شبکه اجتهاد: از چند سال گذشته که جریان نواندیشی دینی در جهان عرب توجهم را به خود جلب کرد و مطالعه نوشتههای پیشگامان آن همواره یکی از علاقههایم بوده است دریافتم که نقد برخی آثار و شخصیتها و یا دفاع از آنها در بیشتر موارد به نماد نواندیشی و سنت گرایی تبدیل شده است.(گرچه استثنائاتی همچون مصطفی عبدالرازق هم دارد که مثلا با وجود گرایشهای نواندیشی، به دفاع از شافعی پرداخته و او را نماد عقل گرایی پیش از ورود فلسفه به جهان اسلام میداند.)
یکی از این شخصیتها که همواره مورد مناقشه دو جناح قرار گرفته، امام شافعی و اثر مهم او یعنی “الرساله” است.
محمد ارکون و محمد عابد الجابری از جمله این نواندیشان هستند که مساله اصلی هر دو، نقد عقل عربی-اسلامی است گرچه در روش متفاوت هستند. آرکون تنها به الرساله و نقد آن به عنوان متنی که نمایانگر عقل اسلامی و بلکه پایه گذار آن است میپردازد اما جابری پروژه نقد عقل عربی را از رهگذر متون گوناگونی علاوه بر رساله “الرساله” پیش میبرد. اما نهایتا میتوان گفت که نقطه مشترک هر دو چند نکته است که اجمالا به آنها اشاره میکنم. (توضیحات بیشتر را در مقاله ای که نوشتهام و امیدوارم همین روزها به چاپ برسد توضیح دادهام.) این دو معتقدند که الرساله شافعی، عواقبی ناگوار را در پی داشت که عبارتنداز:
۱- مرجعیت متن دینی به جای عقل
۲- تاریخ زدایی از متون و خارج ساختن آنها از بافت اصلی خود
۳- منحصر ساختن وظیفه عقل در استنباط حکم شرعی و مشخصا در عنصر قیاس
۴- تقدس بخشی به متون
البته موارد دیگری نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر میکنم. بنابر این هر دو ریشههای رکود و ناکار آمدی عقل عربی و اسلامی را در متونی مانند الرساله مییابند. (ارکون به این عقل بسته و متحجر، “العقل الأرثوذکسی” میگوید.)
یکی دیگر از این نواندیشان دینی نصر حامد ابوزید است که کتابی مجزا درباره شافعی نوشته است. اثر وی گرچه ظاهرا خیلی مختصر است اما حقیقتا دربردارنده نکات قابل تاملی است که پیگیری آنها میتواند به نتایج قابل توجهی بیانجامد.
ابوزید نیز در کتاب “الإمام الشافعی و تأسیس الإیدیولوجیه الوسطیه” به بررسی رابطه متن دینی با سلطه سیاسی حاکم پرداخته و به همین مناسبت چگونگی به حاشیه رانده شدن واصل بن عطا، ابن رشد و تفکر اعتزالی و محوریت یافتن ابوالحسن اشعری، غزالی و مذهب اشاعره را نیز بررسی کرده است. او ضمن آن که به چهار مورد ذکر شده در ابتدای یادداشت اشاره کرده است، چهره اعتدالی شافعی را نیز به چالش کشیده و او را در جبهه اصحاب حدیث قرار داده است که به جهت اعتقادش به متن گرایی و بلکه متن بسندگی با اصحاب رأی مخالفت ورزیده و به سلطه نصوص در فرهنگ اسلامی کمک کرده است. اعتقادی که باعث شد سنت را نیز همسنگ قرآن کریم قرار دهد و اخبار آحاد را حجت بداند. (از منظر ابوزید)
آدونیس نیز در کتاب “الثابت و المتحول” و در راستای توجه به دو عنصر ایستایی و پویایی در فرهنگ اسلامی، شافعی را از پیشگامان نهادینه ساختن فرهنگ ایستایی میداند که نوع اندیشه وی به رکود تفکر در اسلام انجامید.
علاوه بر کسانی که از آنها سخن گفته شد افرادی همچون عبدالمجید الشرفی و مصطفی عبدالرازق نیز درباره شافعی آثار قابل تاملی نگاشتهاند که در فرصت مناسب به آنها خواهم پرداخت.