پس از چالش میان سعودی و قطر که از دلایل مهم آن حمایت قطر از اخوان المسلمین بود، شیخ یوسف قرضاوی، رهبر معنوی اِخوان در لیست تروریستی عربستان جای گرفت و کتابهای او در این کشور ممنوع اعلام شد.
پس از چالش میان سعودی و قطر که از دلایل مهم آن حمایت قطر از اخوان المسلمین بود، شیخ یوسف قرضاوی، رهبر معنوی اِخوان در لیست تروریستی عربستان جای گرفت و کتابهای او در این کشور ممنوع اعلام شد.
به گزارش شبکه اجتهاد، شیخ یوسف قرضاوی از مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای حال حاضر جهان اسلام است. پس از بیداری اسلامی، نام او در کشور ما بیش از گذشته شنیده میشود. اما برخلاف گذشته، ستایشی در کار نیست. چراکه قرضاوی دیگر آن قرضاویِ تقریبیِ حامیِ حزب الله و مقاومت نیست. چرخش ۱۸۰ درجهای قرضاوی در قبال ایران، تشیع و حزب الله باعث شد که عدهای در ایران او را وهابی و مزدور سعودی بنامند. تحلیلی که نشان میداد این تحلیل گران میان مواضع سیاسی و مواضع فکری قرضاوی تفکیک نکرده اند. خبری که چند روز قبل منتشر شد، بسیاری از این تحلیلها را زیر سوال برد.
خبر این بود که یوسف قرضاوی، شیخ ۹۱ ساله اخوانی در لیست تروریستی عربستان سعودی جای گرفته و کتابهای او در این کشور ممنوع اعلام شده است. این اتفاقات پس از چالش میان سعودی و قطر شکل گرفت. چالشی که یکی از دلایل مهم آن حمایت مادی و معنوی قطر از اخوان المسلمین بود.
شیخ یوسف قرضاوی را رهبر معنوی اخوان المسلمین میدانند، این در حالی است که او رسما عضو تشکیلات اخوان نیست ولی با این حال تاثیری حتی بیشتر از مرشد عام بر بدنه اخوان المسلمین دارد. هرچند کاریزمای شیخ یوسف قرضاوی تمامی اعضای اخوان را متاثر کرده ولی او را باید رهبر و ایدئولوگ جریان اصلاحی اخوان دانست. جریانی که در برابر جریان قطبی اخوان، سالهاست به منازعه فکری مشغول است.
از زمانی که سیدقطب در دهه ۶۰ میلادی کتاب معروف «معالم فی الطریق» را نوشت، درگیریهای فکری داخلی اخوان، در مخالفت یا موافقت با افکار سیدقطب، شدت گرفت. عدهای جذب ادبیات انقلابی و جهادی سیدقطب شدند و در مقابل، عدهای دیگر این ادبیات را افراطی و مخالف مشی اصلاحی اخوان میدانستند. کتاب «دعاه لاقضاه» توسط حسن الهضیبی مرشد عام وقت اخوان نوشته شد که جوابیهای تلویحی بود بر المعالم فی الطریق. در این کتاب گفته شد که اصلاح و دعوت بر جهاد و مبارزه اولویت دارد.
دعواهای فکری پس از ۵۰ سال هنوز در بدنه اخوان وجود داشته و سبب شده تا دو گروه «اخوان قطبی» و «اخوان اصلاحی» از یکدیگر متمایز شوند. مهمترین تفاوت میان طیف قطبی اخوان و طیف اصلاحی آن، در پررنگ تر بودن وجوه بنیادگرایانه نزد قطبیها و کمرنگ تر بودن آن نزد اصلاحیهاست
این دعواهای فکری پس از ۵۰ سال هنوز در بدنه اخوان وجود داشته و سبب شده تا دو گروه «اخوان قطبی» و «اخوان اصلاحی» از یکدیگر متمایز شوند. مهمترین تفاوت میان طیف قطبی اخوان و طیف اصلاحی آن، در پررنگ تر بودن وجوه بنیادگرایانه نزد قطبیها و کمرنگ تر بودن آن نزد اصلاحیهاست. شیخ یوسف قرضاوی متعلق به جریان اصلاحی است. حتی این شایعه وجود دارد که نویسنده اصلی «دعاه لا قضاه» قرضاوی بوده است نه حسن الهضیبی.
شیخ یوسف قرضاوی سعی میکند قرائتی روشنفکرانه و مبتنی بر تساهل از اسلام ارائه دهد که با مدرنیته سازگار باشد. البته او هرگز به دام رویکردهای غیردینی غرب نمیافتد. جمعِ میان اسلام و تجدد، بدون آن که از مواضع اصولی اسلام عقب نشینی صورت بگیرد، از قرضاوی شخصیتی جذاب برای جوانان دانشگاهی و مسلمانان ساکن غرب ساخته است.
قرضاوی سعی کرده نوعی از سبک زندگی اسلامی را برای مسلمانان غربی مطرح کند. سبک زندگیای که در عین اسلامی بودن، غربی هم باشد. او مسلمانان غرب را به تمکین در برابر نظامات قانونی این کشورها حتی در صورت خلاف شرع بودن – مانند حق طلاق برای زن – دعوت میکند. فقه اقلیات برای سازگارسازی زندگی اسلامی در محیطی غیراسلامی مبتلابه مسلمان غرب بوده که قرضاوی در این زمینه به تولید محتوا پرداخته و بدین طریق در این مناطق نفوذ پیدا کرده است.
البته عدهای معتقدند این رویکرد اخوان اصلاحی و در راس آن یوسف قرضاوی، تقیهای بیش نیست برای نفوذ بیشتر در دنیای غرب و کاهش فشار غربیها بر اخوان.
از جمله مواردی که قرضاوی سعی کرده به رویکردهای متجددانه نزدیک شود، اندیشه سیاسی اوست. قرضاوی سعی میکند از ایده خلافت اسلامی فاصله گرفته و نوعی حکومت مدنی اسلامی را تجویز کند. او در کتاب «فقه سیاسی» مینویسد:
قرائتی روشنفکرانه و مبتنی بر تساهل
شیخ یوسف قرضاوی سعی میکند قرائتی روشنفکرانه و مبتنی بر تساهل از اسلام ارائه دهد که با مدرنیته سازگار باشد. البته او هرگز به دام رویکردهای غیردینی غرب نمیافتد. جمعِ میان اسلام و تجدد، بدون آن که از مواضع اصولی اسلام عقب نشینی صورت بگیرد، از قرضاوی شخصیتی جذاب برای جوانان دانشگاهی و مسلمانان ساکن غرب ساخته است
«حکومت اسلامی حکومت «پدران روحانی» و «رجال دین» نیست که به گمان خود برای حاکمیت از جانب خداوند نیابت دارند یا نماینده اراده آسمانی بر اهل زمین اند، و هرچه را روا دانستند خداوند هم آن را روا میداند و هر تصمیم و قراری را که اتخاد کنند تصمیم و ارادهای باشد که در آسمانها اتخاذ شده است. واقعیت آن است که حکومت اسلامی حکومتی مدنی است که نظام اسلام را مبنای حاکمیت خویش قرار میدهد، بنیان آن بر «بیعت» و «انتخاب» و «شوری» قرار گرفته و مسئولان را از میان انسانهایی با دو ویژگی «قوت و امانت» یا کاردانی و امانت داری و به تعبیر دیگر «متخصص» و «متقی» برمی گزیند».
او البته به چیزی شبیه شورای نگهبان قائل است که بر قانونگذاری نظارت و از ورود قوانین ضداسلامی به حکومت جلوگیری کند. او معتقد به حکومتِ فقه است نه فقیه. البته این تئوری همه اهل سنت است و حرف جدیدی نیست.
از طرف دیگر قرضاوی را باید یک «سلفی» دانست. سلفی به این معنا که او برای فهم اسلام، رجوع به متون اصلی دین یعنی قرآن و سنت را به جای رجوع به آرای متکلمان، فقها و فلاسفه تجویز میکند. او قائل به اجتهاد است و خود را در چارچوب یکی از مذاهب فقهی و یا کلامی محصور نمیکند.
سلفیتِ قرضاوی با سلفیتی که در عربستان سعودی حاکم است تفاوتهای بسیاری دارد. تفاوت اصلی در چگونگی برداشت از متون اصلی دین است. در حالی که سلفیت سنتی قائل به برداشت ظاهرگرایانه و متعبدانه از نصوص است، قرضاوی به برداشتی منعطف و متناسب با شرایط زمان و مکان از این نصوص حکم میکند. او برای این رویکرد خود به سیره سلف صالح و مشخصا خلیفه دوم استناد میکند که با توجه به شرایط مکانی و زمانی، انعطافهایی در فهم متون دینی داشته اند. بنابراین سلفیت در اینجا نه تنها محملی برای نگاههای متحجرانه به دین نیست، که اتفاقا امکانی برای تفسیر متجددانه از دین را فراهم میکند. بسیاری از مصلحان معاصر مسلمان، سلفیت را به مثابه امکانی برای بازاندیشی دینی و نفی معرفت دینیِ موجود به استخدام درآورند. عنصر «اجتهاد» در گفتمان سلفیت نقشی کلیدی در این باره ایفا میکند.
مواضع سیاسی قرضاوی
علاوه بر اینکه باید میان مواضع فکری و مواضع سیاسی قرضاوی تفکیک قائل شد، مواضع سیاسی او را نیز باید به قبل و بعد از بیداری اسلامی تقسیم کرد. او قبل از بیداری اسلامی از هواداران جبهه مقاومت بود اما بعد از بیداری اسلامی یکباره ورق برگشت
علاوه بر اینکه باید میان مواضع فکری و مواضع سیاسی قرضاوی تفکیک قائل شد، مواضع سیاسی او را نیز باید به قبل و بعد از بیداری اسلامی تقسیم کرد. او قبل از بیداری اسلامی از هواداران جبهه مقاومت بود. در جریان جنگ ۳۳ روزه از حزب الله لبنان دفاع کرد و از رویکردهای انقلابی جمهوری اسلامی ایران نیز جانبداری میکرد. او قائل و عامل به وحدت شیعه و سنی بود و در برابر افراط گراییهای علیه تشیع موضع گیری میکرد.
اما بعد از بیداری اسلامی یکباره ورق برگشت. او انقلاب مردم بحرین را شورش فرقهای شیعیان علیه اهل سنت نامیده و نه تنها حاضر به حمایت از مردم بحرین نشد که علیه آنان وارد عمل شد. قرضاوی حزب الله لبنان را حزب الشیطان نامید و گفت علمای سعودی راست میگفتند که شیعیان اهل تزویرند!
او تاکنون هیچ فتوای مشخصی برای جهاد با اسرائیل صادر نکرده اما برای سرنگونی نظام بشار اسد در سوریه، نه تنها فتوا صادر کرد، بلکه جمعی از علما را هم بسیج کرد تا دست به چنین اقدامی بزنند. او گفت باید با هرکس که با حکومت بشار همکاری میکند، جنگید! همه این مواضع در حالی است که او متعلق به طیف اصلاحی اخوان بوده که دعوت و اصلاح را مقدم بر جهاد و انقلاب میدانند، اما گویا سوریه استثنا بود!
اتحادیه جهانی علمای مسلمین به رهبری قرضاوی اشغال موصل توسط داعش را «انقلابی مردمی» خواند ولی پس از اعلام خلافت داعش با آن مخالفت کرد. این اتحادیه که برای تقریب میان مسلمانان ایجاد شده بود، پس از بیداری اسلامی به محلی برای فعالیتهای ضدایرانی و ضدشیعی تبدیل شد!
همانطور که در ابتدای متن گفته شد دلیل اصلی مخالفت سعودی با قرضاوی این است که او اخوانی است و سالهاست که آب سعودی با اخوان به یک جوی نمیرود! بیان دلایل این مسئله، مطلبی مستقل و مفصل میطلبد./ مهر