فقه برای جهانی شدن باید سیستمی شود/ ظرفیت تأویل در فقه

تاویل می‌تواند ضمن تحفظ بر نص گفت‌وگویی برقرار کند و ما را از زمان و مکان صدور روایت فراتر ببرد و دغدغه‌ای به نام جهانی شدن را برای ما تعبیر کند.  نظریات مختلفی برای این هدف و منظور وجود دارد. برای مثال شیخ محمد جواد مغنیه در کتاب فقه الامام الصادق می‌فرماید «اجتهاد فرآیندی است که مکانیزم تنقیح مناط بر پایه یک سری مقاصد و مسائل مثل ظهور عرفی استوار است». مرحوم امام نقش زمان و مکان را در فرآیند اجتهاد مطرح می‌کند و الگویی جدید ارائه می‌دهند.

به گزارش شبکه اجتهاد، نشست علمی «قوت‌هاقوت‌ها و ضعف‌های فقه سیاسی در مواجهه با جهانی شدن و ضعف‌های فقه سیاسی در مواجهه با جهانی شدن» با ارائه حجت‌الاسلام دکتر احمد رهدار، عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، پنج‌شنبه گذشته در سالن جلسات حوزه مدیریت دانشگاه باقرالعلوم(ع) شروع شد. اهم مطالب مطرح شده به نقل از پایگاه وسائل در ادامه تقدیم خوانندگان می‌شود:

ضرورت قلمرو سنجی گزاره‌های درون فقه

فرصت و تهدید دو مفهوم بیرون از یک پدیده است اما قوت و ضعف مربوط به مکانیزم درون یک پدیده است. من در اینجا از دو زاویه بحث را بیان می‌کنم؛ اول اینکه قبل از مراجعه به فقه، خود جهانی شدن را به عنوان بحث بکاویم، به این صورت که جهانی شدن چیست؟ الزامات، نتایج و فرآیند تحقیق در مورد جهانی شدن چیست؟ و بعد در گام دوم تطبیق بدهیم.

این تطبیق به دو صورت حاصل می‌شود؛ صورت اول این است که در فقه موجود بررسی کنیم که فقه ما در کجا با جهانی شدن نسبت می‌گیرد. و صورت دوم این است با فقه مطلوب بسنجیم. به این صورت که بگوییم جهانی شدن این است و برخی از لوازم آن در فقه موجود ما‌به‌ازاء یا راه تعامل دارد. بالقوه فقه ما یک سری مبانی و قوت‌هایی دارد که می‌تواند چیزهایی را از جهانی شدن استخراج کند.

زاویه دوم این است که با قطع نظر از اینکه جهانی شدن چیست مطالعه درونی از فقه داشته باشیم و گزاره‌های مطرح شده در درون فقه را قلمروسنجی بکنیم. مثلا فلان گزاره منطقا تا چه اندازه می‌تواند بسط پیدا کند. این روش دوم فعالانه‌تر و فقهی‌تر است، ولی در روش اول تمام بحث‌ها قابل مطرح شدن نیست در حالی که در روش دوم تمام مباحث قدرت مطرح شدن را دارند.

در بحث قوت‌ها یک نکته کلیدی وجود دارد که هم می‌تواند زیر بخش‌هایی داشته باشد و هم می‌توان به ارتکازات ذهنی اکتفا کرد. مهم‌ترین قوت فقه برای جهانی در روش اجتهادی آن است که می‌تواند از زوایای مختلف مورد بحث قرار بگیرد. این روش، روشی است که نتایج آن احکام و گزاره‌هایی دارد.

به دلیل مجموع ویژگی‌هایی که فقه ما دارد به ضمیمه استحصال احکام، مواجه شدن ما با پدیده‌ها تقریبا بدون قید است چراکه دایره مسائل مسائل مستحدثه مشخص است و ما با تمام مسائل مستحدثه مواجه می‌شویم.

عمده دیدگاه‌ها این است فقه قیدی برای مواجهه با مسائل مستحدثه ندارد. فقها در اول کار بحث می‌کنند که آیا فقه قرار است راجع به همه مسائل بشر صحبت کند یا خیر؟ در فقه شیعه ما بر این باوریم که فقه بالقوه می‌تواند راجع به همه مسائل حرف بزند و صحبتی داشته باشد.

با ظرفیت‌های موجود در روش اجتهادی می‌توان از نصوص فقه فراتر رفت

در روش اجتهادی فقه ظرفیت‌هایی وجود دارد که به ما اجازه می‌دهد که ما از منابع یا به طور دقیق‌تر از نصوص فقه فراتر برویم مثل ظرفیت تاویل در فقه. تاویل در فقه، کلام، تفسیر و غیره به کار می‌رود و فاصله عصر صدور روایات تا زمان ما را پر می‌کند. البته اگر تاویل انضباط پیدا نکند دین و فقه به جایی کشیده می‌شود که تبدیل به یک روش اباحی می‌شود.

مثلا فقه می‌تواند یک قضیه را القاء خصوصیت کند و آن را تاویل کند هر چند این کار در اجتهاد بسیار مشکل است روش تاویل فراروی می‌کند و از ظاهر روایات عبور می‌کند. گاهی ما روایاتی داریم که با مسلمات عقلی ما یا با مبانی مسلم کلامی ما و یا با قطعیات فقهی ما و یا نیز با طیفی دیگر از روایات منافات دارد. تاویل یک طیف را به نفع طیف دیگر تاویل و یا مصادره می‌کند به گونه‌ای که لفظ روایت معنای جدیدی را بر می‌تابد.

تاویل می‌تواند ضمن تحفظ بر نص گفت‌وگویی برقرار کند و ما را از زمان و مکان صدور روایت فراتر ببرد و دغدغه‌ای به نام جهانی شدن را برای ما تعبیر کند. نظریات مختلفی برای این هدف و منظور وجود دارد. برای مثال شیخ محمد جواد مغنیه در کتاب فقه الامام الصادق می‌فرماید «اجتهاد فرآیندی است که مکانیزم تنقیح مناط بر پایه یک سری مقاصد و مسائل مثل ظهور عرفی استوار است». مرحوم امام نقش زمان و مکان را در فرآیند اجتهاد مطرح می‌کند و الگویی جدید ارائه می‌دهند.

ضعف‌های فقها را نباید به گردن فقه انداخت

یک نکته مهم این است که ضعف‌های فقها را نباید به گردن فقه انداخت. یکی از ضعف‌های جدی فقه ما این است که روی منطق ارسطویی استوار است. یعنی بر اساس منطق فازی نیست اگر بر اساس منطق فازی باشد خیلی از مسائل به گونه‌ای دیگر حل می‌شود. حتی خیلی از موضوعات که خارج از فقه است در محدوده فقه قرار می‌گیرد. منطق فازی قدرت استنباط مسائل مختلف از شک تا یقین را دارد. مثلا در ظن متاخر از علم در منطق ارسطویی اطمینانی به وجود نمی‌آید ولی در منطق فازی این مسائل حل شده است.

منطق ارسطویی در تحلیل مقاصد دین ناتوان است مثلا عدالت را نمی‌تواند تحلیل فقهی کند، یا درجات عدالت را نمی‌تواند در سطوح مختلف تحلیل کند ولی منطق فازی این قدرت را دارد. فقهای ما در مقام فتوی فازی عمل کرده‌اند ولی در نظر ارسطویی عمل کرده‌اند. چون منطق پشتیبان فقه ما منطق ارسطویی است فقها قائل به عدم دخالت فقه در همه امور شده‌اند. بسیاری از مسائل ارزش‌گذاری آنها تقریبی است و با منطق ارسطویی قابل تحلیل نیست.

نکته دیگر که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که باید آسیب شناسی در مراجعه به منابع فقه صورت بگیرد. در فقه موجود از مقاصد قرآن و ظرفیت‌های آیات غفلت شده است. در حالی که فقهای زیادی داریم که قائلند که همه آیات، آیات‌الاحکام است، هر چند نتوانسته‌اند از همه آیات استنباط کنند.

در بحث حدیث روش تدریس ما در درس‌های خارج مورد نقد است. روش ما در درس خارج این است که ابتدا سراغ موضوع در روایات می‌رویم. ولی من در بحث درس خارج خود ابتدا سراغ روایت‌خوانی در موضوع مورد نظر می‌رویم، در روایت‌خوانی بحث اجتهادی نمی‌کنیم بلکه صرفا روایت می‌کنیم و بعد وارد روشی می‌رویم که فقها انجام می‌دهند که همان اقوال و ادله آنهاست.

تفاوت دو روش اجتهادی

اولین تفاوت این است که بسیاری از واژگان روایات در ادبیات فقهی از بحث جا می‌ماند، مثلا تقریبا یک چهارم روایات که درباره نماز عشاء حرف زده‌اند به جای صلاه العشاء از لفظ «صلاه العتمه» استفاده کرده اند. در اینجا مساله نظام واژگان مطرح می‌شود و مساله و مباحث فلسفه علم مطرح می‌شود و ادبیات جدیدی خلق می‌شود.

از باب مثال می‌توان به مساله عرفان پرداخت که برخی از فقهای فعلی ما بر این باور هستند که عرفان به رغم اینکه به بسط دیانت کمک می‌کند، علم عرفان به دلیل عدم تعبد به واژگان علمی ما، سکولار است. یعنی در چند صدهزار روایت معصومیت واژه انسان کامل نداریم در حالی که ما علم عرفان داریم که مقصد آن انسان کامل است.

مشکل مواجهه با حدیث

در روش مواجه با حدیث این مشکل وجود دارد که به دلیل اینکه ما از اقوال فقها به حدیث پل زده‌ایم یعنی تاریخ حدیث را مقدم کرده‌ایم نظام واژگانی متفاوتی داریم که کاستی‌هایی را به دنبال دارد.

در بحث عقل، ابتناء فقه ما بر عقل ابتناء حداقلی است. عبارت «ما حکم به العقل حکم به الشرع» از زمان آخوند(ره) مطرح شد اکثر فقهای ما در اصول این را قبول ندارند ولی در فقه آن را قبول دارند و بر طبق آن فتوا می‌دهند، لذا مراجعه به عقل طبق روایات ما، یعنی عقل وحیانی، یعنی عقل مستقل نیست و خیلی ضعیف است. اگر بخواهیم جهانی حرف بزنیم باید ابتناء خودمان را حداکثری کنیم. فقه ما باید سیستمی بشود تا بتواند جهانی بشود.

به عنوان خاتمه بحث به چند نکته اشاره می‌کنم: اول اینکه ما از فقهی صحبت می‌کنیم که می‌خواهد در مقیاس جهانی نقش ایفا کند نه اینکه فقط قم یا ایران را بخواهد اداره کند.

کارآمدی بعدی از حجیت است

دوم اینکه من معتقدم کارآمدی بعدی از حجیت است نه نتیجه آن منظور این است که یک اندیشه یا دیدگاه نظری اگر بخواهد کارآمد باشد باید امر مستنبط خود را تحقق بخشد و الا اصل استنباط غلط است بخشی از قدرت اسلام به امکان تحقق آن است. حجیت و کارآمدی در کنار یکدیگر تعریف می‌شوند.

فهم اجتماعی هم بعدی از استنباط است و قابلیت اجرا هم بعدی از اجتهاد است. یعنی مجتهد هم باید استنباط  کند و هم اجرا کند. عدم کارآمدی عدم حجیت می‌آورد البته همه مولفه‌های حجیت کارآمدی نیست.

مشکل دیگر این است که پارادایم حاکم بر دین پژوهی کنونی ما الگو محور است نه قاعده‌محور، یعنی پارادایم ما محدود به سیره است و ما به دنبال کشف قول یا فعل معصوم هستیم تا آن را تکرار کنیم ولی در پارادایم قاعده محور ما از سیره فراتر می‌رویم و در امتداد سیره حرکت می‌کنیم به این صورت که اگر امروز امام بود به چه صورت عمل می‌کرد.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: احمد, رهدار
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست