هنگامی که قانون اساسی را مینوشتیم گفتیم که اگر در میان مراجع یک مرجعی باشد که دارای چنین شرایطی باشد و مردم به صورت خودکار و خود جوش او را پذیرفته باشند احتیاج به گزینش و انتخاب نیست و اما اگر چنین نباشد، یک نوع گزینش مردم شرط است، به خاطر مقبولیت نه مشروعیت. الان هم خبرگان چنین نقشی دارد.
شبکه اجتهاد: آیتالله سبحانی در باب ولایت فقیه به صراحت تأکید دارد که قائل به نظریه امام خمینی (نظریه نصب) هست، اهمیت این موضوع از آن جهت است که برخی، این مرجع محقق را در زمره طرفداران نظریه انتخاب قرار دادهاند. به باور آیتالله سبحانی شبهاتی که با ظاهر فقهی و کلامی نسبت به مساله حکومت اسلامی و ولایت فقیه مطرح میگردد صرف نظر از بضاعت اندک علمی ناشی از فضای مسموم تبلیغاتی و ضعفهای شخصیتی است. آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی پژوهشگران مرکز تحقیقات علمی حکومت اسلامی با آیتالله شیخ جعفر سبحانی است که معظمله در این گفتگو به برخی از شبهات و سوالات در مورد ولایت فقیه پاسخ دادند. با این حال مهمترین بخش این مصاحبه، شفاف سازی نظریه سیاسی «آیتالله سبحانی» است.
در آثار حضرتعالی و در تقریراتی که از امام خمینی تحریر فرموده اید به بحث ولایت فقیه پرداخته شده است. بر اساس کتاب «مفاهیم القرآن» این برداشت به ذهن برخی از پژوهشگران خطور کرده که شما بر خلاف نظر استادتان (امام خمینی) قائل به نظریه انتخاب هستید و رأی مردم را جزء العلّه حقانیت و مشروعیت فقیه میدانید. در حالی که بیشتر فقها قائل به نظریه نصب هستند.
آیتالله سبحانی: ما مشروعیت را به نصب الهی میدانیم و مقبولیت را به پذیرش مردم. مراجعه فرمایید به آنجا که ما احکام البیع را بحث کردهایم (ظاهراً در جلد اول است)، من ولایت فقیه را از دو راه تعقیب کردهام؛ یکی از مسیر روایات (مقبوله عمر بن حنظله و…) و یکی از طریق دیگر مسئله را مطرح کردهام و در همه موارد ما مشروعیت را مربوط به نصب میدانیم و در باب مقبولیت گفتهایم که مردم باید بپذیرند؛ آن هم به عنوان یک شرط عقلی، چون در واقع اگر یک نوع مقامی به کسی داده شود اما مردم پذیرای آن نباشند، او نمیتواند از آن استفاده کند؛ برای آنکه بتواند استفاده کند مقبولیت مردم شرط است، به این معنا که بتواند موفق شود و ما رأی مردم را شرط مشروعیت ندانستهایم.
در کتاب «مفاهیم القرآن» عباراتی هست که ظهور در نظریه انتخاب دارد.
آیتالله سبحانی: در کتاب «مفاهیم القرآن» به اجمال بحث شده، برای تفصیل مراجعه کنید به کتاب «احکام البیع»، ملاک ما نصب و نصّ است و مشروعیت را به شرع میدانیم. مقبولیت شرط موفق شدن ولی فقیه است. تا مردم بیعت نکنند و قبول نکنند ولی فقیه موفق نمیشود. این در واقع یک شرط عقلی است که در همه جا هست.
اگر بناست که نظریه ما را مرقوم فرمایید، همان جا که، شیخ انصاری ولایت فقیه را بحث کرده (کتاب البیع) ما هم بحث کردیم؛ ما از دو راه آمدهایم؛ یکی همان راهی که حضرت امام طی کرده و راه دیگری که باز هم به ولایت فقیه منتهی میشود. راه جدیدی که در کتاب احکام البیع آوردهایم این است که معصوم فرموده: «من فقیه را به عنوان قاضی نصب کرده ام»، باید کاوش کنیم و ببینیم که قاضیهایی که در زمان حضرت بودهاند (اهل سنت) چه شؤونی داشته اند؟ تمام آن شؤون بر فقیه شیعه منطبق است. و راه سومی را هم مرحوم محقق خویی پیموده که حتماً ملاحظه کردهاید.
نمیتوانیم بگوییم که در عصر غیبت ما را رها کردهاند
امام خمینی در روش شناسی بحث ولایت فقیه تأکید ویژهای بر بداهت و ضرورت ولایت فقیه دارند. در اینجا بحثهایی مطرح شده، از جمله اینکه آیا مقصود امام همان اصطلاح منطقی و فلسفی بداهت است؟ برداشت حضرتعالی از این عبارت امام چیست. با توجه به اینکه امام تأکید دارند که بحث ولایت فقیه چندان نیاز به استدلال ندارد و اگر در زمانه ما بحث ولایت فقیه نیازمند استدلال شده به خاطر شبهات و فضایی است که از نظر تاریخی برحوزههای علمیه تحمیل شده است.
آیتالله سبحانی: ما در بحث ولایت فقیه با مجموعهای از محاسبات به این نتیجه میرسیم؛ در جایی که حاکم منصوب به اسم نباشد، یعنی ما از فیض چنین حاکمی محروم باشیم، مسلماً حفظ این نظام لازم است. در اینجا بدون در نظر گرفتن روایات (ولایت فقیه) باز هم اگر محاسبه کنیم به این نتیجه میرسیم که ما را رها نکرده اند. در حقیقت قدر متیقّن کسی است که هم فقیه باشد (حکم شرعی را بداند)، هم مدبر باشد و هم سائس باشد، اینها قدر مسلم است، ما نمیتوانیم بگوییم که در عصر غیبت ما را رها کردهاند و هر کسی هر کار میخواهد بکند. منهای آن روایاتی که در این موضوع داریم، قطعاً قدر مُسَلَّم فقیهی است که به تمام معنا از فقه مطلع باشد، و آگاه باشد به شرایط زمان، این قدرِ مُسَلَّم حکومت است و مقصود از بدیهی همین است. ضمناً تقریر من از بحث اجتهاد و تقلید امام را ملاحظه فرمایید در ابتدای آن که متعلق به سال ۱۳۳۰ میباشد بحث ولایت فقیه اجمالاً آمده است.
امام خمینی در ارتباط با ولایت فقیه فرمودهاند که تصورش موجب تصدیق میشود. آیا مقصود امام از بدیهی همان اصطلاح خاص است؟ نه به معنای بدیهی اولی بلکه به معنای بدیهی ثانوی با این تعریف که «قضایا قیاساتها معها»؟
آیتالله سبحانی: اشکالی ندارد که ولایت فقیه را از مصادیق «قضایا قیاساتها معها» بدانیم، اما شما در قید الفاظ نباشید، گاهی از اوقات انسان یک چیزی مینویسد یا میگوید که ممکن است کلمه دقیق نباشد، اما باید نتیجه را ببینم. اگر عمل امام را محاسبه کنیم و عمل بعد از امام را حساب کنیم همه همین است که عرض شد؛ در زمان غیبت، فقیه عالم، آگاه، مدبر و هوشیار، قدر مُتَیَقّن است و این محاسبه، منهای روایاتی است که در اینجا وارد شده. اگر کسی محاسبه کند که در این شرایطی که حضرت غایب است چه کسی باید متصدی این نظام باشد؟ آیا هر مرد سیاسی؟ یا هرفقیهی؟ یا هرکسی که مردم بپذیرند؟ ولو هیچ شرطی نداشته باشد، اگر اینها را حساب کنیم، قدر مُتَیَقّن فقیه است؛ فقیهِ آگاهِ مدبر است که به نوعی مردم او را بپذیرند. مراد از بدیهی این است که اگر اگر انسان محاسبات عقلانی بکند با «دو دو تا چهار تا» به اینجا میرسیم و الا بدیهی به معنای بدیهی اولی مراد نیست.
بخشی از شبهاتی که در سالهای اخیر پررنگ شده اختلاف برخی از علما با نظریهی ولایت فقیه و انقلاب اسلامی است. به عنوان نمونه، برخی میکوشند تا علامه طباطبایی (ره) را در زمره مخالفان ولایت فقیه و حرکت امام خمینی (ره) معرفی نمایند. حضرتعالی که از نزدیک با امام و علامه آشنا هستید این شبهات را چگونه تحلیل میکنید؟
آیتالله سبحانی: چنین نگاهی به علامه ناشی از کم اطلاعی است. بنده خدمت شما عرض میکنم که چنین چیزی را از ایشان حس نکردم. آقای طباطبایی در تفسیر المیزان در آخر سوره آل عمران به صورت مفصل درباره حکومت اسلامی بحث کردهاند. چنین شخصی چطور میتواند مخالف امام باشد؟ اتفاقاً وقتی مقاله فارسی ایشان درباره حکومت اسلامی در کتاب مرجعیت و روحانیت منتشر شد، ساواک آمد منزل ایشان و توضیحاتی خواست، ساواک از آن مقاله ناراحت شده بود. اما اینکه انتظار داشته باشیم که همه افراد با امام یکسان باشند انتظار نابجایی است. با توجه به شرایط و تفاوت سلیقههای علمی و عملی، در آن شرایط اگر عالمی نود درصد با امام همراه باشد، کافی است. اختلاف اندیشهها طبیعی است.
آقای قدوسی (داماد علامه) دادستان کل بود. وقتی ایشان شهید شد، جریان را به آقای طباطبایی اطلاع ندادند، اما روش علامه روش علمی بود. هر کسی یک سلیقه ویک نوع فکری دارد. اینکه بیاید مثل حضرت امام ریسک کند را نباید انتظار داشته باشیم. اما روی هم رفته مخالف امام نبود.
گزینش مردم شرط مقبولیت است نه مشروعیت
برخی از شبهات بر محور ارتباط علامه و دکتر نصر شکل گرفته است. شما در حوزه آن روز حضور پویایی داشتهاید، با توجه به اشراف تاریخی و علمی شما، ارتباط نصر و علامه را چگونه تحلیل میکنید؟ نصر رئیس دفتر فرح بوده، نصر در خاطراتش علامه را مُرَدَّد یا مخالف حرکت امام دانسته است.
آیتالله سبحانی: چنانکه عرض کردم، مرحوم علامه طباطبایی روشی علمی داشت و میخواست بداند که در خارج از فضای ایران نسبت به الهیات و مسائل ماورای حس چه میگذرد. برای علامه طباطبایی، نصر و کربن طریقی بودند برای کشف واقع، علامه میخواست وقتی چیزی مینویسد درست بنویسد، اینها ابزار بودند نه هدف، چون در آن روزگار ایشان راهی غیر از اینها نداشت. علامه توانست از کربن یک انسان منصفی را درست کند، نوشتههای کربن صد درصد شیعی نیست، اما او یک آدم منصف است. امام و علامه در دو منصب بودند، در واقع یک نوع سلیقه، سلیقه امام است که در مَسند ایجاد حکومت بود و همه فشارش را بر همان هدف وارد میآورد، ولی ایشان در آن مَسند نبود، مسند علامه مسند علمی بود، میخواست از واقعیت مسیحیت، یهودیت و آنچه در اروپا و آمریکا میگذرد اطلاعاتی به دست آورد تا بتواند روی آنها کار علمی کند.
لذا گاهی از پرفسور کربن مطالبی را برای ما نقل میکردند، علامه میفرمود که پروفسور کربن به من گفت که یهودیان معتقد بودند که ارتباط بشر با عالم وحی به وسیله موسی بود و این رابطه قطع شد، مسیحیت معتقد به این ارتباط بود و با رفتن حضرت مسیح این ارتباط از میان رفت. در اسلام، سنیها معتقدند که این رابطه به وسیله پیغمبر اکرم (ص) با عالم بالا برقرار بود و وقتی که رفت رابطه تمام شد. تنها جمعیتی که معتقد به وجود رابطه هستند شیعه است، که هنوز ارتباط جامعه انسانی به وسیله حضرت ولی عصر (ع) با عالم بالا باقی است.
اما آنچه که آقای نصر به علامه طباطبایی نسبت داده، من اطلاعی ندارم.
نظر به اینکه در دوره معاصر، حضرتعالی به عنوان یک فقیه بزرگ و همچنین یکی از متخصصین دانش کلام شناخته میشوید. در نظریه نصب، ملاک مشروعیت حکومت، نصب است. (نصب عام در عصر غیبت و نصب خاص در عصر حضور)، اما در نظریه ی انتخاب میان عصر حضور و عصر غیبت تفکیک قائل میشوند و رأی مردم را به عنوان جز العلّه مشروعیت در نظر میگیرند. آیا از نظر کلامی چنین تفکیکی ممکن و معقول است؟ آیا با پذیرش نظریه ی انتخاب به صورت قهری، این ملاک (انتخاب) به عصر حضور سرایت نمیکند؟
آیتالله سبحانی: این یک قضیهی شرطیه است، چنانکه عرض کردم، مشروعیت به وسیله نص و نصب است و مقبولیت به وسیله پذیرش مردم. و لذا در هنگامی که قانون اساسی را مینوشتیم گفتیم که اگر در میان مراجع یک مرجعی باشد که دارای چنین شرایطی باشد و مردم به صورت خودکار و خود جوش او را پذیرفته باشند احتیاج به گزینش و انتخاب نیست و اما اگر چنین نباشد، یک نوع گزینش مردم شرط است، به خاطر مقبولیت نه مشروعیت. الان هم خبرگان چنین نقشی دارد. لذا در قانون اساسی این تعبیر آمده که اگر در میان مراجع کسی باشد مثل حضرت امام که مردم پذیرفته باشند، دیگر نیازی به بیعت نیست، اما غیر ایشان، به خاطر مقبولیت نیازمند رأی خبرگان است. تا بتواند کارش را پیش ببرد و الا اگر مردم نپذیرند نمیتواند.
اما [اینکه انتخاب] به مقام معصوم سرایت کند ابداً، زیرا معصوم از جانب خداست، معجزاتی دارد، کراماتی دارد و در واقع بر مردم غالب است؛ چون دارای معجزات و بینات است، فقیه دارای معجزات و بینات نیست، ناچار باید از طریقی مردم بپذیرند، تا او بتواند حکومت را به صورت شرعی ادامه دهد
یکی از نویسندگان جنجالی معاصرکوشیده تا مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری را در زمره مخالفان ولایت فقیه قرار دهد. او ادعا کرده که مبحث ولایت فقیه از تقریرات ایشان حذف شده است.
آیتالله سبحانی: در ارتباط با کتابخانه خطی آیتالله اراکی و تقریرات مرحوم حاج شیخ باید از آقای رضا استادی بپرسید. ما نه کسی را تکذیب و نه تصدیق میکنیم. من بعید میدانم که این چنین باشد، اولین بار است که چنین نظری را در مورد حاج شیخ میشنوم، من این ادعا را در مورد حاج شیخ باور نمیکنم، اگر چنین بود حضرت امام در درسش میگفت، عرض کردم که در سال ۱۳۳۰ امام ولایت فقیه را برای ما گفتند و من نوشتم. حضرت امام فدوی حاج شیخ بود، اشعاری که درباره حاج شیخ دارد مقام حاج شیخ را تأیید میکند. اگر کسی چنین چیزی را به مرحوم مؤسس نسبت میدهد باید دلیل بیاورد.
مرحوم آیتالله بروجردی به صراحت قائل به ولایت فقیه هستند. یکی از نویسندگان کوشیده تا نشان دهد که آیتالله بروجردی نیز قائل به ولایت سیاسی فقیه نیست.
آیتالله سبحانی: شما باید افراد محققی داشته باشید تا این ادعا را با ولایت فقیه آیتالله بروجردی تطبیق دهند. آیتالله بروجردی ولایت فقیه را در [ضمن مبحث] نماز جمعه بحث کردهاند.
از سیره آیتالله بروجردی ولایت فقیه را استفاده میکنیم
شما بحث ولایت فقیه مرحوم آقای بروجردی را حضور داشتید؟
آیتالله سبحانی: نه، من در درسهای دیگر ایشان شرکت داشتم. اما این قرینه را نباید نادیده گرفت که آقای بروجردی دستور داد تا تمام خانههای قاجار را خراب کنند و جزء مسجد اعظم نمایند. به ایشان اعتراض کردند، گفت مگر شما به جایگاه و مقام ولایت فقیه توجه ندارید؟ «فقیه» چنین ولایتی دارد. ایشان در آن زمان نمیتوانست آشکارا اظهار کند، عملاً این کار را کرد، ما از سیره ایشان ولایت فقیه را استفاده میکنیم.
با توجه به نزدیکی وقت نماز بیشتر از این مصدع اوقات شریف نمیشویم.
آیتالله سبحانی: من شبهات ولایت فقیه را در کتاب مستقلی در مشهد بحث کردهام ملاحظه فرمایید. مرکز شما باید افراد محققی داشته باشد که چشم و گوش خبرگان باشند و با روش تحقیقی و مفصل شبهات را رصد کنند و پاسخ دهند. و آثار مختلف را مدّ نظر قرار دهند. بحث ولایت فقیه مرحوم آیتالله حجت را دیدهاید؟ ولایت فقیه مرحوم حجت را که آقای فاضل همدانی منتشر کرده ملاحظه کنید. کتاب احکام البیع ما را هم ملاحظه کنید.
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
سلام گزینه انتشاردر واتس آپ تلگرام را نیز بیافزاید لطفا وهمچنین گزینه چاپ را