اختصاصی شبکه اجتهاد: نوپدید بودن دانش فلسفه اصول فقه، سوالات و پرسشهای بسیاری را پیرامون آن پدید آورده است؛ پرسشهایی از قبیل چیستی این دانش، چرائی لزوم پرداخت به آن، تفاوت آن با سایر مبادی دانش اصول و … . یکی از این پرسشهای این است که آیا این دانش، از مقوله توصیف است یا از مقوله توصیه؟ به دیگر سخن، آیا فلسفه اصول فقه، در زمره مبادی تصوری دانش اصول فقه جای میگیرد یا در زمره مبادی تصدیقی آن. برای پاسخ به این پرسش، با حجتالاسلام علی رحمانی، مدیر مرکز آخوند خراسانی دفتر تبلیغات مشهد گفتگو کردیم. مشروح این گفتگو به قرار زیر است.
اجتهاد: بایسته های فلسفه علم اصول چیست؟
رحمانی: قبل از پاسخ به این پرسش، بیان نکتهای آسیبشناختی به عنوان مقدمه و درآمدی بر این مبحث، لازم و ضروری است. پس از گذشت قریب به دو دهه از شکل گیری اولین مباحث فلسفه علم اصول فقه، هنوز در کشور ما دانشی با این عنوان شکل نگرفته است. البته در این رابطه فعالیتهای بسیاری به انجام رسیده، اما تلاشهای موفق، کمتر مشاهده میشود. اگر گرتهبرداریهای بسیاری که وجود دارد، از این مجموعه فعالیتها حذف شود و تنها بر همان تلاشهای موفق تمرکز گردد، باید اذعان کرد که در میان اندیشهورزان ما، نگرش فلسفی به ساحت علوم، دچار ضعفهایی جدی است که به دو نمونه از آنها اشاره میکنم؛ اول نحیف بودن تکاپویهای فلسفی به معنای نگرش عقلانی و نه هستی شناختی در مجامع علمی و در اغلب ساحتها است. دوم بی اعتنایی به مسائل بنیادین فلسفی ناظر به علم به معنای عام در مسائل فلسفی ناظر به علوم خاص یا همان فلسفههای مضاف. به این معنا که دیدگاههای مطرح شده درباره رویکرد فلسفی به علم، حقیقت علم، جایگاه نگرش کشفی و تأثیر فلسفی آن و تفاوت این نگرش با نگرش توجیهی، رابطه علم و ذهنیت، تأثیرات اجتماعی علم و بسیاری دیگر که در ساحت فلسفههای مضاف میتواند مثمر ثمر واقع گردد، به صورت کامل حذف گردیده و تقریبا کمترین درصد توجه را به خود اختصاص داده است.
فلسفه علم اصول، تلاشی فلسفی و عقلانی درباره دانش اصول فقه است که ریشه در مطالعات فلسفی علم دارد. با توجه به دو نقطهضعف فوق، فلسفه علم اصول نیز کمتوان و در مهمترین مسائل پر ثمر، بی بضاعت است. بنده مهمترین دلیل بر این پیشآمد را ورود اندیشمندان اصولی، به عرصه فعالیتهای فلسفیای میدانم که از قضا از سنخ مسائل فلسفی به معنای هستی شناختی آن (رایج در فلسفه اسلامی) نیست بلکه نگرشی تخصصی از جنس فلسفههای مدرن است که اگرچه عقلانی محسوب میشود اما با نگرش عقلانی حاکم بر دانش اصول فقه نیز متفاوت است. شاهد بر این قضیه تفاوت آثار فلسفی صاحبان فن در اصول فقه با آگاهان به این حوزه فلسفی در مقام اظهارنظر و نگاشتههای فلسفه مضافی است. اگر با اغماض، ورود اولیه به این ساحت پذیرفته شود، اظهار نظر بدون تمحض کافی قابل پذیرش نخواهد بود.
تأییداتی وجود دارد که مباحثی چون نگرش الگوریتمی به ساحت علم، تأثیر پذیری مفتیان از زمینههای اجتماعی و به تبع آن، پیدایش نگرشهای اصولی و اخباری (با توجه به اینکه اخباریان نیز در استنباطهای فقهی خود تابع اصولی هستند)، چرایی تغییر پارادایمها در ساحت اصول فقه از عدم حجیت خبر واحد تا حجیت آن، از افول نگرشهای تعبدی تا حرکت به سمت فربهسازی نگرشهای عقلانی در این علم، روششناسی اصول فقه، حقیقت حکم و مباحث وابسته به آن، حقیقی یا اعتباری بودن گزارههای اصول فقه، پیدایش دیدگاههای شبه اصول فقه در درون مذهب با رشد نگرش های عرفی، عقلانی و مقاصدی و پارهای دیگر از مسائل قابل احصا از بایستههای فلسفه اصول فقه است که میتوان به جای پرداختن به مباحث کلیشهای چون تعریف اصول فقه، مبادی، مبانی، غرض، تقسیم، قلمرو، جغرافیای علم اصول فقه در میان علوم اسلامی و غیره که زیر عنوانهای مفصلی دارد، به این قبیل موضوعات کلان پرداخت.
شایان توجه است که به منظور آشنایی با فلسفه اصول فقه، باید اطلاعاتی درباره این قبیل مباحث به مخاطب داده شود. البته بیان این اطلاعات هویتشناختی به معنای آن نیست که آنچه درباره و راجع به فلسفه اصول فقه است، از قبیل مسائل فلسفه اصول فقهی است. این خطا را برخی از فعالان این عرصه مرتکب شدهاند.
نتیجه آنکه در دو ساحت ایجابی و سلبی میتوان در باب بایستهها سخن گفت: در ساحت ایجابی، اول، توجه به عناصر نگرش فلسفی و دوم، مسائل دارای ثمره با خاصیت معیاری است و در ساحت سلبی، پالایش مسائل فاقد اهمیت و تهذیب فلسفه اصول از خطاهای دانشی است.
اجتهاد: آیا دانش فلسفه اصول، دانشی توصیفی است یا آنکه از مقوله توصیه می باشد؟
رحمانی: پاسخ به این پرسش به نوع مواجهه با اصول فقه باز میگردد. ممکن است به اصول فقه چنانکه هست نگریسته شود؛ یعنی تبیین عقلانی از منظر بیرونی نسبت به مسائل اصول فقه صورت گیرد، به این معنا که موضوع این فلسفه، علم اصول فقه است و رسالت آن ارائه گزارشی از آنچه در این دانش و درباره آن، است. بر این اساس گزارههای فلسفه اصول فقه، توصیفی است اما اگر به دانش اصول فقه چنانکه باید توجه شود گزارههای هنجاری و توصیهای پدید میآید. به این صورت که با بررسی دانش اصول فقه، ممکن است نواقص، اضافات، کاستیها یا بایستگیهایی مشاهده شود که فیلسوف اصول فقه به منظور تأمین آن نظرات، پیشنهاد و توصیههایی به اصولیان نماید.
اجتهاد: آیا دانش فلسفه اصول، صرفا به تبیین موضوعات کلی دانش اصول فقه می پردازد یا آنکه قواعد و تحلیلات مطرح شده در آن، تفاوت به لحاظ نتایج فقهی (ولو بالواسطه) را نیز موجب می شود؟
رحمانی: تأثیر توصیههای فلسفه اصول فقه تنها به این دانش ختم نمیشود. اصول فقه دانشی آلی است و آنچه در این دانش رخ میدهد، میتواند بر عرصه فقه نیز اثر گذار باشد. مسائل دانش اصول فقه یا ناظر به کشف مرادات شارع است، مانند بسیاری از مباحث الفاظ و ملازمات یا ناظر به اثبات حجیت و میزان اعتبار است. از باب نمونه اگر جایگاه عقل، اکتشافها و گستره آن به عنوان مسئلهای فلسفه اصول فقهی روشن گردد، بیتردید بر فقه نیز اثر گذار است. مثلا مرحوم میرزای نائینی در «الصلاه فی المشکوک» مبحثی را درباره کیفیت کشف ملاکات احکام از خطابات شارع، مطرح نموده و میزان دلالت حروف، هیئات، اسما و قیود را مورد بررسی قرار میدهد. این بحث در منابع دیگر وجود ندارد. محقق خویی نیز که به این مبحث در اجود پرداخته، به عنوان مقرر مباحث اصولی میرزا بوده است. این تلاش پر ارزش در سنجش توان ادله لفظی و تحلیل میزان دلالت آنها برای رسیدن به علل احکام باب گشودهای است که مورد توجه واقع نشده است. اگر این نگرش ادامه یابد بیتردید در فهم از ادله و استنباطهای فقهی اثر میگذارد چرا که راهی به سوی تنقیح ملاک از طریق خطابات شارع را میگشاید و اکتشاف عقلی ملاکات، مبحثی فلسفه اصول فقهی است.
اجتهاد: آیا عناوین موجود در کتبی که به عنوان فلسفه اصول فقه نگاشته شده اند، کافی است یا آن که باید عناوین دیگری را نیز به آنها افزود؟
رحمانی: با توجه به آنچه در پاسخ پرسش اول بیان گردید، جواب این پرسش نیز مشخص می گردد. به نظر می رسد باید فلسفه اصول فقه را به عنوان امتدادی از یک نگرش فلسفی دانست و بر اساس معیارهای آن به توصیف و تبیین مسائل پرداخت. در مرحله بعد با ارزشگذاری نسبت به مسائل فلسفه اصول، شرایط فعلی را سامان بخشیده و با پالایش برخی از مباحث غیر مرتبط مانند مباحث ناظر به هویت فلسفه اصول فقه و نیز مباحث تاریخی محض، به مباحث ضروریتر پرداخت که به گوشهای از آنها اشاره شد.