فقه الاجتماع و درهای بسته؛ نمونه‏‌هایی از تشریفاتی بودن رابطه حوزه و دولت/ حوزه قم در قم دفن شده است!

درهای بسته در سیستم اداری ما از یک طرف باعث شده است که اگر تعدادی از فقهای ما نیز با امام (ره) نسبتی برقرار کردند و به لحاظ علمی حسی گرفتند و دغدغه‌ای پیدا کردند که امام فرمود: فقه، علم اداره اجتماع است و به این فکر افتادند که به واسطه فقه باید اجتماع را اداره کنند، با درهای بسته روبه‌‏رو شدند و دلسرد و ناامید شدند. اکنون فقه ما چه نسبتی با اداره اجتماع دارد؟

به گزارش شبکه اجتهاد، چیستی و چرایی فقه حکومتی و فقه دولت موضوعی است که در گفتار حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر احمد رهدار در ضمن نشست اساتید دانشگاهی زاهدان مطرح و مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. او با تأکید بر این مطلب که موضوع و مسأله فقه حکومتی به لحاظ سابقه طرح حوزوی آن، مسأله جدیدی نیست، تصریح کرد: در روزگاری که فقه حکومت نداشت، بعضی از فقهای ما به صورت جسته و گریخته قضیه را مطرح کردند؛ لکن در سطح بحث‌های نظری فقهی ماند و این شاهکار حضرت امام (ره) بود که توانست آن بحث‌های نظری را در فرمت نظام سیاسی ـ اجتماعی پیاده کند. در ادامه؛ «بخش نخست» از این گفتار که با پرسش‌های حاضرین، ابعاد و شاخه‌های جذابی یافته است به نقل از موسسه فتوح اندیشه تقدیم می‌شود.

دستگاه فقاهت و نظام اجتماعی ـ سیاسی

در عصر پیش از حضرت امام (رحمه الله علیه) برخی از فقهاء به صورت جسته و گریخته فقه حکومتی را در سطح بحث‌های حوزه نظری فقهی مطرح کردند؛ لکن این شاهکار حضرت امام(رحمه الله علیه) این بود که توانستند آن بحث‌های نظری را در فرمت نظام سیاسی ـ اجتماعی پیاده کنند. در واقع خود امام اهل تسری این مباحث نظری به عرصه اجتماع و حکومت بود و این کار را رقم زد. اما حوزه در این زمینه با ایشان همراهی نکرد. آن‏ها برای این عدم همراهی دلایل برای خودشان موجّهی نیز داشتند.

دلیل اوّل: بسیاری از علما باور نمی‌کردند و هنوز هم باور ندارند و معتقدند که آنچه امام رقم زد، دولت مستعجل است؛ فلذا اساساً با ایده و نظر امام ارتباط برقرار نکردند.

دلیل دوّم: بخشی از علما نیز که با ایده امام(رحمه الله علیه) ارتباط گرفتند به دلیل وجود مشکل دیگری که به نظر ما مانع ساختاری یا مانع روشی است، عملاً طرحی مناسب منطبق با موضع‏گیری این گروه طراحی نشده است.

عدم تغییر ساختار تعامل دستگاه فقاهت و نظام اجتماعی در مقیاس حکومت. حوزه ما قبل از انقلاب نیز همین ساختاری را داشت که حوزه کنونی ما دارای آن است. سبک بحث‌ها و موضوعات بحث‏ها در آن زمان نیز همانند همین مدل بوده و اتفاق خاصی نیفتاده است.

تشریفاتی بودن رابطه بین حوزه و ادارات. نرم‌افزار اداره اجتماع در فرمت ساختار نظام سیاسی به گونه‌ای تعریف نشده است که هم شما موظف باشید و هم آن مسئول اداره مؤظف باشد که مستنبطات فقهی شما را در ساحت اجرا، مورد استفاده قرار دهد. هنوز اعتبار ما در ادارات، اعتبار تشریفاتی است و به این مسأله بستگی دارد که رئیس اداره کناری ما تا چه اندازه فرد متدینی باشد و تا چه اندازه از ما شناخت داشته باشد.

نمونه‏‌هایی از تشریفاتی بودن رابطه بین حوزه و دولت

نمونه اوّل: آیت‌الله مکارم به واسطه آقای ذوالنّور پیامی را مبنی بر ضعیف شدن رابطه حوزه و دولت و ضرورت گفتگو فیمابین به رئیس جمهور ابلاغ کردند. رئیس جمهور ضمن اعلام عدم موافقت خویش، دلایلی را اقامه کردند.

دلیل اوّل: جامعه یک ولی دارد و اگر نقدی دارید به ایشان بگویید که در این صورت به بنده خواهند گفت و موظف به اطلاعت از ایشان هستم.

دلیل دوّم: در جلساتی که رؤسای جمهور سابق با مراجع تقلید داشتند، به جز مسائل و نکات اخلاقی چیز دیگری بیان نشده است. ایشان با اظهار به وجود استاد اختصاصی اخلاق برای راهنمایی و تذکرات به هیئت دولت، تصریح کردند که حتّی اگر مراجع نظر کارشناسی نیز داشته باشند، در صورتی که یک مرجع با مرجع دیگر اختلاف نظر داشته یا تضاد داشته باشد، خواسته کدام یک اولویت داشته و باید برآورده شود؟!.

نمونه دوّم: ماجرای ورود زنان به ورزشگاه: در حالی که نظر صریح مقام معظم رهبری این است که باید شرایط ورود زنان به ورزشگاه فراهم شود، امّا فلان مرجع قبل از این که به گوش دولتمردان برساند، آن را به صورت علنی مطرح کرد.

نمونه‏‌هایی از عدم تعامل بین حوزه و دولت

۱- ارائه پیشنهاد پروژه الگوی تعامل دیانت و سیاست به آقای داود نژاد در زمان دولت احمدی نژاد و عدم تلاش از ناحیه علما و مراجع برای برقراری ارتباط با ایشان.

۲- ماجرای مرحوم آقای بیانی امام جمعه زابل. ایشان در جواب به چرایی عدم اعتراض به دزدی ادارات گفتند؛ مردم حق دارند. اما شما فرض کنید که بنده به نزد آقای فرماندار بروم و به او بگویم که شما چرا دزدی می‏‌کنید؟ اگر در این‏جا فرماندار به من بگوید که این کار چه ارتباطی به شما دارد، بنده باید در جواب چه بگویم؟ بنده برای این‏که بتوانم این کار را انجام دهم، یا باید به لحاظ ساختار نهادی جایگاهی داشته باشم تا بتوانم نامه بزنم و بگویم که این فرد به دلیل دزدی از این سمت عزل می‏شود. یا این‏که باید قشون و پول و امکاناتی داشته باشم که بتوانم در این‏جا کاری انجام دهم.

