منطق اجتهاد باید ارتقاء پیدا کند تا بتواند از عهده مسائل پیچیده فقه نظام بربیاید/ منظور امام از فقه سنتی خیلی وقت‌ها‌ در مواجهه با جریان‌ها‌ی روشنفکری بود

اینکه ما بیاییم و بگوییم که ما همین فقه را داریم و همین فقه پاسخگوی همه نیاز‌ها‌ی ماست بنده این را قبول ندارم. من اعتقادم این است که منطق اجتهاد ما و اصول فقهی که الان ما داریم بر اساس نگاه‌ها‌ی جزء نگرانه به فقه تولید شده است و از عهده‌‌‌‌‌ی تبیین نظام مند فقه بر نمی‌آید. اساسا دلیل اینکه بعد از ۴۰ سال این ضرورت پیدا شده است باز هم فقه و فقهای ما از برآورده کردن این غرض عاجز مانده‌‌‌اند خودش یک شاهد هست برای اینکه این روش جواب نمی‌دهد.

به گزارش شبکه اجتهاد، پس از اظهارات آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی در فقه نظامات، عده‌‌ای از دانشمندان حوزه و دانشگاه پس از مطالعه تفصیل نظرات ایشان بازهم قانع نشدند و به نقد و بررسی این نظر پرداختند. در همین راستا رجانیوز با حجت‌الاسلام محمدتقی اکبر نژاد استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه به گفت‌و‌گو پرداخته و نظر او را جویا شده است.

نظر حضرتعالی در باره فقه نظامات چیست؟

اکبرنژاد: ما به عنوان اسلام شناس و فقیه دو رویکرد نسبت به فقه می‌توانیم داشته باشیم. یک وقتی هست که ما خودمان را با تک مسئله‌ها‌ مواجه می‌بینیم مثل اینکه نماز واجب است، روزه واجب است و یا اینکه این نماز چند رکعت است یا همینطور بیع و معاملات و مسائلی از این دست. یا حتی در موضوعاتی مثل پزشکی که من با تک مسئله‌ها‌یی مواجه می‌شوم، مثلا تلقیح مصنوعی مجاز هست یا نیست، تغییر جنسیت مجاز هست یا نیست.

زمانی فقیه خود را با این تک مسئله‌ها‌ مواجه می‌بیند اما یک وقت هست که فقیه خود را با کل دین مواجه می‌بیند یعنی آن نقطه تماس و زاویه نگاهش به دین از منظر کل به جزء است یعنی یک قطعات پازل را نمی‌بیند بلکه کل پازل را باهم می‌بیند و یک تصویر واحد از مجموع این قطعه‌ها‌ی پازل در ذهنش نقش می‌بندد.

ببینید آن نگاه اول منشاش این است که همانطور که جناب آقای فاضل گفتند و درست هم گفتند وقتی شما آیات قرآن و روایات را می‌بینید احساس نمی‌کنید که خدای متعال آمده و می‌خواهد فقه نظام مند را به ما بگوید؛ حکومت را تعریف بکند و بعد بگوید ارکان و اصولش چیست و همینطور از کل به جزء خرد بشود بلکه شما وقتی قرآن را می‌خوانید قرآن همزمان با هم به مسائل مختلف می‌پردازد از خانواده تا توحید از جهاد تا مسائل دیگر؛ و بیشتر احساس شما این است که با مسئله‌ها‌ مواجه می‌شوید. همینطور روایات ما هم همینطوری هستند عمدتا روایات ما به همین شکل هستند و اگر کسی بگوید که بیش از دوسوم روایات ما سوال هست و شاید یک سوم آن مواردی است که خود اهل بیت(ع) ابتدائا صحبت کرده‌‌‌اند حرف بی ربطی نگفته است. خیلی‌ها‌ آمده‌‌‌اند سوالاتی پرسیده‌‌‌اند و حضرات معصومین (ع) پاسخ داده‌‌‌اند و این در همه ابعاد هست حتی در سیاسات.

موضوع این پرسش و پاسخ‌ها‌ نظام سازی نیست، موضوعش احکام کلی و نگاه از کل به جزء نیست و اتفاقا همین هم هست که بصورت اولیه ایجاب می‌کند که یک فقیه خودش را با مسئله‌ها‌یی مواجه ببیند و اساسا ریشه یابی وقتی می‌کنید که چه چیزی باعث شده است که بسیاری از فقهای ما جزء نگر بشوند به فقه، همین جنس سوال و جواب‌ها‌ و جنس مسئله گویی‌ها‌یی است که در قرآن و روایات وجود دارد. اگر از این زاویه نگاه بکنید و بخواهید به انصاف قضاوت بکنید بالاخره این نگاه بی جهت نیست بلکه این رویه از آیات و روایات بر می‌آید. اگر افراد فقط با همین تک مسئله‌ها‌ با آیات و روایات ارتباط گرفته باشند همین را می‌فهمند.

خب این یک نگاه بود اما یک نگاه دیگری هم وجود دارد و عبارت است از اینکه:

همانطور که در آیه فطرت وجود دارد که فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها؛ می‌فرماید رو کن به دین اعتدال آن دینی که خداوند آن دین را بر آفرینش انسان استوار کرده است و بعد می‌فرماید ذلک دین القیم؛ آن است دین پایدار؛ یعنی منشا پایداری دین تطابقش بر وجود انسان است؛ یعنی یک نگاه هم این است که چه طور شما بین روان انسان و جسم او و اجزاء جسم او و آن مکانیزم حاکم بر روح و روان او یک هماهنگی کامل را مشاهده می‌کنید، وقتی که دین بناست منطبق بر تکوین این فرد باشد و این جسم باشد در واقع می‌خواهد این تکوین را به فعلیت برساند، این آفرینش را به فعلیت برساند همانطور که حضرت موسی (ع) در توصیف خدای متعال در برابر فرعون فرمود که ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما کسی است که به هر کسی خلقتش را عطا می‌کند، آن آفرینش و آن تکوینش را عطا می‌کند بعد متناسب با آن خلقت او را هدایت می‌کند؛ خب بنابر این همانطور که در آفرینش موجودات هماهنگی وجود دارد در آن نظامی که منطبق بر وجود آنها و در راستای به فعلیت رساندن تمام وجود آن‌ها‌ست و نه بخشی از وجود آن‌ها‌ طبعا باید هماهنگی کامل وجود داشته باشد. در این نگاه هست که شما دیگر دنبال قطعات پازل نیستید بلکه باورتان این است که –همانطور که شما یک انسان را ملاحظه می‌کنید یک انسان می‌بینید و بعد که دقت می‌کنید حالا بند‌ها‌ی انگشتان و چشم و بینی آن فرد را هم می‌بینید- این نگاه این است که من کل اسلام را بماهو اسلام حتی در حوزه باور‌ها‌ و فقه و بعد در حوزه فقه ببینم.

یعنی همه اینها باید در یک راستا باشند. فقه ما باید در راستای مبانی فکری و عقیدتی ما باشد، متناسب با اخلاقیات ما باشد و بعد خود فقه ما باید در درون خودش هم هماهنگ باشد به طوری که همه اینها نسبت به یکدیگر همپوشانی داشته باشند و در این نگاه شما دنبال این هستید که چه طور وقتی می‌خواهید یک قطعه پازل را پیدا کنید آن قطعه را در هماهنگی با دیگر قطعات محلش را می‌یابید؛ نه اینکه اجزا مهم نیستند نه اما آن نقشه و آن هماهنگی هم مهم است. یک مثال می‌زنم برایتان: شما نمی‌توانید حرمت ربا را منهای بقیه‌‌‌‌‌ی احکامی که در باب معاملات وجود دارد ببینید و آن را تبیین کنید؛ شاید ربا در یک مجموعه و منظومه دیگری آن اثری را که در منظومه اسلامی دارد نداشته باشد برای همین هم هست که در قبل اسلام و در دنیای غرب می‌گویند که اساسا اقتصاد بدون ربا معنا ندارد؛ شاید هم راست بگویند و در نظام آن‌ها‌ اینطور باشد. یک مثال می‌زنم برای شما:

برخی سوال می‌کنند که چرا زن نصف مرد ارث می‌برد؟ اگر شما فقط این تک مسئله را بخواهید نگاه بکنید این یک نگاه است اما یک وقت شما این حکم را در هماهنگی سایر احکام می‌بینید.

یعنی این زن در دینی دیده می‌شود که تکلیفی نسبت به معاش خانواده ندارد و مرد است که مکلف به تامین معاش خانواده است. مرد اگر دو برابر زن هم بگیرد موظف است آنرا در درون خانواده خود خرج نماید اما آن بخشی که زن دریافت می‌کند تکلیفی برای خرج کردن برای شوهر و فرزندان ندارد؛ و این حکم ارث در منظومه این مجموعه احکام اسلامی قابل تبیین و فهم است اما اگر این نسبت‌ها‌ را نبینیم همه این‌ها‌ می‌شود نقطه‌ها‌ی ابهام برای ما.

پس نگاه نظام مند به دین یا فقه نظام به این معنا است که دین را به عنوان منظومه‌‌ای از همه باور‌ها‌، اخلاقیات و فقه آن هم بصورت هماهنگ و مرتبط و منظم وجود دارد ببینیم؛ و این هماهنگی را ما باید در خود فقه پیدا کنیم. حتی من فراتر می‌گویم و ادعا می‌کنم که بین عبادات ما و معاملات ما و سیاست‌ها‌ی ما باید هماهنگی وجود داشته باشد. ببینید وقتی شما می‌گویید که همه این‌ها‌ هماهنگ با یک چیز است و آن هم انسان است یعنی معاملات و سیاست‌ها‌ و عبادت‌ها‌ی ما در یک چیزی به نام من و شمای انسان به اشتراک می‌رسند و هماهنگ هستند. چه طور الان دست من با سر من هماهنگ هستند، این هماهنگی به چه معناست؟ این هماهنگی به این معنا نیست که دستم به اندازه سرم هست اما می‌توانید ادعا بکنید همه اعضای بدنم حتی بند انگشت‌ها‌ی من با دیگر اعضایم مثل سرم هماهنگ هستند یعنی طوری با هم هماهنگ هستند که آن رفتار‌ها‌ و آن سیر تکاملی که من انسان می‌خواهم پیدا بکنم در این سیر تکاملی هم پوشانی دارند نسبت به هم.

مثال بزنم؛ امام رضا (ع) در روایتی می‌فرمایند دلیل اینکه خدای متعال نماز صبح را دو رکعت قرار داداین است که انسان‌ها‌ هنوز صبح درگیر معاملات و کارهای روزمره زندگی نشده‌‌‌اند و راحت تر می‌توانند با خدا ارتباط بگیرند اما ظهر دقیقا در ترافیک کارها هست و بیشتر نیاز به توجه هست تا ارتباط برقرار شود، برای همین خدای متعال دو ۴ رکعتی را در وسط روز قرار داده است که این نیاز‌ها‌ تامین شوند. ببینید الان در همین بیان امام (ع) می‌خواهند بفرمایند که یک هماهنگی وجود دارد بین تعداد رکعات نماز و زندگی اجتماعی ما انسان‌ها‌. پس عبادات هم باید جوری باشد که تامین کننده نیاز‌ها‌ی من در حین معاملات و کارهای روزمره باشد؛ مثلا اگر عبادات ما کم باشد و شارژ معنوی من کم بشود در معاملات ممکن است لغزش پیدا کنم و از آن طرف اگر عبادات من سنگین شود این سنگینی باعث اخلال کارهای من در امور روزمره خواهد شد.

البته ممکن است ما بسیاری از این هماهنگی‌ها‌ را نفهمیم چه طور که ما بدن انسان و هماهنگی‌ها‌یش را نمی‌شناختیم و هنوز هم به طور کامل نشناخته ایم. ما معتقدیم که کل هستی با هم هماهنگ‌‌‌اند و همه فلاسفه و متکلمین این را قبول دارند اما خیلی وقت‌ها‌ نمی‌توانیم این هماهنگی‌ها‌ را درک بکنیم. این نکته را هم بگویم که ادعای هماهنگی بین کل دین و ادعای فهم این هماهنگی دو چیز است و ما معتقدیم که آن هماهنگی کامل را امام معصوم باذن الله می‌فهمد و ما ان شالله طبق اخبار بعد از ظهور حضرت ولی عصر (عج) کامل این هماهنگی‌ها‌ را خواهیم فهمید ولی این معناش این نیست که چون ما ناقص فهم می‌کنیم پس این هماهنگی وجود ندارد.

فقه نظام یا به تعبیری فقه حکومتی که زیر مجموعه فقه نظام است به یک معنا در ضرورت است و تاثیرش هم در این است، ببینید مثال می‌زنم:

شما الان در رساله‌ها‌ی عملیه می‌بینید که آقایان می‌آیند و در مورد احکام طهارت و نجاست مثلا بحث می‌کنند ولی شما وقتی رساله را می‌خوانید یک نظام بهداشت از این دریافت نمی‌کنید یعنی حس نمی‌کنید که من انسان برای سلامت جسمی خودم نیاز به یک پاکیزگی‌ها‌یی دارم و نیاز به اجتناب از چیزهای دیگری دارم. این را شما در رساله‌ها‌ نمی‌بینید. یک وقت هم هست که شما همین مسئله طهارت و نجاست را در یک نظام دنبالش می‌گردید به این معنا که سوال را از اینجا شروع می‌کنیم که خدای متعال در دین خودش برای سلامت و بهداشت این انسان چه برنامه‌‌ای دارد؟

ببینید مدخل خیلی فرق کرد، آن فقیهی که جزء نگر هست این دغدغه را ندارد اما آن فقیه نظام ساز می‌گوید که در دین در چه ترکیبی از احکام و رفتارها سلامت من تضمین شده است؟

اینکه می‌گویید این هماهنگی‌ها‌ به صورت کامل فقط در زمان ظهور برای ما قابل فهم خواهد بود نشان دهنده امتناع دستیابی به فقه نظام در زمان غیبت نیست؟

اکبرنژاد: ببینید همه فقها این رو قبول دارند که ما در عصر غیبت از بسیاری از چیزها محروم هستیم، همانطور که از نفس گرم و معنوی امام در ظاهر محروم هستیم و از علم سرشار امام هم محرومیم. اصلا اصول عملیه در فقه ما معنایش همین است یعنی ما در جاهایی به بن بست‌ها‌یی می‌رسیم که باید با اصول عملیه آن را حل نماییم. ما در عصر غیبت درست است که نمی‌توانیم این نظام‌ها‌ را دریافت بکنیم اما این معنایش این نیست که اصلا نمی‌توانیم درک بکنیم. ما در یک حد قابل قبولی بالاخره می‌توانیم نظام‌ها‌ را در عصر غیبت هم دریافت بکنیم به طوری که تا حدی وظیفه خود را بشناسیم و به آن عمل بکنیم تا ان شالله خود حضرت ولی عصر (عج) تشریف بیاورند و کاملش را اجرا نمایند.

بنابر این آنچه که جناب آقای فاضل لنکرانی بیان کرده‌‌‌اند ایشان گفته‌‌‌اند که من منکر ارتباطات احکام نیستم البته ایشان در حوزه‌ها‌ی مختلف ارتباطات احکام را قبول دارند یعنی می‌گویند لازم نیست بین عبادات و مثلا معاملات ارتباط داشته باشند. این حرف درست نیست به اعتقاد من کل دین با هم در ارتباط‌‌‌اند با همان بیانی که گفتیم و من مفصلش را در کتاب کلام فقاهی‌‌‌‌ آورده‌ام؛ اما اصل فرمایش که ایشان بالاخره می‌فرمایند که قبول دارم که احکام را باید در نسبت با هم دید فرمایش ایشان در اینجا متین است اما از این جهت که کل دین را با هم مرتبط نمی‌بینند و می‌گویند که این‌ها‌ اعتباری‌‌‌اند و ضرورتی ندارد که با هم مرتبط باشند این حرف متینی نیست. هم به جهت آیه فطرت که بیان شد و هم به جهت تبعیت احکام از مصالح و مفاسد.

اعتباریاتی که ما در دین داریم از جنس اعتباریات محض نیستند. اعتباریات دو نوع‌‌‌اند یکسری از اعتباریات محض‌‌‌اند مثل کسی که شعری برای خودش می‌گوید اما یک وقت اعتباریات برآمده از تکوین‌‌‌اند مثلا من اگر غذا نخورم می‌میرم پس من از این جمله وجوب تغذیه را فهم می‌کنم. احکام دین از این نوع اند؛ یعنی در روایات حتی در عبادات وقتی تعلیل می‌کنند تعلیل این است که این جنس عبادت با این مقدارش برای شما لازم بود و اگر بیشتر لازم بود خدای متعال همان را قرار می‌داد. اصلا اقتضای هماهنگی این است که ما همه اینهارا به اقتضای تبعیت احکام از مصالح و مفاسد با هم مرتبط بدانیم.

اما اینکه ما بیاییم و بگوییم که ما همین فقه را داریم و همین فقه پاسخگوی همه نیاز‌ها‌ی ماست بنده این را قبول ندارم. من اعتقادم این است که منطق اجتهاد ما و اصول فقهی که الان ما داریم بر اساس نگاه‌ها‌ی جزء نگرانه به فقه تولید شده است و از عهده‌‌‌‌‌ی تبیین نظام مند فقه بر نمی‌آید. اساسا دلیل اینکه بعد از ۴۰ سال این ضرورت پیدا شده است باز هم فقه و فقهای ما از برآورده کردن این غرض عاجز مانده‌‌‌اند خودش یک شاهد هست برای اینکه این روش جواب نمی‌دهد و ما در بسته جامع اجتهادی در آن ۵ جلدی که در موسسه فقاهت و تمدن اسلامی تالیف و تدوین نموده ایم این منظومه را تبیین کرده ایم.

اعتقاد ما این است که منطق اجتهاد باید ارتقاء پیدا کند تا بتواند از عهده مسائل پیچیده فقه نظام و فقه حکومتی بربیاید. ولی از آن طرف هم به این معنا که بگوییم که ما دو فقه داریم یکی فقه نظام و دیگری فقه جزء نگر من این را هم قبول ندارم ما یک فقه داریم و آن هم فقه نظام مند است و در آن نظام هست که همین مسائل جزئی جایگاه خودشان را پیدا می‌کنند. ما یک منطق برای حل این‌ها‌ داریم یعنی شما یک منطق دارید که بر اساس آن منطق از کل شروع می‌کنید به فهمیدن تا به جزء می‌رسید.

من در اینجا با آقای فاضل موافق هستم که اینطور نیست که دو تا فقه داشته باشیم اما در عین حال اشکال من به ایشان این هست که این فقهی که الان در دست شماست آن فقه نظام ساز و آن فقه حکومتی نیست. این فقه نمی‌تواند حکومتی باشد چون بستر‌ها‌ی پیدایش فقه موجود اصلا دغدغه‌ها‌ی فقه حکومتی و امثال آن نبوده است.

اما از آن طرف هم بگویم که مثلا کسی بگوید که ما یک اعتبار کل بماهو کل داریم و آن استعداد ثواب و عقاب مستقل است این برای بنده هم روشن نیست و به گمانم این زیاده روی در فقه نظام هست که می‌تواند به آن آسیب بزند.

آیا امام با تاکید بر فقه جواهری مخالف فقه نظام و ارتقاء روش‌ها‌ی اجتهادی بوده‌اند؟

اکبرنژاد: اینکه ایشان می‌گوید اجتهاد ما ناقص است اشکالش به روش اجتهاد نیست اتفاقا ایشان می‌گوید که روش اجتهاد موجود صحیح است، منظورشان این است که ما اجتهاد نکرده ایم خیلی از مسائل را.

من عرضم این هست که حضرت امام قائل به فقه سنتی و جواهری بوده است اما قطعا منظور امام این نیست که روش اجتهاد قابلیت ارتقاء ندارد چه طور که الان شما از همین آقایان بپرسید که یعنی امام اجتهاد شیخ طوسی را قبول نداشت؟ یا علامه حلی؟ خب همه اینها بوده است و تکامل یافته تا رسیده است به شیخ انصاری، ما همه اینها را قبول داریم اما خب اینها در یک خط تکاملی‌‌‌اند یعنی نمی‌گوییم که آن یک چیزی بوده است و آن دیگری چیز دیگر؛ نه می‌گوییم آن جوهره و پایگاه‌ها‌ی همه اینها یکی است اما در حال تکامل است. خب حالا از حضرت امام (ره) سوال می‌شد که آقا شما بعید می‌دانید که به واسطه مواجهه با مسائل پیچیده حکومتی ما نیاز به اصول کامل تری داشته باشیم؟ مثلا قواعد اصولی مان سه برابر شود یا نحوه حل مسائل و ورود و خروج‌ها‌یمان متفاوت شود؟ کامل تر شود؟ قطعا امام جوابشان مثبت می‌بود و مجاز می‌دانستند این اتفاق را. منظور امام از فقه سنتی خیلی وقت‌ها‌ در مواجهه با جریان‌ها‌ی روشنفکری بود یعنی با این رویه‌‌ای که روشن فکر‌ها‌ در پیش گرفته‌‌‌اند نمی‌شود دین را فهمید دین را باید بر اساس آن بینات و محکماتی که در اجتهاد شیعی وجود دارد فهمید.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: اکبرنژاد, محمد تقی
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها:

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست