این تهمت درست نیست که تقریبیها ولایتشان ضعیف است. بلکه غیر تقریبیها ولایتشان ضعیف است. ما همه جا با سرِ بلند ولی با نهایت احترام از این عقیده دفاع میکنیم. ولی نکتهای داریم که تا کجا میتوان از این حق دفاع کرد. از علی (ع) که شیعهتر نداریم. خود ایشان تا جایی از ولایت دفاع میکنند که مفهوم امت آسیب نبیند.
شبکه اجتهاد: در زمان امیر المومنین (ع)، نخستین و مهمترین بحث، همان ماجرای خلافت و سقیفه است. علی (ع) عباراتی دارند در تحلیل این که چرا من در برابر سقیفه ساکت ماندم. اعتقاد ما که خلافت از آن فرد شایسته یعنی علی (ع) بود و پیامبر (ص) هم ایشان را نصب کرده بودند، عوض نخواهد شد. این تهمت درست نیست که تقریبیها ولایتشان ضعیف است. بلکه غیر تقریبیها ولایتشان ضعیف است. ما همه جا با سرِ بلند ولی با نهایت احترام از این عقیده دفاع میکنیم. ولی نکته ای داریم که تا کجا میتوان از این حق دفاع کرد. از علی (ع) که شیعه تر نداریم. خود ایشان تا جایی از ولایت دفاع میکنند که مفهوم امت آسیب نبیند. مفهوم امت بر مفهوم «دفاع از ولایت» و دفاع از حقانیت خلافت پیامبر «ص» (نه خودِ ولایتمداری) حاکم است. چنین چیز مهمی هم مرز دارد: «وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَتِی الْفُرْقَهَ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَنْ یَعُودَ أَکْثَرُهُمْ إِلَى الْکُفْرِ وَ یُعَوَّرَالدِّینُ لَکُنَّا قَدْ غَیَّرْنَا ذَلِکَ مَا اسْتَطَعْنَا» (ارشاد، ج ۱، ص ۲۴۶). یعنی مخافت از تفرقه خط قرمزی است که دفاع از ولایت را تحدید میکند. اگر تفرقه ایجاد شد، از ولایت هم نمیتوان دفاع کرد.
در مکاتیب الائمه «ع»، ج،۱ ص ۲۸۶ داریم: در مکاتبه علی (ع) به معاویه حضرت میفرماید پدر تو در سقیفه سراغ من آمد که با من بیعت کند. من بودم که رد کردم. تو که این ادعاها را داری، پدرت هم اینها را نمیگفت.: وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ قَتَلَهِ عُثْمَانَ فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا الْأَمْرِ وَ ضَرَبْتُ أَنْفَهُ وَ عَیْنَیْهِ فَلَمْ أَرَ دَفْعَهُمْ إِلَیْکَ وَ لَا إِلَى غَیْرِکَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعِ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ وَ لَا یُکَلِّفُونَکَ أَنْ تَطْلُبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ وَ قَدْ کَانَ أَبُوکَ أَتَانِی حِینَ وَلَّى النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ أَنْتَ أَحَقُّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص بِهَذَا الْأَمْرِ وَ أَنَا زَعِیمٌ لَکَ بِذَلِکَ عَلَى مَنْ خَالَفَ عَلَیْکَ ابْسُطْ یَدَکَ أُبَایِعْکَ فَلَمْ أَفْعَلْ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ أَبَاکَ قَدْ کَانَ قَالَ ذَلِکَ وَ أَرَادَهُ حَتَّى کُنْتُ أَنَا الَّذِی أَبَیْتُ لِقُرْبِ عَهْدِ النَّاسِ بِالْکُفْرِ مَخَافَهَ الْفُرْقَهِ بَیْنَ أَهْلِ الْإِسْلَامِ فَأَبُوکَ کَانَ أَعْرَفَ بِحَقِّی مِنْکَ فَإِنْ تَعْرِفْ مِنْ حَقِّی مَا کَانَ یَعْرِفُ أَبُوکَ تُصِبْ رُشْدَکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَسَیُغْنِی اللَّهُ عَنْکَ وَ السَّلَامُ. (وقعه صفین، النص، ص: ۹۱)
در مورد دلیل رد کردن، حضرت دو دلیل میآورند: ترس از تفرقه و کشیدنِ اسلام به کفر. البته این ترس بی مبنا نبود. ترسِ واقعی بود. خوفِ عقلایی چند دستگی باعث شد ما از حق مان دست بکشیم. ما که از علی (ع) شیعه تر نداریم. مفهوم امت، چنان اعتباری دارد که ایشان از دفاع از حقانیت شان در خلافت هم به این خاطردست بر میدارند. پس حفظ امت که میراث نبی «ص» است، خیلی مهم است در حدی که دیگر امور سیاسی و اجتماعی در پرتو آن معنادار میشود.
پس از امام علی (ع) حضرت زهرا «س» را بررسی میکنیم. شاید تصور شود ایشان بر این مسیر نرفتند و خلاف آن عمل کردند. ولی این درست نیست. هر کسی در جایگاه خودش دفاع از ولایت کرد تا مرز تفرقه در امت. اگر کسی با دفاع خود تفرقه ای ایجاد نکند باید دفاع کند. نباید بگذارد حداقل این حق مکتوم بماند. ما هم همین الان میگوییم از لحاظ علمی در اثبات تشیع کتبی مانند «الغدیر» باید ادامه پیدا کند، در بحث علمی باید این چراغ افروخته بماند تا حق کتمان شده نماند. روایات بسیاری داریم که اگر کسی حق را کتمان کند مورد لعنت قرار میگیرد. کتمان حق چیز دیگری غیر از تقریب است. این مرزها خیلی وقتها خلط میشود. مفهوم تقریب به معنای دست برداشتن از اساس ولایت و امامت نیست. بلکه حتی باید مفهوم درست ولایت و امامت را به خوبی تبیین و ابلاغ کنیم.
نقش حضرت زهرا «س» نقشی واگرایانه نبوده است و به هیچ وجه مخالف اتحاد امت هم نبوده است. بیش از این اگر ایشان قدم بر میداشتند مرز به هم میخورد. ولی علی (ع) و حضرت زهرا «س» نقشی مکمل هم داشتند که هم چراغ حق خاموش نشود و هم تفرقه در امت ایجاد نشود.
درباره صلح امام حسن (ع) حرفهای مختلفی هست. من حرفهای دیگر را رد نمیکنم، «حقناً لدماء شیعتنا» هم درست است و این دلیل صلح هست. ولی این نکته را هم باید فراموش نکنیم که یکی از ادله صلح، حفظ امت بوده است.
«وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّهُ ع لَمَّا طَالَبَهُ مُعَاوِیَهُ بِأَنْ یَتَکَلَّمَ عَلَى النَّاسِ وَ یُعَلِّمَهُمْ مَا عِنْدَهُ فِی هَذَا الْبَابِ. قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَکْیَسَ الْکَیْسِ التُّقَى وَ أَحْمَقَ الْحُمْقِ الْفُجُورُ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ لَوْ طَلَبْتُمْ بَیْنَ جَابَلَقَ وَ جَابَرَسَ رَجُلًا جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا وَجَدْتُمُوهُ غَیْرِی وَ غَیْرَ أَخِی الْحُسَیْنِ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ هَدَاکُمْ بِأَوْلِیَاءِ مُحَمَّدٍ ص وَ إِنَّ مُعَاوِیَهَ نَازَعَنِی حَقّاً هُوَ لِی (در اساس حق که هیچ کداممان شک نداریم. ما از اصل این حرف، به صورت علمی و با ادبانه هرگز عقب نمینشینیم) فَتَرَکْتُهُ لِصَلَاحِ الْأُمَّهِ وَ حَقْنِ دِمَائِهَا وَ قَدْ بَایَعْتُمُونِی عَلَى أَنْ تُسَالِمُوا مَنْ سَالَمْتُ فَقَدْ رَأَیْتُ أَنْ أُسَالِمَهُ وَ رَأَیْتُ أَنَّ مَا حَقَنَ الدِّمَاءَ خَیْرٌ مِمَّا سَفَکَهَا وَ أَرَدْتُ صَلَاحَکُمْ»
یعنی صلاح امت باعث گذشتن از حقی که واقعاً برای امام حسن ع بود، شد. با این صلح، جامعه دوباره از تفرقه نجات یافت و به انسجام رسید. این امت مفهومی نبود که معاویه درست کرده باشد یا مردم ایجادش کرده باشند. این همگرایی و اصلاً این واژه، مفهومی قرآنی و دینی بود. امام حسن (ع) به خاطر اهمیت اهمّ یعنی مفهوم «امت» از مهم میگذرد. اخوت