[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]امیرحسین ترکاشوند، اگر چه با نگارش کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله»، جنجال زیادی را در میان جامعهی علمی ایران بپا کرد، اما حاضر نشد بهرهبرداری دیگری از این معروفیت ناخواسته بکند. وی هرچند هیچگاه به صورت رسمی و مستمر، پا به حوزهی علمیه نگذاشت، اما با سودای تحقیق در احکام و معارف اسلامی، مدرک کارشناسی ارشد در رشته دانشگاهی علوم قرآن و حدیث را کسب نمود. بازنشستهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پس از انتشار کتابش در فضای مجازی، هرچند برخی جلسات نقد و بررسی کتابش را میپذیرفت اما هیچگاه حاضر به مصاحبه در رابطه با آن نشد تا مبادا نگاشتهی علمی او، رنگ و بوی سیاسی بگیرد و حتی موجب ایجاد موج اجتماعی گردد.
فارغ از درستی یا نادرستی نظریات امیرحسین ترکاشوند که نقدهای قابل توجهی (در همین مجله به برخی آنها پرداختهایم) را هم به دنبال داشته است، گفتوگوی مفصلی با وی داشتهایم که بدون هیچگونه تصرفی تقدیم فرهیختگان ارجمند میشود.[/box]
کسانی که کتاب شما را مطالعه کردهاند، علاقمندند تا با بیوگرافی علمی شما آشنا شوند. لطفاً در ابتدای بحث خودتان را معرفی بفرمایید.
متولد سال ۱۳۴۳ و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی علوم قرآن و حدیث هستم. از نوجوانی به دروس حوزوی علاقمند بودم. گاهی به صورت پراکنده به مدارس علمیه میرفتم، ولی خیلی مستمر نبود. همواره دغدغهی این دروس با من بود و بعد از آن هم که وارد تشکیلات نظامی شدم و ناخواسته از حوزه فاصله گرفتم، همواره علاقمند بودم تا اینکه بعد از سالها این علاقه را از طریق رشتهی دانشگاهی مشابهی پیگیری کردم و از پایاننامهی تحصیلی خود با عنوان «بررسی رجعت در قرآن و حدیث» دفاع کردم. بعد از آن به دلیل بیماریهایی که داشتم بازنشست شدم و چند سالی به درمان پرداختم. سال ۱۳۸۴ بود که تقریباً از آن بیماریها خلاص شدم و تصمیم گرفتم به برخی از موضوعات دینی که همواره ذهنم را به خود مشغول کرده بود، بپردازم. اولین موضوعی که به آن پرداختم، همین کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله» است که حاصل چهار سال تلاش بنده از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ است. کتاب دوم من «نسخ سنگسار توسط اسلام» است که نوشتن آن از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ به طول انجامید، اگر چه بعضی از مطالب را از دههی هفتاد با خود داشتم.
وقتی شروع به تحقیق کردم، هرگز اولین اولویت من حجاب نبود و هیچ بخشی از ذهنم را به عنوان یک پژوهش اشغال نکرده بود. البته به عنوان یک دغدغهی اجتماعی در جامعه میدیدم که جدیترین مسألهی مذهبیها و جدیترین دغدغهی نظام، مسألهی حجاب است و بابت این مسأله چه مشکلاتی به وجود آمده است. همان سال که قصد شروع به کار داشتم، چند عنوان در ذهنم بود که بر حسب تصادف و برخورد با چند حدیث راجع به حجاب، دیدم حرف جدیدی در اینجا وجود دارد، این را ضمیمه کردم به آن دغدغههایی که از جامعه با خودم داشتم و دیدم که اولین اولویت من همین است.
البته پیش از اینکه دومین کتابم را با عنوان «نسخ سنگسار توسط اسلام» بنویسم، در یک مقطع شش ماهه دربارهی کارهای دیگر متفکران مسلمان، به ویژه فقها در زمینهی سنگسار تحقیق کردم و آرای متفاوتی راجع به کیفر فحشا را تحت عنوان رجم سنگسار جمعآوری کردم. این پیش از نسخ سنگسار توسط اسلام بود و البته آن را به صورت الکترونیکی منتشر کردم و در آن آرای بیست تن از فقها و متفکران مسلمان که سنگسار را ساختگی میدانستند یا تفسیر متفاوت و انسانیتری از سنگسار داشتند را گردآوری کردم. در مرحلهی جمعآوری مطالب بابت به دست آوردن یک سری از مقالات به قم و کتابخانهی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی رفتم.
پس فقط تتبعتان در رایانه و اینترنت نبوده است و در کتابخانه هم به دنبال کتاب و مقاله بودهاید؟
بله، همینطور است. مثلاً در مورد مقالهای شاید دو روز در شهر قم دنبال آدرس خانهی فردی میگشتم، ولی سرانجام آن را در کتابخانه پیدا کردم و چقدر هم مقالهی نفیسی بود. برخی نظرها را خودم پیگیری میکردم تا زودتر آن فرد در اینباره رأی خودش را بنویسد. بعد از اینکه گردآوری انجام شد اسمش را ابتدا «رجم سنگسار ۱» گذاشتم که با زحمت زیادی جمعآوری و تدوین شده است و فوقالعاده نفیس است.
آیا فعالیت علمی شما یک کار تیمی است یا این مطالعات و جمعآوری یادداشتها و بعد تحلیلها و جمعبندیها کار شخص خودتان است؟
به نوعی میشود گفت که کار خودم است، به ویژه که در این دو موضوع، انتظار پیدا کردن همکارِ محقق سخت بود.
آیا به این شکل عمل میکردید که نظرهای خود را با مخالفان در میان بگذارید و از تفاوت برداشت خودتان و آنها از روایات، سرانجام مطالبی را جمع بندی کنید؟
البته این کار خوبی است که من آن را انجام ندادم. من به این شیوه دست کم در حجاب پیش نرفتم و فکر میکردم که چنین انگیزهای هم در کسی نیست. در بحث سنگسار کارهایی شده بود، نمونهاش همان بیست مقالهای بود که جمع کردم، میتوانم بگویم که یک چنین مباحثهای را به صورت مجازی با آن بیست نفر انجام دادم تا به این تولید رسید. البته بعد از این که نتایج تحقیق مشخص شد، توانستم با جمعهای متعددی از فضلا آشنا شوم، به ویژه به خاطر کتاب حجاب خیلی از طرف مقابل هم تمایل نشان داده میشد و دستم بازتر بود برای اینکه بخواهم پژوهشهای بعدی را جمعی انجام دهم.
یعنی در حال حاضر شما در مجامع حوزوی رفت و آمد دارید و کارهای علمی مشترک انجام میدهید؟
با افراد حوزوی بله، اما با مجامع حوزوی خیر. به صورت انفرادی ارتباط دارم، مطالبی هست با هم چک میکنیم و چنین داد و ستدی وجود دارد.
آیا از طرف فضلا و علمای حوزهی علمیهی قم، مشهد و جاهای دیگر، بازخوردی از جهت مثبت و تأیید و یا از جنبهی منفی و رد داشتهاید؟
بعد از اینکه کتاب حجاب را در سال ۸۸ به سرانجام رساندم، آن را در اختیار یکی از پژوهشگاههای حوزوی قرار دادم که از طریق آنها منتشر شود که دست آخر به توافق نرسیدیم. البته این پژوهشگاهی که در قم است، یک شعبه در تهران دارد و خیلی هم معروف است. آنها خودشان گفتند که برای هیچ پژوهشی تا به حال به اندازهی این پژوهش وقت نگذاشتهاند.
علت عدم توافق با شما، ضعف علمی بود یا قابلیت انتشار کتاب؟
در ابتدا آنها تمایل داشتند که من عضو هیأت علمی آنجا شوم و این کتاب جلد دوم هم داشته باشد. چون من حجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله را گفته بودم و وارد مباحث فقهی هم شده بودم. آنها میگفتند عصر ائمه علیهمالسلام را هم به این تحقیق اضافه کنید و خودتان هم انجام دهید، ولی در حقیقت دیگر انگیزهای نداشتم و فوقالعاده خسته شده بودم، به ویژه اینکه فرجام جلد اول را هم نمیدیدم، پس نپذیرفتم. ناگفته نماند، وقتی کتاب در حین بررسی آن پژوهشگاه بود، نسخههایی از آن به سرعت و به شکل ناباوری پخش شده بود.
یعنی هنوز کتاب را در اینترنت منتشر نکرده بودید؟
بله، هنوز منتشر نشده بود و چند نسخه تکثیر کرده بودم و به دوستان فاضلم داده بودم. متأثر از توضیحاتی که از دوستانم میگرفتم و نظرهای که آنها میدادند و به ویژه متأثر از آن چهار جلسه ارزیابی که در آن پژوهشگاه شد و نظرهای علمی خوبی روی من تأثیر گذاشت و باعث شد بخش فقهی را خیلی غنیتر کنم. در نتیجه تغییرهایی ایجاد شد، رسید به همین ۱۰۱۷ صفحه. این کتاب در واقع بدون اینکه خودم بخواهم یا حتی اطلاع داشته باشم به سرعت پخش شده بود. البته نسخهی ابتدایی آن که در حدود ۹۰۰ صفحه بود.
آیا از کاری که انجام شده است، رضایت دارید؟
بله، خیلی راضی هستم، اگر چه بازخوردهایی در زندگی شخصی داشته است. یکی از شخصیتهایی که الآن هم در کابینه هستند، چند ماه بعد از انتشار کتاب با من تماس گرفتند و من را به دفترشان دعوت کردند و گفتند که مشغول خواندن کتاب من هستند. ایشان خطاب به دوستشان که از فقهای حقوقدان هم بودند، گفتند: اگر قرار بود این تحقیق آقای ترکاشوند در قالب یک پروژه تعریف میشد، باید چهارصد یا پانصد میلیون تومان اعتبار برایش در نظر میگرفتیم و من با تمام وجود این صحبت را آن لحظه درک کردم، چرا که یاد زحمات بیست ساعتهی خودم در شبانهروز افتادم که چگونه دیوانهوار و وحشتناک تحقیق میکردم. حرف ایشان درست و علمی بود، زیرا باید برای این تحقیق چند گروه تشکیل میشد و چند سال زحمت میکشیدند تا کار تحقیقی خوبی در بیاید. یکی از این فقهای جامع الاطراف که فکر میکنم همه قبولش دارند، گفتند که در عمرم نظیر این کتاب را نخواندهام. خیلیها هم از روی ذوق و علاقه کتاب را تکثیر میکردند به دیگران میدادند.
آیا نقدهای منتشر شده از کتاب را پیگیری میکنید؟
گاهی در اینترنت جستوجو میکنم، ولی نمیتوانم با قاطعیت بگویم که از همهی نقدها اطلاع دارم، شاید یک سومش را خواندهام. نقدها هم به هرحال نقدهایی از سر احساس تعهد بوده است. البته اعتقاد دارم بسیاری از نقدهای صورت گرفته در اصل نقد نبوده است و به شکلی مچگیری علمی بوده است. شاید مهمترین نقدی را که از کتاب دیدم، یکی از دوستان خودم نوشته است که البته جایی چاپ نشده است و فقط در اختیار من است.
البته این مطلب قابل توجه است که من خودم مراقبت داشتم که کتاب تبدیل به یک بحث سیاسی و از آن خطرناکتر تبدیل به یک موج اجتماعی نشود. چون میدانید این کتاب پتانسیل ایجاد موج اجتماعی را دارد و حتی در حین تحقیق و پس از تحقیق که خیلی بیشتر مدیریت میکردم که چگونه از این تحقیق استفادهی نادرستی نشود. خیلی دقت داشتم که نتوانند این را دستآویزی به نفع خودشان کنند و مراقبت داشتم که بحث از کانال علمی خارج نشود.
در مسیر مطالعهای که زمان تألیف کتاب داشتید، در بین رفرنسهایی که مراجعه کردید، آیا کتاب یا مقالهی شاخصی به شما ایده داد یا توانست کمک کند؟
مرحلهی پژوهشی این کتاب در فاصلهی سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ بود و تا آنجا که ذهنم یاری میکند، به هیچ مقالهای که بتواند در نگارش این کتاب و در نتایج آن به من کمک کرده باشد، برخورد نکردم. اگر چه در همین فاصلهی زمانی اتفاقاتی افتاده بود که من از آن بیخبر بودم. مرحوم برادر فقیدمان آقای قابل در فاصلهی همان سالها، دو سه تا مقالهی خوب و نفیس نوشتند که به دست من نرسید. همچنین ایشان در پاسخ به یکی از کاربرها توضیحی نیمصفحهای میدهند و حجاب مو را مستحب میدانند، البته من این مطلب را در حین تحقیقم دیده بودم، ولی گرهی از کار من باز نمیکرد، چون هیچ سندی نداشت و فقط یک پاسخ بود. بعدها از ایشان پیگیری میکنند و این پاسخ ایشان را به چالش میکشند و ایشان هم مجبور میشوند که اسناد خودشان را برای این سخن، طی مقالهای مفصل بیاورند. از جمله مواردی که به نسخهی اولیه افزودم، همین مطالب و بخشهایی از مقالات آقای قابل بود.
در همان فاصله، در دههی هشتاد یک مقاله از آقای مسلم خلفی، تحت عنوان «بازنگرش درون دینی به حجاب» در نشریات تخصصی چاپ شد. مقالهی ایشان هم فوقالعاده زیبا بود؛ یعنی از نظر علمی برابری میکند با مقالهای که آقای قابل نوشته بودند و شاید بعضی جاها حتی موشکافی بیشتری انجام داده بودند. البته با مقالهی ایشان بعد از انتشار کتابم آشنا شدم و اگر زودتر آشنا میشدم، به یقین مطالب جدیدتری به کتابم اضافه میکردم.
مقالات استاد فقید محمد باقر بهبودی در نشریهی حوزه در دههی شصت، تأثیر خیلی زیادی برای کار من داشت.
علاوه بر این تا الآن هم اتفاق جدیدی نیفتاده است. هنوز هم در ایران و در بین فارسی زبانها حرف متفاوتی غیر از همین دو یا سه مقالهای که مطلع هستید، چیز دیگری نوشته نشده است که من بخواهم از آن استفاده کنم.
شما در مسیر تحقیق چگونه عمل کردید؟ مثلاً فرض بفرمایید کسی که میخواهد در یک موضوع فقهی کار کند، مسیر مشخصی دارد، یعنی ابتدا به سراغ قرآن میرود، سپس روایات ذیل بحث را نگاه میکند و در انتها سیر فتاوا را از قدما تا معاصرین مورد مطالعه قرار میدهد و به یک جمعبندی میرسد. نحوهی ورود شما و سیرتان در مسیر این تحقیق چگونه بوده است؟ آیا از یک الگوی تعریف شده استفاده کردید یا این که خودتان مسیر جدیدی را تعریف کردید؟
این یک سؤال کلیدی است. در هفتههای اول، بعد از اینکه به اسنادی با محتوایی متفاوت از رأی مشهور رسیدم، دچار شوک شدم و خیلی ترغیب شدم که جستوجو کنم. البته آن موقع هیچ برنامهای برای خودم نداشتم، غیر از اینکه همان دو یا سه مورد را پیگیری کنم. شاید یک حدیث، یک گزارش تاریخی، مطلبی ذیل آیه و یا برداشتی از یک آیه بود، حالا شما اشاره کردید، برای خودم هم گاهی جالب میشود که آن اوایل چه دیده بودم.
[box type=”info” align=”aligncenter” class=”” width=””]انجام یک تحقیق جامع و کامل راجع به حجاب، نزد ما مسلمانان خیلی مهم است. نمیگویم از نظر اسلامی خیلی مهم است، بلکه از نظر ما مسلمانان خیلی مهم است.[/box]
یعنی بدون برنامهریزی فقط در قرآن و احادیث و تاریخ مطالعه میکردید؟
بله، دقیقاً. بعد دیدم که این موضوع ارزش پژوهش دارد. هنوز هم اسمی برای تحقیقم انتخاب نکرده بودم. حتی نمیدانستم که ظرف تحقیقم فقط محدود میشود به عصر پیامبر صلیالله علیه و آله. با تمام این شرایط شروع به کار و برنامهریزی کردم که در دو مرحله اتفاق افتاد: اول کدهای متفاوتی که به دستم رسیده بود را میخواستم با قرآن بسنجم. به عنوان سند مادر یا سند بالادستی سراغ قرآن رفتم و در آیات خیلی بررسی کردم. دیدم این آیات، با آن آرای غیر مشهور سنخیت و با رأی مشهور تفاوت دارد. این تفاوت را به عینه میدیدم. شاید یکی دو ماه همینطور گذشت و بعد برنامهریزی اصلی را شروع کردم. انجام یک تحقیق جامع و کامل راجع به حجاب، نزد ما مسلمانان خیلی مهم است. نمیگویم از نظر اسلامی خیلی مهم است، بلکه از نظر ما مسلمانان خیلی مهم است.
برنامهریزی پژوهش به این شکل شد که ابتدا سیمای عصر نزول و زمان قبل از بعثت پیامبر صلیالله علیه و آله از حیث حجاب استخراج شود. همهی مختصات و ویژگیهایی که مرتبط با بحث حجاب است، چه مستقیم و غیر مستقیم استخراج شوند تا بتوانی هم خودت، هم خواننده را پرواز دهی و در فرودگاه هزار و چهارصد سال قبل فرود آوری. امروز وقتی با خواننده راجع به حجاب صحبت میکنیم و روایت و آیهی قرآن میخوانیم، او میخواهد در ذهن خودش البسهای که در آن روایت به کار رفته است را با البسهی خودش وفق دهد که این اشتباه است و ما باید به او بگوییم که جامههای آن زمان متفاوت بوده است.
یعنی شما میخواستید پوشش سنتی مردم و پوشش رایج مسلمانان و غیرمسلمانان را بررسی کنید. چون عنوان کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله است، در نگاه ابتدایی به نظر میرسد که میخواهید حد حجاب را که اسلام در زمان پیامبر صلیالله علیه و آله واجب کرده است، بیابید. چرا که حجاب شرعی به خدا متصل میشود، ولی همانطور که فرمودید و در مراجعه به متن کتاب خواننده متوجه میشود، شما پوشش مردم را قبل و در زمان بعثت پیامبر صلیالله علیه و آله بررسی میکنید، نه حدود حجاب شرعی را. آیا این مطلب درست است؟
این را به عنوان پایهی بحث گرفتم و میخواهم از این بحث به حجاب شرعی برسم. گفتم برای اینکه ببینیم دستورهای قرآنی و فرامین نبوی ناظر به چه مسألهای است و در پی این امر چه چیزی از مردم خواسته شده است؟ باید واقعیات آن عصر را استخراج کنیم و ببینیم که چه نگرانیهایی در بحث پوشاک، حجاب و پوشش مردم در آن زمان وجود داشته است که قرآن و پیامبر صلیالله علیه و آله وارد میدان شدهاند و دستورهایی جهت اصلاح و تغییر داده شده است.
بررسی را از کجا شروع کردید؟ آیا از کتب تاریخی شروع کردید؟
بله، ابتدا البسهی آن موقع را استخراج کردم. کم و کیف البسهی آن زمان را به دست آوردم که این سختترین بخش کتاب بود. راجع به وضعیت خانههای آن زمان و تعریفی که امروزه ما از خانه داریم، آیا در آن موقع صحت داشته است؟ چون به هر حال اگر خانه متفاوت باشد و این پوشانندگی امروزه را نداشته باشد، برای حجاب خیلی مهم است. باید ببینیم وضعیت سرویسهای بهداشتی آن موقع چگونه بوده است؟ در حج چگونه پوششی داشتهاند؟ اینها را باید استخراج کرد و حتماً مستحضرید که هر کدام از اینها به چه تفاوتهای وحشتناکی رسیدند. این تقسیمبندی یک تقسیمبندی ابتکاری بود که قبلاً هیچ سابقهای نداشت و برای رسیدن به سیمای پوشش آن زمان باید چیزهایی را هم که به نوع غیر مستقیم با مسأله مرتبط است را استخراج کنیم. تمام این موارد را از قرآن، روایات و تفاسیری که ذیل روایات وجود داشت، توانستم استخراج کنم.
مستحضر هستید که ما بابالحجاب در روایات نداریم. شما برای اینکه همهی روایات حجاب را بخوانید، چه کاری انجام دادهاید؟ آیا کل وسایلالشیعه را خواندهاید؟
من به کتابهایی که در قرون اخیر نوشته میشدند کمتر اعتنا داشتم. بلکه سراغ کتبی میرفتم که به زمان پیامبر صلیالله علیه و آله نزدیکتر بود.
مثلاً کل کتب کافی و صدوق را مطالعه کردید؟
بله. آنچه که مربوط به بحث حجاب بود را میخواندم.
میخواهم بگویم مربوط بودن به بحث حجاب را چگونه متوجه میشدید؟ چون روایات تحت یک عنوان نیامده است و بخشی ممکن است در بحث نکاح و طلاق باشد، بخشی در بحث امه و عبد یا بخشی مثلاً در بحث ارتداد باشد. این مبحث را شما چطور پیدا میکردید؟
خیلی سخت بود، به ویژه که آن موقع کامپیوتر و نرمافزار هم نداشتیم و در سال اول من مجهز به این سیستمها نبودم. از صبح تا شب در کتابخانهی مجلس مقیم بودم و کتابّهای معجم و کتابهای مختلف حدیثی مرتب دم دستم بود. شاید الآن اثرات انگشتم روی آن کتابها باشد. روایتی را پیدا میکردم و مثلاً ذیل آیه، آن را با مراجعه به این معاجم در سایر کتب حدیثی ردیابی میکردم و از کتابدار درخواست میکردم که آن را میآوردند و میدیدم. بیشتر از طریق کلیدواژهها پیگیری میکردم.
لذا این احتمال وجود دارد که روایاتی در سیر مطالعاتی شما اصلاً دیده نشده باشد؟
این احتمال را نمیتوانم رد کنم. احتمال وجود دارد، اگر چه آن را خیلی قوی نمیدانم.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]این شارحین بعدی بودند که آمدند و سابغ را چون واژهی نامفهومی بوده است، شرح دادهاند. یکی گفته است که یعنی بلند باشد بیاید تا قدمین، حالا حرفش پایگاه لغوی داشته است یا ذهنیت فقهی. چون عصر شارحین دیگر زمانی بوده است که پوششها بلند شده بود و از نظر فقهی هم باید اندام زن از سر تا پا پوشیده میشد. بر این اساس آمدهاند و از واژهی سابغ با این ذهنیت و با توجه به ذهنیت فقهی خودشان این تفسیر را انتخاب کردهاند، ولی من میگویم…[/box]
مثلاً فرض بفرمایید که در بحث لباس زنان روایتی را از کتاب عبدالرزاق صنعانی آوردهاید که به اصطلاح شخصی سؤال میکند از یکی از فقهای اهل سنت که لباس زن در نماز چه حدی باید باشد؟ آن آقا هم جواب میدهد درع و خمار، بعد این آقا میگوید که درعش تا رکبتینش باشد؟ آن فقیه جواب میدهد که نه، درع باید سابغ باشد. آن وقت شما اینطور معنا میکنید که اینها معمولاً لباسهایشان، درعشان تا کمی بالای زانو بوده است، احتمالاً درع سابغ به این معناست که زانوها را بپوشاند. مثلاً همان کتاب عبدالرزاق صنعانی چند روایت بعد از آن میگوید که «درعاً سابغاً یستر ظاهر قدمین»؛ یعنی روی قدم را هم بپوشاند. پس لباس زن باید در حین نماز روی قدم را هم بپوشاند. این برای شخصی که مراجعه به منبع میکند، سؤال میشود که شما با این حجم وسیع از مطالعه که از قرآن و روایت تا کتب لغوی داشتهاید، چطور این روایت را اینجا آوردید، وقتی در سومین روایت بعد از آن درع سابغ را توضیح میدهد. لااقل آن را هم میآوردید و جمعبندی میکردید و بعد رد میکردید. چرا از پیش خود درع سابغ را معنا میکنید، در حالیکه در همان منبع درع سابغ را معنا کرده است؟
این مطلبی که فرمودید را دیده بودم؛ یعنی اختلافی بر سر ترجمهی سابغ وجود دارد که آیا منظور از سابغ پوشانندگی دقیق بوده است؟ یعنی اینکه آن پارچه کلفت باشد و نازک نباشد که زیرش نمایان باشد. یا اینکه نه سابغ باشد به این معنا که بلند باشد تا قدمین برسد. این اختلاف را همان موقع من در ذهنم بود که میدیدم این اختلاف در برداشت هم وجود دارد؛ اما حرف او از این جهت که نزدیک به عصر پیامبر صلیالله علیه و آله است، مهم است. عبارتی که از او نقل شده مهم است که در نهایت گفته است که درع سابغ باشد. این شارحین بعدی بودند که آمدند و سابغ را چون واژهی نامفهومی بوده است، شرح دادهاند. یکی گفته است که یعنی بلند باشد بیاید تا قدمین، حالا حرفش پایگاه لغوی داشته است یا ذهنیت فقهی. چون عصر شارحین دیگر زمانی بوده است که پوششها بلند شده بود و از نظر فقهی هم باید اندام زن از سر تا پا پوشیده میشد. بر این اساس آمدهاند و از واژهی سابغ با این ذهنیت و با توجه به ذهنیت فقهی خودشان این تفسیر را انتخاب کردهاند، ولی من میگویم از این موارد عبور کردم و سند اصلی را گرفتم، یعنی با توجه به واقعیات عصر پیامبر صلیالله علیه و آله آن برداشتی که پایگاه لغوی و معنایی دارد و به واقعیات نزدیک است را استخراج کردم. حرف شما در جای خودش محفوظ است، من همان موقع تردید داشتم و همین تردید را هم منتقل کردم و این خیلی در این تحقیق مهم نیست.
شما چگونه به اطمینان میرسیدید؟
ذیل آیات قرآنی که راجع به پوشش است، هم تفسیر صحابه و هم تابعین بود که میتوانست برایم مهم باشد و هم روایاتی از معصومین وارد شده بود که آنها هم میتوانست مهم باشد. همانها را میگرفتم و در سایر کتب حدیثی پیگیری میکردم، تلاش میکردم که از کتابهای تاریخ اسلام تا آنجا که میتوانم مطالبی را پیدا کنم، چون در این باب به طور مستقل چیزی نوشته نشده بود. حتی از کتابّهای قاموس لغت استفاده میکردم و هر چه این قاموس لغت به عصر پیامبر صلیالله علیه و آله نزدیکتر، بهتر.
در جمعبندی فرمایش شما باید بگویم که در ابتدا با یک تلاش بسیار گسترده توانستید وضعیت پوشش را در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله، در عصر جاهلی و زمان اول بعثت ترسیم کنید. وقتی به این تصویری که خودتان به آن رسیدید، مطمئن شدید، از داخل گزارههای فقهی و روایی و فتاوا آنهایی را که تناسب بیشتری با این تصویری که شما به آن رسیده بودید داشت، اختیار میکردید.
این یکی از راههای جدی بود.
این روش تحقیق شما بود؟
بله، این یک روش جدی برای تحقیق بود و دلیل هم دارد. وقتی من مراجعه کردم آن موارد را مثل کم و کیف البسه در آن دوره از تاریخ استخراج کردم. دیدم برخلاف انتظار ما آن موقع البسهی دوخته خیلی رایج نبوده است. امروز خانمها و آقایان را میبینیم که هر کدام در هر نقطه از اندامشان دو سه تکه لباس زیر و رو دارند و همهی آن لباسها هم اتفاقاً دوخته شده است. ولی وقتی به پوشش آن عصر مراجعه میکردیم، میدیدیم که خبری از این چیزها نبوده است. اگر هم لباس دوختهای بوده است، اصلاً رایج نبوده است. مردم اندام خودشان را عمدتاً به وسیلهی پارچه میپوشاندند، هنوز هم آثارش هست و در حج شما میبینید. این باید روی من تأثیر میگذاشت و میگفتم اگر خیلی حجاب برایشان مهم بود که لباسها دوخته میشد، همچنین در ایام حج طواف عریان انجام میدادند. خب اگر پوشیدن اندام برایشان مهم بود، عریان نمیشدند. آنها اتاقکی به نام بیتالخلاء یا دستشویی نداشتند. خانههایشان به ویژه در مکه فاقد در بود و اعتقادات دینی هم اجازه نمیداد که در داشته باشند. چون اگر خانهها در داشتند، نشانهی این بود که یعنی داخل این چهاردیواری برای یک شخص است و شخص اینجا احساس مالکیت میکند، در حرم کسی نباید احساس مالکیت داشته باشد. اینها باعث میشد که وقتی روایتی یا عبارت کهنی را راجع به درع ببینم، درع امروزهی عربی در ذهنم نیاید. بروم درع را از آن زمان استخراج کنم که چگونه بوده است.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]شهید اول به گفتهی من و مطابق پژوهشم، اولین کسی بود که بحث پوشش مو را در فقه وارد کرد، او برای اسناد خودش به عنوان اولین نفر ادعا میکرد، خب باید سند جور میکرد[/box]
در جاهایی شما آنقدر به این تصویری که از پوشاک عرضه میکنید مطمئن میشوید که مثلاً حتی واژهای مثل خمار را که خیلیها و شاید همه آن را به پارچهی یسترالشعر معنا کردهاند، به شکل دیگری معنا میکنید، یعنی در آن زمان با توجه به حساسیتهای کمی که نسبت به پوشاک داشتند، معنا ندارد که خمار را حمل بر روسری و مقنعه کرد، زیرا با توجه با وضعیت پوشش مردم در آن زمان مواضع بسیار حساستری برهنه بوده است و در این شرایط حساسیت پیامبر صلیالله علیه و آله روی پوشش مو، بیمعنی است، وضعیتی که از پوشاک آن مردمان تصویر کردهاید، این اطمینان به شما میدهد که حتی یک واژهای را که شاید معنایش متفق علیه یا مشهور باشد، جور دیگری معنا کنید. فکر نمیکنید که این کار، خروج از موازین پذیرفته شدهی تحقیق در علوم تاریخی است؟ بر اساس موازین علمی هنگامی که با یک لغت رو بهرو شدیم، باید به اهل لغت مراجعه کنیم و چنانچه دیدیم همه دارند این لغت را اینطور معنا میکنند، ما به هیچ وجه نمیتوانیم برای این لغت معنای جدیدی درست کنیم. اگر این معنایی که اهل لغت میدانند با مطالعات ما تطابق ندارد، لابد در تحقیقات قبلی ما خللی وجود دارد که به تعارض با اجماع لغویها برمیخوریم.
توضیحاتی که فرمودید، کاملاً درست است، راجع به خمار عنوانی در همان بخش سوم باز کردم. البته بهطور جسته گریخته در بخشهای قبلی چیزهایی گفته بودم و تردید ایجاد کرده بودم. ولی در بخش سوم با عنوان «لایقبل الله صلاّه حائضٍ الا بخمار» که حدیثی منصوب به پیامبر صلیالله علیه و آله است، در این بخش عبارات فقها و مفسرینی که از کلمهی خمار، معنای ازار را استنباط کردهاند، آوردم. حتی گفتم که شهید اول به گفتهی من و مطابق پژوهشم، اولین کسی بود که بحث پوشش مو را در فقه وارد کرد، او برای اسناد خودش به عنوان اولین نفر ادعا میکرد، خب باید سند جور میکرد، اما به این حدیث برای پوشش مو استناد نکرده بود، بلکه از این حدیث برای لزوم پوشش دامن استفاده کرده بود.
اینکه ایشان از این روایت، وجوب پوشش شرمگاه را استفاده کرده است، از طریق دلالت اولویت است، یعنی وقتی این حدیث میگوید موی زن باید مستور باشد، به طریق اولی دامنش باید مستور باشد. شهید که نفرمودهاند: الخمار ای الازار. البته این حدیث دلالت دارد بر وجوب پوشش، یعنی لنگ بستن؛ اما دلالتش به چه صورت است؟ به این صورت است که خمار به معنی ازار است، نه به این صورت است که وقتی پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودهاند: موی زن حایض باید مستور باشد، لذا قطعاً شرمگاه، عورت و رانش باید مستور باشد!
من متوجه صحبت شما میشوم. ولی ایشان از این زاویه به مسأله نگاه نکردهاند. اینجا توجه داشته باشیم که خمار را به صورت نکره آوردهاند که خود این گویای مطالبی است، علاوه بر آن حایض را هم به معنای زن حایض نگرفتهاند، بلکه به معنای زن بالغ است.
اجازه دهید این بحث را عیناً از کتاب بیاورم:
امروزه وقتی با این عبارت روبرو میشویم، تصور همگانی این است که پیامبر صلیالله علیه و آله، با ذکر کلمهی حایض در صدد آن است تا حکمی را صرفاً دربارهی زنان بالغ بیان کند و مهمتر از آن، این است که تصور کنیم که منظور حضرت از واژهی خمار پارچهای است که با آن موی سر را میپوشانند که در فارسی به آن روسری، مقنعه و سرپوش گفته میشود. با این وصف ترجمهی روایت چنین میشود: «خدا نماز زنان بالغ را بدون داشتن سرپوش و روسری نمیپذیرد»، اما باید گفت که احتمال صحت ترجمه و در واقع انطباق واژهی خمار بر سرپوش در بسیاری از موارد، خیلی ضعیف است. ابتدا آمدم گفتم خمار برخلاف تصوری که امروزه داریم و آن را به معنای روسری میگیریم و بدون شک روسری مصداق مشهور خمار است، ترجمه کنیم که معنایش اعم است و میتواند برای هر لباسی که پوشاننده باشد، به کار رود. معنای خمار را از طبرسی، العین و از تهذیباللغه و چند جای دیگر استخراج کردم. مثلاً در مفردات راغب آمده است: «اصل الخمر ستر الشیء و یقال لما یستر به خمار». بعد از بررسی قوامیس و روایات میتوان نتیجه گرفت خمار در این دوران از یک طرف به دلیل معنای لغوی، اسمی عام برای هر جامه و لباس بوده است و از طرفی دیگر اسمی خاص برای روسری و سرانداز شد که به ویژه در قرن دوم رایج گردید. گروهی از فقها معتقدند، منظور پیامبر صلیالله علیه وآله از حدیث مورد بحث این بوده است که زنان باید به محض بلوغ جنسی سر و رویشان را در هنگام نماز بپوشانند. در واقع اینها خمار را به معنای سرپوش میگیرند، چنانکه استنباط چنین کارکردی از خمار توسط شمار اندکی در مورد عبارت «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» مطرح شده است. حال میخواهم سخن تعدادی از محققان را بیاورم که معتقدند کلمهی خمار در حدیث پیامبرصلیالله علیه وآله به معنای ساتر پایین تنه است و نه ساتر سر و مو، همچنین معتقدند که حتی با وجود کلمهی حایض، محتوای حدیث شامل مردان نیز میشود.
سخن محقق حلی، علامهی حلی، علاءالدین کاشانی، ابن قدامه، کندی، حلیهالعلما، شهید اول و بقیه را در این بحث آوردم که در صفحه ۸۳۰ کتاب موجود است. همان موقع هم برای اینکه تردیدی پیش نیاید، با یکی از محدثین برجسته تماس گرفتم و به ایشان گفتم: آیا کلام شهید اول دربارهی این حدیث همین برداشتی است که من کردم؟ ایشان گفتند: بله همین است.
فکر میکنم تصوری که بنده در ابتدا عرض کردم، درست باشد، زیرا توضیح نداده است که چگونه دلالت دارد، گفته است: «لقول النبی لا یقبل الله صلاه حائضاً الا بخمار». آیا خمار به معنی ازار است، یا آن عرضی که بنده کردم؟ چون میخواهد بفرماید اگر پوشاندن مویش واجب است، پس عورتش به طریق اولی باید پوشیده باشد.
هم در مورد مردان است، هم در مورد زنان و هم آیهی قرآن را ابتدا میگوید.
حایض را در معنی زن قبول میکند و میگوید: «لا قائل بالفرق». اگر در زن پوشش شرمگاه واجب است، پس در مرد هم واجب است.
ابتدا آیه را سند میآورد که استنادش به پوشش دامن است، دومین سند را با قرینهی آن آیه میگوید: «و لقول النبی».
