مواضع فقهای شیعه در یکصد اخیر را میتوان در سه گروه قرار داد. گروهی به شدت با آن مخالفت کرده و آن را غیرشرعی شمردهاند و اهل تصوف را تکفیر میکردند. گروه دوم با برخی نظرات تصوف همراه بودند و به دنبال استفاده از اندیشههای عرفانی در تفسیر متون دینی بودند. گروه سوم هم تصوف برای آنها مساله نبوده و موضع روشنی را نمیتوان به آنها نسبت داد؛ اما به نظر میرسد بیشتر اختلافات بین فقهای موافق و مخالف بر سر مصداق صوفی و عدم تفکیک بین عرفان و تصوف است. لذا این تحقیق بر آن است تا مروری اجمالی بر تفاوت عرفان و تصوف نیز داشته است.
شبکه اجتهاد: آراء فقهای امامیه یکصد سال اخیر پیرامون تصوّف و عرفان را به طور کلی میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
۱- گروه اول کسانی هستند که مطلقاٌ با تصوف و عرفان مخالفت کرده اند. در واقع مخالفت اینها هم با مرام و مسلک صوفی گری است و هم با عرفان اسلامی؛ زیرا عرفان اسلامی را از دو جهت زیر سوال میبرند: یکی جرح عرفایی مثل محیی الدین و… و دیگری رد برخی مسائل عرفان مثل وحدت وجود، بسیط الحقیقه کل الاشیاء و …
مرحوم سید محمد رضا موسوی گلپایگانی فتوا به حرمت رفت و آمد به خانقاه و مجامع صوفیان را صادر فرمودند و همینامر موجب شد که دراویش گنابادی مخصوصاً سلطان حسین تابنده و سید هبه الله جذبی و … در مجالس عمومی و خصوصی خود آن بزرگوار فقید را به باد ناسزا و اهانت بگیرند. (مجمع المسائل -استفتائات از محضر حضرت آیتالله گلپایگانی) و (جذبی، سید هبه الله، رساله باب ولایت و راه هدایت، تهران، حقیقت، اول ۱۳۸۱، بخش نامهها)
آیتالله صافی گلپایگانی: صوفیه با فرقهها و انشعابات بسیاری که دارند اگر چه در انحراف در یک سطح نیستند اما در مجموع منحرفند و عقاید خاصهای که دارند غیر اسلامی است.
همین موضوع توجه خاص و بیش از حد به قطب، در بعضی صورتهایش شرک و کفر است. (صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، قم، دفتر معظم له، هشتم، ۱۳۸۵، جلد اول، ص ۳۵.)
مرحوم ملا محمد کاظم خراسانی ضمن بدعت خواندن عقاید متصوفه حکم به مهدور الدم بودن ملا سلطان محمد گنابادی فرمودند. (مدنی، محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، انتشارات مولف، چهارم، ۱۳۸۵، ص ۱۷۶)
مرحوم میرزا جواد تهرانی کتاب «عارف و صوفی چه میگوید» را در نقد تصوف و عرفان نگاشته است.
به طور کلی غالب کسانی که در مکتب مشهد و اصفهان تحصیل کردهاند در این دسته قرار میگیرند. شاید بتوان کسانی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی را هم جزء این گروه برشمرد.
مرحوم سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه) فرموده: ارتزاق از زکات برای کسی که به یادگیری فلسفه اشتغال دارد حرام است. (العروه الوثقی المحشی- ج۴ – ۱۰۵) ایشان فلسفه را جزء عقائد و علومی که برای فهم شرع یا جدال با ملحدین باشد، ندانسته است. همچنین در مسأله دیگری مجبره و قائلین به وحدت وجود را جزء کفار برشمرده است. (العروه الوثقی مع التعلیقات – ج۱ – ص ۶۵).
برخی از فقهاء هم به این فتوای ایشان تعلیقهای نزدند و آن را تایید کردند. مثل: شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ت ۱۳۵۵ق) – میرزا حسین نائینی (ت ۱۳۵۵ق) – حاج آقا حسین طباطبایی قمی (ت ۱۳۶۶ق) – سید محمد حجت کوه کمرهای (ت ۱۳۷۲ق) – شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (ت ۱۳۷۳ق) – محسن طباطبایی حکیم (ت ۱۳۹۰ق) – سید حسین بروجردی (ت ۱۳۹۳ق) – سید محمود حسینی شاهرودی (ت ۱۳۹۴ق) – سید ابوالحسن اصفهانی (ت ۱۳۹۵ق) – سید احمد خوانساری (ت ۱۴۰۵ق) – سید ابوالقاسم خوئی (۱۴۱۳ق)
بنابراین این فقهاء را میتوان جزء دسته مخالفین برشمرد.
مرحوم مرعشی نجفی(ت ۱۴۱۱ق) هم مفصلاٌ به نقد فلسفه و عرفان و تصوف پرداخته و با آن مخالفت میکند. (ملحقات احقاق الحق – ج۱ – ص ۱۸۳ تا ۱۸۵)
آیتالله مکارم شیرازی هم با نوشتن کتاب جلوه حق خود را در این دسته قرار داده است.
استفتائی از مرحوم تبریزی و آیتالله سیستانی و آیتالله مکارم شیرازی و جواب آنها را در ذیل دسته قرار میگیرد:
سوال: خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام میرسند یا برای هر کس ممکن است؟
جواب مرحوم میرزا جواد تبریزی: عارف حقیقی در زمان کسی است که در معارف حق و اعتقادات صحیحه تحصیل یقین کرده که هیچ شبهه و وسوسهای در او اثر ندارد گویا مانعی از دیدن حق ندارد و خدای متعال را ناظر بر خود دیده و به وظایف شرعی خود عامل و مراقب نفس خود میباشد.
جواب آیتالله سیستانی: عرفان شناخت خداوند است و عرفان واقعی آن است که انبیاء و ائمه (علیهم السلام) پرچمدار آن بودند و مردم را به سوی آن هدایت میکردند و اما مدعیان عرفان که در مقابل آنها مکتبی بنا نهادهاند پیروان باطل هستند و باید با آنها مبارزه شود.
جواب آیتالله مکارم شیرازی: عرفان همان شناخت خداوند و صفات جمال و جلال اوست و هرکس به مقدار توان خود و صفای قلبش میتواند از آن بهرهای داشته باشد، درباره عرفان اسلامی به کتاب اخلاق در قرآن مراجعه کنید. (مسائل جدید، سید محسن محمودی/جلد سوم/ص۱۹۳)
۲- گروه دوم کسانی هستند که با برخی نظرات تصوف همراه بودند و به دنبال استفاده از اندیشههای عرفانی در تفسیر متون دینی بودند. اگر چه این دسته هم همانند دسته اول مرام و مسلک صوفیگری را حرام و بدعت در دین میدانند، اما عرفان اسلامی و قضایای آن را مورد تایید قرار میدهند.
عمده اختلاف این گروه با صوفیان عارف نما تفاوت نگاه ایشان، در بحث طریقت و شریعت است که ملاک این گروه در تحقق عرفان ناب محمدی است ولی صوفیان عارف نما برای توجیه رفتارهای غیرمتعارف خود و فرار از بیداری فقرا ادعای جدایی طریقت و شریعت دارند.
یکی از شخصیتهای بزرگ عرفانی که از نظر عرفان علمی و عملی در درجه بالایی قرار دارد علامه سید محمدحسین طباطبایی است. این عارف بزرگ با توجه به اینکه زیر نظر حاج میرزا علی آقای قاضی به سیر و سلوک پرداخته به مباحث قرآنی اهمیت ویژهای میدادند و با نوشتن کتاب شریف تفسیرالمیزان اعتبار شگرفی به جایگاه عرفان ناب اسلامی دادند و افراد زیادی را جذب سلوک قرآنی خود کردند. در ادامه به بررسی نظرات این عارف بزرگ نسبت به عرفان التقاطی صوفیه میپردازیم:
با توجه به اینکه علامه طباطبایی بر مبنای قرآن و اهل بیت و فقه طی طریق عرفانی خود را پشت سر گذاشته است شدیدا با فرقه گرایی و جدایی شریعت از طریقت مخالف بود و در کتابهای خود علت اصلی این موضوع را التقاطی شدن اعتقادات میدانست که باعث انحراف سالک میشود. (تفسیر المیزان جلد ۱-۳-۵)
علامه طباطبایی جدا کردن طریقت و شریعت را توسط صوفیان عارف نما ناصحیح میداند و آن را از ریشه باطل دانسته و در این زمینه میگوید: «اگر دعوای آنان در تقسیم دین به شریعت و طریقت و حقیقت درست باشد یعنی آنچه آنان میگویند مغز و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزلهی پوسته و رویی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن آن پوسته کار صحیحی بود؛ خوب بود آورندهی شرع، خود این کار را میکرد و مـانند این صـوفیـان به هـمهی مـردم اعـلام مـینمود تا همه به پوسته اکتفا نکنند و از مغز محروم نشوند و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی جز ضلالت نمیتواند باشد» (محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، جلد۵، صفحه۲۸۷، قم، انتشارات موسسه نشر اسلامی)
علامه طباطبایی در ردّ این عقیدهٔ باطل فرقه سیاسی صوفیه خاطرنشان میکند: «اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که برای سیر و سلوک، رسمهایی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آنها نیست، باب کنند و این سخن تراشی همواره ادامه داشت، آداب و رسومی تعطیل میشد و آداب و رسومی جدید باب میشد تا کار به آنجا کشید که شریعت در یک طرف و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضعیت بالمآل به این بود که حرمت محرمات از بین رفت و اهمیت واجبات از میان رفت. شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید. یک مسلمان صوفی جایز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند.» (موسوی محمد باقر، ترجمه تقسیر المیزان، ج۵، ص۴۵۸)
امام خمینی (ره) هم که از فقهایی است که در این دسته قرار میگیرد، به بطلان این موضوع توسط صوفیان عارف نما اشاره میکند و میفرمایند: طریقت و حقیقت جز از طریق شریعت حاصل نمیشود. هرکس بخواهد جز از طریق ظاهر به باطن دست یابد، از نورانیت الهی بهرهای نبرده، همچون بعضی از عوام صوفیه. (خمینی روح الله، تعلیقات علی شرح (فصوف الحکم) و (مصباح الانس)، ناشر بیتا، قم، ص۲۰۱)
باتحقیق در منابع اصلی صوفیه و بررسی جلسات برگزاری صوفیه به اهمیت این موضوع پی خواهیم برد و به وضوح مشاهده میکنیم افرادی که قائل به جدایی طریقت از شریعت هستند دچار انحرافات شدیدی میشوند.
علامه طباطبایی با توجه به اینکه فرقههای مختلف صوفیه با ایجاد خانقاه عملا راه خود را با پایگاه اساسی اسلام که همان مسجد است جدا کردند و راههای جدیدی برای خود ترسیم کردند به بیان آخرین حالت تصوف میپردازد و بیان میکند: صوفیه برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا اینکه به جایی رسیدند که شریعت را در یک طرف دیگر قرار دادند و کارشان به جایی رسید که در محرمات غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهی به تکدی و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده میشود. (محمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، جلد۵، صفحه ۲۸۲، قم: انتشارات موسسه نشر اسلامی)
رد ادعای صوفیان عارف نما مبنی بر جدایی حقیقت از شریعت توسط علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان و امام خمینی (ره) به وضوح مشاهده میشود و این بزرگواران در چندین نوبت مهر بطلان به تفکرات انحرافی صوفیه زدهاند.
امام خمینی (ره) در جای دیگر میفرمایند:
(صوفیان) دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارهی صاف و بی آلایش را به علماء و سایر مردم بدبین نموده، برای رواج بازار خود، فهمیده یا نفهمیده، پارهای از اصطلاحات جاذب را به خورد فوام بیچاره داده و گمان کرده به لفظ «مجذوب علیشاه» یا «محبوب علیشاه» حال جذبه و وجد دست میدهد …
…ای بیچارههای گرفتار،ای بدبختهای دچار مکاید نفس و هوای آن،ای بیچارههای گرفتار آمال و امانی و حب نفس – همه بیچاره هستید! همه از خلوص و خداخواهی فرسنگها دورید. اینقدر حسن ظن به خود نداشته باشید، اینقدر عشوه و تدلل نکنید. از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را میجوید یا خودخواه است، موحد است و یکی طلب یا مشرک است؟ پس این عجبها یعنی چه …(چهل حدیث امام خمینی(ره) – باب کبر – حدیث چهارم)
امام خمینی در آثار عرفانی خود مانند شرح دعای سحر، مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، تعلیقه علی الفوائد الرضویه، سرّ الصلوه، آداب الصلاه و چهل حدیث، در موارد متعدد از محییالدین به عظمت یاد کرده است؛ و تحت عناوین با شکوهی مانند: شیخ کبیر، شیخ عارف، شیخ محقق، بزرگمرد، از اونام برده و به عنوان یکی از «بزرگان مشایخ ارباب عرفان» او را ستوده است و به نقل برخی از آراء و نظرات وی در آثار عرفانی خود پرداخته و در عین حال در مواردی هم که با نظر او موافق نبوده به نقد عالمانه نشسته است. (به ویژه در کتاب تعلیقات علی شرح فصوص الحکم.)
مرحوم سید علی قاضی، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی و از معاصرین آیتالله جوادی آملی و… جزء این گروه شمرده میشوند.
نظر مقام معظم رهبری در مورد تصوف و عرفان:
یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی اش نمیشود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. (اجوبه اسفتائات ص۲۹۴ س۱۳۲۵)
استفتاء: آیا شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورت دارد؟
ج: جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد ۱/ص۲۰)
استفتاء: برخی از مدعیان عرفان با گرایش به صوفیگری اعتقاداتی را ترویج میکنند که نهی جوانان از ازدواج، مناجات کردن اطرافیان با آنها و طرح مسئله شریعت و طریقت از جمله آنهاست. آیا این افکار قابل قبول است و شرکت در مجالس این چنین افرادی چه صورت دارد؟
ج: افکار مذکور صحیح نیست و ترویج باطل جایز نمیباشد. (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد۵/ص۲۹)
استفتاء: حضور در خانقاه و شرکت در مجالس صوفیه و پیروی از دستور قطب و امثال آن چگونه است؟
ج: موارد مختلف است و راه نجات و رستگاری، پیروی از طریقه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که مراجع بزرگوار تقلید، مبین آن هستند، میباشند. (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد ۳/ص۱۰۱)
استفتاء: اگر کسی در خواندن سوره حمد در نماز خود در موقع گفتن ایاک نعبد و ایاک نستعین قصد کسی کند (اعم از ائمه یا مرشد و قطب مانند صوفیان) و صورت او را در نظر بگیرد و یا شکل او را در ذهن حاضر کند و بگوید خطاب باید به خدا باشد و چون خدا را نمیبینیم تا مخاطب خود قرار دهیم باید طلعت احمد و حیدر را در نظر بگیریم و چون نمیتوانیم صورت آنها را نیز تصور کنیم باید صورت مرشد را که ولی میباشد تصور نمائیم. آیا این عقیده درست و نماز چنین شخصی صحیح است یا خیر؟
ج: در هر صورت، مخاطب قرار دادن غیر خدا در قرائت نماز و دعا مبطل نماز است و این عقیدهی فاسدی است. (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد ۳/ص۱۰۳)
استفتاء: فرقهای وجود دارد که خود را «علی اللهی» مینامند، یعنی امیر المومنین علی بن ابیطالب را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت، به جای نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟
ج: اگر اعتقاد داشته باشند که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علی (علیه السلام) خدا است، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایی است که اهل کتاب نباشند، یعنی کافر و نجس میباشند و کمک به ترویج این عقیده فاسد حرام است. (اجوبه الاستفتائات/چاپ الهدی-۱۳۸۴/ص۶۸)
از بررسی و جمع بندی به این نتیجه میرسیم که ایشان هم در عین حالی که معتقد به عرفان ناب شیعی هستند، در عین حال برخی آداب و رسوم و اعتقادات صوفی مآبانه را بدعت و غیر شرعی میدانند.
۳- گروه سوم کسانی هستند که موضع روشنی نسبت به عرفان و تصوف را نمیتوان به آنها نسبت داد.
برخی از فقهای شیعه هم در این گروه قرار میگیرند. چرا که نه آثار و نوشتهای در رد یا تایید تصوف بر جا گذاشتهاند و نه موضع گیری مشخصی به آنها نسبت داده شده است. شاید بتوان مرحوم محمد تقی بهجت و مرحوم محمد فاضل لنکرانی و مرحوم محمد علی اراکی را جزء این دسته برشمرد.
مرحوم آیتالله محمد تقی بهجت:
خواندن فلسفه خطرناک است مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات.
ایشان به کسی که قبل از کلام میخواست فلسفه بخواند فرمودند: آقا میخواهد برود کافرشود! (در محضر آیتالله بهجت- ج ۳ ص۲۶) ایشان در این جواب مطلق خواندن فلسفه را نهی کردند.
استفتاء: خواهشمند است تعریفی از عرفان و عارف در اسلام مرقوم فرمائید و آیا افراد مخصوصی به این مقام میرسند یا برای هر کس ممکن است؟
جواب: مهم عمل به وظیفه شرعیه است، عمل به دستورات آسمانی عرفان واقعی را به انسان مینمایاند و به جایی میرسد که میگوید: «ما اعبد ربا لم اره»، عرفان حقیقی از التزام کامل به تمامی دستورات شرع مقدس که اهم دستورات آن ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، حاصل میگردد و منحصر به شخص مخصوصی نیست، بلکه برای همه میباشد و این التزام به عقیده و عمل، باید در همه باشد تا نتیجه دهد آن هم به مراتب. (مسائل جدید سید محسن محمودی/جلد سوم/ص۱۹۳)
استفتائی از مرحوم فاضل لنکرانی:
سؤال: شرکت کردن در مجالس صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنان وکمک به آنها چه صورت دارد؟
بسمه تعالی ـ معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر برای این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتی بر سایر امکنه دارد، صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آنجا شرعا پایگاه ذکر، مدح و منقبت است حرام میباشد. لذا بر عموم مسلمانان است که برای امور عبادی، مذهبی و اعیاد موالید ائمه (ع) در مساجد اجتماع کنند که «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهی از منکر عمل کنید۱۳/۲/۷۸.
این استفتاءات بر رد و یا تایید تصوف و عرفان دلالتی ندارد.
نتیجه گیری
ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد میگوید: حقیقت عین شریعت است وی تصریح میکند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت… حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت. (مجله معرفت، شماره ۳۵)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند؛ بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت- شماره ۴- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
مشکلی که در عموم فرقههای صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دوری رؤسای آنها از شیوهی علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایی از شیوه عالمان فقه میباشد وگرنه بسیاری از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامی بودهاند و خود آنان از شیوههای علمی در فقه و سایر رشتههای معارف اسلامی بهره میبردند ولی صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینی و دوری از شریعت استوار گذشته است.
واقع امر عدم همبستگی میان تشیع و تصوف است. چون که تصوف از تشیع کاملا بیگانه است (لازم بذکر است که عرفای شیعی و علمای ربانی در ظاهر امر، شباهتی به تصوف دارند ولی در واقع امر چنین نیست) زیرا اصول و قواعد تصوف با تشیع منافات دارد و هیچ گونه میان آن دو همبستگی وجود ندارد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه مینمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند؛ و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمیتوان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد، (عرفان و تصوف، ص، ۳۱۶ الهامی، داود). وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونهای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمیکند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع) بر این بوده است که تأکید میکردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص)؛ و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد- الظاهر عنوان الباطن- و اضافه بر اینها ائمه (ع) از این نوع افراد ناراضی بودند و عدم رضایت خودشان را در قالب حدیثی بیان فرموده اند؛ مثلا حدیثی که از امام حسن عسکری (ع) نقل شده که از امام صادق (ع) پرسیدند ابوهاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیدهای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف مینامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد. (سفینه البحار، ج، ۲ ص، ۵۷)
نظریه مختار: آنچه که مسلم است هیچ یک از فقهای ما در طول تاریخ با مطلق تصوف و عقائد خاصه آنان همراه نبودند و همه بالاتفاق آنها را رد میکردند و بلکه آنها را حرام و غیر شرعی میدانستند؛ اما مسألهای که وجود دارد این است که واژه عرفان مشترک لفظی است که هم به معنای تصوف عامیانه و هم به معنای عرفان اسلامی به کار رفته است. فقهای مخالف همچون علامه مجلسی، مخالفتشان ناظر به معنای تصوف عامیانه است و فقهای موافق همچون امام خمینی، موافقتشان ناظر به معنای عرفان اسلامی مبتنی بر قرآن و روایات است که طبق این مبنا حتی خود مرحوم مجلسی را هم میتوان یک عارف به حساب آورد./ خبرگزاری حوزه
فهرست منابع و مآخذ
۱- تاریخ تصوف، عمید زنجانی، عباسعلی
۲- لغت نامه دهخدا، علی اکبر، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
۳- اصطلاحات الصوفیه
۴- دین عرفانی و عرفان دینی، علی شیروانی
۵- شیخ الاسلامی علی، عرفان امام خمینی، نشریه اشراق
۶- مرتضوی منوچهر، مکتب حافظ، ستوده، چاپ سوم، تبریز ۱۳۷۰
۷- نسفی عزیزالدین، انسان کامل، باب در بیان مراتب دوزخ و بهشت، تهران، ۱۳۶۲
۸- تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، چاپ سوم، تهران، حقیقت، ۱۳۸۳
۹- حقیقی رنجبر، سیری در عرفان و تصوف، کیهان اندیشه
۱۰- مجمع المسائل -استفتائات از محضر حضرت آیتالله گلپایگانی
۱۱- جذبی، سید هبه الله، رساله باب ولایت و راه هدایت، تهران، حقیقت، اول ۱۳۸۱
۱۲- صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، قم، دفتر معظم له، هشتم، ۱۳۸۵
۱۳- مدنی، محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، انتشارات مولف، چهارم، ۱۳۸۵
۱۴- العروه الوثقی المحشی، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
۱۵- العروه الوثقی مع التعلیقات، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
۱۶- ملحقات احقاق الحق،
۱۷- عارف و صوفی چه میگوید، تهرانی، میرزا جواد
۱۸- جلوه حق، مکارم شیرازی، ناصر
۱۹- مسائل جدید، سید محسن محمودی
۲۰- تفسیرالمیزان، محمدحسین طباطبایی، قم، انتشارات موسسه نشر اسلامی
۲۱- موسوی محمد باقر، ترجمه تقسیر المیزان
۲۲- خمینی روح الله، تعلیقات علی شرح فصوف الحکم
۲۳- مصباح الانس، ناشر بیتا، قم
۲۴- شرح دعای سحر، امام خمینی
۲۵- مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، امام خمینی
۲۶- تعلیقه علی الفوائد الرضویه، امام خمینی
۲۷- سرّ الصلوه، امام خمینی
۲۸- آداب الصلاه، امام خمینی
۲۹- چهل حدیث، امام خمینی
۳۰- اجوبه الاستفتائات، سید علی خامنه ای، چاپ الهدی ۱۳۸۴
۳۱- در محضر آیتالله بهجت
۳۲- مجله معرفت، شماره ۳۵
۳۳- سفینه البحار
۳۴- عرفان و تصوف، الهامی، داود