیل‌ می‌کنند. اینها را در روش فهم حدیث عرض کرده ام. آخرین مرحله استفاده از دانش‌‌های بشری است. دانش‌‌های بشری را در بحث تعامل حدیث و دانش‌‌های بشری در دو عرصه توضیح داده ام؛ هم کسانی که قبل از ما روی حدیث کار کرده اند، مثل محدثان و مترجمان و تعلیقه و حاشیه نگاران، هم دانش‌‌های بشری جدید. این هفت هشت مرحله را باید برویم تا بتوانیم بگوییم حدیث را فهمیده ایم، آن هم با اطمینان، نه با یقین صد در صد.

عرضه احادیث به قرآن جایگاهی دارد؟

مسعودی: در فهم تأثیر ندارد؛ ولی در نقد مؤثر است. ما سه مرحله داریم؛ در مرحله اول، یعنی استناد، باید ببینیم آنچه در دست داریم حدیث است. بعد از کشف صحت متن حدیث به مرحله نقد‌ می‌رسیم. همه اینها برای عمل است. عمل متفاوت است. در فقه‌ می‌خواهید عمل خارجی انجام بدهید و در کلام‌ می‌خواهید عمل ذهنی و استنباطی انجام بدهید؛ یعنی این سه مرحله باید به مرحله باور و عمل برسد. در مرحله نقد، معیارهای درون دینی و برون دینی را داریم. من سه کتاب حدیث برای همین سه حلقه نوشته ام: یکی در روش فهم حدیث است که از مرحله استناد شروع‌ می‌کند تا فهم. دیگری درباره وضع و نقد حدیث و دیگری در موضوع آسیب شناسی است. بخشی از آسیب شناسی، بین روش فهم و نقد قرار‌ می‌گیرد. باید این سه حلقه را در کنار هم داشته باشیم.

مسئله‌‌‌ای که در احادیث داشتیم این است که گاهی به یک سؤال، متناسب با شخص یا شرایط زمان و مکان، سه یا چهار جواب داده می‌شود. آیا اینها در بحث روش فهم قابل پی گیری است؟ به چه شیوه ای؟

مسعودی: این کار را باید به صورت کلیدواژه‌‌‌ای و تشکیل خانواده حدیث انجام بدهیم؛ یعنی در یک مسئله باید حتماً جواب همه ائمه را به آن سؤال مد نظر قرار دهیم؛ زیرا ائمه نور واحدند؛ بنابراین باید تطور تاریخی آن را بدانیم.

از کجا بفهمیم؟ مثلاً کسی سؤال می‌کند حضرت آدم چه خورد که رانده شد؟ به یکی می‌گویند سیب، به یکی انار و به یکی حسد. چه قراین درون متنی داریم یا می‌توانیم داشته باشیم که بین چنین احادیثی جمع کنیم؟

مسعودی: در کتاب آسیب‌شناسی حدیث به این مسئله پرداخته‌ام. ما با بیانی تدریجی روبه‌رو هستیم و نتیجه بیان تدریجی این است که وقتی بخواهیم مسئله‌ای را حل کنیم از کلیدواژه‌هایی استفاده می‌کنیم تا تمام متون مربوط و ناظر به آن مسئله را گردآوری کنیم؛ در واقع زیرپایه بحث خانواده حدیث همین است. این بحث مختص به این مسائل نیست، بلکه در مسائل فقهی هم داریم. گاهی یک امام به یک مسئله فقهی طوری جواب داده است و امام دیگر طوری دیگر. نوعاً به تجربه احساس می‌کنیم که این مسائل فاقد جواب‌اند؛ یعنی نوع احادیثی که در مورد یک مسئله کنار هم می‌گذاریم احادیث یکدیگر را پوشش می‌دهند و حل می‌کنند. همان‌طور که در فقه گاهی به تکافؤ و تساوی می‌رسیم، در احادیث غیر فقهی نیز گاه پیش می‌آید و این‌طور نیست که بتوانیم همه مسائل را حل کنیم؛ اما روش خانواده حدیث در بیشتر موارد جواب می‌دهد و مسئله را حل می‌کند.حوزه

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست