نصوص تجویز تنبیه کودکان، فرازمانی نیستند/ علی شفیعی

اختصاصی شبکه اجتهاد: حجت‌الاسلام علی شفیعی، مدیر گروه فقه دفتر تبلیغات مشهد، علاوه بر مسؤولیت حقوقی، به لحاظ شخصی نیز از دغدغه‌مندان حوزه حقوق کودکان به شمار می‌رود. این کارشناس فقه تربیت، در یادداشت شفاهی زیر، به بررسی امکان فقهی تنبیه کودکان و محدوده جواز آن پرداخته است.

اختصاصی شبکه اجتهاد: حجت‌الاسلام علی شفیعی، مدیر گروه فقه دفتر تبلیغات مشهد، علاوه بر مسؤولیت حقوقی، به لحاظ شخصی نیز از دغدغه‌مندان حوزه حقوق کودکان به شمار می‌رود. این کارشناس فقه تربیت، در یادداشت شفاهی زیر، به بررسی امکان فقهی تنبیه کودکان و محدوده جواز آن پرداخته است.

در ابتدا باید چند نکته را به‌عنوان مبانی بحث روشن کنیم و سپس وارد بحث اصلی شویم.

تقیّد نصوص به زمان

نکته اول این است که ببینیم نگاه اسلام به انسان چیست. این بحث کلامی بوده و تنها مبنای بحث هم نیست، به همین جهت خیلی سریع از آن می‌گذرم.

آیا انسانی که در اسلام تعریف‌شده و اسلام می‌خواهد او را به‌عنوان انسان هدف موردتوجه قرار بدهد، انسان خاصی است، یا اسلام همین انسان موجود را به رسمیت شناخته و تلاش کرده آموزه‌های خودش را متناسب با این انسان موجود، شکل داده و تعریف کند. این نکته مهمی است؛ زیرا به نظر من، نظر اسلام این نیست که انسان خاصی را بسازد، بلکه می‌خواهد همین انسان موجود را تربیت‌کرده و به او کمک کند به آن چیزی که انسانیت اسلامی دانسته می‌شود، برسد.

در مراجعه به سنت نبوی و آیات کریمه قرآن و سنت علوی و روایات ائمه، باید به این نکته توجه کنیم که ماهیت گزاره‌ها و سیره‌هایی که به‌عنوان سیره‌های معصومین می‌شناسیم، چیست؟ آیا ماهیت ابدی و جاودانه‌ دارند یا ناظر به زمانه‌ و زمینه هستند. آیا این سیره‌ها و گزاره‌‌ها ناظر به هیچ زمانی نبوده و می‌خواهند همه اعصار و زمانه‌ها را پوشش بدهند یا نه پاره‌ای از این گزاره‌ها و سیره‌ها یا بسیاری از آن‌ها معطوف به زمانه و عصر خویش‌اند. به‌عنوان‌مثال: در یک برهه خاصی که امام زندگی می‌کنند دانش روان‌شناسی که می‌تواند قسمتی از ناملایمات روانی را تربیت کند، هنوز شکل نگرفته است. به همین دلیل، امام معصوم نمی‌توانسته مردم را به علم روانشناسی ارجاع دهد، لذا امام معصوم تلاش کرده که این بخش را هم پوشش بدهد. اگر در زمان معصومین علومی مثل روانشناسی، جرم‌شناسی، جامعه‌شناسی یا سایر علوم مرتبط وجود داشتند، چه‌بسا امام سؤالات مردم را به متخصصین آن علم ارجاع می‌دادند. به‌عنوان‌مثال روایت‌شده که اسحاق بن عمار به امام صادق (ع) گفت: من غلامم را با صد ضربه تازیانه تنبیه می‌کنم. امام تعجب کرده و گفتند تنها یک ضربه بزن. وی گفت: با یک ضربه متنبه نمی‌شود. امام با او صحبت کرده و آن فرد درنهایت به پنج ضربه راضی شد. اگر در جامعه آن روز علم روانشناسی وجود داشت، مطمئناً امام، آن فرد را برای تربیت غلامش به روانشناس ارجاع داده و از تنبیه منصرفش می‌کرد. ولی در جو آن روز جامعه سعی کرد، تنبیه را به حداقل برساند.

در مورد تنبیه کودکان روایاتی وجود دارد، مثلاً این‌که برای نخواندن نماز، کودکان را تنبیه کنید. در این موارد نیز باید بدانیم که این گزاره‌ها و آموزه‌هایی که داریم، ابدی و جاودانه‌ نیستند و در فضایی نازل‌شده‌اند که دانش دیگری نبوده است.

به نظر من، بسیاری از این گزاره‌ها و سیره‌ها فرازمانی نبوده و برای جبران کمبود برخی از پیشرفت‌ها و دانش‌های بشری وضع شدند که آن موقع هنوز به رسمیت شناخته‌نشده بودند.

نکته دوم: در بحث‌های فقهی‌ می‌گوییم قبل از وارد شدن به هر بحثی باید اصل اولیه‌ای را ایجاد کنید.‌ در تنبیه کودکان هم باید مشخص شود که اصل اولیه جواز است یا عدم جواز. با توجه به مبانی دینی و ماهیت و شخصیت انسان‌ها، ماهیت تنبیه و نقش منفی تنبیه در تربیت که مورد تأکید بسیاری از عالمان و متخصصان دانش روان‌شناسی است، به نظر می‌رسد اصل اولیه در اینجا، عدم جواز است. تنبیه در تربیت خیلی نقش قابل‌انتظاری ندارد.

نکته سوم این است که اگر توانستیم اصل را تأسیس کنیم و به این نتیجه رسیدیم که اصل اوّلی در تنبیه کودکان عدم جواز است، قاعدتاً تمام گزاره‌ها و سیره‌ها را با همین اصل، توجیه می‌کنیم. به این معنی که این گزاره‌ها، آموزه‌ها و سیره‌ها، ابدی و جاودانه‌ نبوده و به دلیل ضعف علمی در آن دوره خاص صادرشده است.‌

همان‌گونه که در طب معتقدیم، اگر در روایت، توصیه‌ای برای درمان یک بیماری گفته‌شده که در طب جدید مورد تائید نیست، نباید اجرا شود. در مورد تنبیه کودکان هم نباید تمام روایات را قابل‌اجرا بدانیم.

برای عدم جواز تنبیه در فقه چند دلیل وجود دارد.

اول؛ نقش اساسی تنبیه در ایجاد مشکلات روانی در کودکان.

اصل کرامت انسان

دوم؛ توجه به احترام و کرامت انسان‌ها به‌عنوان یک اصل مهم در اسلام.

اصل عدم جواز تنبیه کودکان

سوم؛ این‌که برخی از این روایات ناظر به کودکانی هستند که اولین و بدیهی‌ترین شرط تکلیف را ندارند. از شروط عامه تکلیف، عقل و بلوغ است. در این صورت، اگر روایتی پیدا کردید که حضرت می‌گوید: اگر کودک ۱۰ ساله شما نماز نمی‌خواند، او را تنبیه کنید. این سؤال مطرح می‌شود که از شروط عامه تکلیف بلوغ و عقل است. کودکی که هنوز به مرحله بلوغ و عقل نرسیده است، تکلیفی ندارد که برای انجام ندادنش تنبیه شود.

از پیامبر نقل‌شده است که در ۷ سالگی به کودک نماز یاد دهید و در ۱۰ سالگی او را بر ترک نماز تنبیه کنید. این روایت از روایاتی است که برخی برای توجیه تنبیه کودکان موردتوجه قرار می‌دهند. به این نکته باید عنایت داشته باشید که مگر از شروط عامه تکلیف بلوغ و عقل نیست؟ وقتی کودک هنوز به مرحله لزوم تکلیف نرسیده، چرا باید تنبیه شود.

مجموعه این‌ نکات ما را به تأسیس اصل عدم جواز تنبیه می‌رساند.

ولی ازآنجاکه هر اصلی استثنائاتی دارد، روایاتی که با این اصل قابل توجیه نیستند را می‌توان جزء استثنائات خاص این اصل کلی در نظر گرفت.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

people_altاشخاص مرتبط: شفیعی, علی
local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • با خروجی این استنباط شاید مشکلی نداشته باشم ولی مبانی این استنباط دقیقا سخنان عبدالکریم سروش است

    تاثیر بقیه دانش ها بر فقه تا آن حدی که شما از اصل گزاره چشم بپوشید

    تاثیر زمان و مکان تا آن حدی که جایی برای دین باقی نماند
    علی الاسلام السلام

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست