شبکه اجتهاد: چندی قبل آیتالله محمد جواد فاضل لنکرانی در پایان دروس خارج فقه خود اظهاراتی بیان داشت که برخی واکنشهای حوزوی را به دنبال داشت. رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) گفت: کسی شیخ انصاری را تخطئه کند به طریق اولی امام خمینی (ره) را تخطئه خواهد کرد.
حجتالاسلام اکبرنژاد مدیر موسسه فقاهت و تمدن سازی در واکنش به این اظهارات گفت: شما که اصرار بر مکاسب دارید دست کم چرا این حقیقت را نمیپذیرید که مکاسب -علی فرض مطلوبیته- کتاب تخصصی است و اهل خودش را میخواهد و نباید برنامه الزامی همه طلبهها باشد؟
در ادامه حجتالاسلام اهری از شاگردان آقای فاضل نیز در مقام پاسخ به آقای اکبرنژاد برآمد و خطاب به وی نوشت: برخی نقدها به شیوه و متد کنونی حوزه داشتهاید که با بخشی موافق بودم و شجاعتتان را در نقد معیشت کنونی طلاب، نابرابریها و ویژهخواریهای برخی میستودم. امّا از چندی پیش راه دیگری آغازیدهاید و حق را به باطل آمیخته و در وادیای قدم نهادهاید که بس خطرناک است.
در راستای حمایت از تضارب آراء، روشنگری و آزاداندیشی گزارش کاملی از این اظهارات و واکنشها را به نقل از حوزه نیوز را میخوانید.
اظهارات فاضل لنکرانی لنکرانی (۲۷ خرداد ۹۸)
آیتالله محمد جواد فاضل در پایان دروس خارج فقه بحث صلاه مسافر درجمع طلاب حوزه علمیه قم با بیان این که بیست و ششم خرداد مصادف با سالگرد ارتحال مرحوم آیتالله العظمی محمدفاضل لنکرانی بود در سخنانی پیرامون شخصیت این مرجع فقید گفت: عشق به علم، فقه و احکام در وجود ایشان موج میزد و اساساً کسی تا عاشق این احکام نباشد، فقیه نمیشود.
وی افزود: دو دفتر از ایشان در کتاب الاجاره داریم، یک دفتر با مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی که قبل از سال ۱۳۴۰ شمسی در مدرسه فیضیه بحث کرده بودند و دفتر دوم شرح اجاره تحریرالوسیله امام خمینی (ره) است؛ ایشان دوبارمباحث اجاره را از اول تا آخر نوشتهاند و این کشف از علاقه وافر و تسلط برفقه آیتالله العظمی فاضل لنکرانی دارد.
استاد حوزه علمیه قم گفت: حوزههای قدر امام خمینی وشاگردانش را نشناخته اند، بعضی از بزرگان نقل میکنند، وقتی ما وارد مدرسه فیضیه میشدیم داد و قال این دو نفر فضای فیضیه را پر میکرد، معروف بود که میگفتند حاج آقا مصطفی و آقای فاضل بحث میکنند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان داشت: در مرداد ماه ۱۳۵۲ ایشان را گرفتند، چهار ماه و نیم در بندرلنگه بودند که مریضیهای فراوان به سراغشان آمد، بعد هم به یزد منتقل شدند تا سه سال تمام شد. ایشان در یزد تدریس را شروع کرد و ساواک ممانعت نمود.
فاضل لنکرانی ادامه داد: شرح تحریر الوسیله امام خمینی (ره) را در یزد شروع کردند، یک اتاقی، آقای وزیری در کتابخانه وزیری یزد در اختیار ایشان قرار داد، در حالی که آن کتابخانه سه اتاق و یک سالن بیشتر نداشت و هیچ کس نمیدانست تا وقتی به قم برگشتیم ایشان در آن کتابخانه چه میکرد؟ سه چهار جلد موسوعه تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله را آنجا نوشت.
وی افزود: آیتالله العظمی فاضل میگفتند: امام را تبعید کرده بودند و دو سه سال گذشته بود، دیدیم هیچ اسمی از امام در حوزه نیست، گفتیم برویم پیش مراجع آن زمان بگوئیم ما میخواهیم یک روز حوزه را برای احترام آقای خمینی تعطیل کنیم، گفتند رفتیم و اغلب موافقت کردند.
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار (ع) ادامه داد: میفرمودند، من آنجا فکر کردم امام که به نجف تبعید شده، در حوزه قم یادی از امام نیست، دیدم این کتاب اولاً خدمت به فقه اهلبیت (ع) و خدمت به امام خمینی (ره) است، نام این مرد را باید زنده نگه داشت و شرح تحریر امام رابا عنوان تفصیل الشریعه شروع کردند.
فاضل لنکرانی گفت: اکثر تحریر را شرح نوشته، بیع، خیارات، یک مقدار از صلاه مسافر باقی مانده که ایشان، چهار پنج ماه قبل از فوت، روزی به من فرمود، رزق من از تألیف تمام شد، این جمله برای من خیلی عجیب بود، خیلی قاطع فرمودند، من دیگر موفق به اینکه یک کلمه بنویسم نخواهم شد! بعد فرمودند، خیلی میل داشتم شرح کتاب امام را تمام کنم نشد، اما وصیت میکنم شما این شرح را دنبال کنی، عرض کردم نوشتهی من کجا و نوشته شما کجا؟ فرمودند من این را از شما میخواهم که این کار را انجام بدهید.
عضو جامعه مدرسین بیان کرد:عشق به فقه و فقاهت باید برای ما درس باشد، اینکه امروز یک افراد نادان، دیدند بعضی از عبارات را و پای این درسها نوشتند ولی به حقیقت اینها نرسیدند، جواهر، شیخ انصاری و آخوند را تخطئه میکنند، اگر کسی جواهر و شیخ و آخوند را تخطئه کرد، میتواند امام خمینی (ره) و دیگران را تخطئه نکند؟ مسلم اینها به طریق اولی باید تخطئه شوند چون زیربنای فقهی اینها زیربنای افکار آن بزرگان است.
وی افزود: ذهن طلاب را مشوه میکنند و طلاب را میخواهند مأیوس کنند که راه همین است؛ اگر کسی بخواهد به فقه اهلبیت (ع) برسد غیر از این راهی ندارد، راه همین است که هزار و چند صد سال بزرگان ما طی کردند و این میراث بزرگی است که دست ما رسیدهاست.
این استاد حوزه گفت: البته نه اینکه متوقف بر همین است، یعنی اینجا باید بایستد، فقه دائماً در حال رشد است، در حال فزایندگی است، مسائل جدید و نیازهای بشر را جواب میدهد. کسی تا این راهی که بزرگان ما برای ما قرار دادند طی نکند قدرت بر اینکه عالم به زمانه بشود نخواهد داشت.
وی ولایی بودن را از دیگر ویژگیهای آیتالله العظمی فاضل برشمرد و افزود: شاگردان پدرم نقل میکنند میگفتند ایشان زیر گنبد مسجد اعظم درس مکاسب میگفت و مسجد پر از جمعیت میشد، ولی همین جا خود ایشان چای درست میکرد، پدرش هم نشسته بود، خودش چای میداد حتی برخی از شاگردان میگفتند به ایشان عرض میکردیم بگذارید ما چای بدهیم؟ میفرمود این افتخاری است که باید برای خود من باشد.
فاضل لنکرانی بیان داشت: مسائل سیاسی وانقلابی در آیتالله العظمی فاضل واضح است، اما ولایی بودنش و نور ولایت را در ایشان میدیدیم. فاطمیه که میشد روز اول حتی همین سالهایی که مرجع هم شده بود، بیست دقیقه قبل از شروع جلسه میامدند و مینشستند، به ایشان عرض میکردم شما الآن مناسب نیست که آمدید؟ میفرمود این چه حرفی است که میزنید؟ ما روضه تشکیل دادیم، ما صاحب تشکیل به حسب ظاهریم و باید زودتر از همه بیائیم، اینکه مرجعیت اقتضا میکند یک مقدار دیرتر بیایند تا جمعیت بشوند، اینهارا اصلاً فکر نمیکرد.
واکنش حجتالاسلام اکبرنژاد (۲۸ خرداد ۱۳۹۸)
۲۶ خردادماه؛ سالروز وفات فقیه اهل بیت (ع)، حضرت فاضل لنکرانی للنکرانی (حمه الله علیه) بود. فقیه زبردست و بصیری که امام راحل (ره) درباره ایشان گفته بود که؛ «من شما را به اندازه مصطفی دوست دارم!». به گمانم همین یک جمله برای نشان دادن منزلت اخلاقی، علمی و سیاسی ایشان کفایت میکند؛ اما بعد؛
لازم است چند نکته را ناظر به سخنان اخیر آقای فاضل به سمع و نظر ایشان برسانم:
۱- پدر شما یکی از بهترینهای دوران ما بودند. برای همین نیز لازم بود شما به خاطر حفظ حرمت ایشان هم که شده، از رفتارهای شک برانگیز که دون شأن خانواده ایشان بود، اجتناب میکردید و خود را در مظانّ اتهام قرار نمیدادید.
مثلاً؛ شما تا مدتها بعد از وفات ایشان، به نام ایشان، به طلبهها شهریه دادید و به اذعان خودتان تا امروز هم از مقلدین ایشان وجوهات قبول میکنید! آیا آن مرحوم راضی بودند که شما از نام ایشان این طور بهره ببرید و رفتاری را در پیش بگیرید که بسیاری را به این نتیجه برساند که دنبال دفتر و دستک مرجعیت هستید؟!
اخیراً نیز جابجا و به هر بهانهای با بیان داستان و حکایتهایی از پدرتان که اغلب هم شاهدی غیر از خودتان ندارد، تصریحاً یا تلویحاً، به مخاطب القاء میکنید که دربست مورد اعتماد پدر بودید و ایشان شما را جانشین بلافصل خودشان در امور مالی و علمی میدانستند و حتی از شما خواسته بودند که مکتوبات ناقص علمی ایشان را با قلم خودتان تکمیل کنید! امروز چه بخواهید و چه نخواهید شما در مظانّ تهمت قرار دارید و خواسته یا ناخواسته، هر روز بر آن میافزایید. همانند پاسخ به سؤالات شرعی در سایت مربوط به جنابعالی!
۲- به گمان بنده، کسی که با ادبیات علمی و بعد از سالها کوشش مجاهدانه در قالب نشستهای علمی یا مقاله یا کتاب به نقد دیدگاههای رایج اصولی میپردازد، نادان نیست. بلکه نادان کسی است که به جای پاسخ علمی به نقدهای عمیق و عالمانه، او را متهم میسازد و از هر راه مشروع و نامشروعی برای از میدان به در کردن وی کمک میگیرد. یکی میگوید: “آنها دست استکبار در حوزه هستند!” دیگری ژست اخلاقی گرفته میگوید: “اینها توهین به بزرگان کردهاند و جوانمرگ خواهند شد!” آن دیگری میگوید: “هر چیزی را که نمیفهمند انکار میکنند” و از این قبیل.
یکبار برای همیشه روشن کنید که بالاخره حوزه آزاداندیش و نقد پذیر هست یا نه؟! از یکسو، گوش عالم را کر کردهاید که حوزه آزاداندیشترین مرکز علمی جهانی است! و از سویی دیگر، انتقادهای علمی را بر نادانی و سوء نیت و غیره پاسخ میگویید.
۳- به جای اینگونه تهمت پراکنیها، از پرسشهای واضح جواب بدهید که بر اساس کدام منطق قرآنی یا روایی یا عقلایی، آثار علمی چند صد سال پیش را به خورد طلبه عصر مدرنیته میدهید و او را دست خالی در جامعه پیچیده کنونی رها میکنید؟ نگفتید روی کدام منطق، هنوز مکاسب شیخ تدریس میشود؟ نگفتید چرا بسیاری از مباحثی که به اذعان بزرگانی چون میرزای قمی، شیخ احمد نراقی، شیخ انصاری، آیتالله بروجردی، امام و دیگر بزرگان زوائد اصول هستند و ثمری جز اتلاف عمر استاد و شاگرد ندارند، هنوز هم که هنوز است تدریس میشوند و پاسخ مناسبی از اشکالات مطروحه داده نمیشود؟
شما که اصرار بر مکاسب دارید دست کم چرا این حقیقت را نمیپذیرید که مکاسب -علی فرض مطلوبیته- کتاب تخصصی است و اهل خودش را میخواهد و نباید برنامه الزامی همه طلبهها باشد؟ چرا پَر پَر شدن طلبهها را میبینید و دم بر نمیآورید؟ چرا گرفتاریهای مالی شاگردانتان شما را به پارسایی بیشتر و تلاش برای کاستن از آلام ایشان نمیکشاند؟!
چرا عدم استقبال طلاب از مؤسسه متبوع حضرتعالی و دیگر مؤسسات فقهی، شما را به کالبدشکافی عالمانه بحران علمی پیش آمده در حوزه وادار نمیکند و خیال میکنید با فریاد زدن بر سر اساتید تحول خواه مشکلتان برطرف خواهد شد.
برادر من؛ چه بخواهید و چه نخواهید تحول اتفاق خواهد افتاد و نام بد برای کسانی خواهد ماند که فرصتهای طلایی انقلاب اسلامی را نادیده گرفتند و بر برنامههای قجری اصرار ورزیدند و نسلهای پیاپی را به مسلخ بردند و کوتاهیهای خود را پشت قداست دین پنهان ساختند.
و السلام علی من اتبع الهدی
محمد تقی اکبرنژاد
پاسخ حجتالاسلام اهری (۲۹ خرداد ۱۳۹۸)
جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد (هداه الله وإیانا سبیل الرشاد)
سلامٌ قولاً من ربّ الرحیم
امّا بعد پیامی به قلم جنابعالی به دستم رسید کهای کاش نمیرسید و دست کم انتساب آن به جنابعالی انکار میشد. افسوس که نشد و این کمترین را واداشت تا به رسم طلبگی و در دفاع از فقه شریف و حاملان آن –یعنی فقهای عظام کثرالله امثالهم- خامه به دست گیرم، باشد که مایه هدایت خودم و شما گردد انشاالله.
مدتهاست نام شما نه در جهت پیشرفت و اعتلای فقه شریف و حوزه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که در راستای تخریب و تزلزل آن مطرح میشود. برخی نقدها به شیوه و متد کنونی حوزه داشتهاید که با بخشی موافق بودم و شجاعتتان را در نقد معیشت کنونی طلاب، نابرابریها و ویژهخواریهای برخی میستودم. امّا از چندی پیش راه دیگری آغازیدهاید و حق را به باطل آمیخته و در وادیای قدم نهادهاید که بس خطرناک است و شاید به دلیل جوانی و ناپختگی، خود نیز نمیدانید قدم در چه راهی نهادهاید. از آنجا که بنابر حسن ظن، هنوز دغدغه شما را شبهه علمی میدانم و نه شهوت عملی، چند کلمهای مینویسم و کوشش خواهم کرد تا از وادی ادب دور نیافتم تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید.
اخیراً به هنگامه ۲۸ خردادماه ۱۳۹۸، در پس سخنان دلسوزانه استاد بزرگوارم، بقیّه الفقهاء حضرت آیتالله حاج شیخ محمّد جواد فاضل لنکرانی دام ظلّه، جنابعالی در اسائه ادبی آشکار و سخنانی نه چندان عالمانه، اظهاراتی مرقوم داشتهاید. جهت اطلاع حقایق و نکاتی را یادآور میشوم تا دست کم طلاب مظلوم و بیپناهی که از بیسایهبانی گرد سایه جنابعالی جمع شدهاند؛ آنان که نه از پی حشمت و جاه که از بد حادثه پناهنده شما شدهاند، از بخشی از آنها مطلع گردند و بهترین قاضی احکم الحاکمین است.
۲-۱٫ آیا خاطر شریفتان هست در یکی از نخستین دیدارهایی که محضر فاضل لنکرانی لنکرانی رسیدید و از دغدغههاتان گفتید و از افکار تحوّلطلبانه خویش دم زدید و رهیافت شیخ اعظم انصاری را به چالش گرفتید، حضرت آیتالله در حضور چند نفر از شاگردان و همراهان، با جنابعالی پرسشی ساده از بحث خبر واحد در میان نهادند و جنابعالی از پاسخ فروماندید؟ حال آنکه پرسش مزبور نه در سطح رسائل شیخ و کفایه آخوند؛ که در حدّ اصول فقه مرحوم مظفّر بود!
۲-۲٫ با این حال حضرت آیتالله دغدغه شما را ارج نهاد و به شخص جنابعالی فرمود: «اگر مطلب علمی جدیدی دارید و به مطالبی رسیدهاید که پیشینیان نرسیده بودند، یا حتّی اگر نقد عالمانهای دارید، ما از طرح آن استقبال میکنیم.» و این در حالی بود که به اذعان خودتان، پیش از حضرت آیتالله اصولاً هیچ یک از بزرگان جنابعالی و طرحتان را جدّی نمیگرفت.
بنا بر این شد که جنابعالی با تنی چند از اساتید مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام نشستی مناظرهگونه داشته باشید و مباحث خود را مطرح فرمایید. از جمله مدعوین به این جلسه شخص حقیر بودم که مع الاسف به دلیل مشغله آن روز نتوانستم حاضر شوم. به هر روی این نشست برگزار شد و جنابعالی با کمال احترام در آزادی کامل و فرصتی مغتنم، به طرح دیدگاههای خود پرداختید و پاسخ شنیدید. ماحصل آن نشست در جزوهای با سرنامه «سه جواب در ردّ یک ادّعا» از سوی مرکز فقهی منتشر شد و قطعاً یک نسخه نیز به خود جنابعالی تقدیم شده است و اگر نشده، شخصاً تقدیم خواهم کرد.
نمیخواهم پیشداوری کنم امّا دستکم حقیر با خواندن آن جزوه به این نتیجه رسیدم که جنابعالی حرف علمی قابل توجّهی نداشتید تا بیش از این قابل پاسخگویی علمی باشد؛ و به همه دوستان و جانبداران جنابعالی پیشنهاد میکنم برای این که یک جانبه به قاضی نروند و به صرف سخن حقیر اکتفا نکنند، این جزوه را مطالعه فرمایند.
۲-۳٫ در برابر این میهماننوازی ما امّا، خاطرتان هست در جلسه به اصطلاح علمی به میزبانی جنابعالی چه گذشت؟ به خاطر دارید برخی از شاگردان حضرت فاضل لنکرانی لنکرانی به جرم طرح اشکال و انتقاد به شما، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و کار به جاهایی کشید که فعلاً بازگو نمیکنم و خود بهتر میدانید؟ خدا را؛ آیا این رسم مروّت و شیوه بحث علمی است؟
کسانی که با بنده آشنایی دارند به خوبی میدانند که میدان دانش را به میدان سیاست از نوع هوچیگری نمیآلایم. امّا در این مورد به خصوص از آنجا که جنابعالی برای پیش برد اهداف خویش مدام از رهبری معظم انقلاب مایه گذاشته و از آن خزینه پر گهر خرج میکنید، مجبورم حقیقتی را گوشزد نمایم:
چندی پیش شما نامهای به مقام معظمّ رهبری نگاشتهاید و ایشان در ذیل نامه، قریب به این مضمون مرقوم فرمودهاند: «راهی که شما میروید اشتباه است». این پیام حضرت آقا توسط جناب حجتالاسلام مروی زید عزّه به شما ابلاغ گردیده و ایشان، شرح ماوقع را برای حضرت فاضل لنکرانی لنکرانی نیز نقل نمودهاند.
حال پرسش اینجاست: آیا جانبداران و اطرافیان شما از این پیام ولی امر به شما باخبرند یا از ایشان پنهان داشتهاید؟ و پرسش مهمتر این که آیا جنابعالی پیام رهبری را بر خود حجّت نمیدانید؟ اگر میدانید چرا دوباره همان راه منهی عنه را پیش میگیرید؟
در بخشی از سخنان خود خطاب به حضرت فاضل لنکرانی لنکرانی آورده اید: «شما تا مدتها بعد از وفات ایشان [مرحوم آیتالله العظمی فاضل]، به نام ایشان، به طلبهها شهریه دادید و به اذعان خودتان تا امروز هم از مقلدین ایشان وجوهات قبول میکنید! آیا آن مرحوم راضی بودند که شما از نام ایشان این طور بهره ببرید و رفتاری را در پیش بگیرید که بسیاری را به این نتیجه برساند که دنبال دفتر و دستک مرجعیت هستید؟!»
بر خلاف لحن دور از ادب شما، محترمانه عرض میکنم:
۴-۱٫ شاید سن شما و من قد ندهد، امّا تا دو سال پس از رحلت مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه، بقایای وجوهات ایشان توسط شورای عالی وقت حوزه و در رأس آن مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی قدس سره به نام امام و شهریه ایشان به طلّاب پرداخت شد.
۴-۲٫ در زمان رحلت مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی طاب ثراه، نجل ایشان مجتهدی مسلّم بود. هزاران تن از مقلّدان آن مرحوم به آیتالله جواد فاضل رجوع میکردند و به اصرار از ایشان میخواستند تا «با اجازه شخص ایشان» بر تقلید آن مرجع فقید باقی بمانند. شما نیک میدانید معنای اجازه بر بقا چیست. فاضل لنکرانی اما با وجود آن همه اصرار زیر بار نرفتند و با این که قطعاً میتوانست به نام خود دفتر و رساله داشته باشد، تاکنون از پذیرش این امر ابا کردهاند. به اصرار مقلّدین، ایشان به نام پدر، امّا با ولایت شرعی خویش به مثابه مجتهد جامع الشرایط قبول وجوهات نموده و تا مدّت نزدیک به چهار سال بخشی از شهریه طلاب را تقبّل فرمودند.
۴-۳٫ جنابعالی که بارها نسبت به فقر مالی طلاب و کمبود شهریه و … اظهار نگرانی کرده و دست روی این نقطه ضعف طلاب نهادهاید، اگر در ادعای خود صادق هستید، چرا باید از این که چهار سال مبلغی ناچیز از طریق فاضل لنکرانی لنکرانی به شهریه طلاب افزوده میشد و نمکی با طعام ناچیزشان میآمیخت ناراحت باشید؟ شگفتا از چون شمایی که این نقطه قوّت و عملی چنین حسنه و کم سابقه در تاریخ حوزهها را که کمکی ناچیز به طلاّب مظلوم امام زمان عجل الله تعالی فرجه میکرد -آن هم بدون این که آیتالله در صدد مطرح کردن نام خود باشد- چونان نقطه ضعف مطرح کردید.
۴-۴٫ کسی که در خصوص چنین مسأله روشنی، آن هم بر خلاف ادعاهای به اصطلاح دلسوزانه در خصوص معیشت طلاب، به این صورت داوری نماید، پس داوری علمی او در خصوص بزرگان چگونه خواهد بود؟
خطاب به حضرت آیتالله با ادبیات فاخرتان نوشته اید: «اخیراً جابجا و به هر بهانهای با بیان داستان و حکایتهایی از پدرتان که اغلب هم شاهدی غیر از خودتان ندارد، تصریحاً یا تلویحاً، به مخاطب القاء میکنید که دربست مورد اعتماد پدر بودید و ایشان شما را جانشین بلافصل خودشان در امور مالی و علمی میدانستند و حتی از شما خواسته بودند که مکتوبات ناقص علمی ایشان را با قلم خودتان تکمیل کنید!»
۵-۱٫ شما متاسفانه در این حد نیاموخته و ندانسته اید که تبرک و تیمن به نقل قول از بزرگان چه مایه برکت علمی و عملی میآورد؛ و «بزرگ» و «مرجع» بودن، مقدّم بر «پدر» بودن است. چرا احتمال ندادید ذکر کلمات بزرگان به اعتبار بزرگی است؛ نه ابوّت؟
۵-۲٫ نمیگویم میزان اعتماد، عشق و علاقه مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی به یادگار فریدشان را از اجازه اجتهاد آن یار سفرکرده و کلماتی که در آن نسبت به فرزندشان بهکار برده بجویید؛ و باز نمیگویم موارد مذکور را در دو وصیّت نامه مورخ ۱/۴/۱۳۸۴ و ۳/۷/۱۳۸۵ آن مرحوم که در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده و در دسترس است کاوش کنید. بلکه میگویم میزان اعتماد و نقش حضرت آیتالله جواد فاضل در امور مرجعیت پدر را از نزدیکترین شاگردان مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی جویا شوید. برای نمونه از کسی چون حضرت آیتالله حسینی بوشهری بپرسید که در سالروز رحلت آن مرجع فقید تصریح نمود: «امیدوارم برادر بزرگوارم آیتالله حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی توفیق عمل به وصیّت پدر را یافته و بخش «بیع» کتاب وزین «تفصیل الشریعه» را به اتمام برساند».
۵-۳٫ البتّه کسانی که آثار علمی فقهی و اصولی و تفسیری حضرت آیتالله را دیده و از گلستان اوراق آنها دانشی استشمام نموده و ورقی برده باشند، خود به خوبی میدانند که ایشان در اجتهاد و فقاهت در چه درجهای قرار دارند و بهترین گواه بر شخص، آثار خود اوست؛ و چنین کسی را چه نیاز به نقل قضایای دیگران برای ارتقای خویش؟ اینجانب بیش از هفت سال افتخار شاگردی این فقیه سترگ و اصولی کم نظیر را داشته و با الهام از سخن امام رحمه الله در خصوص جناب صدرالمتألّهین، خدا را گواه گرفته و به تحقیق عرض میکنم که: در دقّت نظر و تحلیل و موشکافی عمیقترین مباحث فقه و اصول در زمان حاضر؛ «لم یکن له کفواً احد.»
نگاشته اید: «یکبار برای همیشه روشن کنید که بالاخره حوزه آزاداندیش و نقد پذیر هست یا نه؟! از یکسو، گوش عالم را کر کردهاید که حوزه آزاداندیشترین مرکز علمی جهانی است! و از سویی دیگر، انتقادهای علمی را بر نادانی و سوء نیت و غیره پاسخ میگویید.»
۶-۱٫ یکبار برای همیشه با اجازه از طرف همه مراجع و بزرگان حوزه عرض میکنم:
آری! حوزه هم آزاداندیش است و هم نقد پذیر. به تعبیر مقام معظم رهبری، هیچ کس ادعا نمیکند فقه ما در قلّه است. فقه نیز همچون همه دانشها در حال «شدن» است؛ و در این شدن، ناقدانی که برای پربارتر شدن و استحکام علوم دینی به ویژه فقه شریف بکوشند، مایه مباهاتند. اصولاً حیات حوزه و رشد و پویایی و بالندگی آن رهین نقد و جرح و تعدیل بزرگان در طول تاریخ بوده است. امّا نقد به معنای تخریب اساس و شالوده اجتهاد و فقاهت نیست که متاسفانه دانسته یا نادانسته شما در پی آن هستید.
۶-۲٫ مباحثی که شما نام «نقد» بر آن مینهید، در خوشبینانه ترین حالت مربوط به حیطه «روششناسی» است. روششناسی نیز فرع بر ادبیّات و محتوا و متأخر از آن است. هر اندیشهای در تحوّل تاریخی خود پس از این که دورههای تاریخی بر آن گذشته و نسل اوّل متفکران یک حوزه فکری از آن گذر کرده و به نسل دوّم و سوّم رسید، در انباشت معرفتی که حول این جریان فکری شکل گرفته، ادبیّات و محتوای آن اندیشه شکل میگیرد. بدون چنین ادبیاتی، «نقد» به معنای مورد نظر شما، چیزی جز «هدم» نیست.
جناب اکبرنژاد! در برابر ادبیات رایج حوزه، شما کدام ادبیّات، اندیشه و محتوا را تولید کردهاید تا بخواهید از «روششناسی» خود سخن گویید؟ شما کدام «بایسته» علمی ارائه دادهاید که به پشتوانه آن به «هست»ها میتازید؟ برادرانه میگویم: اگر دنبال نقد هستید –که باید هم باشید- راه این است: بنشینید به وزان کتب رایج حوزه، دست به قلم ببرید، نقاط ضعفش را پررنگ نموده و آنگاه جایگزین ارائه دهید. سپس با پشتوانه علمی به میدان بیایید. امّا شما بی آن که بتوانید سطری مطلب علمی بنویسید، از آغاز خواسته اید با تخریب و هوچی گری، هستهای حوزه را نیز به لرزه درآورید.
۶-۳٫ امّا اگر جملهای نیز از نقدپذیری شخص استادم آیتالله محمّد جواد فاضل لنکرانی نگویم جفا کردهام. چهار کتاب از تقریرات حضرت استاد به قلم و با تعلیقات اینجانب به چاپ رسیده است. در برخی تعلیقات بنابر آنچه به ذهن قاصرم رسیده، مناقشاتی نسبت به ایشان مطرح کرده و در پانویس نگاشتهام. خدا گواه است ایشان حتی یک مورد از آنها را نیز مورد حذف و ممیزی قرار نداد و در چاپهای فعلی همگی موجود است؛ و باز خدا را گواه میگیرم که در میان فقها، کسی به آزاداندیشی و ذره پروری استادم ندیدم. به کجا میروید جناب اکبرنژاد؟
نوشته اید: «بر اساس کدام منطق قرآنی یا روایی یا عقلایی، آثار علمی چند صد سال پیش را به خورد طلبه عصر مدرنیته میدهید و او را دست خالی در جامعه پیچیده کنونی رها میکنید؟ نگفتید روی کدام منطق، هنوز مکاسب شیخ تدریس میشود؟ …»
۷-۱٫ شگفتا از چنین سخنی! آیا هرآنچه مربوط به گذشته است از اعتبار نیز ساقط است؟ای کاش اندکی از آکادمیهای معتبر دنیا خبر داشتید که هنوز هم افکار سنت آگوستین (م ۴۳۰ م) و کتابهایی چون «شهر خدا» ی وی، آثار آکوئیناس (م ۱۲۷۴ م) و حتی آثار ماکیاولی (م ۱۵۲۷ م)، توماسهابز (م ۱۶۷۹ م) و … خوانده میشود. همه اینها مربوط به چند صد سال پیش است. همین دو سال پیش خانمهانا داوسون استاد یکی از دانشگاههای انگلیس کتابی با سرنامه «درسهایی که ازهابز میتوان آموخت» به چاپ رسانده است؛هابزی که نزدیک به پنج قرن پیش میزیسته است!
۷-۲٫ آنچه در بند پیشین گفتم مربوط به دانشهایی چون فلسفه و … است. با این اوصاف حال دانش فقه چگونه خواهد بود که جز «عقل»، سه منبع آن کاملاً تاریخی و به قول شما متعلق به چند صد سال پیش است؟ آیا به تبعات سخن خود آگاهید؟ آیا دلالت پرسشتان را میپذیرید؟ دلالتش این است که قرآن و سنتی که متعلق به چند صد و بلکه هزار و چند صد سال پیش است، چرا امروز باید خوانده شود؟
۷-۳٫ در اهمیت تعمّق در کتب سنّتی همچون رسائل و مکاسب و کفایه همین یک جمله را از برخی معاصرین عینا نقل میکنم: «پس از نهضت و انقلابی که به رهبری امام خمینی صورت گرفت بعضی از چهرههای فاضل روحانی در آن اوائل در بحثهای سیاسی با سیاست مداران غربی که مواجهه میکردند برتری داشتند و کم نمیآورند سوال کردند از اینها دانشکده علوم سیاسی که درس نخواندهاند اینها که از سیاست به معنای علم سیاست بهرهای نبردهاند از کجا این توان را دارند؟ جواب را خودشان دادند که اینها میروند در قم علم استدلال میخوانند این علم استدلال در هیچ میدانی کم نمیآورد.»
نوشته اید: «نگفتید چرا بسیاری از مباحثی که به اذعان بزرگانی چون میرزای قمی، شیخ احمد نراقی، شیخ انصاری، آیتالله بروجردی، امام و دیگر بزرگان زوائد اصول هستند و ثمری جز اتلاف عمر استاد و شاگرد ندارند، هنوز هم که هنوز است تدریس میشوند و پاسخ مناسبی از اشکالات مطروحه داده نمیشود؟»
۸-۱٫ متاسفانه باید عرض کنم معنی «زوائد اصول» را در سخنان این بزرگان نیز درست متوجّه نشدهاید. مقصود از زواید و تورّم در علم اصول، این نیست که بایستی از حجم مباحث و مسائل و مقدّمات آن کاسته شود؛ چرا که خود این بزرگان در مباحث اصول، اکثر مقدّمات کفایه و تمامی مباحث موجود در آن را مطرح و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند؛ بلکه مراد این است که اصول، نباید به مثابه دانش فقه پنداشته شده و تمام آراء و انظار متقدّمین و متأخّرین مورد طرح و بررسی قرار گیرد و تنها بایستی آخرین تحقیقات صورتگرفته به میدان بحث آورده شود.
۸-۲٫ از شما میپرسم: آیا بزرگانی همچون آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی قدس سرهما که نامشان را به عنوان معتقدین به متورّم بودن اصول کنونی ذکر نمودید، در تدریس و تألیف خویش در اصول، راهی به جز راه و روش جواهری و رسائل و کفایه اتّخاذ کرده بودند؟
نوشتهاید: «چرا عدم استقبال طلاب از مؤسسه مطبوع حضرتعالی و دیگر مؤسسات فقهی، شما را به کالبدشکافی عالمانه بحران علمی پیش آمده در حوزه وادار نمیکند و خیال میکنید با فریاد زدن بر سر اساتید تحول خواه مشکلتان برطرف خواهد شد.»
۹-۱٫ از این که الفبای آغازین طلبگی را به شما یادآور شوم شرم دارم. امّاای کاش در پرسش فوق، نخست تکلیف «هل بسیطه» را مشخص کرده پاسخ میگرفتید و سپس بر اساس آن از «هل مرکّبه» میپرسیدید.
۹-۲٫ خوب است بدانید که سال به سال استقبال از برنامههای مراکز فقهی تحت اشراف مراجع و فقهلی معزّز –از جمله مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام- رو به گسترش است. تنها در همین سال جاری از حدود پانصد نفری که حائز شرایط عمومی مرکز بوده و در آزمون ورودی ثبت نام کرده بودند، تنها حدود سی نفر پذیرفته شدند. گروههای علمی مختلف از جمله فقه پزشکی، فقه سیاسی، فقه رسانه و … فعالانه مشغول تولید آثار علمی هستند و برخی کتب منتشره مرکز، در همایش کتاب سال حوزه در سالهای اخیر حائز رتبه شایسته تقدیر و تحسین شدهاند. البتّه بر شما حرجی نیست که حقیقت مرکز فقهی را در همان سازه بیرونی سقف آن خلاصه کرده و از خروجی علمی و انسانی مرکز –که تاکنون دهها استاد مبرز سطوح عالی و نویسنده زبردست و صدها کتاب و مقاله پیرامون نوپیداترین مسائل جاری روز به جامعه علمی کشور عرضه داشته- بی خبر باشید.
۱۰-۱٫ در یکی از پیامهای شما خواندم که نوشته بودید «اگر نبود شوق به حوزه هیچ گاه دبیرستان سپاه را ترک نمیگفتم.»ای کاش در نهاد مقدس سپاه مانده بودید و شور جوانیتان را در خدمت نظام اسلامی و این نهاد انقلابی خرج میکردید که شور تنها بدون دانش، در حوزه علم و فقاهت چندان به کار نیاید.
۱۰-۲٫ با این حال هنوز به شما امید دارم و از خدا میخواهم خودم و شما را به طریقی که مرضی اوست هدایت کرده و در دیانت، اخلاق و فقاهتش ما را به سلف صالحمان ملحق نماید. اوّل به خودم و دوّم به شما توصیه میکنم یک دور کتب مهم حوزه را نزد استادی مبرز و متخلّق به اخلاق حمیده بخوانید. حیف است از چون شمایی که عمرتان را بیش از این تلف کنید و به جای تحصیل و تهذیب، طلاب و فضلایی را که تنها امیدشان از دار دنیا، کسب رضایت مولایشان است، تشویق به اعتصاب علمی و عملی کرده و اندک روزنه امید آنها را ناامید کرده و خرده نان خشکشان را آجر کنید.
۱۰-۲٫ همگی ما دنبال تحوّل در حوزه هستیم و به هیچ عنوان شرایط فعلی را مطلوب نمیدانیم. امّا خدا میداند راه، تخریب داشتهها و هستها نیست. شما را چونان زاینده رود (البته در روزهای پرآبش) میدانم. جهت جریانتان را برگردانید. حیف است زاینده رود در نهایت به باتلاق گاوخونی بریزد.
و ما ارید الا الاصلاح
والسلام علی من اتبع الهدی
حوزه علمیه قم
سیّد مرتضی میرزاده اهری
جوابیه مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی
عرض سلام و وقت به خیر خدمت تمامی طلاب عزیز و اساتید محترم.
پیرو مطلبی که آقای “مرتضی میرزاده اهری” از شاگردان ” استاد محمد جواد فاضل” در جواب یادداشت “استاد اکبرنژاد” منتشر نمودند، تذکر چند نکته ضروری است؛
مؤسسه فقاهت، تمامی ادعاهای مطرح شده علیه استاد اکبرنژاد در جوابیه مذکور را، خلاف واقع و مردود اعلام میکند. در روزهای آینده پاسخهای تفصیلی و مبسوط به تمامی ادعاهای مطرح شده، منتشر خواهد شد و جناب استاد اکبرنژاد نیز به زودی، در این باره با شما سخن خواهند گفت.
اما به طور اجمالی توضیحی درباره بخشهایی از این جوابیه ارائه میگردد.
در بخشی از این جوابیه ادعا شده بود که مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) در جواب نامه استاد اکبرنژاد فرموده بودند که «راهی که شما میروید اشتباه است!»
اولا: متأسفانه این بار اولی نیست که این نوع ادعاهای بی پایه و اساس؛ علیه استاد اکبرنژاد منتشر میگردد. این منش جریان تحجر است که وقتی دست خود را از مواجهه علمی بسته میبیند، به تخریب رقیب میپردازد. لذا ما از جناب آقای فاضل میخواهیم که دست از سخن پراکنیهای بی پایه و اساس بردارند و هر نوع مستندی در این زمینه دارند منتشر کنند تا صحت و سقم کلامشان برای همگان روشن شود.
ثانیا: همه باید ملتفت باشند که لازم نیست برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، به دنبال تأیید و رد مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم؛ بلکه عملکرد افراد نشانگر میزان همراهی یا مخالفتشان با منش و روش رهبری معظم است.
عجیب است، آقای فاضل که هم در بحثهای سیاسی و هم در اظهاراتشان درباره حوزه، با بیان و اراده رهبری رویارویی میکنند، حال نگران تحقق منویات حضرت آقا در حوزهها شده اند!
با وجود آنکه رهبری معظم سالهای سال و بارها در مواقف گوناگون از ضرورت تغییر کتب درسی و حذف زوائد دروس سخن گفتهاند اما جناب آقای فاضل درضمن صحبتهایی عجیب اظهار داشتهاند که:
«اگر کسی نسبت به چیستی مکاسب شیخ انصاری صحبت کند، استخفاف به حکم خدا کرده است!» یا «اینهایی که میگویند در علم اصول زواید داریم اینها اصول را نفهمیدند و این امری غلط است؛ یک بحث در مباحث اصولی نداریم که در فقه اثر نداشته باشد!»
یا اینکه، رهبری معظم از طول و تفصیل زیاد درسهای خارج قم گلایه داشتند و تصریح کردند که درس اصول نباید بیش از ۵ یا ۶ سال طول بکشد، اما ایشان با افتخار گفتند که «۲۰ سال است درس خارج اصول را شروع کرده ام و هنوز تمام نشده است!»
ای کاش آقای فاضل پاسخ دهند، کدام حرف رهبری را میتوانند مثال بزنند که داعیه دار تحققش در حوزهها هستند؟! با این وضع، چطور از اشخاص و مجموعههای دیگر انتقاد میکنند و به ایشان نسبت مخالفت با ولایت میدهند؟!
بنابر این لازم است خدمت جناب آقای فاضل عرض کنیم «راهی که شما میروید اشتباه است» چون رهبری معظم بارها فرمودهاند که راه مقابله با نظرات علمی یک نظریه پرداز، سخن پراکنی و دادن نسبتهای ناروا نیست. راه مقابله با نظریات علمی جدید، تخریب شخصیت نظریه پرداز نیست. راهی که رهبری گفتهاند این است:
«یک نفرى نظر فقهى میدهد، نظر شاذّى است؛ خیلی خوب قبول ندارید، کرسى نظریه پردازى تشکیل بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهى را رد کنند با استدلال؛ مسئله ى تکفیر و رمى و این حرفها را بایستى از حوزه ورانداخت»
چرا شما که این همه امکانات در اختیار دارید حاضر نمیشوید با برگزاری جلسات آزادِ علمی و کرسیهایی که عموم اندیشمندان حوزوی میتوانند در آنها حضور یابند، صحت و سقم نظریات مؤسسه فقاهت را به نمایش بگذارید؟ چرا همیشه به جای پاسخهای علمی، به دنبال رمی و تکفیر مخالفان هستید؟ باور کنید «راهی که شما میروید اشتباه است!»
▪️علیرضا ذبیحی، مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی
پاسخ مجدد حجتالاسلام اهری
بسم اللّه کلمه المعتصمین و مقاله المتحرّزین
جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد (عفا الله عنا و عنه)
قالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ
بسیار خوشوقت میشدم اگر نامهی خیرخواهانه و ناصحانه این کمترین را حمل بر ارادهی اصلاح نموده و از میانهی این بیراههای که در پیش گرفتهاید، بازگشته و دوباره در آغوش پرمهر مادر حوزه و فقاهت درمیآمیختید. امّا صدافسوس که شخصی از جانب شما و معنون به عنوان «مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی» -که بنده بحمدالله از آشنایی با ایشان محروم هستم- کلماتی نگاشته و ادبیّاتی به کار برده که از یک مومن عامی نیز مایه شرمساری است؛ تا چه رسد به یک طلبهی علوم دین پیامبر خاتم. اعوذ بالله من حرمان فقهاء الدین و ناشری شریعه سید المرسلین.
گرچه جوابیهی عاملتان با ادبیّات کذایی از ارزش علمی برخوردار نیست و پاسخگویی به آن، به اتلاف وقتی که برای نگاشتن این نامه صرف میکنم نمیارزد، امّا برای روشنگری و شفافسازی برای طلابی که ممکن است ذهن شریفشان مشوّه گردد –گرچه حقیقت آنچنان هویداست که گمان نکنم این تعداد، جز اندکی باشد – مجبورم دوباره حقائقی را بازگو نمایم؛ و از خدا میخواهم باز یاری کند تا از وادی ادب دور نیافتم.
۱- بر خولى بىنام و نشان که سیمرغى عرش آشیان را بیادبانه خطاب نموده و از این راه دعوی «انا رجل» سردهد، حرجی نیست. چه؛
گفتن بر خورشید که من چشمهی نورم دانند بزرگان که سزاوار سُها نیست
۲- همچون اسلاف صالحش، استادم حضرت فاضل لنکرانی لنکرانی دام ظله نیز محسود شماری بدخواه ناآشنا به الفبای فقه و اصول واقع شده؛ آن هم فقط به دنیازدگى و براى گرمى معرکه در میان تنى چند. البتّه به تعبیر برخی بزرگان «هرکسى محسود این و آن نمىشود؛ مگر این که شخصیت بارزى باشد. این خود دلیل بر علوّ مقام محسودین است.» در کتاب شریف کافى درباره ائمه اطهار علیهم السّلام بابى است با سرنامهی «أنّهم المحسودون الذین ذکرهم اللّه تعالى» و خوشا به حال حضرت آیتالله که افزون بر علم و فضل، در این وصف نیز به اهل بیت علیهم السلام مانَد. در این قسمت به همین گفتار حافظ شیرین سخن اکتفا کرده خطاب به استادم عرض میکنم:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل دانش و فضلى همین گناهت بس
۳- جناب اکبرنژاد! عاملتان ما را «متحجّر» خطاب کرده و ادّعا نموده که دست ما از مواجههی علمی بسته.ای کاش دست کم معنای همین واژه را به او میآموختید. تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق است. تحجّر ریشه در تعصّب دارد و افراد متحجر از یادآوری و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بیخبری از آن تعمد میورزند.
خدا را انصاف دهید: این وصف برازنده کدام یک از ماست؟ ما که مدتها پیش، از شما طلبهی جوان و گمنام در مرکز فقهی مهماننوازی کردیم و در شرایطی برابر به شما تریبون و فرصت بیان عقائد و مدعایتان را عطا نمودیم و از تضارب آرا استقبال کردیم؟ آیا اگر کولهبار علمی کسی خالی بود و نتوانست خصمش را اقناع علمی کند و در برابر طرف مقابل به خوبی استدلال کرد، باید تهمت تحجّر به او زده شود؟
آیا دست ما از مواجههی علمی بسته است که هم گفتگو کردیم و هم ماحصل جلسه گفتگو با جنابعالی را منتشر نمودهایم؟ آیا صرف تشکیل این جلسه، مواجههی علمی نبود؟
۴- جناب اکبرنژاد! عاملتان در تهمتی آشکار –که ظاهراً در مرام شما و جانبدارانتان، اصل است نه استثناء- استاد بزرگوارم را متهم نموده که: «هم در بحثهای سیاسی و هم در اظهاراتشان درباره حوزه، با بیان و اراده رهبری رویارویی میکنند.» بر چنین بهتان عظیمی آهى آتشین از کورهی دل باید برکشید. «أَ وَ لَمْ یکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ؟»
۴-۱٫ عاملتان در بخش حوزه بر این ادعا گواه آورده که: «رهبری معظم سالهای سال و بارها در مواقف گوناگون از ضرورت تغییر کتب درسی و حذف زوائد دروس سخن گفتهاند …».
بله فرمودهاند و فرمایش ایشان نیز بسیار متین است. امّا متاسفانه همچون سایر مسائل، معنی این سخن رهبری را نیز درست متوجّه نشدهاید. خود رهبری از همان پیش از انقلاب به کتاب مکاسب عنایت ویژه داشتهاند. به این سخن ایشان توجّه کنید: «مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشتهاند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما براى کسى که میخواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است – تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتها سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئلهاى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همان که شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این میشود مکاسب جدید که لازم است.» (بیانات در ۹ آذر ماه سال ۱۳۸۶).
بیان مراد رهبری از زبان خودشان از این واضحتر؟ کجای این بیان شباهتی به روشی که شما در پیش گرفته اید دارد؟ جناب اکبرنژاد! باور کنید مراد رهبری تخریب اساس نیست. بلکه مرادشان عدم اکتفا به داشتههاست. ایشان به حق در عین حفظ داشتهها خواهان پیشروی هستند.
۴-۲٫ گواه دیگری که عاملتان آورده این است: «با اینکه رهبری معظم از طول و تفصیل زیاد درسهای خارج قم گلایه داشتند و تصریح کردند که درس اصول نباید بیش از ۵ یا ۶ سال طول بکشد، اما ایشان با افتخار گفتند که «۲۰ سال است درس خارج اصول را شروع کرده ام و هنوز تمام نشده است!»
عاملتان البته اشارهای به بخش دوّم فرمایش رهبری نکرده که فرمودند: «اصول را باید مضیقتر خواند. البته این مساله درباره فقه مطرح نیست و عرصه کار در آن باز است.»
در خصوص اصول امّا عین کلام رهبری چنین است: «بنده شنیدهام که خارج اصول آیتالله خویی ۵ سال طول میکشید.» در این زمینه اولاً باید توجّه داشت که مراد از ۵ سال در کلام رهبری معظم -یا طبق نقل برخی شاگردان محقّق خوئی رحمه الله ۶ یا ۷ سال- سال تحصیلی مرسوم ما در ایران نیست که یک ماه مبارک رمضان، سه ماه تابستان، ۱۳ روز نوروز، دهههای محرّم و صفر و … تعطیل باشد. در خوشبینانهترین حالت، تعداد جلسات خارج اصول در حوزه علمیه قم بین ۹۵ تا ۱۰۰ جلسه است. در حالی که تعداد جلسات دروس خارج نجف در یک سال تحصیلی، به دلیل کمی تعطیلات بسیار بیشتر از قم است. برخی تعداد این جلسات را تا ۱۷۰ و ۱۸۰ جلسه نیز عنوان کردهاند. بنابر این هر سال تحصیلی در نجف، برابر با بیش از یکسال و نیم تحصیلی در قم است و هر ۶ سال نجف، معادل بیش از ۱۰ سال قم میباشد.
ثانیاً درس اصول استادم، در حدّ بسیار تخصّصی بوده و مخصوص طلاب ممحّض در فقه اجتهادی به معنای واقعی کلمه است؛ نه عموم طلاّب؛ و بیتردید مراد رهبری معظّم به دورههای عمومی اصول فقه بوده است.
۴-۳٫ عاملتان در بخش «سیاسی» شاهدی ذکر نکرده و ظاهراً از این بابت دستانش تهی بوده است. از این رو پرسیده: «ای کاش آقای فاضل پاسخ دهند، کدام حرف رهبری را میتوانند مثال بزنند که داعیه دار تحققش در حوزهها هستند؟!»
اتّفاقاًای کاش شما پاسخ دهید که کدام موسسه تخصصی به اندازهی مرکز فقهی در خدمت نظام و انقلاب بوده است؟ با این حال بنده به حول و قوه الهی تنها بخش ناچیزی از تحقّق مطالبات رهبری به واسطهی استادم را فهرست وار عرض میکنم:
۴-۳-۱٫ در تمام مواردی که رهبری معظّم، سخنی ایراد میفرمایند، ایشان از نخستین کسانی هستند که بلافاصله پس از آن، قدم به قدم با رهبری پیش آمده، بیانات ایشان را در دروس خارج خویش تحلیل نموده و زوایای آن را تبیین میکنند. از جمله آخرین این موارد میتوان به طرح «فقه مقاومت» اشاره کرد. تفصیل تمامی این مطالب در سایت حضرت استاد قابل دسترسی است. رجوع کنید و ببینید اگر اهل انصافید.
۴-۳-۲٫ ایشان اوّلین فقیهی بود که پیرامون فتوای مقام معظّم رهبری در خصوص حرمت سلاحهای هستهای کارگروه تشکیل داد، خود مقالهای استدلالی نوشت و فتوای معظم له را با براهینی متقن مدلل ساخت.
۴-۳-۳٫ ایشان از نخستین کسانی بود که حتّی پیش از فراخوان تجمّع، علیه «تروریست» خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی آمریکا واکنش نشان داده و آن را محکوم نمود.
۴-۳-۴٫ در قضایای سال ۸۸، ایشان با وجود این که مخالف اعلام نامزدی احمدی نژاد از سوی جامعه مدرسین بود -و اوج تیزبینی و درایت سیاسی ایشان به تبع والد راحلشان در نهایت بر همگان معلوم شد- امّا پس از انتخابات به احترام رهبری معظم، خواهان حمایت از رییس جمهور منتخب وقت شد. تا جایی که رئیس دفتر مقام معظم رهبری جناب حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی از طرف شخص رهبری معظم با ایشان تماس گرفته و دعای خیر رهبری برای آیتالله حاج شیخ محمّد جواد فاضل لنکرانی را به اطلاع ایشان رساندند.
البته اینها مواردی نیست که بر اهلش پنهان باشد و اصولاً کسانی به هوچیگری سیاسی روی میآورند که از دارایی علمی، تهیدست باشند.
۵- جناب اکبرنژاد! عاملتان نامهنگاری جنابعالی به رهبری معظّم و تأکید حضرت آقا بر خطا بودن راه و روش شما را به کلّی انکار کرده و آن را «ادعای بی پایه و اساس» خوانده است. حامل پیام رهبری برای جنابعالی و ناقل آن، یکی از مورد اعتمادترین امنای رهبری معظم –یعنی حضرت حجتالاسلام و المسلمین احمد مروی حفظه الله (مسئول وقت دفتر مقام معظم رهبری مدظلهالعالی در قم) – است. کسی که رهبری در حکم انتصاب ایشان به تولیت آستان قدس رضوی مرقوم داشتهاند: «مراتب امانت و تقوای جنابعالی در دورهی همکاری طولانی به اثبات رسیده است». مطمئنم عاملتان از عواقب تکذیب چنین حقیقتی آگاه نیست و این را نمیداند که به امین مقام معظم رهبری توهین ضمنی کرده است.
افزون بر این وی نگاشته: «همه باید ملتفت باشند که لازم نیست برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، به دنبال تأیید و رد مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم.»
اولاً بر آشنایان با دانش نشانه-معناشناسی پوشیده نیست که از خود این سخن تلویحاً صحّت واقعه نامهنگاری و پاسخ رهبری معظّم استشمام میگردد.
ثانیاً اشتباه شما و عاملتان همینجاست. گرچه برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، لازم نیست به دنبال تأیید مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم، امّا ردّ مستقیم ولی امر نسبت به یک شخص یا یک روش، حجت را بر پیروان ایشان تمام میکند.
۶- جناب اکبرنژاد! عاملتان نگاشته: «چرا شما که این همه امکانات در اختیار دارید حاضر نمیشوید با برگزاری جلسات آزادِ علمی و کرسیهایی که عموم اندیشمندان حوزوی میتوانند در آنها حضور یابند، صحت و سقم نظریات مؤسسه فقاهت را به نمایش بگذارید؟»
این عادت شماست و قاعدتاً عاملتان نیز از شما آموخته که حوزه را بر خلاف واقع، متهم به انفعال در برابر چون شمایی کرده است. همچون خودتان که بارها حلم مراجع، فقها و بزرگان –و از همه مهمّتر جدّی گرفته نشدن ادعاهای جدیّ نگرفتنی شما- را حمل بر این نمودهاید که «حوزه در برابر من یارای مقابله علمی ندارد.» برخی طلبههای ساده و صادق نیز باور نموده و اوضاع بر ایشان مشتبه گردیده است. از جمله در جایی خواندم که عزیزی نوشته بود: «چند سالی است در قم شخصی با نام محمدتقی اکبرنژاد ظهور کرده و ادعا دارد بخش اعظمی از اصول فقه موجود زائد است … هر از چندگاهی نیز فریاد «هل من مبارز» سر میدهد و مدافعان علم اصول را به بحث و گفتوگوی علمی دعوت میکند؛ ولی دریغ از یک پاسخ مثبت؛ اما چرا؟ این سکوت برای چیست؟»
گرچه پاسخ اجمالی این پرسش هم در نامه پیشین و هم در بند ۳ این نامه اشاره گردید و جزوهی «سه جواب در ردّ یک ادّعا» خود پاسخنامه عینی آن است؛ امّا به فضل الهی پاسخ قاطع این بخش را یکبار برای همیشه در ضمن بازگوکردن برخی حقائق میدهم:
۶-۱٫ جناب اکبرنژاد! خاطرتان هست با جناب حجتالاسلام و المسلمین آقای سیّد صدراهاشمی مناظره داشتید؟ به یاد دارید ایشان در آن جلسه اثبات نمود که متاسفانه جنابعالی، معْظم مباحث کتاب «رسائل» شیخ اعظم انصاری را نفهمیدهاید و لازم است نزد استادی مبرز، این کتاب را دوباره درس بگیرید؟
۶-۲٫ شاید از یادتان رفته که استاد ارجمند جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای باقری شاهرودی را دعوت به مناظره کردید. ایشان بر خلاف برخی دیگر، از نابرابری شأن شما با خود چشم پوشی کرد و دعوت شما را به یک شرط پذیرفت. آن شرط را به یاد دارید؟ این که فقط و فقط ایشان کتاب کفایه الاصول را به دست گرفته، صفحهای از آن را تصادفاً باز کرده و از آن موضع تصادفی، پرسشی را با شما طرح نماید! ایشان به صراحت گفتند: «اگر برای بنده با همین آزمون محرز شود که آقای اکبرنژاد، کفایه را فهمیده، با او مناظره میکنم!» و این که چرا آن مناظره برگزار نشد، خدا بهتر میداند!
۶-۳٫ با همه این احوال، بند آخرم در پاسخ به شما این است:
بنده صراحتاً شما را مشروط به پذیرش تخییری یکی از دو شرطی که در ادامه میآید، به مناظره رسمی با حضور تمامی جانبدارانتان دعوت میکنم؛ آن هم -به قول عاملتان- مناظرهای «با استفاده از همه امکانات موجود، در یک جلسه آزادِ علمی و کرسیهایی که عموم اندیشمندان حوزوی میتوانند در آنها حضور یابند». امّا شروط:
۶-۳-۱٫ نخست همان شرطی که آقای باقری شاهرودی طرح کرده است. بدین گونه که هر دو در حضور ناظرین، موضعی تصادفی از کفایه را برای هم گشوده، خوانده و آن را تحلیل کنیم.
۶-۳-۲٫ دوّم این که جنابعالی و حقیر، هر دو رزومه دقیق و مستند خود شامل سوابق و مدارک تحصیلی و … را حاضر کرده و یک به یک در حضور جمع ارائه دهیم. چه؛ حضرتعالی اطلاعات دقیقی از سوابق تحصیلی خود ارائه ندادهاید. برای نمونه در سایت خود، رشته تحصیلی تان را «فقه و اصول» معرفّی کردهاید، امّا به سطح آن اشاره ننمودهاید.
و اگر پذیرفتن حتّی یکی از این دو شرط برایتان سخت است، حاضرم بدون هیچ پیش شرطی با شما مناظره کنم.
۷- در پایان عرض میکنم: گرچه ناچاراً کلماتی چند بر حسب وظیفه شرعی در دفاع از فقه و فقهای عظام نگاشتم، امّا خدایا تو گواهی که از این وضعیّت خوشحال نیستم؛ و باز خدا را شاهد میگیرم که از اعماق قلبم برای خود و شما آرزوی عاقبت بخیری دارم؛ و انا اسال الله بسعه رحمته و عظیم قدرته ان یختم لی و لک بالهدایه، ثم الّسعاده و الشّهاده.
والسلام علی من اتبع الهدی
حوزه علمیه قم
سیّد مرتضی میرزاده اهری
۲/۴/۱۳۹۸
۴ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
هر چند پاسخ جناب اکبرنژاد با گزندگی هایی هم همراه است ولی پاسخ جناب اهری هم با تحقیر و توهین و همچنین با تملق و ستایشهای بی حد و حصر از جناب فاضل همراه است. جناب اهری!
شما که اینهمه از آزاداندیشی موسسه مورد علاقه تان دم می زنید چرا به جامعه طلاب و آزاداندیشان جواب نمی دهید که نامه ای را که آقای فاضل همراه ده نفر دیگر از اساتید حوزه در محکومیت سید کمال حیدری امضا کردند بر اساس چه شواهد و اسناد و مدارک شرعی و بینه محکمه پسندی بود؟ آنهمه اتهام به ایشان بر اساس کدام سند و شاهدی بود؟ نکند آقای فاضل هم بر اساس شنیده های خود (حداکثر شنیدن از افراد موثق) درباره دیگران قضاوت کردند و حکم خروج از تشیع دیگری را امضا کردند؟!!
بنده از جنابعالی میخواهم فقط شاهد و سند یک اتهام از آنهمه اتهام علیه آقای سید کمال حیدری را که دو مرجع تقلید حاضر امضا کردند را برای حوزویان ارائه بدهید تا نادرستی اتهام امضای بیانیه بدون شاهد شرعی و بدون حجت شرعی از سوی جناب فاضل دفاع کرده باشید. منتظر می مانیم
با سلام و احترام به جناب آقای سیّد مرتضی میرزاده اهری
شما را نمی شناسم ولی واقعاً از سعه صدر و احساس وظیفه حضرتعالی و ادبیات علمی و قاطع و مودبانه تان لذت بردم
ان شالله خداوند بر توفیقات شما بیافزاید
امیدوارم این توهین ها و مباحث غیر علمی که مایه شرم حوزه علمیه است، به زودی از حوزه مبارکه قم بر طرف شود و مسائل مورد نیاز جامعه اسلامی مورد بحث های علمی واقع شود.
سلام و عرض ادب حضور حضرتعالی
از لطفتان نسبت به این کمترین سپاسگزار، و آرزومند آرزویتان هستم
خداوند همیشه شما را محفوظ دارد.
با سلام و ادب و سپاس از پیگیری و انتقادتان
در خصوص شخص آقای سید کمال حیدری با توجه به آزاد اندیشی و ذره پروری که از استادم دیده بودم، نخست اصالت امضای ایشان را باور نکردم. امّا پس از علم به اصالت آن، خدا را گواه می گیرم که حقیر با همه عشق و علاقه وافر به استادم آیت الله فاضل لنکرانی، به حضرتش عرض کردم که ای کاش حضرتعالی ذیل آن نامه را امضا نمی فرمودید. می توانستیم ادعاهای ایشان را در کتابی مستدل پاسخ گوییم و از این راه چه اندازه می شد دانش تولید کرد و بر داشته ها افزود.
پاسخ استاد بزرگوارم این بود که با طرح ادعای سید کمال مبنی بر اسرائیلی بودن اکثر و بلکه تمامی روایات شیعه، اساس فقه و فقاهت دچار تزلزل خواهد شد. از این رو ایشان به تعبیر خویش، بر اساس تکلیفی که حس کردند ذیل آن نامه را امضا نمودند.
بر این پایه ضمن این که هنوز با انتقاد حضرتعالی در خصوص سید کمال موافقم، در عین حال نسبت به ادای تکلیف شرعی که به ذهن استادم رسیده بود، خاضعم.
و پوشیده نیست همین که حضرت استاد به چون حقیری اجازه اظهار نظر و نقد خودشان را داده و با کمال حوصله خود را در مقام پاسخگویی قرار می دهند، خود بهترین گواه بر نقدپذیری و آزاداندیشی ایشان است.