labelاجتهاد و اصول فقه, دیدگاه (گفت‌وگو/یاداشت), یادداشت
commentبدون دیدگاه

نقش ساختار علوم انسانی در تبویب فقه/ مهدی عصمتی

اختصاصی شبکه اجتهاد: علوم انسانی علومی هستند که به تحلیل و بررسی  فعالیتهای  مختلف  بشری در روابط (اعم از جمعی، تاریخی، تمدنی و… همچنین آثار و مناسبت‌ها می‌پردازد. لذا بایستی پاسخگوی نیازهای اساسی انسان در زمینه رفتارها باشد و از این جهت با علم فقه ارتباط نزدیک و معناداری دارد.

براین اساس شبکه مسائل علوم انسانی، مجموعه مشکلات و نیازهایی هستند که انسان در زندگی خود در حیطه‌های فوق با آنها مواجه بوده است و برای دست یابی به پاسخ آنها تلاش کرده است. بنابراین دست یابی به این شبکه مسائل، حجم عظیمی از نیازهای تمدنی را به تصویر می‌کشد که هر مکتب و هر تفکر تمدنی باید پاسخی متناسب با دستگاه معرفتی، حقوقی و فرهنگی خود، برای آنها داشته باشد. و تحقق تمدن نوین اسلامی در صورتی امکان پذیر خواهد بود که عالمان دینی بتوانند پاسخهای اسلام به مسائل پیش روی علوم انسانی را از منابع دین استخراج نموده، راهبردهای عملیاتی نمودن و پیاده سازی آن را نیز بدست آورند.

با توجه به این نکات، برای پی ریزی ساختاری برای فقه که پاسخگوی نیازهای تمدنی باشد، می‌توان از ساختار علوم انسانی بهره جست؛ چرا که دین مبین اسلام که داعیه تمدن سازی دارد و بروز و ظهور تمدن سازی بیشتر در علم فقه نمایان است، ساختار فقه آن به صورتی باید باشد که تمام مسائل تمدنی و مسائل علوم انسانی را بتواند در برگیرد.

این فرایند منجر به تولید علوم انسانی اسلامی نیز خواهد شد؛ چرا که با کنار هم گذاشتن منطقی پاسخها به مجموعه مسائل عمده یک علم، می‌توان یک رشته علمی تاسیس کرد و این به معنای امکان تاسیس رشته‌های علوم انسانی براساس نظریات استخراج شده از دین است.

براین اساس علوم انسانی اسلامی را می‌توان اینگونه تعریف نمود: توصیف‌ها و توصیه‌های استخراج شده از گزاره‌های دین، در پاسخ به شبکه مسائل علوم انسانی، به همراه مسائل جدید استخراج شده از گزاره‌های دین و پاسخ به آنها، همچنین نقشه و منظومه ارتباطی این مسائل و پاسخها، که براساس نگرش، قانون و فرهنگ اسلام باز تعریف شده باشد.

نمونه‌‌ای از ساختار مطلوب فقه

ساختار فقه تمدنی، بایستی حداقل شامل این علوم باشد: اقتصاد، مدیریت، تعلیم و تربیت، باستان شناسی، روان شناسی، حقوق، سیاست، روابط بین الملل و جامعه شناسی.

در هریک از این علوم نیز زیر بخشها براساس موضوعات جزئی تر آن علوم شکل می‌پذیرد.

نمونه: در علم مدیریت باید به این موضوعات و مسائل پرداخته شود:

لذا علم مدیریت بایستی شامل این بخشها باشد: هویت مدیریت، عناصر مدیریت، مدل برنامه ریزی، مدل سازماندهی، مدل کنترل، سازمان و فرآیندهایش، بهینه سازی، منابع انسانی، سنجش عملکرد، تحلیل مخاطره، مدل تصمیم گیری، وضعیت سنجی، کارآیی و کارآمدی، مدل تقسیم کار، دستمزدها، مدل انگیزش، کارگروهی، تعالی سازمانی.

همین طور مسائل مابقی علوم انسانی باید استخراج شده و فقه به پاسخگویی آن مسائل بپردازد. البته اینکه فقه موجود، به گزاره‌های دستوری می‌پردازد و به گزاره‌های توصیفی نظر ندارد، مانع انجام کار نیست؛ چرا که هم فقه باید به صورت جامع و میان رشته‌‌ای با علومی همچون کلام و اخلاق درآمیزد و هم ساختار علوم انسانی باز تعریف شود. آنچه مهم است آنکه در هریک از علوم انسانی، نگرشها، قوانین و فرهنگها براساس روش تکامل یافته اجتهاد دینی از منابع دین، بایستی استخراج گردد.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست