سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگی چون شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی و سید مصطفی کاشانی پرچم مقدس بارگاه امام علی(ع) برداشته و در میان شعارهای پیوسته مردم به سمت جبهه روان شدند.
شبکه اجتهاد: در ماه مبارک رجب ۱۳۰۱ قمری در سامرا کودکی دیده به جهان میگشاید که نامش را محمدعلی و لقبش را هبه الدین مینهند. آموزش رسمی هبه الدین از ده سالگی آغاز شد. فرزند پیر پارسای سامرا در مدتی کوتاه، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، حدیث، درایه، رجال، فقه و اصول، تاریخ، هیئت، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده و مدتی بعد در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ قمری رهسپار نجف شد. هبه الدین در حریم پاک امیر مؤمنان(ع) از فقیهان نامور شیعه شیخ شهید محمد باقر اصطهباناتی، شیخ محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و شریعت اصفهانی فیض برد و در شمار مجتهادان شیعه، جای گرفت. این عالم روشن اندیش و پر تلاش، عاقبت در شب دوشنبه بیست و ششم شوال ۱۳۸۶ قمری بهمن ماه ۱۳۴۵ش) وفات یافت و در حریم پاک امام کاظم(ع) و در دل کتاب خانه اش به خاک سپرده شد.
ارتباط با اندیشمندان جهان اسلام
هبه الدین بیش از هر چیز به اتحاد و بیداری مسلمانان میاندیشید و در این باره از استاد فرزانه اش آخوند خراسانی بسیار متأثر بود. وی با شیخ محمد عبده، مفتی مصر، محمد رشید رضا، دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله المنار و گردانندگان مجلات المقتطف و الهلال ارتباط برقرار ساخته، میان مراکز فرهنگی شیعه و سنی در عراق، مصر و سوریه، پیوندی ناگسستنی پدید آورد و با انتشار مقالهها، شعرها و گزارشهای روشنگر در مجلات جهان عرب، هدف بلند بیداری و اتحاد مسلمانان را دنبال کرد.
در روزگاری که فریاد مشروطه خواهی در ایران بالا گرفت، آن فقیه بیدار به حمایت از این جنبش برخاسته، با شرکت در محافل آزادی خواهان، آنها را در گزینش شیوههای درست مبارزه یاری داد.(حسن الاسدی، ثوره النجف علی الانجلیز، ص۶۲) در ۱۳۲۸ قمری تلاشهای خستگی ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینی، فلسفی و علمی العلم انتشار یافت. این ماهنامه دو سال منتشر شد، ولی خبر پیوستن گروهی از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته و به سمت بحرین روانه کرد. بدین ترتیب دفتر مجله العلم برای همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا دو مدرسه اسلامی به نامهای «اصلاح» او «اسلام» و یک ساختمان ویژه، برای ارشاد ناآگاهان و ایراد سخنرانیها و نشستهای علمی فراوان فراهم نمود. سرانجام ترسایان بحرین را پراکنده ساخته و مؤمنان آن سامان را قدرتی تازه بخشید.(هبه الدین شهرستانی، ص۱۱)
در هندوستان
سید هبه الدین پس از درنگ در بحرین راه هندوستان را در پیش گرفت تا پس از گفتگوهای سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهای مذهبی، رهسپار ژاپن شود، ولی دیدار با سید جلال الدین مؤید الاسلام حسینی کاشانی، نویسنده روزنامه حبل المتین، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت.(همان) مؤید الاسلام در آن سالهای بحرانی، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانی آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمیدانست، بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمینها به نجف بازگشت.(همان،ص۲۲) او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبی سازمان داده، آنها را با انجمن مرکزی نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهای پاک دل شتابان وارد عمل شده از مرزهای اعتقادی دین پاسداری کنند، ولی دریغ که آتش جنگ جهانی همه تلاشهایش را خاکستر ساخت.(اسلام و هیئت، ترجمه اسماعیل فردوس فراهانی، ص۵۵)
دفاع از ممالک اسلامی
سید هبه الدین گرفتار اختلافهای مذهبی نبود و چون دشمن اصلی اسلام را انگلیس میدید برای دفاع از شیعیان و سنیها و حتی اقلیتهای دینی ساکن ممالک اسلامی به مبارزه با انگلیسیها بر میخاست. در سال ۱۳۳۲ قمری جنگ نخست جهانی آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد.
مراجع تقلید شیعه دستور جهاد و دفاع صادر کردند و شیخ الاسلام استانبول، به عنوان برترین مقام دینی دولت عثمانی هم ضمن صدور اطلاعیهای مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بریتانیا و روسیه فرا خواند. هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم ۱۳۳۳ قمری در همه مساجد بغداد خوانده شد ولی دانشمندان دینی دست پرورده عثمانیان، نه تنها آن را تایید نکردند بلکه با ارسال پیامهای محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانی در تنگنایی تاریک گرفتار آمده بود. کسانی که در سایه سلطان استانبول، باغها، ثروتها و عنوانهای مذهبی گرد آورده بودند، یک باره پدر خوانده ترک خویش را از یاد برده، پیک دوستی به سمت بریتانیا گسیل میکردند. البته مقامهای رسمی مذهبی در این موضع گیری تنها نبودند بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانی و عراقیان پرورش یافته در مدرسههای نظامی استانبول نیز از سلطان عثمانی روی گردانده، برای خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.(حسن العلوی، الشیعه و الحکومه القومیه فی العراق، ص۶۲-۷۳)
در چنین شرایطی، شیعیان که همواره شهروندانی درجه دوم و سزاوار اهانت به شمار میآمدند، به پیروی از فقیهان نجف احساس مسئولیت کرده، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانی پیوند زدند.(علی الوردی، لمعات الاجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث،ج ۴، ص۲۳۶-۲۴۲)
سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگی چون شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا مهدی فرزند آخوند خراسانی و سید مصطفی کاشانی پرچم مقدس بارگاه امام علی(ع) برداشته و در میان شعارهای پیوسته مردم به سمت جبهه روان شدند. آنها شب را در کوفه به سر برده، بامداد همراه سید محمد فرزند سید کاظم یزدی و سوارانی که به آنان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.(همان) انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال، نقطه اوج همایشهای وحدت بود. عصر جمعه بیست و پنجم محرم، آیتالله شیخ الشریعه اصفهانی همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلی – که سراسر یگانگی، روشنی و دوستی بود – شرکت کردند. هبه الدین که نمیتوانست با این مقدار در وحدت شیعه و سنی بسنده کند، در جهت نزدیکی فزونی نیروهای فرهنگی مسلمان، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام بازدید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.(همان)
سپاه ارادتمندان اهل بیت(ع) سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهای بریتانیا دلاورانه شرکت نمود، اما عاقبت پس از مدتها نبرد جان برکفانه، بر اثر ضعف عثمانی و خیانت برخی خودیها انگلیس بر عراق تسلط یافت. خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بی احترامی آنها به مقدسات مذهبی مردم روز به روز فزونی مییافت و فضای جامعه را برای شورشی فراگیر آماده میساخت. لندن با درک شرایط در ۱۳۳۶ قمری به سیاستی نوین روی آورد. سیاستی که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تأمین سازد. بنابراین مسئله همه پرسی درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبه الدین که از نقشههای استعمارگران آگاه بود با همکاری شیخ محمد رضا شیرازی – فرزند میرزا محمد تقی شیرازی مرجع عصر – و گروهی از مؤمنان، انجمن سرى «الجمعیه الوطنیه الاسلامیه» را بنیاد نهاد.(همان ص۶۷-۹۰)
هدف این گروه، استقلال کامل عراق بود. هدفی که با فتوای مشهور مرجع بزرگ آن زمان میرزا محمد تقی شیرازی مبنی بر این که هیچ مسلمانی حق ندارد غیر مسلمان را برای حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد(علی المومن، سنوات الجمر، ص۲۰-۲۱) و نقشه ی همه پرسی اشغالگران را با ناکامی روبه رو ساخت.
قبول مناصب حکومتی برای بازیابی حقوق مسلمانان
در سال ۱۳۳۹ قمری سرانجام سیاستهای نوین بریتانیا به بار نشست و نیروهای اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیدای صحنه پناه برده، فرمانروایی متن را به ملک فیصل سپردند.(جودیت میل روا، از تکریت تا کوت، ترجمه حسن تقی زاده میلانی،ص۹۶) فیصل که برای به دست آوردن اعتماد مردم چارهای جز گماردن برخی خوش نامان در دستگاه اداره کشور نمیدید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.
هر چند سید هبه الدین پذیرش این پیشنهاد را نمیپسندید و آن را فرصتی برای بهره گیری از نام نیک مبارزان راه آزادی میدانست ولی پافشاری فراوان آشنایان در استفاده از فرصتی -که شاید دیگر هرگز تکرار نمیشد- وی را به پذیرش واداشت.(هبه الدین شهرستانی،ص۱۴) او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایی و استادان خارجی را از کار برکنار کرد. مدرسههای ابتدایی و متوسطه بنیاد نهاد. عشایر را از مدارس بسیار برخوردار ساخت. مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و برای نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهای اسلامی، مسئله تربیت دینی دانش آموزان و استادان را مورد تأکید قرار داد.(اسلام و هیئت، ص۵۹) پیروزیهای هبه الدین در اصلاح نظام آموزشی عراق، استعمارگران را در نگرانی فرو برد. بنابراین، چنان عرصه را بر وی تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذی الحجه ۱۳۴۰ قمری استعفا داد.(هبه الدین شهرستانی، ص۱۹) مدتی بعد دیوان عالی تمییز احکام بر اساس مذهب جعفری شکل گرفت و مسئولیت آن به سید هبه الدین سپرده شد. هر چند آن دانشور بزرگ پس از تجربه وزارت معارف، شرکت در کارهای اجرایی را شایسته نمیدانست، ولی دیگر بار به اصرار برخی فقیهان شیعه این مسئولیت را پذیرفت. تلاش در سازماندهی دادگاههای شرعی و پیوند آنها با دیوان عالی، گزینش داوران شایسته، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسی، بخشی از اقدامهای آن فقیه بیدار در این مقام به شمار میرود. در ۱۳۴۲ ق هم زمان پذیرش مسئولیت دیوان عالی تمییز، بیماری چشم، هبه الدین را در رنج فرو برد. بیماری دشواری که با جراحی سال ۱۳۴۵ اندکی بهبود یافته،(اسلام و هیئت، ص۵۸) ولی هرگز ریشه کن نشد؛ حتی سفر ۱۳۴۹ به سوریه و بهره گیری از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردی جز رنج بیشتر در پی نداشت. البته بیماری هرگز به معنای پایان کوششهای معمول و گوشه گیری فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگ مرد در سال ۱۳۵۳ برای شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی از دیوان عالی تمییز احکام جعفری کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسی که بیش از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذی الحجه همان سال منحل شد(همان، ص۶۰-۶۱)./ کتاب طلایه داران تبلیغ بین المللی تاریخ تشیع، صص ۱۵۲-۱۵۸