۳- ارائه پیشنهاد تشکیل گروه فقه و ورزش. ما در حوزه فقیهانی را داریم که انگیزه دارند که امر مستنبط‌شان را تا ساحت اجرایی خودشان کش بدهند، اما هیچ ظرفیت نهادی برای آن تعریف نشده است. در واقع سیستم ادارات ما به گونه‏ای چیده نشده است که اگر فقه بخواهد در آن ورود داشته باشد، بتواند این کار را انجام دهد. مؤسسه ما قصد داشت که گروه فقه و ورزش را راه‌‏اندازی کند. به همین جهت از بزرگوار و فاضلی خواستیم تا در این زمینه فعالیت کند. اکنون ایشان نزدیک به دو سال است که در این زمینه فعالیت می‌‏کنند. در عین حال استقبالی از سوی معاون فرهنگی وزارت ورزش صورت نگرفته است.

خلاصه: وجود این درهای بسته در سیستم اداری ما از یک طرف باعث شده است که اگر تعدادی از فقهای ما نیز با امام (ره) نسبتی برقرار کردند و به لحاظ علمی حسی گرفتند و دغدغه‌ای پیدا کردند که امام فرمود: فقه، علم اداره اجتماع است و به این فکر افتادند که به واسطه فقه باید اجتماع را اداره کنند، با درهای بسته روبه‏رو شدند و دلسرد و ناامید شدند. اکنون فقه ما چه نسبتی با اداره اجتماع دارد؟ این مهم‌ترین سؤال ما است.

چرایی سکولار بودن حوزه: نتیجه عدم تغییر و عدم رشد دستگاه فقاهت بعد از انقلاب این می‌شود که وقتی حضرت آقا وارد حوزه‌ای می‏‌شوند، تک‌تک افراد آن حوزه را که نگاه می‌‏کند، اکثریت قریب به اتفاق آن‏ها را افراد دلسوز و متدین تشکیل می‏‌دهند و بخش قابل توجهی از آن‏ها فاضل هستند. اما وقتی ایشان به خروجی این حوزه نگاه می‌کند، سمفونی که می‌گیرد این است؛ «حوزه سکولار است». یعنی تا زمانی که به تک‌تک افراد می‏نگرد، هیچ یک سکولار نیستند و حوزه نیز کار خود را به خوبی انجام می‏‌دهد؛ یعنی درس می‌خوانند، درس می‌دهند، پژوهش می‌کنند و افراد نیز در نگاه شخصی افراد خوبی هستند و دل‏شان برای نظام اسلامی و برای مردم می‌تپد، اما چه چیزی باعث می‏شود که حضرت آقا در یک نگاه کلی حوزه را سکولار می‌‏خواند؟ زمانی حضرت آقا این سخن را می‏‌گوید که می‏بیند هیچ آبی از حوزه و پژوهش‌هایش برای حل مسائل کشور گرم نمی‌شود. به طور خلاصه دلایلی را می‌توان بر این ادعا ارائه نمود.

عدم کارآیی پژوهش‏های حوزه برای حل مسائل کشور در کلیّت آن. علیرغم این که فقه، علم اداره اجتماع است اگر بخواهیم جامعه را فقهی اداره کنیم، چه تراثی در این زمینه وجود دارد که بگوییم: این فقه امنیّت است یا فقه گردشگری و یا فقه محیط زیست است.

عدم امکان دیالوگ با لایه متدیّن اجتماع. حسب تحقیقات و بحث‌های آینده‌پژوهی ما، ما در آینده نه چندان دور امکان تخاطب و دیالوگ را با لایه متدین اجتماع از دست می‌دهیم. در واقع سخن من در رابطه با از دست دادن لایه سکولار بی‌دین اجتماع نیست؛ بلکه می‏گویم که ما در آینده امکان دیالوگ با لایه متدین اجتماع را نیز از دست می‏دهیم.

غرق شدن در انتزاعیات و سپردن مدیریت جامعه به افراد دیگر. ما و جامعه ما به اندازه‏ای در انتزاعیات خود غرق شده‏ایم که افراد دیگری اداره و مدیریت جامعه ما را بر عهده گرفته‏اند و آن را مدیریت می‏کنند. سکولاریزم فقهی که اکنون در حوزه جریان ما مطرح می‌شود و ما در این زمینه به صورت مکرر جلساتی برگزار کردیم و گفتیم معنایش این است که خود فقه، در گذشته فقه فردی بوده و دایره مأموریتی داشته است. اکنون بعد از انقلاب خود فقه هر یک از حیطه ‏های خود را به روان‏شناس و حقوقدان و غیره سپرده است تا آن‏ها انجام دهند. اکنون تمامی آن چیزی را که علم حقوق امروز در کشور ما انجام می‌دهد، در گذشته فقهای ما انجام می‌دادند و تمامی آنچه را که روان‌شناس‌های ما در کشور انجام می‌دهند، در گذشته علمای اخلاق و فقهای ما انجام می‌دادند.

پرسش‌های حضّار

پرسش: در صورتی که فرد بخواهد به جایی این که سراغ حقوقدانان یا روان‏شناس‏‌ها برود به سراغ علمای دین برود، آیا خلاف فقه است؟  یا این که علماء نظارت بکنند، خلاف فقه است؟

استاد رهدار: شما هر اداره ‏ای را که دوست دارید در نظر بگیرید. رؤسای اداره و معاونینش و حتی مدیرکل‌ها و مدیرانش را شما تأیید می‏کنید. بدنه آن اداره را نیز من فقیه تأیید می‌کنم. حال در رقابت ببینید که آیا شما برنده خواهید بود یا من برنده خواهم شد؟

توضیح: اکنون نیز ما تنها در سیستم وزارت کشور حدود شصت هزار مدیر داریم. شما فرض کنید که وزیر کشور ما در این چهل سال همواره آخوند باشد. همچنین فرض کنید که تمامی استاندارهای ما نیز آخوند باشند. کار که بر روی پاشنه این افراد نمی‌چرخد. این مجموعه نیاز به شصت هزار مدیر متدین و ملتزم به حکم فقیه دارد تا بتوانند کار را پیش ببرند. پیچیدگی جامعه امروز را نباید ساده‌انگارانه تحلیل کنیم و بگوییم که من فقیه نظارت بکنم، کافی است.

تفاوت بین ولایت فقیه و نظارت فقیه در اندیشه امام (ره): در این زمینه چند پرسش وجود دارد؟

پرسش اوّل: شما حاکم متدینی را در رأس قرار دهید. این فرد متدین خودش فقیه نیست ولی می‌گوید که فقیه هر چه بگوید او نیز اجرا می‏کند. حال در جایی فقیه به او می‏گوید که شما باید این کار را انجام دهید و حاکم آن را نمی‏پذیرد. در این‏جا فقیه چه کاری می‏تواند انجام دهد؟ آیا او دارای ارتش است یا قدرت دیگری دارد که بتواند حاکم را اجبار به عمل کند؟ امام فرمود که قدرت حکومت باید یک بار تحلیل و بررسی شود که آیا الگوی نظارت در این زمان جوابگو است یا خیر؟ شما وقتی تمامی کار را به دیگران بسپارید، آن‏ها دوست دارند که کار را با بینش، کارشناسی، نظرات و الگوی‏های خویش پیش ببرند. این درست همانند همین فضایی است که اکنون وزارت ارشاد یا برخی از وزارت‏خانه‏های ما به آن دچار شده‏اند و در نتیجه مورد اعتراض واقع می‏شوند. در این وزارت‏خانه‏ها وقتی کار با این افراد پیش می‏رود، نظارت تا چه میزان می‏تواند در این‏جا کارایی داشته باشد؟ بهترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است.

پرسش دوّم: در قبل از انقلاب، ساختار فقاهت، نظارتی بود امّا اکنون برای انقلاب با صرف نظارت چه کاری توانستیم انجام بدهیم؟ اکنون آقای سیستانی ضمن آن‏که علاوه بر نظارت، خودش نیز اعمال ولایت می‏کند، اما با این وجود حوزه نجف سازمانی همانند سازمان تبلیغات ما ندارد. یعنی در نجف در ایام محرم هیچ مرکزی وجود ندارد که بخواهد طلبه به شهرها و روستاها اعزام کند و از آن‏ها بخواهد که به فلان شهر یا روستا بروند و سخنرانی داشته باشند. البته منظور من این نیست که اکنون مشکل کنونی ما اعزام روحانیون است. مشکل ما نظام اجتماعی است. ما باید بدانیم که نظام اجتماعی به لحاظ دینی چ‏گونه رشد می‏کند.

پرسش: آیا با نظام  عقلاء نمی‌‏‏توانیم کار را پیش ببیریم؟

استاد رهدار: به نظر شما تفاوت میان نظام عقلایی که شما می‌گویید با عرف چیست؟ آن چیزی که شما نظام عقلایی می‏نامید، عرف نام دارد نه عاقل دینی. به عبارت روشن‌تر افرادی که در نظام و سیستم اداری نام‌شان را عاقل می‌گذارند، عقلایی که در فقه می‌خوانیم، نیستند. ما نباید میان عقلایی که در فقه بیان می‏شود که می‌‏گوید سیره عقلاء این است و یا بنای عقلا این است، با عقلایی که امروزه در ادارات مطرح می‏کنند، خلط کنیم. این دو تنها از نظر لفظی یکی هستند اما از نظر معنایی یکی نیستند. آن چیزی که از دستگاه فقاهت ما تطبیق می‌خورد و بر روی آن کارشناسی انجام می‏شود، عرف است. حال باید دید که عرف در فقه چه جایگاهی دارد؟ در نظام اداره نیز همین جایگاه بر آن اعتبار می‏‌شود. ممکن است در دستگاه فقاهت بزرگواری، عرف پررنگ باشد و بگوید من همان را تأیید می‌کنم. در این امر حرفی نیست.

پرسش: در فقه حکومتی یا فقه دولت از فقه کدام یک از مراجع باید استفاده کنیم؟

استاد رهدار: آن چیزی را که حقیر از بعضی از اساتیدمان الهام گرفتم و ایرادهای آن‏ها را برطرف کردم و منتشر کردم، این است که ما در دستگاه حاکمه‌مان باید یک مرکز دکتورینال فقهی راه ‏اندازی کنیم. جایی که تمام امور مستنبط به آن‏جا بیاید و در آن‏جا نیز میز بزرگی وجود داشته باشد که تمامی این‏ها در آنجا قرار گیرد و مسائل اجرایی کشور از این مرکز تقاضا شود. اکنون سیستم اجتماعی ما چه‏گونه می‌تواند این مشکل خود را برطرف کند؟ فقه که نتوانسته است برای همه مسائل اجتماعی در داخل کشور مطلب تولید کند. ما می‏بینیم که در جاهایی که فقه تولیدهایی داشته،‌ به بهترین نحو پیش می‏رویم. اما در جاهایی که فقه تولید نکرده است، با استفاده از عرف دانشگاهی غربی آن را پیش می‏بریم. لذا بهترین راه حل در این زمینه ایده مرحوم شهید صدر مبنی بر «دستگاه فقاهت جمعی» است. یعنی در زمانه‌ای که فقه ما کاملاً متورم نشده است تا ما بتوانیم همه مسائل را با آن حل کنیم، ما به جای عرف دانشگاهی غربی که صدها جلد کتاب در رابطه با آن نوشتیم و گفتیم که بنیان‌هایش از ما نیست و ضد ما است، لازم داریم که اجتماع را بر پایه مطلق فقه حل کنیم. مسأله‌ای از جامعه به این دستگاه فقاهت وارد می‌شود و گاهی با فتوا و مستنبط یک فقیه خاص کاملاً تطبیق می‌خورد و ما همان را اجرایی می‌کنیم؛ زیرا مبانی تا هشتاد درصد مشترک است. یا اینکه تطبیق نمی‌خورد و با ترکیب این‌ها پاسخ داده می‌شود.

بیان دلیل: مشکلات اجتماع را باید بر پایه مطلقِ فقه، حل کرد و نمی‏توان بر پایه فقه معیار این کار را انجام داد؛ زیرا هیچ فقه معیاری نداریم که ادعا کند: پیچیدگی‌های جامعه امروز را یک تنه می‌تواند خودش برطرف کند.

پرسش: گاهی این فتاوا با یکدیگر تعارض مستقیم دارند، در این موارد ما باید چه کاری انجام دهیم؟

استاد رهدار: این تعارض از نظر کمی و کیفی نسبت به تعارضی که دستگاه فقاهت ما با خروجی علوم انسانی غربی دارد، کمتر است. این‌که علوم انسانی موجودی که می‌خوانیم و اتفاقاً فارغ‏التحصیل‌های این رشته را عقلا می‏نامیم، این علوم انسانی، علوم انسانی اسلامی نیست. اگر مفروض می‌گیرید من دیگر بر روی آن بحث نمی‏کنم. اما اگر می‏خواهید آن را فرضیه بگیرید، خود آن جای بحث دارد. یعنی ساعت‌ها باید بحث کنید که علوم انسانی موجود که اکنون می‌خوانیم، نسبتش با دین چیست؟ ما معتقد هستیم که در کل ضددین است و جزئیاتش فایده ندارد.

فرضیه: علوم انسانی، اسلامی نیست و در کل ضد دین است و جزئیاتش فایده ندارد. به علت اسلامی نبودن علوم انسانی، عقلای نظام پروژه انقلاب فرهنگی را رقم زدند، امّا به جهت وقوع جنگ نتوانستند کار مهمی انجام دهند. اکنون به چه دلیل پروژه تحول علوم انسانی به عنوان پروژه‌های کلان فکری جامعه ما تبدیل شده است؟ به خاطر این‏که هر چه پیش‏تر می‏رویم، انقلاب نیز خودش را به تفصیل می‏رساند.

در مقابل هرچه برون‏داد علوم انسانی غربی به تفصیل می‌رسد، تضادهایش بیش‏تر خود را نشان می‌دهد. اکنون ما به مرحله تضاد رسیده‏ایم و هیچ راهی نداریم. علوم انسانی مجموعه‏ای از گزاره‏های غیرمرتبط نیست که شما از من بپرسید. علوم انسانی غربی یک پکی است که گزاره‏های آن به هم مرتبط است و دارای یک نظام ارزشی است که بر گزاره‌های آن حاکم است و هرچه برون‏داد آن بیشتر شود، تضادهایش بیشتر می‌شود.

هنگامی که به سراغ علوم انسانی می‏رویم و گزاره‏ای را بیرون می‏کشیم، متوجّه می‏شویم که این گزاره هیچ مشکلی ندارد. این واقعاً درست است. آن گزاره به تنهایی هیچ ایرادی ندارد؛ اما زمانی که در یک مجموعه و سیستم قرار می‏گیرد، نمی‏تواند به درستی عمل کند. این سیستم دارای یک نظام ارزشی است که بر آن حاکم است. به همین علت وقتی در پک می‌آید، همان گزاره‏ای که در بیرون به صورت جدا هیچ مشکلی نداشت، زمانی که در این پک مورد ارزیابی قرار می‏گیرد، اخلال ایجاد می‏کند و سیستم را خراب می‏کند.

بسیاری از چیزها در دنیای غرب وجود دارند که وقتی ما آن‏ها را در کانتکس غرب مطالعه می‏کنیم، مثبت هستند. اگر شما سکولاریزم را در تاریخ غرب به هر نحوی مطالعه کنید یک حرکت رو به جلو است. ولی بسیار امر واضحی است که همین سکولاریزم در عالم اسلامی یک امر منفی است.

چند پرسش با مضمون مرتبط.

پرسش اوّل: نسبت غرب زمان ما با جامعه جاهلیت در چیست؟

پرسش دوّم: آیا پیامبر اسلام تمامی آنچه که در زمان جاهلیّت وجود داشت را کنار گذاشتند و اسلام جدیدی آوردند یا آن‏که انتخاب و گزینش کردند و آنچه را که خوب بود، انتخاب کردند؟

پرسش سوّم: آیا نمی‏توان با نظام جاهلی امروز نیز تعامل کرد و خوبی‏های جامعه غربی را گرفت و بدی‏ هایش را رها کرد؟

پاسخ‏های استاد رهدار

پاسخ اوّل: از دیدگاه غربی‏ها جوامع بدوی، جوامع مکانیکی بودند و امروزه جوامع ارگانیکی هستند. جوامع مکانیکی و اجزاء آن ـ برخلاف جوامع ارگانیکی که اجزای مختلف آن همدیگر و کلّ را پشتیبانی می‌کنند ـ نمی‌توانند از یکدیگر پشتیبانی کنند. اکنون به گونه ‏ای شده است که ورزش غرب از فلسفه‌ غرب پشتیبانی می‌کند و فلسفه از سیاست، سیاست از تکنیک و تکنیک از مدیریت پشتیبانی می‏کند.

پاسخ دوّم: از لحاظ نظری دستگاه جاهلیت در ذهن پیغمبر خاتم در کل باطل است و به لحاظ عملی پیغمبر خاتم شیب گذار از دستگاه جاهلیت ایجاد می‌کند و وقتی هم در نهایت شما به صورت پسینی اسلام را مطالعه می‌کنید، هیچ چیز اسلام با هیچ چیز جاهلیت تشابه ندارد. اسلام چه چیزی را از دنیای جاهلیت امضا کردیم؟ به‏عنوان مثال؛ بیان می‏کنند که شما بئر را امضا کردید. حال باید دید که ما بئر را در کجا امضا کردیم؟ ما در فرآیند اسلام برای بئر ده مورد قید و شرط گذاشتیم و آن را به چیز دیگری تبدیل کردیم. در زمان جاهلیت سنت‏هایی وجود داشت که ما در مقام عمل و در گام اول پذیرفتیم که به تناسب بسط و قدرت تصرف خود به آن قیدهایی وارد کردیم و در نهایت چیزی که به دست آوردیم تنها از لحاظ اشتراک لفظی با آن کلمه یکی بود.

مقایسه بین عملکرد پیامبر (ص) در زمان جاهلیت و انقلاب اسلامی

اکنون نسبت ما با غرب همانند همین است. ما می‌خواستیم در علوم غربی تصرف کنیم که جنگ به وجود آمد و در نتیجه ما ناچار شدیم که به همان چیزهایی که در گذشته بود، اکتفا کنیم و در آن زمان به مسأله جنگ بپردازیم. چرا که این وضعیت با تمام بدی‏هایی که داشت، بهتر از نبودنش از اساس بود. بعد از جنگ نیز زمانی که خواستیم پروژه تحول علوم انسانی را برپا کنیم، دانشگاه‌ها را تعطیل نکردیم و شیب گذار ایجاد کردیم. پیغمبر خاتم هم شیب گذار ایجاد کرد. اکنون غرب به لحاظ عملی صد در صد ضد ما است و ما نمی‌توانیم همه درها را ببندیم. پس شیب گذار ایجاد کردیم. پروژه تحول علوم انسانی نیز زمینه چنین چیزی است.

اگر ما بخواهیم تلفیق کنیم و سر و ته علوم غربی را بزنیم و از میان آن‏ها گزینش کنیم و آیه یا روایت به علمی مانند روان‌شناسی اضافه کنیم، موفق نخواهیم بود؛ زیرا غرب قدرتمندتر از این است و این اجازه را به ما نمی‏دهد. بسیار ساده‌انگارانه است که ما بگوییم، منتظر می‏مانیم تا غرب زحمت لازم را بکشد و تولید علم کند، آن‏گاه من از میان آن علوم، علوم خوب را تفکیک می‏کنم و علوم بد را رها می‏کنم. غرب به هیچ وجه اجازه این کار را نمی‌دهد. حتی اگر روزی هم برسد که غرب این اجازه را صادر کند، باز هم این امکان وجود ندارد. چرا که خروجی نظام ارزشی آن‏ها تبدیل به این علوم شده است. حدود صد و پنجاه سال است که کشورهای مختلفی در دنیای غیر غربی می‌خواهند غرب را گزینش کنند و عقلای همه این کشورها نظرشان همین بوده که خوبی‌های غرب را گزینش کنند و قرار نبوده است که بدی‌های غرب را گزینش کنند؛ اما نتوانستند صرفاً خروجی خوبی‌های آن را گزینش کنند. مگر این امکان وجود دارد که شما خوبی کارخانه را بیاورید و دودش را نیاورید؟ مگر شما می‌توانید موبایل را بیاورید و جوک‌های داخل آن را نیاورید یا مضرت دیگر آن را؟ می‏بینید که شما در همین پدیده ساده نمی‌توانید تصرف کنید، حال چه‏گونه انتظار دارید که در کل این نظام پیچیده غربی بتوانید تصرف کنید.

