اختصاصی شبکه اجتهاد: در ایام عزاداری معصومین (ع) بهخصوص فاطمیه، یکی از دغدغههای کارشناسان دینی، نقلهای نادرستی است که در روضهخوانیها از آنها استفاده میشود. در این میان برخی مداحان، با ابداع واژهای به نام زبان حال، بهصراحت، مطالبی که در مقاتل نقل نشده است را نیز بهعنوان روضه و ذکر مصیبت مطرح میکنند. در رابطه با اعتبار کتب مقاتل و چگونگی احراز درستی استناد روضهها به منابع معتبر حدیثی و تاریخی، با حجتالاسلام امیر بنیعصّار، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و کارشناس مقاتل معصومین (ع)، گفتگو کردیم. استاد مدرسه عالی فقه و اصول قم معتقد است زبان حال اگرچه از زبان گفتار، تأثیرگذارتر و به واقعیت، نزدیکتر است؛ اما پیدا کردن زبان حال صحیح، به این راحتی میسر نیست. او تلاش داشت تا در این گفتگو، راهکارهای عملی برای تشخیص زبانحال درست از نادرست را بیان کند. مشروح این گفتگو به قرار زیر است:
اجتهاد: چگونه میتوان نقلهای معتبر را از غیر معتبر تشخیص داد؟
بنیعصّار: در رابطه با عاشورا، در حال حاضر، نرمافزاری موجود است با نام سیدالشهدا که معتبرترین نقلها را در خود جای داده است؛ اما در این رابطه، چند نکته در اینجا وجود دارد.
اول اینکه ما نقلهای درجهیک مانند آنچه در سایر روایات داریم را در مورد حوادثی مانند فاطمیه و عاشورا نداریم. بهعنوانمثال، قضیه عاشورا در برههای اتفاق افتاده است که در مورد آن، گفته میشود: «ارتد الناس بعد الحسین الّا ثلاثه او اربعه»؛ مردم همهچیز خود را از دست دادند؛ لذا بهراحتی نمیتوان گفت که راویان معتبری وجود داشته که تمام مسائل را نقل کردهاند، مگر از باب احساس و یا انصاف.
البته برخی مسائل را شاید بتوان گفت مسلم و قطعی است؛ اما در غیر این موارد و نسبت به دیگر نقلها، باید تجمیع قرائن کنیم و ببینیم کدامیک معتبرتر است.
از بین کتابهای مرتبط با عاشورا، نفس المهموم و کتاب لهوف جزء کتابهایی هستند که بیشتر قابلاعتماد بوده و بزرگان ما با توجه به تبحری که در این مسئله داشتند این کتابها را تائید کردهاند.
این پاسخ در مورد خصوص قضیه عاشورا؛ اما بهطورکلی ما دو روش در مورد تفکیک روایات معتبر از غیر معتبر داریم. یک روش، روش قدما است که برخی از آن، به روش فهرستی تعبیر میکنند. در این روش، به کتب رجالی مانند رجال نجاشی، فهرست شیخ طوسی، رجال کشی، خصوصاً دو کتاب اوّل مراجعه میشود و کتابهایی که در این کتب، مورد تأیید قرار گرفته بودند صحیح قلمداد میشدند. در رابطه با امامان معصوم (ع) هم دارد که اصحاب، کتابهای خود را نزد ایشان میآوردند و امامان، احادیث صحیح از ناصحیح در کتب را تفکیک مینمودند؛ بنابراین در این روش، به کتاب، اعتماد یا عدم اعتماد میشود. روش قدما در اعتبارسنجی احادیث، اینگونه بوده است. در برخی نقلها داریم که اگر اشتباه نکنم یکی از نواب اربعه امام زمان فرمودند یکی از کتابهای شلمقانی را نزد قمیها ببرید؛ زیرا آنها به شکل دقیق اعتبار سنجی خواهند کرد. آنها وقتی کتاب را نزد قمیها بردند، بهجز یک روایت باقی روایات را پذیرفتند. مقصود اینکه قدما کتاب را بررسی میکردند، نه سند را.
اما روش متأخرین، توجه به سند است. ایشان، افراد را ارزیابی میکنند و اگر یک سندی مورد تائید باشد و افرادش توثیق شده باشند، مورد پذیرش است و الّا روایتی که یک فرد ضعیف یا غیر ثقه داشته باشد، اگر با اموری مانند شهرت، ضعف آن انجبار نشود، کنار گذاشته خواهد شد و مورد اعتنا قرار نمیگیرد.
اینها دو روش مجزا هستند که هرکدام مقوله جداگانهای است و فکر نمیکنم در این زمان کم بتوانیم آنها را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم.
اجتهاد: آیا با تمسک به قاعده تسامح، میتوان نقلهای غیر معتبر را حجت قرار داد؟
بنیعصّار: مدلول قاعده تسامح در ادله سنن، همانطور که از نام آن پیداست، این است که اگر یک سری روایات به شما گفتند فلان کار را انجام بدهید هفتاد هزار ثواب دارد، ولو اینکه این هفتاد هزار را دقیقاً معصوم نگفته باشد ولی اگر تو آن عمل را با قصد رسیدن به آن ثواب انجام بدهی، خدا از روی فضلش آن هفتاد هزار ثواب را به تو میدهد. این قاعده، ناظر به مستحبات است.
مثلاً گفته شده است که فلان کار بهاندازه ده حج ثواب دارد. حال اگر کسی آن را انجام دهد، قاعده تسامح در ادله سنن میگوید که خدا از روی فضل خودش، آن ثواب را به وی خواهد داد، ولو اینکه این روایت اساساً از معصوم (ع) صادر نشده باشد؛ اما مسائل تاریخی، مثلاینکه یک چیزی را به امام حسین علیهالسلام یا به واقعه عاشورا که اصلاً ارتباطی به قاعده ادله سنن ندارد نسبت بدهیم، اصلاً ربطی به قاعده تسامح ندارد.
اجتهاد: آیا نقل مقاتل، نیاز به تقلید در مبانی اصولی آن مانند حجیت خبر واحد دارد؟
بنیعصّار: مباحث اصولی، مباحثی نیست که صرفاً مربوط به فقه باشد. این مباحث، مبانی عقلایی دارند؛ یعنی عقلا اگر بخواهند اطمینان بکنند به یکچیزی، باید یک خبری باشد که به آن اطمینان پیدا بکنند، حالا چه خبر ثقه و چه خبر موثوقالصدور، ولی اگر اطمینان پیدا نکنند، نمیتوانند چیزی را نسبت بدهند.
ما در مورد مقاتل میخواهیم چیزی را به امام (ع) نسبت بدهیم؛ بنابراین باید احتیاط و دقت بکنیم و بدون علم یا وجود حجت بر یک واقعه، آن را به امامان (ع) نسبت ندهیم.
اجتهاد: آیا اموری که بهعنوان «زبان حال» مطرح میشوند، حجیت دارند؟ در صورت حجیت، وجه حجیت آنها چیست؟
بنیعصّار: من اگر بخواهم تا حدودی منظم پاسخ سؤالتان را بدهم باید عرض کنم که در مباحث اصولی، بحثی داریم به نام قرینه لفظی و قرینه مقامی. زبان حال، در مقابل زبان قال است. وقتی ما در جایی زبان قال نداشته باشیم، یعنی قرائن لفظی نداشته باشیم تا در مقام بگویی در فلان جا فلان اتفاق افتاده است، در چنین جایی متوجه قرائن حالیه قضیه خواهیم شد؛ یعنی نگاه میکنیم تا ببینیم در اطراف قضیه چه اتفاقی افتاده تا از همان قرائن، برای فهم ماوقع استفاده کنیم.
اما مشکل قرینههای مقامی، یا قرینههای حالیه یا زبان حال، این است که پیدا کردن چنین قرینههایی خیلی سخت است؛ اما اگر ما این قرینهها را داشتیم، به اصل قضیه بسیار نزدیکتر بودیم.
یک روایتی در غرر آمده است که البته نمیخواهم بگویم روایت محکمی است اما به ما کمک میکند تا به مطلب راحتتر منتقل شویم، میفرماید: «أصدق المقال ما نطق به لسان الحال»: صادقترین گفته، آن گفتهای است که زبان حال آن را بیان بکند.
اگر بخواهم بگویم این روایت اعتبار سندی دارد، بسیار مشکل است؛ زیرا غرر از کتابهای بسیار معتبر ما نیست؛ اما اگر بگویم اعتبار محتوایی دارد، خیلی عقلایی است.
شما نگاه بکنید وقتی یک فیلم، یک منظره را به تصویر میکشد چقدر دقیقتر بیانش میکند تا اینکه یک نفر بیاید همان را به زبان بگوید. تصویر خیلی صادقانهترِ این واقعه، همان زبان حال است؛ لذا زبان حال اگر به دست بیاید، اگر قرینههای مقامی به دست بیاید بسیار عالی است.
برای فهم بهتر قضیه اجازه بدهید مثالی بزنم. در بحار، روایتی از یونس بن حبیب نحوی است که از خلیل بن احمد فراهیدی سؤالی میپرسد. بعد گفتوگویی بینشان رخ میدهد که مفصل است و من یک قسمت کوچکش را میخواهم بگویم. در بحار جلد ۴۰، صفحه ۷۴، میگوید: «قالوا قلت لخلیل ابن احمد، ارید ان اسئلک عن شیءٍ»، یونس میگوید که به خلیل بن احمد گفتم میخواهم از تو یک سؤالی بپرسم. فتکتمها علیّ: اما تو آن را بپوشان. قال ان قولک یدلّ علی انّ الجواب اغلظ من السؤال: میگوید اینطور که تو گفتی معلوم است جوابی که قرار است من بدهم خیلی خطرناکتر و خیلی شدیدتر از سؤال تو است. فتکتموها انت ایضا: پس تو هم بپوشانش.
حال سؤال این است که خلیل، این نکته را از چه چیزی برداشت کرد؟ او این نکته را از نوع سؤال پرسیدن یونس برداشت میکند. این نوع سؤال پرسیدن، همان قرینه حالی یا مقامی است که من خدمت شما عرض میکنم.
اینها چیزهایی است که ما میتوانیم از نقلهای تاریخی به دست بیاوریم؛ اما الآن زبان حال، به بهانهای برای دروغپردازی تبدیل شده است که این غلط است. من یکبار از راه علمی و راههای دقیق میروم و زبان حال پیدا میکنم؛ اما یکبار نه، میخواهم راحت باشم؛ لذا بدون اینکه مستندی داشته باشم که بگویم زبان حال این است، هر چه دلم میخواهد میگویم که این امر، غلط است.
این نسبت دادنِ دروغ است. این مطلب من، به لحاظ علمی بود؛ وگرنه در نقلهای تاریخی که در برخی مراسم مطرح میشود، ازاینگونه دروغپردازیها بهکرات اتفاق میافتد.
مثلاً فرض کنید یک شعر معروف است که میگوید: «ان کان دین محمدٍ لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی». بسیاری این را از امام حسین علیهالسلام نقل میکنند، درحالیکه امام حسین علیهالسلام اصلاً چنین چیزی نگفته است؛ اما مفهومش میتواند یک مفهوم درست و یک زبان حال باشد.
نقل زبان حال، با رعایت دو شرط صحیح است. کسی که میخواهد زبان حال بگوید خصوصاً در قضایای مقتل خوانی و قضایای عاشورا، اول باید توانایی تشخیص حال آنکسی را که میخواهد راجع به آن صحبت بکند داشته باشد؛ یعنی بلد باشد از عباراتی که در ناحیه مقدسه از زبان امام زمان علیهالسلام آمده، زبان حال دربیاورد یا بلد باشد از لهوف، زبان حال دربیاورد، هدف امام حسین و هدف قیام عاشورا را بداند و برخلاف شخصیت و کرامت نفس بزرگانی مثل آقا ابا الفضل العباس حرف نزند.
نکته دوم این است که نسبت ندهد؛ یعنی بگوید من برداشتم این است که کذا تا تصور نشود که واقعاً چنین جملاتی میان امام و دیگران، ردوبدل شده است.
اگر این زبان حال به این صورت باشد؛ یعنی یک نفر به صورت تخصصی، زبان حال را دربیاورد و نسبت هم ندهد، بلکه تصریح کند که صرفاً زبان حال است، اینگونه نقلها، هیچ مشکلی را به وجود نمیآورد.