labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه (گفت‌وگو/یاداشت), یادداشت
commentبدون دیدگاه

فقه، عهده‌دار مدنیت تمدن اسلامی/ داود مهدوی‌زادگان

شبکه اجتهاد:تمدن عبارت از منظومه‌ای از معرفت بشری متکثر و تعین‌یافته‌ای است که در اثر بر قراری نسبتی خاص با هستی پدید می‌آید. جوهره تمدن بر مدنیت آن است. آغاز شکل‌گیری تمدن با بحث از مدنیت است و آغاز فرو‌پاشی تمدن با انحطاط مدنیت است. برای همین است که در نام‌گذاری منظومه بشری (‌تمدن) از میان جمیع مولفه‌های تمدن، عنصر مدنیت برجسته شده است و آن منظومه را تمدن نامیده‌اند.

‌مدنیت، سامان اجتماع بشری بر پایه نظم و قانون است.سازه‌های مادی و معنوی بشر در اثر حاکمیت نظم و قانون یا همان مدنیت‌، پدید می‌آید. اگر قانون بر حیات جمعی حاکم نباشد، سازه‌های بشر یک روز ساخته و روز بعد خراب می‌شود یا اصلا ایده‌ها عینیت پـیـدا نـمـی‌کنند؛ بنابر‌این، قوام تمدن به مدنیت است.

مدنیت همچون دیگر مولفه‌های تمدن محصول خرد‌ورزی است و از این خرد‌ورزی دانشی به نام «علم المدن / علم مدنی» پدید می‌آید. دانش مدنیت مانند فلسفه سیاسی جزء علوم متقدم است و در آغاز گستره وسیعی از حیات فردی، اجتماعی و سیاسی را در‌بر‌دارد و به تدریج به حوزه‌های تخصصی تبدیل می‌شود.

دانش مدنی جمعی به پیشرفت تمدن می‌انجامد و مدنیت صرفا فردی در مسیر انحطاط گام می‌نهد‌: ‌وقتی تمدن در مسیر پیشرفت قرار داشته باشد، دانش مدنیت جمعی که به قانونمندی حیات جمعی می‌پردازد، در رشد و شکوفایی به سر می‌برد. اما اگر تمدن در مسیر انحطاط قرار گیرد‌، دانش مدنیت جمعی است که رو به رکود و بی‌رونقی میل می‌کند تا آنجا که از دانش مدنی‌، فقط بخش‌هایی از مدنیت فردی در ذهن باقی می‌ماند.

اسلام دین هدایت است و همچون دیگر ادیان وحیانی اما به نحو أتم و أکمل، فقط ناظر به هدایت ایمانی و عقیدتی نیست؛ بلکه هدایت عمل انسان را نیز مد نظر دارد.

امر مطلوب در اسلام‌، ایمان همراه با عمل صالح است و چنین انسانی است که در بهشت برین جای می‌گیرد‌: «فالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» [سوره الحج‌: ۵۶]. اینجاست که فلسفه تشریع به میان می‌آید و اسلام حامل شریعت می‌شود. شریعت آیینی است الهی که توسط رسول خدا (ص) بر مسلمانان ابلاغ شده است.

شریعت اسلامی همه ساحات حیات بشری را در‌بر‌دارد و ترسیم‌کننده مدنیت جامعه اسلامی است‌. چنان که مدنیت اسلامی توسط رسول الله در طول دوران بعثت و به‌خصوص در مدت ۱۰ سال حکومت آن حضرت در مدینه بر جهانیان عرضه شد.

‌دانشی را که بر شریعت و مدنیت اسلامی تعلق گرفته است، دانش فقه می‌نامند که متاثر امر الهی بر لزوم باقی ماندن افرادی از هر قوم در شهر برای تفقه در دین و آموختن شریعت است تا مردم را به واسطه آشنایی با شریعت اسلام، انذار دهند‌: «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» [سوره التوبه‌: ۱۲۲]. بدین ترتیب، فقه اسلامی به امر الهی در همان عصر بعثت تاسیس شد و اولین معلم آن هم وجود مقدس رسول الله(ص) بود و قطعا دوره طلایی فقه اسلامی همین زمان بوده است و اولی‌الامر بعد ایشان به دلیل معسور بودن موفق به تداوم عینیت مدنیت عصر نبوی نشدند.

با وصف این، رشحه‌ای از آن مدنیت باقی ماند و تمدن اسلامی را شکل داد و به موازات افول تمدن اسلامی، دانش فقه نیز به تدریج از پرداختن به مدنیت سیاسی، دامن بر‌چید و خود را محدود به مدنیت فردی کرد؛ اما به هر روی، فقه اسلامی عهده‌دار مدنیت تمدن اسلامی بود و بعد از این هم خواهد بود.

هیچ دانش دیگری مسئولیت تبیین مدنیت تمدن اسلامی را بر دوش نداشت و یکی از دلایلی که فیلسوفان مسلمان آن‌گونه که به حکمت عملی مانند حکمت نظری نپرداختند، وجود دانش فقه است.

برداشت ناصواب

عجیب ترین دیدگاه درباره نسبت فقه و تمدن این است که میان آن دو رابطه تباینی قایل شویم؛ یعنی گفته شود:

فقه تمدن ساز نیست و نباید چنین توقعی از فقه داشت. همین که فقه مانع تمدن نشود، موجب امتنان است، موضوع فقه و تمدن از هم جدا است و ربط مستقیمی با هم ندارد. از نگاه دینی، در قرآن کریم، موضوع رشد انسان مطرح است. باید به خروجی تمدن‌ها نگاه کرد. خروجی حکومت صفوی، کاروان سرای شاه عباسی و میدان نقش جهان و منار جنبان است و خروجی مکتب امام علی، حضرت زینب و ابوذر و سلمان است، احکام فقهی زندگی اجتماعی که بحث از قوانین جامعه می کند، ارتباطی با پیشرفت جامعه ندارد، فقه تکفیری مانع تفکر و آزاد اندیشی در جامعه و بالتبع مانع تمدن می شود.

چنین دیدگاهی، نه فقه را فهمیده است و نه تمدن را، و به تعبیر مرحوم صاحب جواهر ( ‌آیت‌الله شیخ محمد حسن نجفی ره) او ذایقه فقه را نچشیده است. و گمان هم نمی کنم به درک روشن و عمیقی از تمدن دست یافته باشد.

مطابق این دیدگاه، دانشی تمدن ساز است که همزمان دو کار می‌کند؛ یکی پیشبرد خود است و دیگری ساخت تمدن. در حالی که هیچ دانشمندی نیست که بگوید من علاوه بر کار دانشی خود، مشغول تمدن سازی هم هستم. همه دانشمندان تمدن‌های مختلف، مشغول کار خود هستند. زکریای رازی به کیمیا گری و ابن سینا به طبابت و فلسفه ورزی و نیوتن و انیشتین به فیزیک مشغول بودند. اساساً، تمدن دانش نیست تا در کنار سایر دانش‌ها قرار گیرد تا بعد گفته شود چنین دانشی تمدن ساز است. تمدن خود این دانش‌ها است. وقتی جنب و جوشی در دانش‌های بشری اتفاق افتد و در مسیر رشد و تعالی قرار گیرند، به آن تمدن می گویند. تمدن یک مفهوم ذهنی است که از واقعیت عینی انتزاع شده است. به خلاف علوم که واقعیت عینی دارند. ساخت و ساز مفهوم تمدن فقط در ذهن است. به عبارت دیگر، میدان نقش جهان به حمل شایع صناعی تمدن است و نه به حمل اولی.

آری، در میان علوم، سهم برخی در پیدایش تمدن بیشتر است و قطعاً دانش فقه جزو علوم اولیه تمدن ساز است. زیرا دانش فقه بحث از مدنیت می‌کند و مدنیت، قلب و جوهره تمدن است. بنابر این، طلیعه شکوفایی تمدن‌ها با رواج مباحث فقهی یا همان دانش مدنی است. ما دامی که معرفت فقهی در جامعه رونق مجدد پیدا نکند و به فهم جدی مدنیت نپردازد، هیچ چشم اندازی از تمدن دیده نخواهد شد. جدی ترین اندیشمندان در ساخت تمدن، فقیهان و دانشمندان علم مدنیت هستند. البته از نگاه افلاطونی، این تقدم با فیلسوفان است. اما به هر روی، دانش فقه از علوم متقدم تمدنی است.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: داوود, مهدوی زادگان
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست