اختصاصی شبکه اجتهاد: فقه یکی از مهمترین علوم اسلامی است که حوزههای علمیه متقبل رشد و تکامل آن و تطبیق مسائلش با زمانهای مختلف هستند. اهمیت فقه در میان سایر علوم اسلامی سبب گردیده تا تقسیم مذاهب مهم اسلامی بر اساس آن شکل گیرد. اگر از مسلمان سنی سوال شود که آیا معتزله است یا اشعری، شاید نتواند پاسخی شایسته بدهد اما اگر پرسیده شود که حنفی است یا مالکی، شافعی یا حنبلی، سریعا پاسخ خواهد داد و مذهبش را مشخص خواهد کرد. این بدان معناست که فقه با هویت دینی مسلمانان عجین شده و فراتر از یک مکتب فقهی، بر مکتب کلامی نیز سایه افکنده است. در میان شیعیان نیز این امر بسیار قابل توجه است. حضور فقه در جای جای زندگی مذهبی شیعیان سبب گردیده تا بیشترین مطالبات از حوزههای علمیه امامیه در خصوص مسائل فقهی و موضوعات مربوط به آن باشد. گویا که رسالت اصلی حوزه علمیه، پاسخگویی به مسائل و مشکلات فقهی جامعه آن هم در سطح خرد و کم دامنه آن است. این مسئله میتواند نمایانگر دو جنبه باشد: اول میتواند به عدم متخصص دانستن حوزویان از سوی مطالبهگران کلان فرهنگی تعبیر شود و دوم، میتواند به معنای سطح تعاملی باشد که حوزویان برای خود تعریف کرده و رسالتشان را در این حیطه دانستهاند. اگر چنین باشد، اولین و مهمترین رسالت حوزه و حوزویان مسائل مطرح در این سطح از جامعه خواهد بود و دیگر مسائل به عنوان موضوعات دارای اولویتهای بعدی در سطح علمی حوزه به فراموشی سپرده خواهد گردید.
این امر با طرح فقه به عنوان علمی تمدن ساز از سوی حوزویان قابل جمع نیست و کار را کمی مشکل میسازد چرا که فقه تمدن ساز، در حقیقت فقه پاسخگوست نه فقه خاموش! چگونه میتوان علمی را پایه گذار تمدن در جامعه اسلامی دانست که از ورود به عرصههای مهم اجتماعی و ارائه راهکارهای عملی و جدید برای سوالات نو و تازه مطرح شده خودداری مینماید؟! بسیاری از مسائل تمدنی و تازه تأسیس وجود دارد که در سطح جامعه علمی مطرح میباشد اما فقه از ارائه راهکاری عملی برای حل آن خودداری کرده و همچنان خود را به پاسخگویی مسائل خرد و کوچک مخاطبان عمومیاش مشغول مینماید.
تاریخ فقه شیعه روزهایی را به خاطر دارد که علمای شیعه در وسط عرصههای علمی حضوری فعال داشته و در برابر هر حرکتی به تناسب، فعالیتی را پایه گذاری کرده و یا علمی را تأسیس مینمودند. لقب علامه برای برخی از این افراد، با توجه به گونههای حضور علمی آنان در عرصههای دانشی و همچنین آثاری که از خود به جای گذاردهاند، حاکی از اهمیتی است که آنان به علوم و مسائل مختلف، حتی از جنس علوم غریبه، میدادند و خود را نسبت به ورود به آن عرصه و تسلط بر مبانی آن مسئول میدانستند. در حالی که امروزه ورود به برخی عرصههای مهم علمی از سوی اهل فضل در حوزه علمیه به مثابه انتحار علمی تلقی گردیده و شخص مورد نظر، جایگاه خود را به این سبب تخریب شده مییابد؛ به طور مثال، تفسیر قرآن در گذشته از سوی برخی از شاخصترین عالمان شیعی و اهتمامی که آنان به طرح موضوعات قرآنی در سطح جامعه علمی داشتند، نشان از استحکام مطالعات آنان در شناخت مهمترین منبع استنباط احکام داشت، در حالی که امروزه، ارائه درس تفسیر در حوزههای علمیه از سوی بزرگان علمی، به حرکتی متواضعانه و البته ویرانگرِ جایگاه علمی آن عالم در سطح حوزه تعبیر میشود.
وقتی داستان، در خصوص تفسیر قرآن چنین باشد، بیشک حضور فعال در دیگر عرصههای علمی از سوی بزرگان، به امری خارج از عرف و مخرب تعبیر خواهد شد. البته این سخن به معنای مغفول ماندن اهمیت مسائلی از این دست در حوزه علمیه نیست، چرا که با تمام این مشکلات، بسیاری هستند که بدون توجه به چنین مرزهای توهمی به تکلیف خود عمل میکنند، بلکه مقصود آن است که این مسئله در حوزه علمیه به مطالبهای از سوی بدنه آن تبدیل نشده و همچنان فشارهای بسیاری را بر فعالان در این زمینهها وارد مینماید.
فقهِ صرفا مدرسی و قابل طرح در فضاهای علمی دور از جامعه، بیشباهت به داستان معروف بحث درباره تعداد دندانهای اسب بدون اقدام به شمارش واقعی آن نیست. طرح مباحث طولانی و خسته کننده و دقتهای بینتیجه بدون آنکه حاصلی در خارج داشته باشد، فقه تمدن ساز را در حد یک سرگرمی فکری تقلیل داده که تنها وقت مشتاقانش را تلف کرده و عمر پربرکتشان را در عنفوان جوانی به بیراهه کشانده و بعد از ده سال تحصیل در بالاترین مقطع علمی حوزه، نوید دستیابی به هیچ تخصصی را در این زمینه به آنان نمیدهد و حاصل تلاش بیش از یک دهه آنان را تنها به حفظ چند اصطلاح و شرح شیوای دیدگاهها و نظرات شیخ و آخوند (ره) محدود مینماید.
شاید یکی از بهترین دلایل بر وجود چنین انحرافی در روند آموزشهای فقهی، تورم بیش از حد و غیر ضروری برخی مباحث در موضوعات اصولی باشد که بدون توجه به وجه بیرونی و نتیجه عملی آن طرح شده و در لابلای کتابها باقی مانده است. وجود چنین مباحثی با کمترین خاصیت عملی در کتب علمی و تثبیت آن در مباحثات حوزوی نشان از وجود کششی در این جامعه علمی برای ورود به این نوع از مباحث و دور شدن هر چه بیشتر از مسائل مطرح جامعه دارد.
امروز ما با فقهی مواجهیم که بیشترین تلاشش برای تطبیق با موضوعات روز، افزودن بر میزان حیل شرعیه و راه برون رفت از بنبستهای فقهی در توجیه موارد غیر قابل تطبیق مراکز مختلف اجتماعی و اقتصادی با احکام شرعی است. فقهی که منتظر است تا مورد پرسش قرار گیرد نه اینکه خود پرسشگر باشد و با طرح دیدگاههای جدید و تئوریهای علمی، بابی جدید در برابر اندیشمندان اجتماعی گشوده و کفه فضای علمی را که به شدت متأثر از آموزههای غیر اسلامی است، به نفع آموزههای اسلامی سنگین کرده و تمدنی نو را پایه ریزی نماید.
بیشک چنین فقهی مایل به عدم پاسخگویی است چرا که شاید اساسا پاسخی ندارد تا مطرح کند و برای بقای خود دلیلی جز فروتر رفتن در موضوعات پیچیده ذهنی بیاثر و تکرار مکررات ندارد. چنین فقهی در برابر هر نوع فشاری که بخواهد رویه امن او را تغییر داده و او را در عرصههای پر تلاطم اجتماعی وارد نماید مقاومت کرده و حاضر نخواهد بود تا از کنار ساحل امن سوالات از پیش پاسخ داده شده دور شود. از این رو، تنها زمانی میتوان به فقه پویا دست یافت که رویه آن در عرصههای علمی از پاسخگویی به پرسشگری تغییر یافته و پیشگام در ورود به عرصههای نو بر اساس آموزههای دینی باشد.