مشروطه؛ آزمون مسئولیت‌پذیری فقها و روشنفکران

شبکه اجتهاد: بازخوانی تجربه تاریخی مشروطیت و حضور بازیگران سیاسی و فکری آن دوران برای امروز ایران امری ضروری است. چرا که گفتارهای مشابهی به‌ویژه در ارتباط با غرب و نحوه اداره کشور در ایران امروز حضور دارند و می‌توان تبار آن را در دوران مشروطه پیدا کرد. به همین منظور صبح‌نو گفت‌وگویی با سید علی متولی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و پژوهشگر تاریخ سیاسی ایران انجام داده است.

اگر بخواهیم دو بازیگر اصلی دوران مشروطه؛ یعنی فقها و روشنفکران را بررسی کنیم و از تجربه تاریخی نقش‌آفرینی آن‌ها برای امروز درس بگیریم، چه صورت‌بندی‌ای می‌توانیم ارائه دهیم؟

متولی: بحران مشروطه، بحران «تقدیرگرایی» است. مشروطه نقطه‌ای است که طرح‌های اداره کشور با هم تلاقی پیدا می‌کند. یک طرح از سنت فقهی ما می‌آید و در صفویه آزمونی را پشت سر گذاشته است اما در آن شرایط عهده‌دار حکومت نشده است. یک طرح هم طرح روشنفکران است که در ارتباط با غرب به گوششان خورده است و آن را منتقل کرده‌اند. معضل هر دو طرح که بحران تقدیرگرایی است. هر دو طرح مسوولیت طرحی برای زندگی و طرحی برای اداره کشور را به عهده نمی‌گیرند. جریان روشنفکری که مشخصاً با میرزا ملکم خان شناخته می‌شود، معتقدند که طرح پیشرو و به روز برای اداره زندگی همان طرحی است که در غرب وجود دارد. طرحی که مانند یک بسته آماده روی میز است و محصول تعقل چندهزارساله بشر است و ما لازم نیست عقل خودمان را به کار بیندازیم و طرحی را از اساس دربیندازیم. لذا توصیه می‌کند که از علوم وارداتی غرب تقلید کنید. این همان طرحی است که به لحاظ سیاسی طرح استعمار است. ما استعمار را یک طرح صرفاً ضداخلاقی نمی‌دانیم که مثلاً عده‌ای به کشور خیانت کردند و منافع ما را فروختند بلکه طرح استعمار یک طرح اداره کشور است. این طرح از دوره قاجار تا به امروز به‌عنوان یک طرح قدرتمند وجود داشته است و هنوز هم روی میز است. دولت‌های طرفدار روابط گسترده و منفعلانه با غرب این طرح را پیگیری کرده‌اند. مثلاً می‌گویند ما باید مستشار و مدیر از غرب وارد کنیم. تقدیرگرایی درباره این جریان به این معناست که مسوولیت اداره کشور را به عهده نمی‌گیرند بلکه آن را به جایی بیرون از تاریخ و جغرافیای ایران حواله می‌دهند. طرح را به بیرون از جایی که خودشان ایستاده‌اند (غرب) حواله می‌دهند. معضلی که طرح تقلید و استعمار ایجاد می‌کند این است که کشور را در نقطه یک احیای تاریخی و تأسیس قرار نمی‌دهد بلکه کشور را به عنوان دنباله‌رو و دست دوم در نظر می‌گیرد. روشنفکران در این مرحله در نقطه تفکر قرار نمی‌گیرند. هم مسوولیت تفکر را به غرب حواله می‌دهند و هم مسوولیت سیاست را.

سنت حوزوی و فقها در این‌باره چگونه عمل کردند؟

متولی: فقها در میان خودشان یک مناقشه دارند؛ اینکه فقیه در زمان غیبت تا کجا می‌تواند در سیاست دخالت کند. در دوره مشروطه اختلاف فقها این است که درک متفاوتی از غرب دارند. درک علمای نجف «غرب مسیحی» است و درکی از «غرب سکولار» پیدا نکرده‌اند لذا معتقدند آنچه غربی‌ها می‌گویند همان تعالیم شاه ولایت است. تعبیری که میرزای نایینی در تنبیه‌الامه دارد. همان تعالیمی است که ما در اسلام داشتیم و به غرب منتقل شده و حالا به ما برگشته است. طرح میانه‌ای برای اداره کشور می‌دهند. می‌گویند شاه که به واسطه ظلم و استبداد از بین رفته است. پس رساله‌ای با تأیید آخوند خراسانی می‌نویسند که می‌گوید ما فقها به عقلای مسلمین اذن می‌دهیم که به نمایندگی از ما حکومت را به عهده بگیرند. اینجا مشروطه را به‌نحوی که مشارکت مردمی در آن وجود دارد، تئوریزه می‌کنند. اما شیخ فضل‌الله که در تهران است ابتدا از مشروطه طرفداری می‌کند. اما بعد نکته‌ای را می‌فهمد که علمای نجف متوجه آن نیستند.

او متوجه می‌شود آن چیزی که از آزادی و برابری در ذیل مشروطه طرح می‌شود به معنای آن چیزی که فرهنگ خودمان می‌فهمیم نیست. بلکه اینها نحوی اباحه و طبیعت‌گرایی و یا «حریت موهومه» است.

لذا کسروی می‌گوید تنها آخوندی که مشروطه را می‌فهمید شیخ فضل‌الله بود و بقیه علما به نوعی آخوندبازی می‌کردند. شیخ معتقد است مردمی به معنای عقلای مؤمنین وجود ندارند که ما حق حاکمیت را به آن‌ها تفویض کنیم. بلکه گفتار پشت سر مشروطه‌خواهی گفتار روشنفکری است که مبتنی بر اباحه و غربزدگی است. میرزای نایینی می‌گویند عده‌ای از استبدادطلبان (شیخ فضل‌الله) حرف‌های عجیبی می‌زنند و می‌گویند غربی‌ها به‌دنبال آزادی از دین هستند. مگر در خواب ببینیم که ملتی از ملل دنیا به دنبال آزادی از دین باشند.

می‌گوید غربی‌ها هم مسیحی هستند و دین دارند و این تحریفی است که استبدادطلبان از غرب دارند.

این منجر به اختلاف علمای نجف و شیخ فضل‌الله شد. نیروهای محرکی در بین علمای نجف هم وجود داشت. از جمله اینکه پسر آخوند خراسانی جاسوس انگلستان بود و در بیت ایشان روشنفکران و فراماسونرها رفت‌وآمد داشتند و دائماً تلقین می‌کردند که شیخ فضل‌الله در دربار و سفارت روسیه منافعی دارد. نهایتاً علمای نجف حکم دادند که مخالفت با مشروطه در حکم محاربه با امام زمان است. حتی حکم دادند که شیخ فضل‌الله فاسق است و باید به نجف تبعید شود. این اختلاف باعث شد بعد از فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان شیخ فضل‌الله اعدام شود و صدایی هم از کسی درنیامد.

بحران تقدیرگرایی که فرمودید در میان فقها چگونه حضور دارد؟

متولی: تقدیرگرایی این است که نهایتاً علما مسوولیت اداره کشور را به عهده نگرفته‌اند و مساله را به «سنت» حواله می‌دهند.

علمای نجف در نجف نشسته‌اند و بیانیه صادر می‌کنند بدون اینکه در صحنه سیاست حاضر باشند. از طرف دیگر شیخ فضل‌الله که در تهران است نهایتاً به شاه پناه می‌برد و می‌گوید درست است که شاه فاسد است اما مشروطه‌خواهان افسد از شاه هستند. اینجا این سؤال مطرح می‌شود؛ فقهی که مدعی است فقیه جانشین معصوم است، فقهی که محقق کرکی گفته است ولایت فقیه و اختیاراتش همان ولایت رسول‌الله است چطور در این نقطه حساس مسوولیت را به جای دیگر حواله می‌دهد؟ علمای نجف به مردم حواله می‌دهند و شیخ فضل الله به شاه حواله می‌دهد. فقیه باید در صحنه سیاست تصمیم بگیرد و جامعه را اداره کند اما حضور ندارد و از این امر انصراف داده است.

امام خمینی(ره) را هم به عنوان دنباله سنت فقهی و حوزوی می‌توانیم ببینیم؟

متولی: در انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) یک امکان فقهی را تمهید کرده که پیش از این در فقها نیست. امام فقیه را نه به عنوان کسی که «کشف حکم» می‌کند، بلکه به عنوان کسی که «وضع حکم» می‌کند معرفی می‌کند. این همان چیزی است که به امام اجازه می‌دهد که انقلاب کند و حکومت تشکیل دهد و مسوولیت اداره کشور را به عهده بگیرد. این مسوولیت‌پذیری پیش از این نه در فقها و نه در روشنفکران وجود نداشته است. طرح نظری این مسوولیت‌پذیری هم وجود نداشته است.

 تا زمانی که فقها و روشنفکران به لحاظ علمی نتوانند مسوولیت سیاست را بر عهده بگیرند این بحران وجود دارد.

این بحران همچنان ادامه دارد چون نخبگان حوزوی و دانشگاهی همچنان گرفتار تقدیرگرایی هستند. چون با درک علمی امام همراه نشده‌اند و از آن عقب هستند. نخبگان و رهبران باید با تکیه بر سنت دست به بازخوانی و احیا بزنند اما روشنفکران فقط به سنت غرب حواله می‌دهند و فقها به سنت حوزوی و فقهی حواله می‌دهند.

در دوران مشروطه ما شاهد یک فروپاشی هستیم. آیا با توجه به شرایط تاریخی امروز و صف‌آرایی در جریان غرب‌گرا و جریان سنتی در آستانه فروپاشی دیگری قرار داریم؟

متولی: در جمهوری اسلامی یکی از اصول این بود که مسوولیت اداره کشور به عهده فقه است. ما بعد از انقلاب از این مساله غفلت کردیم که اداره کشور باید فقهی و علمی باشد. گفتار علمی برای اداره کشور از دست رفت. اینکه ما در آستانه دهه پنجم انقلاب دچار بحران شده‌ایم و باز شاهد صف‌آرایی دو جریان و دو گفتار سابق زمان مشروطه هستیم به این دلیل است که از درک امام فاصله گرفته‌ایم. درکی که می‌گوید فقه به‌مثابه علم اداره حکومت باید مسوولیت زندگی را به عهده بگیرد. البته به‌زعم من این طرح در رهبری وجود دارد و تلاش می‌کند که در نخبگان آن را تبدیل به گفتمان کند.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها:

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست