اختصاصی شبکه اجتهاد: تحول در هر عرصه و جامعهای لازم است البته در جامعهای که دنبال کمال و تعالی است؛ و الا جامعهای که به حداقلها اکتفا دارد و نظری به پیشرفت و توسعه ندارد کمالش را در همین وضع موجود میداند.
مباحث بیثمر و کمثمر دانش اصول/ مصطفی درّی
اختصاصی شبکه اجتهاد: تحول در هر عرصه و جامعهای لازم است البته در جامعهای که دنبال کمال و تعالی است؛ و الا جامعهای که به حداقلها اکتفا دارد و نظری به پیشرفت و توسعه ندارد کمالش را در همین وضع موجود میداند.
جامعه حوزوی نیز برای تکامل و تعالی خود نیازمند تغییر و تحول است. آنهم در ساحتی مثل اصولفقه که تمام حوزه علمیه را به خود درگیر کرده است. در مورد اصل تغییر و تحول در ساختار علم اصول، تقریباً اجماع وجود دارد؛ ولی نحوه و چگونگی تغییر و تحول و چگونگی ورود به این امر خطیر، نیازمند بحث و بررسی است. قطعاًبیشتر مباحث علم اصول بیثمر است.
به طور کلی مباحث علم اصول را از حیث ثمره به چند حالت میتوان تقسیم نمود:
۱- مباحثی که هیچ ثمرهٔ عملی بر آنها مترتّب نیست.
۲- مباحثی که اگرچه ثمره دارند، لکن بهقدری روشن هستند که نیازی به بحث تفصیلی از آنها نیست.
۳- مباحثی که ثمرات کمی بر آنها مترتّب است.
۴- مباحث پرثمر.
در زیر، به مباحث بیثمر یا کمثمر این دانش بهصورت گذرا اشاره میکنیم. بدیهی است این مختصر را مجال توضیح تفصیلی در مورد چرائی بیثمر یا کمثمر بودنِ این مباحث نیست، لذا به اشاره اجمالی اکتفا میشود.
مباحث بیثمر
تحلیل عملیات وضع و بیان یک مرحلهای یا چندمرحلهای بودنِ آن و اتّخاذ مبنا در اعتباری یا تکوینی بودنش، از مباحث بیثمره دانش اصول است. تقسیمات مختلف وضع به شخصی و نوعی و همچنین به وضع عام و موضوعله عام، وضع خاص و موضوعله خاص، وضع عام و موضوعله خاص و وضع خاص و موضوعله عام نیز از دیگر مباحث بیثمر است؛ زیرا ثمرهٔ آن در امکان اندراج معنای حرفی تحت قسم سوم آن است، در حالی که بالوجدان مراد از معانی حرفی روشن بوده و نمیتوان ادّعا کرد فهم معانی حرفی متوقف بر امکان قسم سوم از تقسیمات معنوی وضع است.
از طرفی، خود تحلیل معانی حرفی نیز از مباحث بیثمره این دانش است؛ زیرا بالوجدان معنای این حروف روشن است و تحلیل چگونگی وضع آنها، فایدهای به لحاظ تشخیص معانی آنها ندارد. بازگشت واجبات مشروط به واجبات معلّق، بنا بر تفسیر شیخ از معانی حرفی، علاوه بر محذور عدمعرفیت، با اشکالات متعدّد اصولیون مواجه بوده و تقریباً مطرود است.[۱]
تقسیم دلالت به تصوّری و تصدیقی و اینکه معنای موضوعله، مفید دلالت تصوّری است یا تصدیقی نیز از همین قبیل بوده و ثمرهای بر آن مترتّب نیست؛ زیرا آنچه برای مکلّف دارای اهمیت است فهم معنای مورد اراده مولاست، نه آنچه وی اراده نکرده است.
استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، به دو جهت دارای ثمره نیست؛ زیرا اوّلا: حتّی قائلین به جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، استعمال آن در بیش از یک معنا را مجازی میدانند،[۲] بنابراین، نمیتوان ظهور لفظ را در استعمال در چند معنا دانست؛ و ثانیاً: استعمال در چند معنا در استعمال واحد آنقدر روشن و بدیهی است که بهعنوان یکی از آرایههای ادبی (ایهام) مطرح است، لذا سخن از امکان یا عدم امکان آن، بیش از آنکه بحثی علمی باشد، به ناآشنائی با ادبیات بازمیگردد.
در بحث از کیفیت استعمال مجازی نیز آنچه مهم است، کشف ظهور لفظ در اراده معنای حقیقی یا مجازی است؛ امّا اینکه معنای مجازی به چه صورتی استعمال شده است، از آنجا که دخالتی در معنای مراد ندارد، امری کاملاً بیثمره است.
مباحثی از قبیل صحت اطلاق لفظ و ارادهٔ نوع و وضع مرکبات نیز به همین منوال بوده و از مباحث تحلیلیای هستند که ثمرهای به لحاظ فهم معنای متکلّم بر آنها مترتّب نیست.
با توجّه به اهمیت کشف مراد مولا، روشن میشود که علائم حقیقت و مجاز، صرفاً حقیقی یا مجازی بودنِ معنا را روشن ساخته و در کشف معنای مراد مولا دخالتی ندارند، فایده خاصی ندارند. همین نکته در بحث از تعارض احوال لفظ نیز وجود دارد.
در رابطه با بحث از حقیقت شرعیه و متشرعیه نیز کسانی همچون آیتالله سبحانی (دامظله) بهروشنی، بر عدم نیل به لفظی که در اراده معنای شرعی یا لغویاش شک وجود داشته باشد اعتراف نمودهاند.[۳]
بحث از مشترک لفظی نیز در حقیقت توضیح اصطلاحی است که پیش از ورود به دانش اصول و بامطالعه ادبیات عرب، برای دانشجویان این علم روشن بوده است.
بیان تعریف و موضوع علم اصول نیز داخل در همین بخش است؛ زیرا با وجود ورود و خروج برخی مباحث از دانش اصول براساس انظار مختلف اصولیون، لکن بازهم همه ایشان، تمامی این مباحث را به بهانه «استطراد» به بحث میگذارند؛ بنابر این بحث از تعریف و موضوع، اثری را به دنبال ندارد.
مباحث روشن و بینیاز از بحث
در بحث از مشتق، تنها مطلب ثمرهدار، بیان وجود انحاء تلبسات در نحوه تلبس مبدأ مشتق است. امری که به نظر میرسد پیشازاین نیز برای عموم مردم روشن بوده است و الا چه کسی است که به آیات عظام تنها در دفترشان، «مرجع تقلید» اطلاق کند یا درخت سیب را تنها در فصلی که میوه میدهد، «درخت سیب» نامیده و در سایر فصول، آن را کاج بنامد؛ امّا در رابطه با تنبیهات ششگانه مشتق از قبیل چگونگی قیام مبدأ به ذات و … همین ثمره مختصر و روشن نیز بار نشده و درج آن در مباحث علم اصول کاملاً بیوجه است.
بحث از مقدمه واجب نیز از بدیهیات عرفی است، چه وجوب آن عقلی باشد یا شرعی، در هر دو صورت، امتثال، لازم و عاصی آن مستحق عقاب است. این مطلب البتّه جدای از اشکال برخی از محققین است که در تقسیم واجب به شرعی و عقلی تشکیک میکنند.
وجود یا عدم وجود مفهوم برای شرط و وصف و غایت نیز امری است که باید به عرف واگذار شود و تحلیلات مختلف و مفصّلی که از آن طرح میشود در صورت عدم عرفیّت، فایدهای نداشته و معنای لفظ را روشن نمیسازد؛ بنابراین، سزاوار است در این بحث، بهصورت مختصر، وجود یا عدم مفهوم برای هر یک از قیود فوق استظهار شود نه اینکه تحلیلات فلسفی و مفصّل و دشوار ذکر گردیده و باز با تفصیلی بیشتر نقد شوند.
مباحث کمثمر
برای مباحثی که ثمره چندانی در فقه ندارند میتوان به مباحثی مانند امتثال بعد از امتثال اشاره نمود که تنها دو ثمرهٔ فقهی برای آن ذکر شده است: یکی در نماز جماعتی که قبلش فرادا خوانده شده است گفتهاند مستحب است دوباره به جماعت بخواند و دیگری در صلات کسوف که طولانی شدن و تکرار آن استحباب دارد.
در اینگونه مباحث، به نظر میرسد بحث از خود ثمره هم کاربردیتر است و هم وقت کمتری را از دانشپژوه میگیرد.
علاوه بر عناوین فوق، مباحث دیگری از دانش اصول را نیز میتوان نام برد که یا بیثمرهاند یا ثمرهٔ مهمی بر آنها مترتّب نیست، لکن ازآنجاکه توضیح بیثمری آنها مجالی واسعتر میطلبد از ذکر آنها خودداری گردید.
باری، علاوه بر ذکر مباحث کمثمر و بیثمره که در حقیقت زوائد این دانش را تشکیل میدهند، میتوان به مباحث پرثمری که در این علم مطرح نمیشوند نیز اشاره کرد. مباحثی همچون بحث تفصیلی از سیره و عرف، مقاصد شریعت، حقیقت حکم وضعی و تکلیفی، تنقیح مناط، مفهوم اولویت، روح شریعت و… که یا در این دانش به آنها پرداخته نشده است یا آنکه اهمیت آنها بیش از حجم مختصری است که به بحث از آنها اختصاص داده شده است.
——————————————————————————-
[۱]. ن ک: محمّد کاظم الخراسانی، کفایهٔ الأصول، ص ۹۵-۹۶٫
[۲]. غیر از قول منسوب به مرحوم بروجردی (قدس سره) که از عجایب کلمات این فقیه بزرگ است. ن ک: حسینعلی منتظری، نهایهٔ الأصول، ص ۶۳٫
[۳]. المحصول فی علم الأصول، ج ۱، ص ۱۴۰٫