انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، نقطه عطفی در تاریخ ایران اسلامی است که تحولات شگرفی را در داخل و خارج ایران رقم زده و از جمله بخشهایی که به شدت متاثر از تحولات انقلابی بوده، حوزههای علمیه و روحانیت میباشد.
به گزارش شبکه اجتهاد، در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، موسسه علمی مفتاح کرامت قم، موضوع بیستوهفتمین نشست علمی خود را «وضعیتشناسی حوزه در چهلسالگی انقلاب اسلامی» قرار داده که حجتالاسلام والمسلمین استاد احمد واعظی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رییس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به بررسی وضعیت کنونی حوزه و مشکلات پیشرو پرداخته است. متن این سخنرانی به نقل از موسسه مفتاح کرامت تقدیم خوانندگان گرامی میشود:
مقدمه
عنوان بحث وضعیتشناسی حوزه است که عنوانی کشدار است و شامل انواع و اقسام مطالعات میشود، یعنی هم جنبه توصیفی دارد، هم جنبه تبیینی دارد و هم جنبه آسیب شناسی و بررسی فرصتها و تهدیدها. به این که مثلا توصیف کنیم تصویر حوزه امروز چیست؟ یا بررسی کنیم علل و عواملی که این وضعیت را به وجود آورده کدام است که مطالعه تبینی است و یا بررسی کنیم آسیبها و فرصتها و تهدیدهایی که حوزه امروز را در برمی گیرد، چیست؟ نکته بعدی این است که وقتی میخواهیم وضعیت شناسی کنیم با انواع و اقسام موضوعات روبرو هستیم، چون حوزه ذوابعاد و ذوجهات مختلف است؛ یعنی وضعیت علمی و آموزشی حوزه، حوزه و اجتماع، حوزه و نظام، حوزه و امر تبلیغ دین، حوزه و مراودات بینالمللی، حوزه و مراکز علمی جهان تسنن و… یعنی میتوانیم فهرستی از موضوعات را ذکر کنیم که قابل بررسی است. در این وقت مختصری که در اختیارم است، کل عرایضم را در دو بخش اصلی قرار میدهم: در بخش اول فهرست اتفاقات و تحولات و تغییراتی که حوزه علمیه بعد از انقلاب یعنی در طی این چهار دهه پیدا کرده را ذکر میکنم. واقعیت این است که حوزه و روحانیت ما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام اسلامی وارد یک عصر جدیدی شده و پیروزی انقلاب یک نقطه عطف و نقطه عزیمت برای حوزه و روحانیت ما است که مناسبات سنتی حاکم بر حوزههای علمیه را دستخوش دگرگونی کرده است و حوزه امروز ما در وجوه مختلفی قابل مقایسه با حوزه قبل از انقلاب نیست؛ و در بخش دوم عرایضم به سه، چهار تهدید اصلی که حوزه امروز با آن مواجه است و باید از عهده آنها بربیاید، اشاره میکنم.
تحولات حوزه علمیه پس از انقلاب اسلامی
در بخش اول رویکرد هنجاری ندارم و نمیخواهم ارزش داوری کنم که همه این اتفاقات یا بعضی از آنها، خوب است یا بد. برای اینکه داوری راجع به این تحولات و تغییرات و قضاوت کردن در باره آنها، به نوع نگاه و منظری که افراد به موضوع نگاه میکنند، بر میگردد و به موقعیت هرمنوتیکی افراد بستگی دارد و اینکه افراد چه اموری را به عنوان شاخصهای حوزه مطلوب و چه اموری را به عنوان امور نامطلوب میشناسند. نگاهها و معیارهای داوری فرق میکند، تبعا قضاوتها هم فرق میکند. ممکن است بعضی از اتفاقاتی که در این چهل سال در حوزه اتفاق افتاده از منظر برخی، اتفاقات خیلی مثبتی باشد و به عنوان تحولات مبارک در حوزههای علمیه تلقی شود و ممکن است از دیدگاه برخیها، اینها به عنوان امور منفی تلقی بشود. من فعلا با فهرست کردن این اتفاقات، فقط میخواهم گزارش و توصیف کنم که چه اتفاقاتی افتاده است.
یک: به اعتقاد بنده یکی از اتفاقات تاثیرگذار در این چهار دهه در حوزههای علمیه، فراروی حوزویان از علوم رسمی حوزوی و گشوده شدن حوزویان به سمت دانشهای دیگر و در واقع حوزههای معرفتی دیگر است؛ یعنی درصد بسیار کم و شاید تک تکی از فضلای ما با فضاهای معرفتی وراء حوزه مثلاً با رشتههای علوم انسانی و اجتماعی یا فلسفههای غربی، آشنا بودند اما اتفاقی که در این چهاردهه در حوزههای علمیه افتاده این است که حجم وسیعی از طلاب و فضلای ما حوزه مطالعاتی و فضای دانشی خودشان را به سوی حوزههای دانشی دیگر، فضاهای برون حوزوی، فضاهای فراتر از علوم رسمی حوزوی فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و کلام، گسترده کردهاند. ما با یک واقعیت روبرو هستیم که امروزه حجم و کیفیت و عمق آشنایی فضلای ما با فضاهای معرفتی دیگر با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. حتی اگر برخی از افراد شاخص حوزههای علمیه تا قبل از انقلاب به فضاهای دانشی دیگر سرکی میکشیدند، از طریق ترجمهها بود، اما الان با مقدار قابل توجهی از فضلا روبرو هستیم که متون اصلی اندیشه را در حوزههای معرفتی دیگر مطالعه میکنند که این یک اتفاق است و خودش یک تغییری ایجاد کرده است.
دو: مساله دومی که در حوزههای علمیه در این چهار دهه اتفاق افتاده گسترش کمّی توام با تکثر و تنوع موسسات آموزشی و پژوهشی است؛ یعنی هم کمیت طلاب به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا کرده و هم با تکثر مراکز و حوزههای علمیه مواجه هستیم. الان به عنوان مثال رقمی بالاتر از صد هزار نفر، فقط دانش آموخته یا مشغول دانش آموختگی در امور حوزوی در قشر بانوان است، درحالی که در قبل از انقلاب خیلی محدود بود، یکی دو تا حوزه برای خواهران وجود داشت. یا مثلاً تعداد حوزهها خیلی افزایش یافته است. الان من خودم در بسیاری از شهرستانهایی که رفتم دیدم حوزه احداث شده است درحالی که قبلا این طور نبود، یک مراکز محدودی در استانها حوزه داشت اما الان خیلی از شهرستانها حوزه دارد. من نمیخواهم بگویم این کار خوب یا بد است. عرض کردم من الان داوری نمیکنم. حوزهداری و طلبه پروری خودش یک مقدماتی میخواهد و یک صلاحیتهای بالایی میخواهد و حوزههای موفق چه در قبل و چه بعد از انقلاب مرهون شخصیتهایی بودند که به تمام معنای کلمه صلاحیت طلبه پروری و فاضل پروری را داشتند.
سه: اتفاق دیگری که افتاده تغییر در سبک معیشت طلاب است؛ یعنی در قبل از انقلاب حوزویان دو دسته بودند، یک دسته مشغول درس و بحث بودند، دسته دوم هم تنها اشتغالات فرهنگی داشتند. یا امام جماعت در مسجد میشدند یا مبلغ و منبری بودند یا نویسنده و تولیدکننده آثار علمی و فرهنگی بودند؛ اما اتفاقی که در طی این چهار دهه افتاده این است که هم در درون حوزه و هم در بیرون حوزه یک فضای اشتغالات رسمی ایجاد شده است. موسسات آموزشی و پژوهشی متعدد در داخل حوزه ایجاد شده و بیرون حوزه هم اشتغال در مراکز حاکمیتی ممکن شده است. از قبیل قوه قضاییه به عنوان قاضی، ادارات، قوای انتظامی و نظامی. خود تغییر در سبک معیشت، یک اتفاق است که پیامدهای خودش را دارد.
