ما دچار افراطوتفریط هستیم. گاهی با مشکلی مواجه میشویم. بهجای اینکه بر خودمان مسلط باشیم و تفکر کنیم و باعقل و تدبیر و با مشورت و همفکری، راه چاره برای حل این مشکل پیدا کنیم، با دستپاچگی میخواهیم با یک مسکن، مسئله را حل کنیم. این مسکن، بیماری یا مشکل را مخفی میکند. مشکل را باید علاج کرد. ما مقداری گرفتار سطحینگری و تلقیها غلط و خوفهای نا بهجا هستیم. اینقدر مشکلات زیاد است که انسان نمیداند کدام را بگوید.
اختصاصی شبکه اجتهاد: شادی و نشاط، شهروند درجه دوم فقه است و کمتر بدان پرداخته میشود. فرارسیدن نوروز اما بهانه خوبی برای طرح علمی این موضوع از منظر فقهی است. شاید بتوان گفت ملازمات برخی شادیها، موجب شده تا فقه اسلامی کمتر آن را به رسمیت بشناسد. در این خصوص با استاد سید مجتبی نورمفیدی، استاد درس خارج اصول و فقه حوزه علمیه قم گفتگو کردیم. به باور عضو هیئتعلمی مرکز فقهی ائمه اطهار قم، مراسم باستانی از قبیل نوروز تا جایی که آلوده به گناه نشود، امری مطلوب و مورد تائید شارع مقدس است. مشروح گفتگو بهقرار زیر است:
اجتهاد: آیا شادی، یک حق به شمار میرود یا صرفاً حکمی فقهی است؟ این حق، مختص به مؤمنین است یا اختصاص به انسان دارد؟
نورمفیدی: به نظر من شادی و نشاط یکی از نیازهای طبیعی و فطری هر انسانی است. در حدیث جنود عقل و جهل که از امام صادق علیهالسلام واردشده است، شادی را بهعنوان یکی از جنود عقل و ضد آنکه کسالت باشد را از جنود جهل شمردهاند. همچنین فرح بهعنوان یکی از جنود عقل و ضد آنکه حزن باشد بهعنوان جنود جهل معرفیشده است. اساس این حدیث شریف، بر بیان فطریات آدمی است. مرحوم امام در شرح حدیث، جنود عقل و جهل بهخوبی تبیین کردهاند. همه آنچه بهعنوان جنود عقل معرفیشدهاند، فطری انسان است؛ اما گاهی فطرت اصلی و گاهی فطرت بالطبع و به تعبیر مرحوم امام فطرت، مخموره است و لذا گاهی اوقات، انسان بهاشتباه چیزی را که گمان میکند شادی و نشاط است، به سراغ آن میرود درحالیکه درواقع شادی و نشاط نیست. لذا شادی یک امر فطری است.
علاوه بر این، در قرآن آیه شریفه: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» بهعنوان مجازات کسانی که سرمست و غافل شدند و راه شرک و کفر در پیش گرفتند بیان کرده است. معمولاً مجازات برای ایجاد تنگنا و تنبه است و همیشه حکمی که بهنوعی در آن مجازات و تنبیه است، برخلاف طبیعت و فطرت انسان است. حبس و جریمه خلاف فطرت و طبیعت انسان است. در این آیه هم شادی نکردن بهعنوان مجازات برای گروهی ذکرشده است که حاکی از این است که شادی یک نیاز فطری است.
دلیل سوم بر فطری بودن شادی این است که وعدههایی که خداوند در قرآن و روایات، در مورد بهشت و نعمتهای بهشتی داده است، همه در رابطه با اموری است که موجب نشاط و شادی و فرح انسان میشود. این خودش نشان میدهد که شادی یک امر فطری است.
در همین نظام خلقت که نظام احسن است، اساساً همه موجودات این عالم، بهنوعی فرحبخش و شادیآفرین و نشاطآور هستند. همه جزئیات روزها، طلوع و غروب خورشید، ستارگان و فصول و … همه در راستای پاسخ دادن به این نیاز است. اگر ما شادی را یک نیاز فطری و طبیعی بدانیم که فطرت طبیعت انسان به آن نیاز دارد، قهراً حقی برای انسان است و ازآنجاکه اساس شریعت و دین برای سعادت بشر بهعنوان یک نقشه راه بیرونی است، حتماً این هماهنگی بین شریعت و فطرت وجود دارد.
یعنی اگر بخواهیم ساختار وجودی انسان را در نظر بگیریم، هر آنچه خداوند در وجود انسان قرار داده است چه بهعنوان فطرت و چه بهعنوان طبیعت، دقیقاً منطبق با همین ساختار وجودی انسان است و کمک میکند که انسان به سعادت ابدی راهنمایی شود. لذا میتوان گفت اصل نیاز به شادی و فرح و نشاط که البته باهم فرق دارند، نیاز طبیعی و فطری است. لذا حق انسان است و اگر گفتیم حق انسان است، فرقی بین مؤمن و غیر مؤمن ندارد. مگر سایر نیازهای طبیعی و امور فطری محصور به مؤمنین است؟ اصلاً بنیان شخصیت انسان به نحوی است که این نیاز در آنها هست و فرقی بین آنها نیست. من معتقدم چون احکام منطبق با این ساختار وجودی است، به این جهت هم توجه شده است.
البته این نکته را باید توجه کرد که شادی قلمرو دارد. ما باید توجه کنیم که شادی به وقار انسان آسیب نرساند.
اجتهاد: اگر بگوییم شادی حق است، پس مقتضی موجود است و اگر درجایی شک در وجود مانع داشتیم، با تمسک به قاعده لاضرر، آن مانع را نفی میکنیم. آیا این مطلب را میپذیرید؟
نورمفیدی: به نظر من، به تبع مرحوم امام، قاعده لاضرر، حکمی سلطانی و حکومی است و اصلاً به این عرصه کاری ندارد؛ ولی بهطورکلی، اینطور نیست که خصوص فلان شادی اگر نباشد ضرر است، پس با لاضرر آن را برمیداریم. اگر شادی بخواهد از محیط اجتماعی رخت بربندد و نشاط سلب بشود، این قطعاً ضرر و حرج دارد و اساساً موجب توقف و رکود و مانع پیشرفت است کما اینکه اطبا و پزشکان و متخصصین فن میگویند؛ اما آیا اگر نبودِ یک امر ضروری، ضرر است، پس باید کلاً آن را تجویز کنیم؟ من اصلاً با این نگاه مخالفم. ما آنقدر دستمان پر است که نیازی به طی این طریق نداریم.
اجتهاد: چرا در تفکر دینی، شادی بهعنوان یک امر سبک و مرجوح شمرده میشود؟ آیا این مطلب، ریشه دینی دارد؟
نورمفیدی: به نظر من در اینجا یک انحرافی صورت گرفته است و برداشت نادرستی از دین صورت گرفته است. اساساً حقیقت شادی باید معلوم بشود تا بعد ببینیم چرا موضع منفی گرفته میشود و تلقی این است که یک شخص متدین و مقدس باید عبوس باشد؟ حقیقت شادی درواقع احساس رضایت و احساس آسایش و آرامش است. شادمانی یعنی آرامش و احساس رضایت داشتن و بهنوعی با التذاذ و لذت هم همراه است. پس شادی یک امر درونی است. بله، مُبرزات آن میتواند بیرونی باشد.
اما احساس رضایت، چگونه محقق میشود؟ اساساً موضع دین درباره این مسئله، کاملاً روشن است. اینهمه که در روایات بر اینکه در مواجهه با دیگران لبخند داشته باشید، تأکید شده است، برای انتقال حس شادی و شادمانی به دیگران است. اینکه امام صادق علیهالسلام میفرماید «اگر کسی مؤمنی را مسرور کند گویا مرا مسرور کرده است و هر کس من را مسرور کند، رسولالله صلیالله علیه و آله را مسرور کرده و هر کس ایشان را مسرور کند، خدای متعال را مسرور کرده است»، نشاندهنده این است که خداوند متعال به این امر در مورد انسان، اهمیت زیادی داده است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام، شخص پیامبر (ص) داشتند و سایر ائمه علیهمالسلام با اصحابشان مزاح میکردند و اساساً سیره ائمه علیهمالسلام و متشرعه چنین بوده است؛ لذا در اصل اینکه شادی کی از نشانههای ایمان است تردیدی نیست. اینکه فرمود: «المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» نیز در همین راستا است. حزنی هم که اهلبیت علیهمالسلام فرمودند مربوط به یک بخش از زندگی است که آیا انسان میتواند به وظایفش عمل کند و یک نگرانی برای انسان هست که آیا توانسته رضایت خدای متعال را به دست بیاورد یا نه؛ مثل بچهای که همیشه درصدد تحصیل رضایت معلم یا پدر و مادر است. بنابراین این نوع شادی و حزن، باهم منافاتی ندارند. در روایات داریم که انسان مسلمان اوقاتش را جز به سه کار نمیگذراند: یا به دنبال تأمین معاش است، یا به عبادت خدا مشغول است؛ یا شادیها و تفریحات حلال دارد.
پس شادی بخشی از زندگی است؛ اما برخی به دلیل ناآشنا بودن به احوال و سیره اهلبیت علیهمالسلام و استفادههای نادرست از بعضی منابع مثل آیه «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»، میگویند امر شده که زیاد گریه کنیم و کم بخندیم. اینیک نوع سطحینگری به ادله است. بخشی از این مسئله هم به جهت این است که شادیها و برنامههای شادیآفرین، نوعاً آمیخته با یک سری امور غیر مشروع شده است؛ یعنی تلقی متدینین در جامعه، این است که شادی و نشاط مساوی با غفلت و بیخبری و خدای ناخواسته ارتکاب امور حرام و نامشروع است. همین امر موجب دوری بسیاری از ایشان از شادی شده است.
مسئله دیگر این است که شادی مثل امور دیگر مراتب مختلفی دارد. بوعلی سینا وقتی میخواهد لذتها را نام ببرد از لذت حسی و خیالی و وهمی و عقلی نام میبرد. بوعلی سینا اوج لذت را لذت عقلی میداند. مثل جملهای که خواجهنصیرالدین گفته که این الملوک و ابناء الملوک که وقتی یک مسئله علمی برای او حل میشود میگوید پادشاهان کجایند که این لذت را درک کنند.
این، تابع تواناییها و ظرفیت انسان است. هرکسی میتواند برای خودش لذتهای فراتر از لذتهای عادی عمومی تصویر کند و در آن مسیر برود؛ اما اینکه ما بخواهیم این مطلب را به همه جامعه تعمیم بدهیم و بگوییم چون ایدهآل شادی، آن نقطه است، پس از همین حالا در جامعه، همه را باید با این برنامه پیش ببریم، غلط است. مگر امیرالمؤمنین علیهالسلام اوج لذتها و شادیهای عقلی را نداشت؟ اما وقتی با افراد عادی برخورد میکرد مثل خود آنها و در حد آنها، اسباب نشاط و شادی آنها را فراهم میکرد و خودش هم در این مسیر با آنها همراهی میکرد. یا شخص پیغمبر (ص) که اشرف مخلوقات است، به لذتهای عقلی رسیده که برای ما قابلتصور نیست ولی ایشان وقتی با مردم برخورد میکنند، ببینید چگونه برخورد میکنند.
مسئله دیگر این است که انتظار از عموم مردم نباید ایدئالها باشد. وقتی انتظار حکومت، حاکمان، روحانیت یا مؤمنین و متدینین ما از جامعه، انتظار حداکثری باشد و بخواهند برنامه را در آن جهت قرار بدهند، طبیعتاً عکسالعمل منفی دارد و باعث گریز میشود.
در امر حکومت و برنامههای دینی و تبلیغی، باید هدف گزاری بکنیم؛ ولی ظرفیت جامعه را در نظر بگیریم و بر مبنای ظرفیت جامعه، گامبهگام، آنهم نه در حد شعار و تبلیغات، اینها را پیش ببریم. گاهی از اوقات این سوءتفاهم برای خود ما پیش میآید که در مواجهه با افراد فکر میکنیم که اگر لبخندی داشته باشیم، باعث میشود که ذهنیتی پیدا شود که میشود یکقدری لاابالی بود.
این خیلی اشتباه است. ما از این اشتباهات زیاد داشتهایم.
اجتهاد: گاهی به نظر میرسد که بین فقه و شادی یک نوع تضاد وجود دارد. مثلاً اینکه فقه با هنر مخالف است. وقتی نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی، در فقه، حرام شمردهشده است، درحالیکه عرصه هنر یکی از مظاهر شادی است، این برداشت تقویت میشود که فقه با شادی در تناقض است. آیا این مطلب درست است؟
نورمفیدی: قطعاً این مطلب باطل است. قطعاً اسلام و فقه با آرامش و گستردگی روحی و احساس رضایت، بههیچوجه مخالف نیست و نمیتواند مخالف باشد؛ زیرا اینیک امر وجدانی است. ولی صحبت در این است که ابزارهایی که این حس را در انسان ایجاد میکند، باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ قطعاً فقه با برخی ابزارها موافق نیست. حس خوشی ناشی از شرابخواری را اسلام قطعاً اجازه نمیدهد؛ چون شرابخواری اگرچه ممکن است یک حس لذت زودگذر ایجاد کند ولی قطعاً مثل یک غذای فاسد، روح را بیمار میکند.
اما اگر اسلام محدودیتهایی را ایجاد کرده است، راههایی را هم بازکرده است. ما محدودیتها را بیان میکنم اما راههای گشوده به دست آوردن حس رضایت را یا در مقام نظر بهدرستی بیان نمیکنیم یا عملاً میبندیم. من یک نمونه عرض میکنم. مثلاً مسئله گسترده شدن ایام عزاداریها، چیزی است که فقها و مراجع بزرگ ما با آن موافق نیستند و برخی با آن موضع هم گرفتند؛ اما معلوم نیست که ابتکار عمل دست کیست که به مناسبتهای مختلف، این عزاداریها گسترش پیدا میکند. این محدودیت عزاداری به چند ماه در سال رسیده است و اتفاقی است که در مرآی و منظر ما هم میافتد و همینطور هم مدام توسعه مییابد، اما کسی مانع نمیشود.
ما نیاز به یک بازنگری در امر ابزارهای شادی داریم. مثلاً اگر مجلس نمایش برای خنداندن مردم تشکیل شود یا یک مسابقهای صورت بگیرد، آیا مصداق لهو و لعب است؟ خیلی از فقها در آن اشکالدارند و میگویند مصداق لهو و لعب است؛ اما الآن در دنیا مرسوم است که از چنین برنامههایی برای فرهنگسازی مثبت استفاده میکنند. چنین برای اینکه برنامه تأثیر خودش بر عامه مردم را داشته باشد، باید با شادی و خنده و مسابقه همراه باشد تا جاذبه داشته باشد.
بهطورکلی، به نظر میرسد برخی نهیهای صورت گرفته از برخی هنرها، به جهت موضوعی بوده است که در زمان حاضر، بهکلی منتفی شده است و لذا لازم است در حکم آن نیز تجدیدنظر صورت پذیرد.
اجتهاد: در مورد مراسم باستانی، آیا از جهت شرعی، میتوان مشروعیت این مراسم را میتوان نفی کرد؟
نورمفیدی: بهطورکلی بنا بر گزارشهای تاریخی، آیات قرآنی و روایات، موضع دین با سنن و آداب ملی و قومی، یک موضع اصلاح گرانه است؛ نه نفی کلی است و نه تائید کلی. ما سه مفهوم داریم. قوم به معنای قوم عرب یا قوم بلوچ مثلاً. قوم به معنای مفهوم ملت (البته به معنای فارسی) و قوم به معنای امت. هرکدام از این مفاهیم، فراتر از دیگری است. دین هر سه مفهوم را به رسمیت شناخته است؛ یعنی قومیت باید حفظ شود. مثلاً قوم لر در ایران، منافاتی با ملیت ایرانی آن ندارد و ملیت ایرانی منافاتی با امت اسلامی ندارد. امت اسلامی یک تعریفی دارد. هرکدام ضمن اینکه با دیگری تداخلی دارد؛ اما مرزبندیهایی هم دارند. من معتقدم که این مطلب، ظرافت بسیار مهمی در اسلام است که هیچگاه قومیت را نفی نکرده است. برخی افراطیون مسلمان با شعار امت اسلامی هم قومیت و هم ملیت را نفی کردند. این کار بسیار غلط است و یکی از عواملی که باعث شد این بود که دشمنان اسلام در مقابل اسلام قرار گرفتند این بود که میگفتند اسلام ماهیت شما را نفی کرده است. برخی میگویند ایرانی بودن یعنی چه؟ ما مسلمانیم. این حرف، حرف باطلی است. یک ایرانی بهعنوان اینکه یا مسلمان است باید از مسلمانان عراق و سوریه و فلسطین و … در مقابل اجانب دفاع کند. اسلام به آدابورسوم، سنن قومی و ملی، مادامیکه امر نامشروعی در آن نباشد، احترام گذاشته و تائید کرده است. مخصوصاً برخی از این سنن و آداب، از سنن و آداب انسانی است که اسلام هم بر روی آن تأکید کرده است.
در اسلام، نهتنها از مراسم باستانی ردعی صورت نگرفته است، بلکه امضا هم شده است. نوروز، امری بوده که از قبل از اسلام بین ایرانیها رواج داشته است. ایرانیها با اهلبیت علیهمالسلام بهشدت مرتبط بودند و بعید است که چنین امری در آن زمان حداقل مورد سؤال واقع نشده باشد یا ائمه علیهمالسلام این را از ایرانیها ندیده باشند. لذا در مرآی و منظر امام علیهالسلام بوده و حضرات نهی نفرمودند.
حتی همه سنتهایی که در عصر جاهلیت رواج داشت هم باطل نبود. برخی از سنتها که در جاهلیت مرسوم بوده، بعد از بعثت پیامبر صلیالله علیه و آله نهتنها ردع نشده بلکه تائید هم شده است. لذا اینکه میگوییم نگاه اسلام به سنتهای قومی، اصلاحگرایانه است به این معناست. آن بخشی از این مراسم که با مبانی فقهی و عقیدتی اسلام ناسازگار است، نهی شده است و بخشی از آن بهعنوان امری که مباح است، در مورد آن موضعگیری شده است و بخشی نیز مورد تأکید واقعشده است.