اساساً تصدّی منصب فتوا مقولهای متفاوت از قوه اجتهاد است و نباید هر که خویش را مجتهد میداند، به تصدّی امر فتوا مبادرت ورزند. چون این منصب بسیار پر مسؤولیت است و تصدّی آن حجّت شرعی ویژهای میطلبد. در میراث روایی و اخلاقی ما هشدارهای زیادی در این باره وجود دارد که اهل تقوا را وادار به احتیاط میکند.
اختصاصی شبکه اجتهاد: اجتهاد یکی از دغدغههای امروز حوزههای علمیه است، زیرا در طراحی حوزههای علمیه برای آینده خود محوریت دارد. اگر در مسیر اجتهاد قرار گیریم میتوانیم برای حکومت خدمات جدی داشته باشیم. غنا و استقلال فکری ما به این است که حرکت ما به سمت اجتهاد باشد. به تازگی اما اجتهاد مدعیانی پیدا کرده است که خود را معنون به این عنوان میکنند اما در واقع، از آن بی بهره هستند. به همین مناسبت، در مورد بایستههای اجتهاد و سیره مجتهدین، گفتگویی با حجتالاسلام والمسلمین سید محمدصادق علم الهدی، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم انجام دادیم. مشروح این گفتگو از نگاه شما می گذرد.
اجتهاد: بایستههای اجتهاد به حمل شایع چیست و چه تفاوتی با برخی مدعیان به حمل اولی اجتهاد دارد؟
علمالهدی: اجتهاد در واقع یک قوّه است؛ قوّهای است که فرد را قادر بر استخراج احکام از منابع آن میکند که البته دارای مراتبی است و شدّت و ضعف میپذیرد. مجتهد کسی است که در همه علوم دخیل در استنباط حکم، صاحب رأی باشد یا لااقل در اصول فقه و فقه و قواعد فقهی صاحب نظر بوده و مثلا در زمینه علم رجال تقلید کند.
اما واقعیت آن است که اجتهاد حقیقی که فرد با ذهنی مستقل و بدون هر رگهای از تقلید، به استخراج حکم از ادله آن مبادرت بورزد، بسیار در بین فقهای ما کمرنگ است. فقهای ما بیشتر مقلّدین چیز فهمِ سلف صالح هستند تا مجتهدین صاحب رای! معمولا سعی میکنند از رأی مشهور تعدّی نکنند و البته توجیهاتی هم برای خود دارند، از قبیل اینکه: «قدما به ادلّهای که در دست ما نیست، دسترسی داشتهاند» یا «مقتضای احتیاط چنین است» یا «نباید هیمنه مشهور شکسته شود» یا «در غیر این صورت، چیزی از فقه باقی نمیماند» و غیره.
بر این پایه، در مقام استدلال گامهای خود را طوری تنظیم میکنند که به رأی مشهور ختم شود. خاطرم هست که در ابتدای شروع درس خارج، مدّتی خدمت یکی از اساتید شناخته شده حوزه حاضر میشدم. ایشان رسماً اوّل هر مسأله میفرمود: «رأی مشهور اینجا چنین است، حال چطور بر آن استدلال کنیم؟» و سپس تمام تلاش خود را برای مستدلسازی رأی مشهور به کار میگرفت.
این روش هم اشکال صغروی و هم مشکل کبروی دارد؛ زیرا اولاً: در خیلی از موارد شهرتی که فقهای ما سعی دارند از آن تخطّی نکنند، شهرت حقیقی به معنای رأی اکثریت فقهای امامیه ـبه ویژه رأی قدمای اصحاب که قرینهای قابلاعتناء بر نظر شارع محسوب شودـ نیست، بلکه در خیلی از اوقات، شاهدیم که یک فقیه به رای رایج بین اساتید و فقهای معاصر خود بسنده میکند و جرأت و چه بسا توان عبور از آن را ندارد؛ و ثانیاً: غالب آنان در علم اصول، شهرت فتوایی را فاقد اعتبار میدانند و آن را بما هی، حجت تلقّی نمیکنند.
بنابراین اجتهاد به معنای واقعی کلمه، علاوه بر مشقّت مضاعفی که بر فرد در مسیر استنباط حکم تحمیل میکند، قدری تهوّر میطلبد که لزوماً در تضادّ با تقوا نیست، زیرا ما در تاریخ فقاهت، بزرگانی مثل محقق اردبیلی رحمه الله علیه را شاهدیم که تقدّس شخصی و تهوّر فقهی را توأم کرده بودند.
اجتهاد: چرا در سیره مجتهدین سلف، موارد زیادی از فرار از منصب افتاء به چشم میخورد، ولی امروزه کمتر اینگونه موارد وجود دارد؟ عوامل این امر چیست؟
علمالهدی: اساساً تصدّی منصب فتوا، مقولهای متفاوت از قوه اجتهاد است و نباید هر که خویش را مجتهد میداند، به تصدّی امر فتوا مبادرت ورزد؛ چون این منصب بسیار پر مسؤولیت است و تصدّی آن حجّت شرعی ویژهای میطلبد. در میراث روایی و اخلاقی ما هشدارهای زیادی در اینباره وجود دارد که اهل تقوا را وادار به احتیاط میکند. مثلاً در موسوعه الکافی، بابی است تحت عنوان: «المفتی ضامن»؛ مفتی ضامن فتوایی است که میدهد. در کتاب وسائلالشیعه نیز بابی با این عنوان باز شده که «انّ المفتی اذا أخطا، أثم و ضمن»؛ مفتی اگر خطا کرد، هم گناه کرده و هم ضامن فتوای خطای خود است. به عنوان نمونه، در حدیثی از عبدالرحمن بن الحجّاج راجع به «ربیعه الرای» که از بزرگان فقهای اهل سنت بود، آمده است که اعرابی از او مسألهای پرسید و او فتوایی داد، سپس به او گفت: «أ هو فی عنقک؟»؛ آیا این فتوا بر گردن توست؟ ربیعه جرأت نکرد پاسخ دهد و هیچ نگفت، مجدّداً سؤال کرد، باز سکوت کرد، امام صادق علیه السلام ورود کرده و فرمودند: بله بر گردن اوست. بعد افزودند: «أو لم یقل: کلّ مفت ضامن؟».
شاید بتوان گفت انبوه روایاتی که در مورد تصدّی منصب قضا هشدارهای سخت میدهد، به نوعی ناظر به مقولهای فتوا نیز هست، زیرا این دو در آن دوران، منفک از هم نبود و قُضات آن روزگار، اجتهاد خود را معیار قضاوت قرار میدادند. روی این اساس، بزرگان ما از قبول این مسؤولیت خطیر فراری بودهاند و حقّ هم داشتهاند.
اجتهاد: برخی از مجتهدین حال حاضر، اصرار بر تلقب به لقب «آیتالله» دارند. این اصرار ناشی از چیست؟
علمالهدی: ممکن است گاهی اصرار یک مجتهد بر تلقّب به لقب «آیتالله»، قابل حمل بر وجه صحیحی باشد، لذا قضاوت عمومی نمیشود کرد؛ اما اصولاً اصرار فرد بر تلقّب به القاب و عناوین، نشانه جدی خلأ شخصیت درون او است که وی را به دنبال جلوههای بیرونی انداخته است.
البته وجود القاب و عناوین تجلیلآمیز در فرهنگ زبانی جامعه لازم بوده و به کار بردن آن در جای خود، بار مثبتی دارد، اما این مربوط به سایرین است نه خود مجتهد، به هر حال، خود مجتهد در قبال نفس خود وظیفهای دارد و دیگران هم نسبت به او وظیفهای؛ این وظیفه دیگران است که علمای خود را با عبارات و القاب شایسته تجلیل کنند.
در مورد این لقب «آیتالله» که سؤال فرمودید، استعمال آن برای مجتهدین در عصر معاصر عرف شده است و سابقهاش به بیش از یک قرن و نیم بر نمیگردد و اتفاقاً از زمره القابی نیست که از حیث بار لغوی و معنوی، گفتن آن چیزی بر کمال فرد بیافزاید و یا نگفتن آن، چیزی از کمال وی بکاهد.
با این وجود، با عنایب به بار عرفی لقب آیتالله، به کار بردن آن برای هرکسی که صرفاً قدرت استنباط داشته باشد، شایسته نیست. با عنایت به سیره بزرگان، آیتالله معمولا به کسی اطلاق میشود که از حیث سنّی شیخوخیتی کسب کرده باشد و از حیث تقوا مرتبتی را حائز باشد. به همین خاطر به کار بردن آن را برای هر شخصی خوشایند نمیبینم.
اجتهاد: برای بازگشت به سیره سلف در پرهیز از پذیرش منصب افتاء و دوری از القاب، چه تمهیداتی باید اندیشیده شود؟
علمالهدی: اول باید بزرگان ما پیش قدم این معنا شوند. آنان مربّیان حوزه هستند و رفتار آنان بر دیگران قطعاً مؤثّر است. طبیعی است که وقتی طلاب جوان در بزرگانشان سبقت در تصدّی امر افتاء و اشتهای به القاب کذایی را ببینند، خواسته یا ناخواسته، تأثیر میپذیرند.
تاریخ حوزه هم همین را میگوید: مثلاً دیدهایم که بزرگ فلان جریان حوزوی، به هر علّت و انگیزهای در جوانی متصدّی امر فتوا شد و رساله منتشر کرد و دیگران را به تقلید خود خواند، بعد از وفات او، بسیاری از اطرافیان او، زود وارد این عرصه شدند و بیمهابا مدّعی مرجعیت شدند. این تاسّی و تقلید تا حدودی ناخوداگاه است.
البته متأسفانه رکود اخلاق در حوزه های علمیه در دهههای اخیر غیر قابل انکار است که عوامل متعدّدی دارد و بررسی آن از حوصله این گفتار خارج است. بایسته است متصدیان دلسوز حوزه، با تشکیل اتاقهای فکر و یافتن راهکارهای عملیاتی، نسبت به این بلیه بسیار خطرناک تدبیر کنند.
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
هشدار زیبایی بود و البته بهجا. سپاس