چهار: اتفاق دیگری که افتاده عدم تناسب سطح انتظارات از حوزه با ظرفیتهای حوزه است. قبل از انقلاب انتظار جامعه از روحانیت و حوزهها، یک انتظار بسیار محدودی بود و اصلاً کسی با حوزه کاری نداشت که انتظار داشته باشد. حوزه مشغول درس و بحث خودش بود، تنها در یک ایام تبلیغ رسمی، تبلیغ انجام میگرفت و یک ارتباطات سنتی بین بدنه مردم با روحانیت برقرار بود؛ اما امروز سیلی از انتظارات متوجه حوزه است. در هر زمینهای میگویند حوزه چه کار کرده، روحانیت چه کار کرده است؟ مشکلات مربوط به نظام و مسائل مربوط به ابعاد مختلف دستگاههای حاکمیتی، در بحث حوزه اقتصاد و سیاست و حوزه فرهنگ گفته میشود حوزه و روحانیت چه کار کرده است، یعنی حجم خیلی زیادی از انتظارات متوجه حوزه شده است و به تعبیر دیگر روحانیتی که قبل از انقلاب پرسشگر و مطالبهگر بود، الان باید پاسخگو باشد. دامنه مطالبات هم خیلی گسترده است و گاهی اوقات هم منطقی نیست یعنی مثلاً عملکرد شهرداری یا عملکرد فلان بخش اداری نیز پای روحانیت نوشته میشود.
پنج: نکته دیگر سیاست ورزی روحانیت است. حجم این سیاست ورزی و فعالیت سیاسی روحانیت در طی این چهار دهه نسبت به قبل خیلی بالا رفته است. قبل از انقلاب درصد روحانیتی که به شکل آشکار و علنی سیاستورز و فعال سیاسی بود، حجم محدودی بود. به گفته یکی از بزرگان، قبل از انقلاب فعالیت سیاسی و انقلابی بودن مساوی با شکنجه، زندان، تبعید و دربهدری بود و یک حجم محدودی به این فعالیت و عرصه ورود جدی میکردند اما الان در طی این چهار دهه به اقتضای تشکیل نظام اسلامی و به اقتضای انتظاراتی که از روحانیت است، حجم و گستره سیاستورزی و فعالیت سیاسی خیلی زیاد شده است. الان با انواع و اقسام گونههای سیاست ورزی چه در قالب اشتغال رسمی و حزبی به سیاست و چه تصدی مناصب سیاسی و چه قلم زدن و فعالیتهای نظری در موضوع سیاست روز روبرو هستیم.
شش: به اعتقاد بنده اتفاق دیگر، برونگرا شدن بیشتر فضلا و طلاب نسبت به نسل قبل از انقلاب است. در حوزه امروز مخصوصا در نسل جوان حوزه، عنصر عمل گرایی و تمایل به کنش اجتماعی و برونگرا بودن و فعالیت اجتماعی خیلی بیشتر از فضای قبل از انقلاب است. فضای قبل از انقلاب در روحانیت چون حجم هم خیلی محدود بود، فضای اشتغال علمی و اشتغال نظری به شاخههای علوم اسلامی بود؛ اما الان در حجم گستردهای به ویژه نسل جوان ما در حوزهها خیلی عملگرا و برون گراست و خیلی متمایل به عمل اجتماعی است. حالا چه این عمل اجتماعی عمل سیاسی باشد یا تبلیغ مستمر باشد مثلاً قبل از انقلاب تبلیغ در حوزهها منحصر به موسمهای تبلیغی میشد اما الان نه. الآن حرکتهای جهادی و گروههای تبلیغی در فضای مجازی و فضای فیزیکال جامعه خیلی زیاد و مستمر است.
هفتم: اتفاق دیگری که به نظر من در این چهار دهه افتاده و وضع کنونی ما را تشکیل میدهد، تضعیف نظام سنتی در درون حوزههاست. مثلاً رابطه استاد و شاگردی الان مثل قبل از انقلاب نیست یا مناسبات میان مرجعیت و بدنه حوزه و با بیرون حوزه مقداری دچار تفاوت شده است. البته وقتی نهاد ولایت فقیه تشکیل میشود، طبیعی است که زعامت دینی دستخوش تغییر شود. در قبل از انقلاب زعامت دینی منحصر در مرجعت دینی بود اما الان کنار مرجعیت یک شاخه دیگری هم به نام ولایت وجود دارد و بهخاطر حجم مسئولیت نهاد ولایت طبعاً بعضی از کارکردهای سنتی مرجعیت در سطح جامعه در قالب ولایت اعمال میشود. ولایتی که با حیطه اختیارات وسیع، سیاستگذار نظام، هدایتکننده نظام است. عزل و نصبهای مهم در نظام انجام میگیرد و بخشی از ساختارهای مهم حاکمیتی تحت اشراف مستقیم رهبری و تمامش هم تحت هدایت و سیاستگذاری رهبری است.
هشتم: اتفاق دیگر بحث مربوط به رابطه روحانیت و حوزه با مردم است که به اعتقاد بنده دچار تغییر شده است؛ یعنی در قبل از انقلاب سرمایه اجتماعی روحانیت و حوزهها بیشتر از الان بود به این معنا که در طول تاریخ تشیع همیشه روحانیت شیعه یک پیوند خیلی طبیعی و مستقیمی با مردم داشته است و مشارکت روحانیت و حوزه در کاهش آلام اجتماعی مردم، همدردی و همراهی با مردم بود. در واقع یکی از عنصرهای اصلی پیروزی انقلاب اسلامی نیز آن رابطه عمیق بین روحانیت، مرجعیت و مردم بود که ثمره یک عمر عملکرد مثبت روحانیت در طول تاریخ تشیع بوده است؛ یعنی انباشت یک سرمایه اجتماعی بود که وقتی امام فرمان میداد، این طور مردم به صحنه میآمدند. این سرمایه اجتماعی را تنها شخص امام ایجاد نکرد بلکه این میراث تشیع و روحانیت و حوزهها بوده که امام در آن برهه هم از آن بهرهمند بود و هم خودش بهخاطر شخصیت منحصر به فرد و جامعیتی که داشت و واقعا از نوادر روزگار بود، بر این سرمایه افزود و توانست این کار را بکند. الآن این سرمایه اجتماعی روحانیت به دلایلی در معرض تضعیف قرار گرفته است. البته نمیخواهم بگویم این دلایل منطقی است، گاهی اوقات هم دلایل روانی است. طرف میرود شهرداری کارمند با او بد برخورد میکند، یک ادارهای میرود در حقش اجحاف میشود آن را بهخاطر ارتباط این نظام با روحانیت و دین به حساب روحانیت میگذارد و این کار یک پژواکی در کاهش سرمایه روحانیت دارد هیچ ربطی هم به روحانیت ندارد.
تهدیدهای پیشرو
بخش دوم صحبتم تهدیدهای اصلی پیشرو است. به اعتقاد بنده روحانیت امروز و حوزه امروز با چهار تهدید اصلی روبرو است. یکی مربوط به تبلیغ دینی است. بدین معنا که در این چهار دهه بهخاطر انقلاب تکنولوژیک و رسانهای و تغییرات بسیار شگرفی که در بستر نه فقط جامعه ایران، بلکه در جوامع بشری اتفاق افتاد، ذائقههای فرهنگی به شکل گستردهای تغییر کرده و در معرض تغییر است. سطح آگاهی عمومی درحال تغییر است و سطح دانشی دارد رشد میکند لذا مسئله تبلیغ دین با مشکل روبرو شده و دامنه نفوذ مناسبات سنتی در باره تبلیغ دین محدود شده است. در قبل اینطور بود که مردم سراغ روحانیت میرفتند و در ایام تبلیغی به مساجد و حسینیهها میآمدند اما اتفاقی که الان افتاده این است که اصلاً سبک زندگی تغییر کرده و زندگیها مخصوصا در شهرهای بزرگ پیچده شده است و مناسبات هم تغییر کرده است و ما باید به دنبال شیوههای نوین تبلیغ دینی باشیم که یکی از راههایش فضای مجازی است. مشکل امروز ما این است که آیا حوزه امروز و مبلغین ما آن هوشمندی محیطی، محتوای متناسب آن اسبابهای ارتباط گیری و آن مهارتها و هنرمندی مواجهه با این شرایط جدید و مخاطب جدید را دارند یا نه؟. ما الان با این واقعیت روبرو هستیم که بعضیها در برجهایی زندگی میکنند که نه مسجد دارد و نه حسینیهای است، اگر روحانیت بنشیند که اینها سراغش بیایند اینها اصلاً تماس ندارند. روحانیت چطور باید سراغ اینها برود و با این قشر ارتباط بگیرد؟ دامنه مخاطب فضای تبلیغ سنتی نسبت به قبل دارد کمتر میشود، یعنی اگر قبل از انقلاب فرض بفرمایید ۶۰ درصد جامعه به شکل سنتی در معرض تبلیغ روحانی قرار میگرفتند الان کمتر شده است، چون طرف میتواند با موبایل خودش اگر مثلاً مداحی بخواهد دانلود کند و گوش کند، یا آن فضای چهره با چهره شدن با روحانیت بخاطر اسباب تکنولوژی، کاهش پیدا کرده و عده خاصی برای عزاداری به مسجد میروند یا عده خاصی میروند با یک عالم دینی مراوده مستمر برقرار میکنند. با این وضع حوزه امروز ما چه مهارتها و چه دانشهایی در این زمینه دارد و از چه طریقی با چه اسبابی میتواند در این فضای جدید با این مخاطبهای گوناگون مواجه بشود؟. به تعبیر دیگر جامعه ما و مخاطبین تبلیغی ما خیلی موزاییکیتر از قبل شدهاند یعنی اگر ما قبل از انقلاب میخواستیم مخاطبین روحانیت را مقوله بندی کنیم میتوانستیم دو سه تا طیف بندی کنیم اما الان این طیف خیلی متکثر شده و با افراد با دنیاهای ذهنی متفاوت و علایق و انتظارات مختلف با سطح معلومات مختلف و جهت گیریهای خیلی متکثرتر مواجه هستیم. این تکثر بیشتر، دانش تبلیغی بالاتر و مهارت بیشتر تبلیغی را طلب میکند.
دوم، مشکل کارآمدی فقه در تمشیت امور فقهی نظام است. البته این بحث خیلی مفصلی است ولی به اجمال عرض میکنم در این چند دهه فقه ما در رابطه با مسائل نظام چطور عمل کرده است؟ اگر بخواهم خیلی مختصر عرض بکنم، فقه ما در این چهار دهه نسبت به مسائل نظام صرفا از وجه حقوقی و فقهی مواجه شده است و کمکی به نهادسازی یا ابداع نهادهای جدید نکرده است. مثلاً بانک و بانکداری یا نظام پولی که الان حاکم است، این یک نهادی است که اقتصاددانهای غربی در نظام سرمایهداری آن را ایجاد کردهاند و مسائل خودشان را با این حل کردهاند؛ یعنی در فضای نظام سرمایهداری برای رونق مبادلات و بازار آزاد اقتصاد یک چنین چیزی را تعبیه کردهاند که هم انباشت ثروت در آن صورت بگیرد و هم این ثروت در خدمت رونق کسب و کار و در خدمت انجام طرحهای بزرگ قرار بگیرد یا هم برای صاحبان این حساب و بانکها آورده باشد و هم رونق اقتصادی داشته باشد و ما هم از جنبه فقهی بررسی کردیم که این نهاد آیا وجه شرعی دارد یا ندارد؟ یا چگونه به انواع و اقسام مراودات حقوقی که در این نهاد اقتصادی انجام میگیرد، قالب شرعی بدهیم؛ یا آنها را تحت کدامین عقود اسلامی قرار بدهیم که اسلامیتش درست بشود؛ یعنی ما نهادسازی و ابداع نکردیم و مساله خودمان را حل نکردیم بلکه آن نهادسازیای که در یک نظام معرفتی دیگر بود را وجه شرعی دادیم؛ و هکذا امور دیگر، مثلاً فضای آموزش عالیمان مثل سیستم ترمی، پایان نامه نویسی، استاد راهنما و مشاور و استاد داور داشتن، یک نهادسازی آموزشی غربی است که ما مثل مونتاژکار اینها را آوریم اینجا، حالا یک جا ممکن است موفق اجرا کنیم و یک جا هم ممکن است ناقص اجرا کنیم. مثال دیگر این که ما الان در باب ازدواج تشریفات قانونی را پذیرفتیم و اگر کسی عقد کند اگر چه شرعا این عقد درست است اما اگر بخواهد قانونی باشد باید عقدنامهای ثبت شده باشد اما در باب ملکیت و نقل و انتقالات ملکی ما به عنوان حکومت دینی تشریفات قانونی را به رسمیت نشناختهایم. فرض کنید یک جایی پنجاه نفر زمینهایی را خریدهاند و ساختمان ساختهاند و الان ۵۰۰-۶۰۰ نفر در این محوطه زندگی میکنند، یک دفعه یک قولنامهای از سی سال پیش بیرون میآید که فلانی که الآن مرده است، این زمین را از فلان کس خریده و چون به لحاظ زمانی مقدم است، بر تمام معاملات بعدی هم مقدم میشود. الان طبق فقه و شرع ما این معامله حتی اگر مکتوب هم نباشد، درست است و از لحاظ شرعی نقل و انتقالات ملکی است اما در اینجا میتوانیم بگوییم، درست است که به لحاظ شرعی با عقد لفظی نقل و انتقال ملکی صورت میگیرد اما برای انتظام امور جامعه و برای اینکه این قدر جعل صورت نگیرد، تنها عقودی که تشریفات قانونی را طی کرده باشد، به رسمیت شناخته میشود تا از مجرای این تشریفات قانونی امور معاش مردم را تصحیح کنیم و از این اتفاقات جلوگیری نماییم.
اینها برای فقه سوال است به این که فقه ما در مواجهه با حاکمیت و فقه حکومتی و در بستر اداره جامعه چگونه عمل کند؟. آیا صرف ملاحظات حقوقی که در فقه فردی با آن مواجه میشویم، کافی است یا در بستر اداره جامعه یک ملاحظات دیگری هم هست؟ حوزه ما باید به این مسائل بیندیشد و متعلقات و مقتضیات قرار گرفتن فقه در بستر اداره جامعه را نیک دریابد. آن وقت یک سری پیامدسنجیها را باید در نظر بگیرد که فلان نهادسازی غربی اگر بخواهد بیاید اینجا مستقر بشود و من فقط در قالب یک سری عقود شرعی بخواهم شرعیت یا عدم شرعیتش را اظهار نظر کنم، پیامدهای مختلف اجتماعیاش چه خواهد شد؟.
سوم، بازسازی و ارتقای مرجعیت اجتماعی روحانیت و حوزههاست؛ یعنی حوزه امروز با این سوال روبروست که چه کنیم سرمایه اجتماعی روحانیت و سرمایه اجتماعی حوزهها بازسازی بشود و ارتقا پیدا کند؟ و اگر همین فرمان برویم و این جدایی بین بخشهایی از روحانیت با بدنه مردم ادامه پیدا کند چه پیامدی دارد؟ چه کنیم در ذهن و جان مردم آن منزلت روحانیت و شان روحانیت محفوظ بماند؟ یک زمانی بود روحانی محل و امام مسجد، برای بسیاری از کسانی که در آن محیط زندگی میکردند، فقط در امر نماز خواندن وشعائر دینی و پرسیدن حکم فقهی ملجا و مرجع نبود، بلکه برای مشکلات زندگی از قبیل اختلاف با همسر تا مشکلاتش با بچهاش تا مساله گره خوردن کسب و کارش ملجا و پناه بود و مردم احساس میکردند روحانیت در آلامشان کنارشان است. نمیگویم الآن نیست ولی کمرنگ شده و یک مطالعه تببینی جدی میخواهد که ببینیم چه کنیم که این سرمایه اجتماعی روحانیت بازسازی شود و ارتقا پیدا کند و آن مرجعیت و آن ملجاء بودن و با مردم بودن و امدادگر دینی و فرهنگی بودن بازسازی شود.
چهارم، مواجهه با علوم اسلامی انسانی است که بحثش خیلی مفصل است و اجمالا عرض بکنم که انتظار میرود حوزههای علمیه یا دست کم بخش مشتغلین علمی در مراکز پژوهشی و آحاد از فضلای حوزه که با فضاهای دانشی جدید سروکار دارند، هم علوم انسانی موجود را خوب درک کنند و هم در فرایند تولید دانش انسانی اسلامی سهمیم بشوند. البته اینجا خیلی بحث است که علوم اسلامی انسانی یعنی چه و آیا ما در حوزهها مشغول تولید علوم انسانی اسلامی هستیم یا نه؟. در چه بخشهایی موفق و در چه بخشهایی ناموفق بودیم، اینها خیلی بحث است و خودش یک جلسه مستقل میخواهد.