شبکه اجتهاد: حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان، نویسنده و استاد تاریخ دانشگاه تهران طی یادداشتی که در فضای مجازی منتشر شده است به تجربه انقلابی و غیرانقلابی در میان روحانیت از گذشته تا به امروز پرداخته است که میخوانید.
۱- مرور بر تحولات نزدیک به یک سال اخیر در قم، تقابل دو طرز فکر را نشان میدهد. عدهای که بر اساس شعارهای خودشان، طرفدار انقلابی ماندن حوزه هستند، و باز عدهای که به گفته همین گروه، سکولار یا غیرانقلابیاند و گویی نسبت به انقلاب بیتفاوت هستند. به نظرم، این وضع تا حدی شبیه چیزی است که زمان آیتالله بروجردی و رابطه وی با فدائیان اسلام بوده است. ممکن است دقیقا تطبیق نکند اما به نظر میرسد همان است. پیش از آن هم، اگر سری به مشروطه بزنیم، دو گروه در میان روحانیون هستند. گروهی که طرفدار مشروطه و انقلابی ـ طرفدارِ انقلابِ مشروطه ـ هستند و دوست دارند دین و سیاست را به هم نزدیک کنند؛ و از آن جمله “سید حسن مدرس” از نسل دوم عالمان مشروطهخواه است و البته یک دمکرات به تمام معناست، و گروه دیگر که با مشروطه درافتادند، آن را غیرشرعی خواندند و از آن فاصله گرفتند و غیرانقلابی بودند. البته آن تقسیمبندی، کاملا منطبق بر آنچه که امروز مطرح میشود؛ یا زمان آقای بروجردی بود؛ نیست.
۲- اگر بخواهیم نگرش علی شریعتی را درباره تشیع علوی و صفوی مرور کنیم، باز نوعی تجربه انقلابی و غیرانقلابی از این زاویه داریم. تشیع علوی از نگاه او یک تشیعِ انقلابی است، و تشیع صفوی، تشیعی که غیرانقلابی است. البته تشیع صفوی، به زعم او، با دستگاه صفوی ساخت و پاخت کرده و از نظر او نمونه آن هم علامه مجلسی بوده که در بطن دولتِ صفوی با منصب شیخ الاسلامی، ستایشگر شاهان صفوی بود. شریعتی در این باره، سعی کرده است تا جنبههای مختلف این انقلابیگری در مذهب را نشان دهد. از نظر او مذهبِ تشیع و باورهای آن، و نیز مهدویت و جز آن مانند مساله عاشورا و حسین، زینب و زهرا (سلامالله علیهم اجمعین) هم مصداق تشیع انقلابی هستند اما خواجه نصیر و مجلسی و غیره انقلابی نیستند، چون با سلاطین مغول و صفوی کنار آمدند. یادمان هست که امام خمینی هم که انقلابی بود، یک جوری از اقدام آن عالمان در نزدیکی به سلاطین دفاع کرد.
۳- این تشیع انقلابی و غیرانقلابی را یک جور دیگر هم در عمق تاریخ شیعه میتوان دنبال کرد؛ تشیع زیدی و تشیع امامی. راستش اگر تاریخ را درست بخوانیم، تشیع زیدی تشیع انقلابیِ شمشیر بهدستِ علوی بود که هر روز قیامی به راه میانداخت و رهبر آن زید، منتقد برادرزادهاش امام صادق (علیه الصلاه و السلام) بود که نشسته و فقط حدیث نقل میکند! در مقابل، امامان شیعه بعد از کربلا، دستکم در ظاهر کار سیاسی نکردند، علاوه که اصلا کار انقلابی به معنای آنچه که در کربلا بود یا در قیامهای زیدی نداشتند. [میدانم در این باره نظرات مختلف است.] بعدها از نظر سیاسی، در باره لزوم قیام علیه سلطان جور، گفته میشد که زیدیه، «یری السیف» یعنی انقلابی بودند؛ جملهای که درباره غالبِ فرقِ خوارج هم گفته میشد اما امامیه، در داخل بغداد و شهرهای اصلی که در اختیار سنیان بود، زندگی کرده و انقلابی نبودند. درباره روش علمای شیعه، هم میتوان گفت: شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی هیچکدام قیامی نکردند. خواجه نصیر و علامه حلی و علمای حله که تقریبا با حکومتهای وقت، و به طور خاص مغول کنار آمدند. علامه در چندین کتاب خود، از سلطانِ وقت مغول ستایش میکند. البته می شود گفت آنها پنهانی مبارزه میکردند اما این را باید بیشتر در جهت حفظ تشیع اعتقادی و فکری دانست؛ نه کار سیاسی. در شیعه یک حرکت به نام سربداران هم بود که تشیع فقاهتی نبودند، ضمن این که از شهید اول خواستند یک متن فقهی برای آنها بنویسد. آنها بیشتر صوفیمسلک بودند.
۴- وقتی دولت صفویه آمد، فقها دو گروه شدند. آن وقت که اول کار بود، برخی به شاه اسماعیل و طهماسب نزدیک شدند، و اینها را میشود تا حدودی انقلابی خواند، برخی آنها را همچنان سلطان جور انگاشتند و کنار ماندند که شیخ ابراهیم قطیفی از آنهاست. کرکی خود و اعقابش همه تا آخر صفوی در کنار شاهان صفوی بودند. در تمام دوره قاجار هم علما و مجتهدان بزرگ، نگاه مثبت و همکاری داشتند، و در این اواخر، از زمان تنباکو به بعد، قدری مشکل پیش آمد که آثارش در مشروطه ظاهر شد و باز انقلابی و غیرانقلابی مطرح گردید.
۵- شاید به عنوان آخرین مورد بشود به تفاوت روش مراجع نجف درباره دخالت در سیاست، با رفتار و باور برخی از مراجع ایران از نظر انقلابی بودن و غیرانقلابی بودن گذاشت. من در این باره فعلا اصراری ندارم. به هر حال، خواستم قدری درباره این تجربه انقلابی و غیرانقلابی در میان روحانیون توضیح داده باشم. امیدوارم وضع را مبهمتر نکرده باشم. علاوه که سعی کردم؛ و دست کم دلم میخواست موضعی نداشته باشم. (کانال فرید مدرسی)