نظام برساخته غرب، دارای یک اقتضائاتی است که به نظر بنده ذاتی است و در عین حال که معتقد هستم اقتضای ذاتی است، معتقد هستم که اندیشه اسلامی این غنا و قوت را دارد که در آن شکاف ایجاد کند، در آن تصرف کند و قلب مؤید در آن ایجاد کند. همچنان که شخص پیغمبر خاتم در کافر انقلاب ایجاد می‌کند و او را مؤمن می‌کند. ما نیز می‏توانیم در دستگاه رقیب خودمان تصرّف ایجاد کنیم و قلب ماهیت ایجاد کنیم.

بین دانش و ارزش در قرن بیستم تفکیکی وجود ندارد، بلکه اعتقاد به تفکیک این دو مربوط به قرون ۱۸ و ۱۹ می‏باشد و امروزه تلقی این نیست که تکنولوژی خنثی است. پس اینطور نیست که گفته شود؛ این ابزار در دست شما است و شما می‏توانید با آن هر چیزی را که خواستید بسازید و اگر نخواستید آن را انجام ندهید.

ادعا و مفروض من این است که علوم انسانی موجود در دانشگاه‌های ما ربطی به دین ندارد. این معدود افرادی را که شما در دانشگاه‏ها می‏بینید که درس می‌خوانند و هنوز بچه مسلمان هستند، ربطی به نظام دانشگاهی ما ندارد و مربوط به تربیت خانوادگی آن‏ها است. یا در بعضی از موارد نیز مربوط به کانون‏های تربیتی بیرون از دانشگاه است. وگرنه شما این مسأله را در نظر بگیرید که دوستان ما بعد از انقلاب با همه زحماتی که کشیدند، حکومت پشتیبانی می‌کند، تبلیغات پشتیبانی می‌کند، اساتید دانشگاه‌ها که خود ما هستیم و کس دیگری نیست، اما با تمام این موارد باز هم سکولار می‏شود. ما که استاد دانشگاه از بیرون نیاورده‏ایم. بنابراین چرا خروجی دانشگاه‌های ما به صورت آشکارا سکولار می‌شود؟

پرسش چهارم: آیا به نظر شما حوزه کنونی ما سکولار نشده است؟

استاد رهدار: حوزه ما که اکنون سکولار است، ضرورتاً به خاطر محتوای کتاب‏های درسی نیست؛ چرا که محتوای کتاب‏های درسی ما در حوزه سکولار نیستند؛ به خاطر افرادش نیز نیست؛ بلکه به خاطر ساختار حوزه است. گاهی اوقات وقتی شما ساختار را جابه‌جا می‌کنید، نتیجه به کلی تغییر می‏کند.

ما محتواهای اسلامی قوی و زیبایی را در حوزه‌های‌مان می‌آوریم که در قالب‌هایی زده می‏شود که سطح آن قالب از محتوا پایین‌تر است و به اصطلاح محتوا تابع قالب‌هایی است که خروجی سکولار دارد.

پرسش پنجم: آیا این حوزه می‌تواند فقهی را تولید کند که توان اداره جامعه را داشته باشد؟

استاد رهدار: ما در بهترین شرایط برای مسائل نظام غرب پاسخ‏های اسلامی پیدا می‏کنیم. اکنون در قم طبق باور حقیر، محتواهای فقهی که به درد اداره اجتماع بخورد، کم نداریم. زمانی آقای مکارم فرمودند که این بی‌انصافی است اگر ما بگوییم در داخل حوزه کاری برای نظام و اجتماع انجام ندادیم. به نظر حقیر ما کتاب‏های فراوانی در رابطه با فقه داریم و فرمایشات بزرگواران در سطح تولید محتوا، درست است و کارهای زیادی در این زمینه صورت گرفته است. لکن قصه این‌جا است که همه آن‌ها در قم دفن شده است. کارویژه قم و در کل حوزه‌های علمیه ما اکنون پر از افراد عمیق غیرمفید شده‏اند که بیش از ۲۰ سال الی ۴۰ سال درس خوانده‏اند و در نهایت امر نیز به حل مسائلی می‏پردازند که زمین آن توسط کس دیگری طراحی کرده است و از جنس کارویژه حوزه نیست. به‏عنوان مثال؛ در دانشگاه‌ها اساتید ما در بهترین شرایط به مسائلی از دانشجویان پاسخ می‏دهند که آن مسائل در عین اسلامی بودن، برای ما مسأله نیستند و این مسائل مربوط به عالم دیگری است و این در حالی است که مسائل جدی حوزه بر روی زمین مانده‏اند.

ما بعد از آن‏که انقلاب اسلامی را تولید کردیم، پیش‌نویس قانون اساسی کشور را به مرحوم آقای حبیبی دادیم که درس‌خوانده غربی بود، بنویسد. چرا؟ چون ما استراتژیست نیستیم و تنها یاد گرفته‏ایم که حل مسأله کنیم. غافل از این‌که اگر شما این مسأله را در این کانتکس حل کنید یا در کانتکس دیگری حل کنید، به نتایج بسیار متفاوتی از هم دست می‏یابید. در واقع ما علم می‌خوانیم اما مدیریت علم را نمی‏خوانیم. ما باید علم بخوانیم و بتوانیم مسأله حل کنیم. ولی این تنها کار ما نیست. ما علم را آموخته‏ایم و یاد گرفته‏ایم که مسأله‏های علمی را نیز حل کنیم؛ اما یاد نگرفته‏ایم که چه‏گونه باید این علم را مدیریت کنیم.

مثال اول: شما اکنون به راحتی می‏توانید به تمامی سؤالاتی که در مدرسه از شما می‏پرسند، پاسخ دهید، اما طرح نظام تعلیم و تربیت دینی ندارید.

مثال دوم: روزی که مرحوم آقای شیخ عبدالکریم از اراک راهی قم شده بود،‌ در همان زمان فقیه بزرگوار دیگری در همین تراز نیز وارد قم شده باشد. دو ماه بعد از ورود این‌ها با هم جلسه‌ای می‌گذارند و آقای شیخ عبدالکریم از آن فقیه می‏پرسد که شما چه کاری انجام می‏دهید؟ ایشان نیز پاسخ بدهند که الحمدلله زمانی که من وارد قم شدم، دوستان زحمت کشیدند و کلاس درسی برای من دایر کردند و من مشغول تدریس در آن کلاس هستم. اکنون نیز بعد از گذشت دو ماه که تمامی روزها حتی روزهای جمعه کلاس داشتم، درس کفایه را به پایان رساندم. اتفاقاً استقبال خوبی نیز از کلاس به عمل آمد. سپس ایشان از شیخ عبدالکریم بپرسد که شما در این مدت چه کاری انجام دادید؟ ایشان نیز بگوید که من وقتی به قم آمدم، گشتم، صحبت کردم، جلساتی کار کردم؛ اما فرصتی پیش نیامد که بخواهم درس فقه اصول را راه‏اندازی کنم. ولی طرح یک حوزه علمیه را ریخته‏ام. می‏بینید که در این‏جا شیخ عبدالکریم فقیهی است که کانتکس می‌سازد و آن دیگری فقیهی است که مسأله، حل می‌کند. اکنون حوزه از روش فقیه اول استفاده می‏کند.

پرسش ششم: به نظر شما فقه می‌تواند ساختارساز باشد؟

استاد رهدار: تمامی روایاتی که اکنون در رابطه با دوره غیبت وجود دارد که ما را برای این دوره آماده کرده است تا بدانیم که در این زمان باید چه کارهایی انجام دهیم، از مجموعه فرمایشات آن بزرگوارن این‌گونه استنباط می‌شود که در دوره غیبت شما باید گوش خود را به فقیه بسپارید. آن‏ها هیچ‏گاه نگفتند که شما در این دوره باید به دنبال محصل، مورخ و یا متکلم بروید. چرا که آن‌ها عالم دین هستند و قرآن را تفسیر می‌کنند. معصوم نگفته است که در دوره غیبت به سراغ مفسر بروید.

من معتقد هستم که دستگاه دین به معنای عام که در آن کلام، حدیث، تاریخ و فقه وجود دارد، مرادش همگی این‏ها بوده است. اما زمانی که می‌خواهد تبدیل به منسک اجتماعی شود، لابد و لاجرم باید از دالان فقه اصغر که همین فقه موجود ما است، عبور کند. تنها علمی که در معارف اسلامی ما منسک‌ساز است، فقه اصغر است و فقه اکبر نیست. اگر معصوم فرموده است که شما در عصر غیبت اداره جامعه را به فقیه بسپارید، وصل این‌جا مُشعِر علیّت است. یعنی این‌که معصوم مفروض گرفته است که فقه ظرفیت و توان اداره اجتماع را دارد که من می‌گویم شما مدیریت را به فقیه بدهید.

پرسش هفتم: شما می‏گویید فقه معنای عامی دارد و باید در آن علوم مختلفی لحاظ شود. امّا فقه امروز ما که نه تفسیر دارد و نه بسیاری از علوم دیگر را تفسیر می‏کند؟

استاد رهدار: فقه موجود نمی‌تواند بسیاری از علوم را تفسیر کند؛ به همین علت هم من معتقد هستم که حوزه قم در قم دفن شده و تا تهران هم نرسیده است تا چه رسد به این‏که بخواهیم آن را در جهان گسترش دهیم. این فقه موجود است نه فقهی که از آن بحث می‌کنیم. امام (ره) که می‌فرماید فقه، علم اداره اجتماع است؛ فقه موجود را نمی‌گوید.

پرسش هشتم: امّا ما با همین فقه موجود انقلاب کردیم؟

استاد رهدار: درست است. ما با همین فقه موجود انقلاب کردیم. امّا همیشه به یاد داشته باشید که انقلاب کردن کار سختی است و البته گاهی آسان حاصل می‌شود اما آن چیزی که بسیار صعب و دشوار است، نگه داشتن و اداره کردن آن انقلاب است.

شما گاهی اوقات می‌خواهید بگویید که ما بایستی فقه را به تمامی عرصه‏ها بکشانیم. امّا وقتی از شما پرسیده می‏شود که با کدام نظام فکری ـ فقهی قصد دارید این کار را انجام دهید، از میان تمامی علوم مستخرج و مستنبط از آموزه‏های وحیانی که شامل تفسیر، کلام، فلسفه و فقه است، تنها فقه را انتخاب می‏کنید.

در بحث تحول در فقه می‌گوییم که این تحول دارای سطوحی است. گاهی جنس تحول از جنس مسائل مستحدثه است. یعنی تا دیروز تمامی مسأله‌هایی که بر روی آن‌ها فکر می‌کردیم، هزار نوع بود و اکنون به هزار و دویست مورد افزوده شده است. حال موضوع جدیدتری نیز به میان آمده که ما به آن موضوع جدید نیز فکر می‌کنیم. گاهی نیز قرار است که باب جدیدی به وجود بیاید. بابی که تا دیروز از اساس در فقه وجود نداشت. همانند فقه فضای مجازی که از این دسته است. در این فضا شما ممکن است که در ابتدا موضوع‌شناسی کنید. من پرسش می‌کنم که موضوع‌شناسی بُعد حکم‌شناسی است یا جزء آن است؟ اگر جزء آن باشد، در روند فقاهت قبلی ما موضوع‌شناسی کار فقیه نبوده و کار کارشناس بوده است. اگر گفتم موضوع‌شناسی بُعد حکم‌شناسی است، در آن صورت کار فقیه همان اول کار بوده است. اکنون ما جدّاً معتقد به این هستیم که یکی از کلاه‌هایی که بر سر قم می‌رود، این است که قم به این حرف قدیمی از نظر ما قطعی‏البطلان تن داده که گفته است موضوع‌شناسی کار کارشناس است. ما معتقد هستیم که موضوع‌شناسی بُعد حکم‌شناسی است و کار خود فقیه است. البته وقتی فقیه موضوع‌شناسی می‌کند، منعی ندارد که کارشناسانی را به خدمت بگیرد. این کار نیاز به برنامه‏ای دارد که در همان ابتدای کار متفاوت است.

البته در اینجا یک تفاوت روشی نیز بین مکتب نجف و قم وجود دارد.

مکتب نجف: شاخص آن مرحوم خوئی است که از آن به عنوان مکتب ریاضی تعبیر می‏شود.

مکتب قم: شاخص آن امام (ره) است که از آن به مکتب تجمیع قرائن یاد می‏شود. در مکتب قم علاوه بر بررسی سند و دلالت احادیث در یک مسأله، باید به روح و سمفونی آن‏ها نیز توجّه شود.

به کار بردن منطق فازی در در دستگاه فقاهت به جای منطق ارسطویی (صفر و یک): یکی از مشکلات دستگاه فقاهت به کار بردن منطق ارسطویی است، اگر ما به جای منطق ارسطویی، منطق فازی را وارد در دستگاه فقاهت وارد کنیم، اتّفاقات مهمی می‏افتد.

اوّلین اتّفاقی می‏افتد، عرف را من به راحتی می‌توانم در دستگاه شرعی سیره عقلا بیاورم و زیر آن بسیاری از کارها را بیاورم. در مقیاس حکومتی دست فقیه باز می‌شود و قدرت تصرّف او بالاتر می‏رود.

امروزه فقه ما فردی تنظیم شده است. اگر امروز فقه می‌خواهد حکومت را اداره کند، باید حکومتی تنظیم شود. ولی مشکل این‌ها این است که همانند یک پیرزن مدام آن را آرایش می‏کنند تا زیبا و عروس‏وار شود. امّا در نهایت ماهیت آن تغییر نمی‏کند. در واقع این امر به واسطه اتاق فکر و بررسی تمامی فتاوا و تعیین امور ولو با یک فتوای شاذ، حل نمی‏شود.

تحول در علم

تحوّل در علم دفعی صورت نخواهد گرفت، همچنین به وسیله اتاق‏های فکر نیز صورت نخواهد گرفت. علم دارای تاریخی است. ما باید ببینیم که پارادایم‌های علمی چه‏گونه جابه‏جا می‌شوند؟ گاهی یک پارادایم علمی حاکم است و فردی نسبت به آن اعتراضی انجام می‏دهد.

ما دوازده قرن بعد از غیبت امام زمان (ع) بیرون از جایگاه حکومت بودیم و به جایی عادت کردیم. وقتی ما به جایی یا چیزی عادت می‏کنیم، آن را تبدیل به هنجار می‏کنیم. یعنی در جایی که هستیم، از فقه آیه و روایت می‏آوریم و خودمان را به واسطه آن‏ها توجیه می‏کنیم.

بسیاری از این بزرگواران نمی‌توانند خودشان را از این‏جا جدا کنند. چرا؟ چون آن را برای خود تبدیل به هنجار کرده‏ایم. لذا درست است که این انتقال و این تحول در نهایت یک تحوّل اساسی است که قلب ماهیّت را پیدا می‌کند، لکن عملاً این قلب ماهیت دفعی نیست و شیب گذار است.

پرسش نهم: فقه کنونی ما می‏تواند به واسطه همین امور ساده در مسأله سیاست خارجی تکلیف بسیاری از کارها را روشن کند، بنابراین چه نیازی به تغییر در فقه موجود است؟

استاد رهدار: نظر من این است که فقه ما باید در رابطه با این مسائل بحث کند و کاری به نتیجه آن نداریم. همین که فقیه من در رابطه با این مسأله بحث کند، دیگر دانشجویی که پای سخن او نشسته است، از این‏که این مسأله یک مسأله امروزی است، خسته نمی‏شود. امّا اگر من در رابطه با مسائل انتزاعی دوره شیخ انصاری بحث کنم، دانشجوی متدیّن نیز نمی‌فهمد که چه می‌گویم و در نتیجه با بحث من ارتباط نمی‌گیرد. زمانی در یک گفت‏وگویی که با آقای سعید جلیلی داشتم،‌ بنده نام آقای علیدوست را آوردم. ایشان از من پرسیدند که ایشان چه کسی هستند؟ علت سؤالش را پرسیدم. گفت: زمانی که من رئیس شورای عالی امنیت بودم، بیش از هر کتابی، کتاب «فقه و مصلحت» ایشان به درد من می‏خورد. این در حالی است که آقای علیدوست در آن کتاب سخن اول و آخر را در مورد مصلحت بیان نکرده بود. اما فردی که در رده شورای عالی امنیت است، می‏گوید این کتاب کمک بسیار بزرگی برای من بود و تحت تأثیر آن قرار گرفته بود. اتفاقاً وقتی که به آقای علیدوست گفتم خیلی خوشحال شدند که کتابش تا این اندازه در سیستم کارآمد بوده است. اگر ما ادبیات آن را تولید کنیم، کمک بزرگی به حل مشکل کرده‏ایم.

حل‌کردن به این است که ادبیات فقهی آن مسأله را تولید کنیم؛ نه این‌که بخواهیم پاسخ دهیم که شما در این مورد باید دراز بکشید یا خیر.

پرسش دهم: آیا این امر بازگشت به اداره جامعه براساس سیستم عرف نیست؟

استاد رهدار: خیر. سخن شهید صدر در همین رابطه است.

دیدگاه شهید صدر: ایشان می‌گوید که مطلوب این است که من یعنی فردی که طراحی فقه نظامات انجام می‌دهم؛ بتوانم تمام اجزایی را که با آن روبه‏رو می‌شود، خودم به صورت مستقیم تولید کند. حال اگر در جایی من نتوانست یا وقت نکرد یا مبانی دستگاه نظری من کشش آن را نداشت، در این‏جا فعلاً آن را قفل می‏کند و نمی‌تواند استنباط کند. حال سئوالی که مطرح می‏شود، این است که باید چه کاری انجام داد؟ دو راه وجود دارد:

راه اوّل: راهی است که اکنون موجود است و آن این است که ما با عرف غربی حل می‌کنیم.

راه دوّم: از یک فقیه دیگر که ممکن است مبانی‏اش به نحو دیگری باشد، حتی اگر توجیه می‌کند، چرا که توجیه بر پایه یک فقیه است و جزو دستگاه فقهی این فقیه است، استفاده کنیم.

بیان یک نمونه: در فضای مجازی عکسی پخش می‏شد که از دو بخش تشکیل شده بود. یک بخش آن عکس آقای جلیلی خانم اشتون بود و در بخش دیگر عکس آقای ظریف و کری بود. در بخش دوم کری به نحو بسیار بدی لم و داده بود و ظریف نیز متقابلاً همان‏گونه نشسته بود. امّا در بخش اوّل عکس خانم اشتون لم داده بود و آقای جلیلی به نحو مؤدبی نشسته بود.

اگر شما از آقای ظریف بپرسید که این چه مدل نشستن است، به شما چه می‌گوید؟ او می‌گوید: مردک آمریکایی فکر کرده است که وزیر امور خارجه آمریکا است و اجازه دارد که هر غلطی خواست انجام دهد و حرمت نگه ندارد. من نیز متقابلاً همان کار را انجام دادم تا به او بفهمانم که باید حرمت خودش را خودش نگه دارد. باید وضعیّت مذاکره برابر باشد. امّا اگر به آقای جلیلی بگویید که چرا این‏گونه نشستید؟ او می‌گوید که من نماینده جمهوری اسلامی هستم. هیچ ارتباطی ندارد که طرف مقابل من چه‏گونه نشسته باشد. شاید او بخواهد دراز بکشد و یا بسیاری از کارهای دیگر را انجام دهد. من نماینده مکتبی هستم و باید با شأن مکتبم برخورد کنم.

بیان اشکال: در نمونه مذکور، اگر ما این مسأله را به دست عده‏ای از عقلا یا حقوق‏دانان بدهیم که منهای فقه تصمیم می‏گیرند، تصمیمی که می‏گیرند از چند حالت خارج نیست: یکی می‏گوید: مقابله به مثل کن؛ یکی می‏گوید: با احترام بنشین و غیره. هیچ یک از این افراد سخن بیهوده‏ای نمی‏زنند؛ بلکه امر دایر میان چند احتمال است.

پاسخ استاد رهدار: در این مسأله، موضوعی برای غرب تولید شده یا بومی است، خیلی مهم نیست. مهم این است که عده‏ای از حقوق‏دانان عقلاً قانونی را تولید کرده‏اند که اگر به درد ساختار ما بخورد، از آن استفاده می‏کنیم و اگر به درد ما نخورد، استفاده نمی‏کنیم.

بیان پرسش توسّط استاد رهدار: شما بایستی مشخص کنید که آیا منظورتان عمل‏گرایی محض (پراگماتیسم) است یا خیر؟ و شما با چه معیاری می‏خواهید بگویید که این به درد ما می‏خورد یا خیر؟

پاسخ اشکال کننده: شما نام آن را عمل‏گرایی محض بگذارید. چرا که ناظر به نتیجه و کارکردشناسانه است. در فقه سنتی شما در رابطه با موضوعی با چند روایت مواجه هستید و از همان‏ها نیز استفاده می‏کنید. ولو این‏که ناظر به نتیجه نباشد. همان کاری که امروز بانک‏داری ما انجام می‌دهد و ربا و نزول را در قالب جُعاله می‌گیرد. این است که شما در این حالت از فقه سنتی محض که جمود بر الفاظ دارد، استفاده می‌کنید. امّا زمانی است که شما می‌خواهید از روح و جان روایات استفاده کنید،کارکردگرایانه عمل می‌کنید؛ چون می‌پرسید این روایت چه بوده و آیا هنوز این کارکرد را دارد یا خیر؟ در این صورت است که عمل‌گرایانه عمل شده است.

اشکال استاد رهدار: من با عمل‌گرایی مشکلی ندارم. چون معتقد هستم که دین باید اجرا شود و اجرای آن هم کارآمد است. لذا کارآمدی را بُعد حجیّت می‌دانم. معمولاً در بحث‌های فقهی‌مان این مسأله گفته نشده است. لذا من دستگاه فقاهتی را که در عمل ناکارآمد است، غلط می‌دانم.

تاثیر دین حداکثری و دین حداقلی در فقه: اگر به دین حداکثری در حوزه کلام قائل شدیم، در حوزه فقه می‌توانیم از فقه فردی به فقه حکومتی ارتقاء دهیم. فقه حداقلی معلول کلام حداقلی است. اگر شما در کلام تصرف نکنید، حتّی اگر در فقه نیز تصرف کنید، راه به جایی نمی‌برد.

هنر امام (ره) در بحث فقه حکومتی این است که مبانی فقهی‌اش را در کلام حداکثری‌اش بست و توانست تحول ایجاد نماید. حتّی امام در رابطه با ولایت فقیه نیز به صورت کلامی بحث کرد.

نسبت فقه حداقلی و فقه حداکثری یک نسبت طولی نیست. تلقی‏های مختلف از فقه:

تلقّی اوّل: فقه موضوعات.

تلقّی دوّم: فقه نظامات.

تلقّی سوّم: فقه سرپرستی.

تلقی‏های مختلف از فقه‌حکومتی در فقه موضوعات: همان فقه احکام حکومتی است؛ یعنی هر مسأله‌ای را که ما حکومتی تلقی می‌کنیم. گاهی می‌گویند؛ فقه حکومتی فقهی است که با رویکرد حکومتی استنباط می‌شود. همچنین گاهی آن را فقهی می‌دانند که از زاویه نیازمندی‌های حکومت طرح می‌شود.

هر سه تلقّی‏های مذکور، اشتباه هستند. این تلقی‏ها راجع به فقه موضوعات قبل از این نیز وجود داشته است. بهترین مدل، همان فقه سرپرستی است که آقای میرباقری مطرح می‌کند. البته فقه نظام آقای اراکی، نیز همان فقه سرپرستی است. در فقه حکومتی قرار نیست که آیه و روایتی وارد باشد تا ادّعا کنیم که مسأله در فقه اجتماعی وارد شده است و تبدیل به فقه حکومتی گردیده است، بلکه فقه حکومتی آیه و روایت جدید نمی‌آورد؛ بلکه سطح تحلیل جدیدی را ارائه می‏کند.

موسسه فتوح اندیشه و پروژه آینده پژوهی

ما وقتی فقه آینده‌پژوهی را در مؤسسه فتوح کلید زدیم، در سال اول به سراغ یک عده از فقهای روشن همانند آقای مبلغی و آقای حیدری فسایی رفتیم و دغدغه‌مان را به آن‏ها توضیح دادیم. ایشان بسیار از این مسأله استقبال کردند که بنده واقعاً به وجد آمدم. لکن ایشان گفتند که ادبیات شما فقهی نبود و در نتیجه چه ارتباطی میان من و شما وجود دارد؟ به همین دلیل ما یک تیم هشت نفره‏ای را تشکیل دادیم تا به مدت یک سال بر روی نسبت زبان فقه و زبان علوم انسانی به عنوان علومی که مادر علم آینده‏پژوهی است، کار کردیم.

معصوم گفته است که فقیه! تو جامعه را اداره کن. حال به این فقیهی می‌گوید چه‌گونه اداره کند؟ می‌گوید: هر اتّفاقی افتاد، شما حکمش را بگویید. در غیر این صورت شما نیز آینده را از پایگاه فقه پیش‌بینی کنید و اداره کنید. ما مورد دوّم را کلید زدیم.

در جایی جلسه‌ای داشتیم که ما گفتم: فقیه این نیست که کارویژه‌اش چهل سال این باشد که کتابی را درس بدهد که شما بفهمید. فقیه کسی است که این کتاب را که صد سال قبل نوشته شده است، اوّلاً به بیان امروزی درآورد و بعد خود فقیه از دل دستگاه فقه امکان‌های اجرایی و تحقق آن را استخراج کند.

غایت علم که علم نیست. غایت فقه که فقه نیست. در غرب چه‏گونه نقد می‏زنیم و می‏گوییم ورزش برای ورزش یا علم برای علم و یا هنر برای هنر است. ما باید به همان روش نیز فقه برای فقه بودن را نقد بزنیم.

دین آمده است تا اجرا شود. اکنون ما در قم مدّعی هستیم که بعضی از فقها تنها در زمینه فقه کار می‌کنند و نسبتی با ساحت اجرا ندارند و در نتیجه بی‏سواد هستند. در واقع ساحتی از دین در ذهن این فقها مغفول مانده است.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: احمد, رهدار
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست