اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از پدیدههای رایج اجتماعی معاصر مسأله مد و مُدگرایی است. این مساله، از نمونههای بارز اسراف که از تأثیرات جامعه بر فرد میباشد، محسوب شده و باعث ترویج فرهنگ اسراف در جامعه میشود. حجتالاسلام مرتضی جوادی آملی، اگرچه بیشتر به نام پدرش مشتهر است، اما او خود نیز از اساتید به نام حوزه قم به شمار میرود. با او از ملازمه بین مدگرائی و اسراف سخن گفتیم و اینکه آیا میتوان مدگرائی را به جهت ملازمه با اسراف حرام دانست. رئیس مؤسسه اسراء اما معتقد است که مدگرائی همیشه ملازم با اسراف نیست. مشروح گفتگو با وی، تقدیم نگاه شما میشود.
اجتهاد: آیا مدگرایی الزاماً مستلزم تجمل و حب دنیاست؟
جوادی آملی: یکی از جهاتی که در جوامع خصوصاً در نزد نسل جوان همواره وجود داشته است و در جوامع مدرن و پیشرفته از جایگاه خاصی برخوردار است، مدگرایی است. شناخت روشنی از ذات مدگرایی به عنوان یک موضوع اخلاقی یا موضوع فقهی در جوامع، خصوصاً جامعه ما وجود ندارد. به عنوان موضوع اخلاقی یا یک موضوع فقهی، لازم است کار کارشناسی شود و روشن شود که جهات این موضوع و ابعاد و قلمرو این موضوع تا کجاست که وقتی موضوع شناخته شد، هم میتواند از جایگاه فقه به آن پرداخته و حکمش استنباط شود و هم از جایگاه اخلاق به آن توجه شود و زشت و زیبا بودن در مسیر سعادت و شقاوت انسانی از این جایگاه مشخص شود.
امروزه مسأله مُد تنها به سبک زندگی برنمیگردد، بلکه به هویت اجتماعی و حتی هویت فرهنگی و اعتقادی و مکتبی انسانها هم مربوط می شود. کسانی که یک هویت فرهنگی دارند، برای اینکه این هویت فرهنگی و حتی اعتقادی خودشان را به گونهای اظهار و ابراز کنند، از راه مد استفاده میکنند. مد، نماد ظاهری یک جریان فکری و فرهنگی و بلکه اعتقادی هم احیانا محسوب میشود.
نکته دیگری که در مدگرایی مطرح است، استفاده اقتصادی است. کسانی که در فضای اقتصادی فعالیت میکنند، از هر راه و روشی که برای آن ها سود و منفعت داشته باشد استفاده میکنند و هویتی را به این مسئله اضافه میکنند که آن، هویت اقتصادی است. اما مشخصاً در خصوص مدگرایی که آیا با بحث حب به دنیا ارتباط دارد یا نه، باید عرض کرد که حب به دنیا یک تعلقی است که انسان از جایگاه نفسش، به جلوههای دنیایی پیدا میکند، اما به صورت خاص یک تعیّن ویژهای ندارد. به تعبیری، حقیقت شرعیه ندارد که محبت به دنیا یعنی چه، بلکه هر کاری که انسان نسبت به مظاهر طبیعت، از مال و مقام و جایگاه و امور منقول و غیر منقول تعلق خاطری پیدا کند و او را دوست بدارد، به گونهای که دوستی نسبت به او مانع دوستی با خدا و مظاهر الهی شود، حب به دنیا نامیده می شود.
نکته قابل توجه این است که حب به دنیا، مسالهای است که در فضای اخلاقی شکل میگیرد، نه در فضای فقهی. در حقیقت، حب به دنیا یک جلوه نفسانی است و هر مسالهای که به مباحث نفسانی برگردد، از جایگاه اخلاق راجع به آن اظهارنظر میشود نه از جایگاه فقه. دانش فقه به مباحث عملی و فعلی انسان برمیگردد. آنچه که کار انسان هست، موضوع علم فقه هست. اما آنچه که به مباحث نفسانی برمیگردد، موضوع علم اخلاق هست. بنابراین بحث اینکه آیا مدگرایی در فضای تجمل و در فضای حب به دنیا محسوب میشود یا نه، ضرورتاً این گونه نیست. اگر انسان تعلق خاطری پیدا کند و به مدگرایی به گونهای توجه کند که او را از مظاهر الهی و توجه به آیات و احکام الهی باز دارد، این میتواند حب به دنیا را به همراه داشته باشد و البته مذموم است. اما اگر چنین انگیزهای را ایجاد نکند و انسان با گرایش به مد، هرگز از آموزههای الهی و دستورات و احکام الهی دور نشود، ضرورتاً چنین امری را به همراه ندارد.
اجتهاد: آیا میتوان مدگرایی و توجه به برندها را به جهت استلزام برای اسراف حرام دانست؟
جوادی آملی: اینکه بیان شد که باید این مساله، موضوعشناسی شود در ارتباط با همین مورد است. برخی از امور است که الزاما با جریان اسراف و تبذیر و امثال ذلک گره میخورد. اینها عناوین و احکام شرعی پیدا میکنند. اما بعضی وقتها هست که الزاما مدگرایی اسراف نیست، بلکه یک تنوعطلبی، تازهجویی و نوخواهی است. اینها لزوما با اسراف مرتبط نیست. انسان ممکن است که با عطر جدیدی، یا کفش و لباس جدیدی رفت وآمد کند، اما در او هیچ حیثیت و تجملگرایی و اسرافی دیده نشود، بلکه همین نوخواهی و حفظ نوجویی در او وجود داشته باشد.
لازم به ذکر است که اسراف یک حقیقت شرعیه ندارد، مثل نماز یا روزه، یا خمس و امثال ذلک که خداوند متعال در قرآن یا اهل بیت در سنتشان گفته باشند اسراف یعنی این. اسراف همان چیزی است که در عرف جامعه اسراف شناخته میشود و عقل متشرعه آن را اسراف میداند. بنابراین هیچ ملازمهای بین مدگرایی و اسراف وجود ندارد. چه بسا افرادی که مدگرا هستند، بسیار صرفهجو هم باشند، و تنوعطلبی و نوخواهی مورد علاقه آنها باشد و بین مدگرایی و علاقه به نوجویی و عدم اسراف و تبذیر هم بتوانند رابطه ایجاد کنند.
اجتهاد: با توجه به مبانی بزرگانی همچون مرحوم آیتالله تبریزی، مبنی بر عدم حرمت اسراف و حرمت صرف تبذیر، آیا باز هم میتوان قائل به حرمت مدگرایی شد؟
جوادی آملی: در فقه مصادیق تابع عناوین و موضوعات هستند و احکام هم بر عناوین و موضوعات بار میشوند. یعنی ما یک مصداق، یک عنوان و یک حکم داریم. حکم تابع عنوان است و عنوان هم بر مصادیق و موارد انطباق پیدا میکند. از اینکه چه چیزی اسراف است و چه چیزی اسراف نیست، و این که چه چیزی تبذیر است و چه چیزی تبذیر نیست، ما حقیقت شرعیه نداریم، بلکه از جایگاه عرف متشرعه و متدینین مشخص میشود که فلان کار اسراف است و فلان کار اسراف نیست. البته اگر چیزی اسراف و تبذیر محسوب شد، این عنوان فقهی محسوب شده و حکم حرمت بر او جاری خواهد بود. اما اینکه آیا مدگرایی لزوما اسراف است یا تبذیر ،جایگاهش را عرف باید مشخص کند. بدین صورت که آیا مدگرایی به عنوان یک عمل انسانی، اسراف محسوب میشود؟ اگر به عنوان اسراف و یا تبذیر محسوب شود، براساس نظرات فقها حکم خواهد شد.
با توجه به سوال مطرح شده، این که یک مرجع بزرگواری چنین نظری دارد، ممکن است کسی که تابع این مرجع بزرگوار باشد، اسراف را حرام نداند و مدگرایی را هم ممکن است با اسراف ملازم بداند و تبعاً با این وجود، حرمتی برای او نخواهد بود. اما ممکن است دیگری اسراف را مطابق با فتوای مرجعش حرام بداند و لذا اگر مدگرایی مستلزم با اسراف باشد، برای او هم حرام شناخته خواهد شد.
مهمترین مسئله این است که اولا: مدگرایی را به عنوان یک موضوع اخلاقی و فقهی مورد کارشناسی قرار دهیم، و ثانیا: ببینیم این موضوع تحت کدام عنوان قرار میگیرد. اگر تحت عنوان اسراف و تبذیر قرار گرفت، براساس نظر آن مرجع به آن توجه میشود و اگر تحت عنوان اسراف و تبذیر نبود، حرام نخواهد بود، و لذا ممکن است که احیاناً به نگرشهای اخلاقی مربوط باشد.
اجتهاد: آیا دلیل حرمت اسراف بیانگر مطلق مدگرایی است یا آنکه تنها توجه به مدهای غربی را حرام میانگارد و حرمت مدهای اسلامی را اثبات نمیکند؟
جوادی آملی: نکتهای که قابل توجه است، این هست که ما یک حکم اولی داریم و یک حکم ثانوی. در حکم اولی همانطور که مطالبی بیان شد، اوّل باید مصادیق را بشناسیم، و بعد مصادیق را تحت عنوان موضوعات و عناوینشان آورده و سپس احکام را تابع عناوین بر آن مترتب کنیم. یکی از مسائلی که قابل توجه است مسئله تشبّه به کفار و مشرکین و امثال ذلک است که این هم یک عنوان شرعی بوده و احکام خاص خودش را دارد. بنابراین اگر احیاناً یک مدی انسان را به عالمی دیگر و عالمی که کفر وشرک و الحاد است نزدیک میکند، این قطعاً مذموم و نکوهیده است و دین و مظاهر دینی با این مسئله هیچ سازگاری ندارد و تشبه به این گونه از مظاهر را تقبیح میکند. مدی که انسان را از مکتب تشیع بیرون میبرد و به یک فضای فرهنگی دیگری وابسته میکند، قطعاً این از نظر اخلاقی و اعتقادی مذموم است، و چه بسا از نظر فقهی هم محکوم و ناصواب شناخته شود. لذا مدگرایی اسلامی، یک مدل انسانی است که میتواند با قطع نظر از هر نوع فرهنگی، خوب یا تنوعطلبی محسوب شود، به گونهای که انسان را وابسته به یک فرهنگ غیر اسلامی نکند. طبعاً این از باب تشبه به بیگانگان محسوب نشده و تحت آن عنوان هم قرار نخواهد گرفت و طبعاً آن حکم را نخواهد داشت.
نکته پایانی این است که مدگرایی در اسلام به معنای اینکه اسلام و جامعه اسلامی بخواهد براساس آن اعتقادات و فرهنگ و آن ارزشهای اصلی و اصیلی که برای او وجود داشته است، به تنوعطلبی و نوجویی و تازه بودن، اهتمام بورزد و جدیت کند، بسیار کار خوبی است. تاکنون شاید چنین تلقی میشد که این گونه مسائل با تجملگرایی و حب به دنیا و اسراف و تبذیر همراه باشد، در حالی که اگر روشن شود که اینها هیچ ارتباط پیوستی با هم ندارند، به گونهای که ممکن است نوگرایی لزوما با اسراف و تبذیر و تجمل و حب به دنیا آمیخته باشد، بلکه میتواند انسان در عین حال که تجملگرا، اهل اسراف و تبذیر نبوده و هم چنین حب به دنیا ندارد، اما در عین حال، نوخواه و تنوعطلب باشد و جلوههای تازه و جدید را بپسندد، ولی او را از ارزشها و اصول و قواعد اصلی که از مکتب پربار اسلام و مکتب تشیع برگرفته است، دور نکند. بنابراین جا دارد هویت اسلامی ما از جایگاه جامعه اسلامی و نظام اسلامی به این مسئله بپردازد و آن را به عنوان یکی از پدیدههای اجتماعی مورد بررسی و تحقیق قرار بدهد و از جایگاه هویت اصیل فرهنگی اسلام، به مسئله مد و جریان مدگرایی با نگرشهای اخلاقی و فقهی بپردازد.