امامت از نظر اهل تسنّن از امور عامّه است که به خود امّت بستگی دارد؛ هر کس را امت تعیین کند، او پیشوا خواهد بود ولی از نظر شیعه امامت پایه دین و زیربنای اسلام است و هرگز برای پیامبر جایز نیست آن را نادیده بگیرد.
امامت از نظر اهل تسنّن از امور عامّه است که به خود امّت بستگی دارد؛ هر کس را امت تعیین کند، او پیشوا خواهد بود ولی از نظر شیعه امامت پایه دین و زیربنای اسلام است و هرگز برای پیامبر جایز نیست آن را نادیده بگیرد.
به گزارش شبکه اجتهاد، چندی است مسألهای تحت عنوان مشروعیت بخشی مردم به حکومت و نظام اسلامی نقل محافل و مجالس شده و سرمنشأ این مسأله سخنی از امیرمؤمنان است که عمدا و یا از روی غفلت از سوی برخی مسؤولان به غلط تفسیر شد.
از روز طرح این مسأله از سوی رییس جمهور، اساتید، بزرگان، پژوهشگران و افراد متخصص در حوزه علم تاریخ دین و کلام به نقادی این بحث پرداخته و ابعاد مسأله را منقح کردهاند؛ کار تا جایی پیش رفت که رییس جمهور در یکی از جلسات به توجیه بحث خود پرداخت و تأکید کرد که منظور او از مشروعیت، مشروعیت ولایت و حکومت نبوده است. برای روشن شدن بیشتر بحث ابتدا گریزی به اظهارات دکتر روحانی میزنیم که در ضیافت افطاری با پزشکان مطرح گردید.
سخنان رییس جمهور در مورد مشروعیت حکومت
حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی رییسجمهوری درجریان مراسم دیدار و ضیافت افطار جمعی از پزشکان و اساتید دانشگاه طی سخنانی درباره شخصیت امیرالمؤمنین علی (ع) با اشاره به روایتی از ایشان گفت: “امیرالمؤمنین(ع) مبنای ولایت و حکومت را نظر و انتخاب مردم میداند، هر کسی شما او را برگزید به عنوان ولیّ خودتان و رهبر جامعه، من هم اطاعت میکنم، من هم میشنوم و اجرا میکنم”. این بخش از اظهارات روحانی در محافل سیاسی و مطبوعاتی بازتاب گستردهای یافته است.
ایشان تأکید کرده بودند: “انتخاباتی که ما امروز در کشور انجام میدهیم و همچنین موضوع آراء مردم، پیروی از تفکر غرب نیست و به دنبال رأی مردم به عنوان هدیه دنیای غرب پس از رنسانس نیستیم، بلکه ما دارای مذهب، مرام و دینی هستیم که امیرالمؤمنین علی(ع) مبنای حکومت را در آن، نظر، خواست و آراء مردم میداند”.
البته این سخنان رییس جمهور تازگی ندارد؛ وی شامگاه سه شنبه ۱۷ اسفندماه ۹۵ در آئین شصت و چهارمین سالگرد تشکیل کانون وکلای دادگستری نیز اظهار داشت: همه مسوولین عالی رتبه نظام جمهوری اسلامی ایران به یک معنا وکیل مردم هستند به صورت رأی مستقیم یا غیرمستقیم و این معنایش این است که در نظام جمهوری اسلامی ایران یک پایه مهم مشروعیت، رای مردم و آرای مردم است و اگر این چنین شد و آرای مردم، پایه مشروعیت شد، یعنی اینکه بدون رضایت عامه مردم، حکومت حقه معنا و مفهومی نخواهد داشت».
در پی این اظهارات مراجع تقلید از جمله حضرت آیتالله مکارم شیرازی و جوادی آملی در برابر این سخنان موضع گیری کردند؛ حضرت آیتالله مکارم شیرازی در مراسم احیای شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در مدرسه امام کاظم(ع) قم با بیان این که این فرد یک صفحه از نهج البلاغه را دیده اما بقیه را ندیده است؛ ولی و حاکم الهی را خدا باید تعیین کند، شما بخشی از نهج البلاغه را دیدی که اتمام حجت برای مخالفان و بدخواهان بود، چرا خطبه شقشقیه و سخنان حضرت در مقامات دیگر را ندیدید، چرا فقط جملهای را که حضرت برای اتمام حجت در برابر مخالفان را فرموده مورد بحث قرار دادید؟
اما مسأله مهمی که قصد داریم در این نوشته به آن بپردازیم بازخوانی اندیشه مشروعیت و مقبولیت رأی مردم در نظام و حکومت اسلامی در کلام آیتالله جعفر سبحانی است که سالیان بسیار زیاد در این حوزه تلاش کرده و آثاری نیز از خود برجای گذاشته است.
بیان اصول مذاهب در کتاب راهنمای حقیقت
آیتالله شیخ جعفر سبحانی در یکی از کتب کلامی خود با عنوان «راهنمای حقیقت» به بیان اصول مذهب تشیع میپردازد و با اشاره به آیه ولایت و آیه اولوالامر تأکید میکند: “در این که مدیریت جامعه پس از پیامبر گرامی(ص) به شخصیت والایی نیازمند است، جای گفتوگو نیست و خرد هر انسان منصفی بر این اصل داوری می کند، و اتفاقاً قرآن بر خلاف نظر پرسشگر رهبری امّت(امامت) را به صورت کلی مطرح می کند”.
و اگر برخی بخواهند این ادعای قدیمی را مطرح کنند که ولایت در این آیات به معنای دوستی و محبت است باید به پاسخ حضرت آیتالله سبحانی مراجعه کنیم که در تفسیر آیه اولوالامر بیان میدارد: هرگاه مقصود دوستی و نصرت باشد، می بایست تنها به «الّذینَ آمَنُوا» اکتفا شود و دیگر به آوردن این جمله که «در حال رکوع زکات می دهند» نیازی نبود، زیرا در جامعه با ایمان همه افراد با یکدیگر دوست و یاور هم هستند، خواه در حالت رکوع زکات بدهند یا نه.
اما مسأله مهمی که موضوع اصلی این بحث است، انتخاب امام و پیشوای جامعه اسلامی از سوی خداوند است که به عنوان اساس مذهب شیعه قرار داده شده است و یکی از مسائل افتراق بین مذهب حقه شیعه و مذهب پیروان سنت خلفا است و نادیده گرفتن آن، انکار ضروری مذهب ما است؛ ما معتقدیم هم پیامبر و هم امام باید از سوی خدا معرفی شوند ولی با یکدیگر تفاوتهایی هم دارند.
تفاوت نبی با امام
آیتالله سبحانی نیز به این مسأله اشاره کرده است که در ذیل میآید:
گاهی سؤال میشود، امامت با نبوت و یا امام با نبیّ چه تفاوتی دارد که پیامبر اسلام را «نبی» و علی و فرزندان او را امامان خود میدانید؟
“ابن خلدون، مورخ معروف متوفای ۸۰۸ هجری قمری در مقدّمه تاریخ خود به تشریح مفهوم امامت از دیدگاه تسنن و تشیع پرداخته است، هر چند درباره مفهوم نبوت سخنی نگفته است؛ چه بسا علت آن این است که فریقین در مفهوم نبی، وحدت نظر دارند، و لذا تنها به تبیین مفهوم امامت پرداخته است، ولی ما به خاطر سؤال یاد شده، به تبیین هر دو میپردازیم.
«نبّی» بر گرفته از «نبأ» است که به خبر بزرگ و قابل توجه می گویند، و در اصطلاح، آن انسان والایی است که از غیب خبر می دهد و یا از غیب آگاه است؛ البته هر خبر غیبی منظور نیست، بلکه خبری که مربوط به بیان وظایف مردم در قلمرو عقیده و شریعت باشد.
انبیا بر دو دستهاند؛ گروهی از طریق وحی، پایه گذار شریعت و آورنده قوانین حیات بخش در زندگی فردی و اجتماعی انسانها هستند، مانند شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) و گروهی دیگر از طرف خدا مأمورند که شریعت موجود را ترویج کند، مثلاً انبیاء بنی اسرائیل که همگان مروّجان شریعت حضرت موسی بودند.
نتیجه این که پیامبر، مخاطب وحی تشریعی است، خواه به صورت تأسیس، یا به صورت ترویج فرشته بر او فرود می آید و او را در جریان امور تشریعی و دینی قرار می دهد و او مأمور است آنها را به مردم برساند؛ با آمدن آخرین حلقه از سلسله پیامبران آسمانی، باب وحی تشریعی منقطع شده و دیگر پیامبری نخواهد آمد تا پیامهای دینی را که قبلاً بازگو نشده است، تبیین کند”.
دین اسلام تا ابد پاسخگوی نیازهای مردم است
دین اسلام از روزی که توسط پیامبر و از سوی خدا برای نجات بشریت پای ریزی شد به عنوان دینی کامل مطرح شد که تا روز ابد پاسخگوی نیازهای بشریت باشد و در غیر این صورت نیازی نیست که همه مردم روی به دین اسلام بیاورند؛ حال این دین بدون رهبر و پیشوای معصوم بعد از پیامبر بدون شک نمیتواند به کمال و تعالی برسد.
از طرفی غیر از پیامبر که معصوم از گناه و اشتباه است، فردی در این سطح وجود ندارد تا بتواند امام بعد از پیامبر را معرفی کند، همچنانکه آیات فراوانی در قرآن داریم که تأکید میکند بیشتر مردم در غفلت و نادانی هستند.
سخن ابن خلدون در مورد امام
آیتالله سبحانی در ادامه در تبیین مفهوم امام به سخن ابن خلدون اشاره میکند که دقیقا همان سخن برخی از مسؤولان امروزی است، ایشان بیان میدارد: ” اکنون ببینیم امام کیست؟ ابن خلدون می گوید: امامت از نظر اهل تسنّن از امور عامّه است که به خود امّت بستگی دارد؛ هر کس را امت تعیین کند، او پیشوا خواهد بود ولی از نظر شیعه امامت پایه دین و زیربنای اسلام است و هرگز برای پیامبر جایز نیست آن را نادیده بگیرد یا به امّت بسپارد، بلکه بر او لازم است امام را معین کند، امامی که از گناهان صغیره و کبیره پیراسته باشد.
با تقدیر از تلاش ابن خلدون، یادآور میشویم که امام از نظر شیعه کلیه وظایف پیامبر را برعهده دارد، جز آن که وحی تشریعی بر او نازل نمی شود و فرشتهای در این مورد بر او فرود نمی آید، به تعبیر دیگر، «نبی» آن انسان والایی است که وحی الهی را دریافت می کند و دین از طریق او به مردم ابلاغ می شود و امام آن انسان وارستهای است که از طرف پیامبر، مأمور پاسداری از دین پیامبر و رهبری امت پس از اوست .
نتیجه این که پیامبر، پایه گذار دین است و امام حافظ و پاسدار آن؛ از آنجا که کلیه وظایف «نبی» به جز وحی تشریعی که فقط بر پیامبر فرود میآید، برعهده امام است، وی باید دو شرط مؤثر را داشته باشد تا بتواند وظایف خود را انجام دهد.
شروط لازم برای امامت امام
نخست آنکه از همه افراد امت، به اصول وفروع اسلام، اعلم و داناتر باشد تا بتواند مبیّن اصول و فروع اسلام و برطرف کننده کلیه نیازهای علمی و معنوی امت باشد که با وجود او، امّت به کسی دیگر نیازمند نباشد.
دومین شرط امام آن است که در برابر گناهان مصونیت(عصمت) داشته باشد، زیرا بدون پیراستگی از گناهان نمیتواند اعتماد مردم را به گفتار و رفتار خود جلب کند و الگویی برای مردم باشد، همچنان که بدون مقام عصمت نمیتواند در قلوب و نفوس مردم نفوذ کند، بنابراین امام به دو جهت باید از تمام لغزشهای عمدی و سهوی مصون باشد، نخست برای جلب اعتماد مردم و دوم برای نفوذ در افکار واندیشههای آنان(الگو شدن)”
حال ما از برخی مسئولانی که در یکی از جایگاه اصلی نظام اسلامی قرار دارند و حرفهای بی پشتوانهای را بر زبان جاری میکنند، سؤال میکنیم، کدام مردم هستند که قادر باشند این دو شرط را احراز کنند؛ ما گفتیم امام لزوماً باید معصوم باشد، و از طرفی در منطق میخوانیم که معطی شیء فاقد آن شیء نیست یعنی نمیشود افرادی که خود معصوم نیستند عصمت فردی را تشخیص بدهند و یا بگویند فلان انسان اعلم و داناتر از همه مردم جهان نسبت به اسلام است.
امامت در صحیحین
از دیگر دلایلی که اندیشه انتخاب امام از سوی خدا را تقویت میکند، روایات بسیار زیادی است که پیامبر در شأن اهل بیت(ع) و جایگاه آنها فرمودهاند و البته روایات زیادی داریم که پیامبر اسامی همه امامان را به صورت کامل بیان کردهاند؛ حتی در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» روایات زیادی در مورد تعداد و نسب امام بیان شده است.
در صحیح بخاری از جابر بن سمره روایت کرده است که گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که میگفت: «دوازده امیر خواهند آمد که همگی از قریش هستند، در صحیح مسلم از جابر بن سمره عبارتهایی از پیامبر(ص) نقل شده است از جمله اینکه «این امر پایان نمیپذیرد؛ مگر پس از دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند».
از ظاهر این عبارات به دست میآید که پس از پیامبر(ص) تا روز قیامت، دوازده خلیفه یا پیشوا، رهبری مردم را به عهده دارند و وجود آنها مایه عزّت و سربلندی اسلام و مسلمانان است، پر واضح است که این معنا جز بر امامان دوازدهگانه شیعه تطبیق نمیکند؛ زیرا خلفای بنیامیه یا بنیعبّاس، اوّلاً از نظر تعداد بیش از دوازده نفر بودهاند، ثانیاً اعمال و رفتار آنها مایه عزّت و سربلندی اسلام و مسلمین نبوده بلکه مایه سرشکستگی آنها بوده است.
روایات متواتر پیامبر در معرفی اهل بیت(ع)
در کلام آیتالله سبحانی نیز در این باره با اشاره به روایات متواتر از پیامبر(ص) در معرفی اهل بیت(ع) تأکید شده است: “مضمون احادیث حاکی است که پیامبر گرامی (ص) برای روشن کردن مقصود از اهل بیت(ع)، دو کار معین انجام داده است که هرکدام در نوع خود قابل توجه است.
نخست آنکه کسا و عبا و یا قطیفهای بر سر پنج تن افکند و امّ سلمه را که قصد ورود به زیر کسا را داشت، از دخول تحت کِسا بازداشت و این جمله را فرمود: «خدایا اینان اهل بیت من هستند، پروردگارا پلیدی را از آنان دور ساز» و دوم آنکه به مدت هشت ماه و یا بیشتر، موقع رفتن به مسجد برای گزاردن نماز صبح، به خانه زهرا میرفت و آنان را برای نماز دعوت میکرد و آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» را تلاوت می کرد، بنابراین، پیامبر (ص) با این دو عمل، کاملاً مصادیق آیه را تعیین فرموده است”.
بعد از بیان همه این نکات باید توجه داشت، مشروعیت و حجیت امام از سوی خداوند تعیین میشود و مردم در این زمینه نقشی ندارند ولی این مردم هستند که به حکومت امام فعلیت میدهند، بنابراین امیرمؤمنان همچنانکه دوران بیست و پنج ساله بعد از رحلت پیامبر را در خانه میگذارند، همچنان امام و رهبر امت اسلامی است ولی امامت او به دلیل غفلت و عدم همراهی امت به مرحله عملی شدن نرسیده است.
حتی بالاتر از این را ما در تاریخ شاهد هستیم، آنجا که امیرمؤمنان با خلفا همراهی میکند و در موارد بسیاری به آنها راهنمایی میدهد؛ یعنی حضرت در عین اینکه خود را ولی و امام جامعه اسلامی میداند به دلیل مصالح امت اسلامی با خلفا همراهی میکند تا جامعه اسلامی در برابر کفار به ضعف کشیده نشود.
چرا امیرمؤمنان(ع) با خلفا همراهی میکرد؟
این مسأله نیز در کلام آیتالله سبحانی در قالب پاسخ به یک سؤال بیان شده است؛ در کتاب راهنمای حقیقت میخوانیم”امام در حالی که خود را خلیفه شرعی می دانست و حق خویش را مغصوب و به غارت رفته می دید، ولی آنگاه که خلافت خلفا تثبیت گردید، مصلحت را در این دید که تا آنجا که مصالح اسلام و مسلمانان ایجاب کند با آنان همکاری نماید ولذا خلفا در کارهای مهم با او مشورت می کردند، او نیز کمک فکری می کرد.
هیأتهای علمی و تحقیقی از یهود و نصارا وارد مدینه می شدند تا از برنامه آیین جدید آگاه گردند و یگانه کسی که پاسخگوی مشکلات آنان بود، شخص امام بود؛ او احساس کرد که زمزمه الحاد و دعوت به جاهلیت از گوشه و کنار شبه جزیره بلند شده و چه بسا اگر خلافت را یاری نکند، اصل و اساس به خطر بیافتد.
حضرت در یکی از نامههای خود می نویسد«تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد (ص) را نابود سازند، در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران کوتاه زندگی دنیا است، که زایل و تمام می شود . همان طور که «سراب» تمام می شود و یا همچون ابرهایی که از هم می پاشند، پس برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پا برجا و محکم گردید».
مشارکت امام در شورای شش نفره به معنی پذیرش نظام شورایی نبود، بلکه از یک اصل کلی سرچشمه می گرفت و آن این که اکنون حق از محور خود بیرون رفته، باید کوشش کرد لااقل مصالح اسلام و مسلمین در حد امکان محفوظ بماند، شکاف کمتر شود و فساد مستولی نگردد”.
اندیشه شیعه در بحث امامت تا آنجا ادامه دارد که میگوید هیچ گاه زمین نباید از حجت خدا خالی باشد، حال اینکه چرا امروز امت اسلامی از شمع وجود امام معصوم بی بهره است خود دلایلی دارد که در این مجال فرصت صحبت در این زمینه نیست؛ اما شیعه با توجه به آیات و روایات بر این عقیده است که ما از وجود امام زمان(عج) همچون خورشید پشت ابر بهره میبریم.
مردم با امام زمان(عج) در ارتباط هستند
آیتالله سبحانی نیز در این باره خاطرنشان میسازد “بر خلاف آنچه بعضی می پندارند، رابطه امام در زمان غیبت به کلی از مردم بریده نیست، بلکه آن گونه که از روایات اسلامی برمی آید، شماراندکی از آماده ترین افراد که سری پر شور از عشق خدا و دلی پر ایمان و اخلاصی فوق العاده برای تحقّق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند با حضرتش در ارتباطند.
معنای غیبت امام (ع)، این نیست که آن حضرت به شکل روح نامرئی و یا شعاعی ناپیدا در می آید، بلکه او از یک زندگی طبیعی و آرام برخوردار است؛ به طور ناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، دلهای بسیار آماده را برمی گزیند و در اختیار می گیرد و آنها را بیش از پیش آماده می کند و می سازد.
افراد مستعد، به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدا می کنند؛ بعضی از آنان چند لحظه و برخی چند ساعت یا چند روز و جمعی سالها با حضرت بقیه اللّه (عج) در تماس بودهاند”.
ولی به هرحال مردم در دوران غیبت به شخصی عالم و آگاه به امور دین نیاز دارند تا در مواقع ضرورت به او مراجعه کرده و احکام دین و دنیای خود را از او بپرسند کهاندیشه رجوع به فقهای دانای دین و البته ولایت فقیه از این جا سر باز میکند.
ولایت محدود فقیه از جمله حق قضاوت، صدور فتوا در مسائل شرعی، اخذ وجوهات شرعی و رسیدگی به امور حسبیه از دیرباز در فقه امامیه مطرح و مورد بحث بوده و در ارتباط نزدیک با نهاد مرجعیت دارد؛ اما در نظریه ولایت سیاسی فقیه که بیش از همه توسط امام خمینی(ره) مطرح و تشریح شده، این ولایت اساس نظم سیاسی دوره غیبت را تشکیل میدهد و فقیهان جانشین امام در اجرای سیاستها و مسائل حکومتی و سایر امور مربوط به امام معصوم (به جز جهاد ابتدایی) محسوب میشوند.
جایگاه ولی فقیه در نظام اسلامی
در اندیشه سیاسی اسلام ولی فقیه عینا همان جایگاه امام معصوم را دارا است؛ این به معنای عصمت ولی فقیه و مصون بودن او از خطا و اشتباه نیست ولی به هرحال دراندیشه شیعه این نظریه مؤکد است که ولی فقیه باید عصمت نسبی از گناهان داشته باشد.
بنابر مطالبی که بیان شد، مردم در انتخاب ولی فقیه نیز جایگاهی ندارند، چراکه آنها نمیتوانند علمیت و مصونیت بیشتر یک فرد از گناهان و خطاها را به درستی تشخیص بدهند و به همین دلیل آنها ابتدا مجلسی را مرکب از فقهای عالم و سرشناس دین تعیین میکنند تا آنها از میان برترین فقیهان، یک نفر را به عنوان ولی فقیه و حاکم شرع مشخص کنند.
ذکر این نکته ضروری و لازم است که در نظام جمهوری اسلامی ایران ولی فقیه از طرف مجلس خبرگان انتخاب نمیشود، بلکه حجیت نظر و حکم ولی فقیه با استناد به روایاتی به دست میآید که از خود امام زمان(عج) بیان شده و به ما دستور داده است که در دوران غیبت به فقیه جامع الشرایط رجوع کنیم.
بنابراین ما در در مورد مبنای مشروعیت حکومت ولی فقیه قائل به نظریه مشروعیت الهی هستیم که به ولایت انتصابی فقیه از جانب امام معصوم معروف است.
در این عقیده، فقیه در فضیلت و شخصیّت دینی و اخلاقی و علمی همپای امام معصوم نیست. چراکه ولی فقیه، جدا از شخصیت حقوقی خویش، دارای شخصیت حقیقی نیز هست که از این نظر با دیگر مردم برابر است. ویژگیهای ولی فقیه و حاکم اسلامی همانند عدالت، تقوا و پرهیزگاری او را از لغزیدن به ورطه استبداد و خودرأیی بازمیدارد.
آیتالله جعفر سبحانی، بهمن ماه سال ۹۲ در نخستین جشنواره بینالمللی امام خمینی(ره) که با حضور طلاب و روحانیان در سالن اجتماعات مدرسه دارالشفا برگزار شد، به بیان نکات مهمی در این زمینه پرداخت و از جمله عنوان کرد:” استاد ما امام خمینی(ره) میفرمودند «رأی هیچ کس بر هیچ کس حجت نیست، هیچ فردی از بشر بر بشر دیگر بالذات حکومت ندارد، حکومت تصرف در اموال و اعراض است و کسی دارای چنین ولایتی نیست».
توحید در خالقیت مورد قبول همه موحدان است و چون خداوند متعال رب است توحید در تکوین و تشریع از آن اوست؛ توحید در اطاعت و حکومت نیز برای خدا است، غیر از خدا هیچ فردی دارای اطاعت بالذات نیست، ولی چون خدا با بشر به صورت مستقیم ارتباط ندارد باید این سه مرحله را به وسیله انبیا به افراد رسانده و اجرای کند.
ولایت فقیه نیز از شاخههای تنصیص است
ولایت فقیه نیز از شاخههای تنصیص است ولی تنصیص به اسم نیست، ولی امیرمؤمنان(ع) تنصیص به اسم بودند؛ تمام ادله ولایت فقیه منتسب به فقیه واجد شرایط بوده و در روایت نیز اوصاف او بیان شده است، این ادله فقیه را جای امام میگذارد، ولی فقیه و مجتهد با استفاده از ولایت میتواند مقامها را تقسیم کند، در قوای مجریه، مقننه و قضاییه باید نظر و رأی ولی فقیه باشد و از مجرای خاصی اجرا کند و قوای سهگانه و تمام نهادهها مشروعیت خود را از ولی فقیه میگیرند.
قبل از تشکیل مجلس خبرگان رهبری روزنامههای مرکز گرد و خاک کرده بودند که باید جمهوری دموکراتیک داشته باشیم، در این هنگام امام راحل به دبیرستان حکیم نظامی دعوت شدند و در آنجا فرمودند «من آنچه میتوانم اعلام کنم، جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر»؛ جنبه اسلامی جمهوری اسلامی ولایت فقیه است، چرا که دارای مشروعیت الهی است، مقبولیت مردم نیز جنبه جمهوریت را دارد که فقیه به وسیله این مقبولیت میتواند احکام را در جامعه اجرا کند.
گاهی برخی مدعی تضاد میان اصل چهارم و پنجم قانون اساسی میشوند، این سخن درست نیست، چرا که ولایت فقیه در نگهبانی از روش حکومت، منتخب است و روش منتخب مردم برای مردم نباید خودسر باشد، رأی و شیوه در دست فقیه است؛ فقیه میتواند شیوه و رنگ حکومت را تعیین کند، حاکمیت ملی نیز در انتخاب مؤثربوده و مردم در انتخاب آزاد هستند، ولی حکومت انتخابی نباید خود سر باشد، بلکه باید قضاوت، قوانین و اجرائیات آن اسلامی باشد.
مسلما بشر بینیاز از حکومت نیست و تنها کمونیستها معتقدند اگر اختلافات طبقات از بین برود بشر بینیاز از حکومت میشود، در حالی که تفکر آنها اشتباه است چرا که تقسیم کار در کشور مهم بوده و ارتباطی با اختلاف طبقاتی ندارد”.
بنابراین در پایان میتوان گفت همه فقهای واجد شرایط یک عصر به صورت عام استغراقی از جانب ائمه (ع) منصوب هستند و در این صورت تنها اعمال ولایت برای یک فرد تعین پیدا میکند؛ ولایت فقیه پس از انقلاب اسلامی ایران با مصوبه مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی اضافه شد و منظور امام راحل از کلمه «ولایت فقیه» در اختیار گرفتن حاکمیت سیاسی با تمام اختیاراتی است که برای پیامبر و امام معصوم در مذهب شیعه وجود دارد. داود جعفری – رسا