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]اگر قبلاً خانههایشان در نداشت، خدا از آسمان لنگههای در نفرستاد یا پیامبر صلیالله علیه و آله وقتی ظهور کردند، به تعداد نفوس مردم آن زمان شلوار، بلوز و پیراهن دکمهدار دوخته که نفرستاد تا هدیه دهند. همان لباس ندوخته بود و همان خانههای فاقد در بود، پس واقعیات همان بود که وجود داشت. [/box]
با تصویری که از پوشش زمان پیامبر صلیالله علیه و آله در نظر داریم، آیا این روش درستی است که با اتکا به آن تصویر با فقها و لغویون مخالفت کنیم؟
این کار اتفاق نیفتاده است. بحث بر سر عصر پیامبر صلیالله علیه و آله است. بحث فقهی پیگیری همان حجاب استخراج شده در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله در لابلای متون فقها در قرون بعدی بوده است که چیزی را که ابتدا از عصر پیامبر صلیالله علیه و آله به دست آوردیم، با هیچ فقیهی کار نداشته است، چرا که زمان پیامبر صلیالله علیه و آله فقیهی وجود نداشته است. در واقع پیگیری ما و ظرف ما ظرفِ عصر پیامبر صلیالله علیه و آله بوده است و هنوز امامان علیهمالسلام هم نبودند. میخواهیم ببینیم که قرآن و پیامبر صلیالله علیه و آله، در زمان مردم عصر خودشان، مردمی که از دوران جاهلیت به اسلام منتقل شدند، مظاهر زندگی طبیعی و فیزیکی را تغییر ندادند. اگر قبلاً خانههایشان در نداشت، خدا از آسمان لنگههای در نفرستاد یا پیامبر صلیالله علیه و آله وقتی ظهور کردند، به تعداد نفوس مردم آن زمان شلوار، بلوز و پیراهن دکمهدار دوخته که نفرستاد تا هدیه دهند. همان لباس ندوخته بود و همان خانههای فاقد در بود، پس واقعیات همان بود که وجود داشت. پیامبر صلیالله علیه و آله آمدند و رهنمودهایی دادند، قرآن آمد و رهنمودهایی داد و همان شرایط موجود را اخلاقیتر کرد. قرآن آیهای نازل نکرد که به پیوستش دههزار تا لنگهی در باشد، ولی یک رهنمود اخلاقی داد و آیات استیذان را نازل کرد و پیامبر صلیالله علیه و آله هم در تفسیر همین آیه فرمودهاند که روبروی درگاه هم نایستید که تا انتهای خانه را ببینید، بیایید کنار بایستید و صحبتتان را مطرح کنید؛ یعنی در واقع همان شرایط و همان واقعیات.
حالا با پذیرش این واقعیات آیا پیامبر صلیالله علیه و آله میتوانند به مردمی که چنین وضعیتی دارند، بفرمایند که موی خانمها باید پوشیده باشد؟
بله. این امکان وجود داشته است، منتها ایشان نخواستهاند.
بیشتر لغویها گفتهاند خمار یعنی پارچهای که سر را میپوشاند، ولی در آن روایت که پیامبر صلیالله علیه و آله به ام سلمه فرمودند که این خمار را بر این دختر بپوشان، ممکن است آنطوری که لغویها گفتهاند، معنایش این باشد که موهایش را بپوشان. البته با توجه به شرایط عصر نزول آیات، بعید است، زیرا مردم خیلی برهنهتر از این حرفها بودند. پس معنای جدید یا شاذی را اختیار میکنیم، چون با شرایط آن زمان مناسبتر است. آیا این استدلالی است که در کتاب شما وجود دارد؟
نکتهی خیلی حساس و خوبی را میفرمایید. موضوع این است که بعد از اینکه شرایط را استخراج کردیم، همهی بحث بر سر به اصطلاح پوشیده بودن مو یا نبودنش و معنی واژهی خمار معطوف نمیگردد. یکی از مواردش که بحث خمار است، تازه خود مو هم فقط بر اساس واژهی خمار استوار نشده است و مطالب متنوع دیگری هم بوده است. یکی بحث خمار است که در ذیل آیهی «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» و هم جاهای دیگر توضیح دادم. وقتی که واقعیات آن زمان را به دست آوردیم، متوجه شدیم که مردم دچار بیمبالاتیهای فوقالعاده بیشتری از نپوشاندن موی سر بودند. وقتی در ایام حج افراد مؤمنی که حج میگذاشتند، لخت طواف میکردند و این یعنی اصلاً حرفی از پوشاندن مو نزنید.
آیا مؤمنان مدینه هم به طواف میرفتند؟
بله، آنها هم به طواف میرفتند. البته قبل از اسلام و از جاهای دیگر هم میآمدند و این گزارشها خیلی متعدد است.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]معنای خمار یعنی آنچه که به وسیلهی آن خود را میپوشانیم و این معنا حرف فقط من یا حرف یک نفر از لغویون هم نیست، خمار یعنی ابزار پوشش و ترجمهی فارسی آن پوشاک میشود و هیچ معنای دیگری هم ندارد.[/box]
منعش چیست؟ در این شرایط پیامبر صلیالله علیه و آله، بفرمایند که نه تنها باید گردن، سینه و ساق پوشیده شود، بلکه باید موها هم پوشیده شود، این که اشکالی ندارد.
بله، ولی حرفی از پوشش مو، از پیامبر صلیالله علیه و آله صادر نشده است، موضوع این است. اگر بحث را محدود به خمار کنیم، من از خمار معنای شاذی را استخراج نکردم. معنای خمار یعنی آنچه که به وسیلهی آن خود را میپوشانیم و این معنا حرف فقط من یا حرف یک نفر از لغویون هم نیست، خمار یعنی ابزار پوشش و ترجمهی فارسی آن پوشاک میشود و هیچ معنای دیگری هم ندارد.
یعنی با این تعریف در ادبیات عرب و در لغت یا در گزارشهای تاریخی، آیا چنین عبارتی داریم که مثلاً فلان مرد به دور خودش خماری بست؟
خمار یعنی پوشاک، جوراب، شلوار، بیژامه، عرقگیر، مانتو و همهی اینها مصداق پوشاک هستند، پس روسری هم مصداق پوشاک است.
اگر واقعاً اعم است، چرا یک بار هم این عنوان برای مرد استفاده نشده است؟ پوشاک بچه، پوشاک بانوان، پوشاک آقایان. آدم میفهمد که این واژه اختصاص به جنسیت و سن ندارد و ما یستر البدن است. اگر خمار هم چنین چیزی باشد، ما باید بگوییم که رأیت زیداً و علیه خمارٌ، خرج زیدٌ من المنزل و جعل علی منکبیه خماراً، در حالی که اصلاً استفاده نشده است.
قابل بررسی است، حرف شما زیباست و من هم استفاده کردم. اصل معنای خمار که کاملاً مشخص است. در روایات که جستوجو کنیم کاربردهای زیادی برای خمار وجود دارد و اینگونه نیست که حتی اگر سرانداز هم باشد، به معنای روسری امروزی باشد، بلکه میتواند به صورت پیچه هم باشد؛ یعنی حتی اگر روی قسمت سر و گردن هم بخواهیم پیادهاش کنیم، دلالتی ندارد که تمام مو و حتی گردن باید پوشیده باشد و به خاطر همین صاحب مدارک از خمار حضرت زهرا سلامالله علیها که در حدیث امام باقر علیهالسلام است، استفاده میکند. پس این خمار، گردن را تحت پوشش قرار نمیداده است و از این روایت واجب بودن پوشش گردن به دست نمیآید.
با توجه به تصویری که شما از حجاب شرعی در کتاب نشان دادهاید، چرا فتاوا به این سمت و سو رفت و در واقع چرا نظر اکثر فقها با نظر شما مخالف است؟
اینکه چه شد به اینجا رسیدیم یک سری تحلیلهای روانشناختی و جامعهشناسی میکنند، من وارد آن مباحث نشدهام و نمیخواستم بشوم. من میخواستم براساس متن پیش بروم. نمیخواستم پنجرههای جدیدی باز کنم که نه تخصصش را دارم و هم اینکه شاخ و برگ پیدا میکرد و نمیتوانستم از عهدهی پاسخگویی آن بر بیایم. من براساس متن پیگیری کردم و در این زمینه نه توطئهای در کار بوده است، نه اتفاق عجیب و غریبی. من احساس کردم که یک برداشت نادرست از متن در روز اول موجب زایش نظریات بعدی شدهاست و نمیتوانیم از این واقعیت فرار کنیم که رأی غالب و قاطع فقهای ما در طول تاریخ، پردهنشینی زنان بوده است. به طور رسمی و علنی در کتابها آمده است که زن از خانه بیرون نیاید. سه قرن پیش در وسایلالشیعه، باب استحباب حبس المرأه فی بیتها مطرح میشود. اگر بخواهیم از این واقعیت فرار کنیم و آن را نادیده بگیریم، به حل مشکل نمیرسیم. باید بپذیریم که اینها وجود دارد، بعد بیاییم بگوییم چرا وجود داشته است؟ این واقعیت ناگوار، این برداشت و این فتوا در مورد نیمی از جمعیت جهان، نیمی از جمعیت مسلمانان، حرف یک سری از فقهای ما در طول تاریخ بوده است.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]این پردهنشینی در آغاز از برداشت نادرست از دو آیهی قرآن شروع شد و در ذیل آن برداشت نادرست، احادیثی تولید شد. آن احادیث به دلیل کثرتش مبنای فتوا و رأی فقها قرار گرفت، یعنی یکی، دو نفر گفتند و بقیه هم ادامه دادند[/box]
حالا انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و چه گشایشهایی به وجود آمد. قبل از انقلاب بحث پردهنشینی و در صندوقخانه ماندن زنان مطرح بود، عباراتی که امروز آدم میترسد به جوانها بگوید که دستمایهی مضحکهی آنها شود. ولی اگر اقدامی از آن طرف نشود ما مجبوریم اینها را بگوییم. باید تکانی به خودمان بدهیم. این پردهنشینی در آغاز از برداشت نادرست از دو آیهی قرآن شروع شد و در ذیل آن برداشت نادرست، احادیثی تولید شد. آن احادیث به دلیل کثرتش مبنای فتوا و رأی فقها قرار گرفت، یعنی یکی، دو نفر گفتند و بقیه هم ادامه دادند؛ اما ریشهی این ماجرا در آیهی حجاب است: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعًا فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ». از این آیه استنباط شده است که زنان پیامبر صلیالله علیه و آله باید در خانه باشند و از خانه بیرون نیایند، اگر با مردی هم صحبت میکنند، باید از پشت در و یا این پردهای که جلوی خانه میاندازند، باشد. این وظیفه را برای زنان پیامبر صلیالله علیه و آله قایل شدند و برای همه تسری دادند. اصل این مطلب این است و در واقع یک وظیفه برای همهی زنها نگذاشته است. اصلاً دستور آیه خطاب به مردان است، «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعًا فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ». چون مدام مردم به خانهی پیامبر صلیالله علیه و آله مراجعه میکردند. این یکی از آیات استیذان است که خاص زنان پیامبر صلیالله علیه و آله است. مردان وقت و بیوقت به خانهی پیامبر صلیالله علیه و آله میرفتند، رسم هم نبوده است که اجازه بگیرند، یا الله هم نمیگفتند و سرشان را پایین میانداختند و داخل خانه میرفتند. قرآن آمد وسط میدان و گفت: ای مردان مراجعه کننده، از این به بعد خواستید به خانهی همسران پیامبر صلیالله علیه و آله بروید، سرتان را پایین نیندازید و بروید داخل، از پشت این پرده بایستید و صدا بزنید، به همین سادگی. از این آیه استنباط کردند که زنها نباید بیرون بروند و ذیل این آیه حدیث ساخته شد و به حضرت زهرا سلامالله علیها هم نسبت داده شده است که واقعاً جای تأسف دارد. کسی که این حدیث را جعل کرده است، واقعاً سطحش خیلی پایین بوده است.
حکومت وقتی به دست خلیفهی دوم افتاد، او بسیار فرد متشرع و حساسی روی زنها بود. بنابر نقلی که به تعداد زیاد در تاریخ آمده است، او راضی نبود، زنان پیامبر صلیالله علیه و آله از خانه بیرون بیایند، راضی نبود که زن خودش هم از خانه بیرون بیاید و میگفت: اگر از من اطاعت شود، نباید هیچ چشمی شما را ببیند و برای عرب آن زمان هم افتخاراتی را با فتوحاتش به وجود آورده بود که بعد از آن مردم او را میپرستیدند. وقتی این فرد راجع به زنان، آن نظر را بدهد، خب معلوم است که باید آیه به نفع علایق شخصی او تفسیر شود و باید محدثین هم تفسیرهایی ذیل آن آیه بسازند و روایاتی تولید کنند که بیشتر از اینکه در این تفاسیر متأثر از ائمهی اطهار علیهمالسلام باشیم، متأثر از صحابه و تابعین باشیم. در مجمع البیان عملاً پردهنشینی و در صندوقخانه ماندن زنان، اتفاق افتاده است. حالا من در مورد پاسخ شما میخواهم بگویم که یک برداشت نادرست از آیه شد و تولید حدیث به نفع آن برداشت اتفاق افتاد. یکی دیگر از مباحث مطرح شده در کتاب، بحث روسری است. من روسری را در این کتاب نفی نکردم. من پوشش مو را نفی کردم؛ یعنی استنباط پوشش مو را نفی کردم، ولی وجود روسری را نفی نکردم. توضیحات مفصل راجع به آن آوردم و در مورد پوشش حضرت زهرا سلامالله علیها، در جریان تحقیق از چند نفر سؤال کردم که چه تصویری از حجاب حضرت زهرا سلامالله علیها دارند؟ جالب است که از چند نفر پرسیدم و همه یک حرف واحد زدند، گفتند: نابینا آمد خانهاش، از او روی گرداند. چون تنها کدی بود که در ذهنشان وجود داشت.
من گفتم وقتی این همه داریم هزینه میگذاریم، این همه عشق و دلدادگی به پیشوایانمان داریم و این همه حجاب برایمان مهم است، ببینیم حجاب چقدر بوده است؟ ببینیم آیا فاطمه سلامالله علیها از نابینا هم رو گرفتهاند یا رو نگرفتهاند؟ متن حدیث میگوید که ایشان در حجاب شدند؛ یعنی پشت پرده رفتند یا به اتاق دیگر رفتند. حالا باید بررسی کنیم و ببینیم واقعاً اینگونه بوده است؟ نمیگویم چون به مشکل برخوردیم، پس باید جوری بررسی کنیم که به نتیجهای برسیم که آن روایت جعلی بوده است. نه ما پیگیری میکنیم نه به نفع این طرف و نه تسلیم شهرت آرا میشویم که سایهی سنگینش روی ذهنمان سنگینی کرده است، بلکه با مبنا قرار دادن چیزی که از آن عصر به دست آوردهایم، بررسی میکنیم.
جدیترین آیهی قرآن راجع به حجاب، با لزوم پوشاندن فرج شروع میشود: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»، «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» اگر دلالت بر پوشش داشته باشد، این یعنی پوشش فرج. البته من توضیحی دادهام و گفتهام نه اینکه فرجشان نمایان بوده باشد، نه اینطور نبوده است، ولی مراقبت لازم را نداشتند. جامهی نادوخته دور اندامشان بوده است و در نشست و برخاست بیمبالات بودهاند. در واقع زنهای آن موقع خیلی بیخیالتر از این حرفها بودند. حتی بعد از ظهور اسلام نیز همینطور بودند، ولی اسلام به وسیلهی همین آیات مبادی آدابشان کرد. این آیه میگوید که از این به بعد مراقب باشید و از مردان نیز همین را میخواهد، بعد میرود از زنان مطالبات بیشتری را مطرح میکند.
لازم به یادآوری است که مطلع آیه گفته است که شما در پوشاندن فرج هم مشکل دارید، آن مشکل را حل کنید. به هر حال به نظر من باید عصر پیش از ظهور اسلام و نزول قرآن را به عنوان پایهی بحث ببینیم و آیات را ناظر به آن اوضاع تفسیر کنیم. برای مثال در آیهی «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»، باید اینطور تفسیر کرد که علاوه بر اینکه پارچهای برای نیمهی پایین اندام داشتند، یک پارچه هم برای بالاتنه داشتند که آن هم نادوخته بوده است و کنار میرفته است. چون تقید هم نداشتند، مخصوصاً هنگام بچه شیر دادن که دیگر سینه نمایان میشده است. پس وقتی آیه میگوید: «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن»، یعنی لبههای سرانداز یا خمار را به هم نزدیک کنید تا سینهها نمایان نشود. این دستورات کاربردی در قرآن و بیشتر احادیث است و هر واژهای که راجع به البسه به کار رفته است، دقیقاً به معنای پوشاک است. خمار یعنی پوشاک، جلباب یعنی پوشاک و لباس یعنی پوشاک. هر واژهای که مربوط به البسه در قرآن به کار رفته است، معنای لغوی آن پوشاک است. حالا «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ» یعنی اینکه این جلبابها و تنپوشها باز نباشد، زیرا قرآن با یک جامعهی فاقد تقید مواجه بود. چون آنها این پوشش ناقص را بد نمیدانستند، ما اجازه نداریم به آنها بگوییم که لاقید بودند، حتی زنای غیر علنی زن شوهردار و مرد زندار را بد نمیدانستند، بلکه زرنگی میدانستند. اینجا بود که اسلام گفت: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً». آنها هم چون به پیامبر صلیالله علیه و آله عشق میورزیدند، با تمام وجود حرفهایش را میپذیرفتند. به هر حال لباسهای باز و گشاد وقتی کنار میرفت، حساسترین بخشهای اندامشان نمایان میشد. آیه گفت: «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»، یعنی این پارچهها را به خودتان نزدیکتر کنید تا فعل پوشیدن محقق شود.
یکی دیگر از مباحث مطرح شده، بحث کنیز است. تقریباً همهی فقها میگویند که کنیز لزومی به پوشش سر ندارد و اکثریت آنها قایل به این هستند که نباید بپوشد. آیا این پرسش واقعاً به ذهن نمیآید که این زن که کنیز است و فقط هم از آفریقا نبوده است که بگوییم آنها رنگشان فرق داشته است و محرک نبودهاند، از اروپا و ایران هم کنیز میگرفتند و اینها که تیره نبودند و از زنان آزاد هم زیباتر بودند. چطور این کنیزها حجاب نداشته باشند و بقیهی زنها حجاب داشته باشند؟ آیا این نمیرساند که باید در برداشتمان از کاربرد روسری در آن عصر تجدید نظر کنیم.
یکی از چیزهایی که محور کار خودم قرار داده بودم، این بود که به متن نگاه تعبدی نداشتم؛ یعنی تسلیم از پیش باختهی متن نبودم. قرآن را نمیگویم، چون قرآن قطعیالصدور است. در دو چیز دیگر یعنی تفسیر از قرآن که صحابه و مفسران انجام دادند و روایت که قطعی الصدور نیست. ولی ما مذهبیها عیبی داریم که چون عاشق پیامبر صلیالله علیه و آله و امام علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلامالله علیها هستیم، وقتی گفته میشود قال الصادق علیهالسلام یا قال النبی صلیالله علیه و آله، فقط کلام را میخواهیم بشنویم و اصلاً ذهنمان نمیرود به این سمت که آیا او گفته است یا نه؟ احتمال نگفتنش که خیلی بیشتر است. این را من نمیگویم، همهی محدثین میگویند که بیشتر روایات ساختگی است. پس احتمال نگفتن بیشتر است. ولی با تمام این حرفها ما نگاه تعبدی داریم و میگوییم اینکه گفته است، قال النبی صلیالله علیه و آله، دیگر تمام شد. ولی من از این عبور کردم، من اگر بفهمم حتماً او گفته است، میپذیریم.
[box type=”shadow” align=”alignleft” class=”” width=””]روایات موجود در کتاب کافی هرگز برایم مبنای درست بودن یا از امام صادر شدن ندارد. اگر قرار باشد که ما نگاه تعبدی به متن داشته باشیم، ببینید چه اتفاقی میافتد.[/box]
چطور باید مطمئن شد، اگر متن صحیحالسند باشد یا در کتاب معتبری مثل کافی باشد، این کفایت نمیکند برای اینکه تسلیم این متن شویم؟! هر چند موافق و متناسب با تصویری که از پوشش عصر ظهور اسلام کردیم نباشد و بگوییم شاید خللی در تصویر ما وجود دارد؟
روایات موجود در کتاب کافی هرگز برایم مبنای درست بودن یا از امام صادر شدن ندارد. اگر قرار باشد که ما نگاه تعبدی به متن داشته باشیم، ببینید چه اتفاقی میافتد. مثلاً روایت «المرأه عوره»، حدیثی از پیامبر صلیالله علیه و آله است که زیاد هم گفته شده است و در کتابهای متعدد آمده است. حدیث «المراه عورهٌ اذا خرجت من بیتها استشرقها الشیطان». زن عورت است و اگر پایش را از درگاه خانه بیرون بگذارد، شیطان به استقبالش میآید. این تازه لطیفترین تعبیر این حدیث است که در ذیل همان آیات حجاب ساخته شده است. اگر بخواهیم این را مبنا قرار دهیم، چه میشود؟ یعنی باید زنها همه در خانه باشند و بیرون نیایند. از قول حضرت زهرا سلامالله علیها میگویند که از ایشان پرسیده شد، چه چیزی برای زن از همه بهتر است؟ حضرت پاسخ می دهند: از همه بهتر این است که نه هیچ مردی را ببیند، نه هیچ مردی او را بتواند ببیند. این یعنی مطابق این روایت، حضرت زهرا سلامالله علیها به فرمودهی پیامبر صلیالله علیه و آله عمل کرده است. زن باید و در خانه بماند و اگر نابینا هم آمد، برود پشت پرده پنهان شود. تمام این مطالب را در کتاب بحث کردهام.
آیا در مورد کتاب نکتهای دارید؟
یکی دو نکته دربارهی کتاب مطرح میشود که اگر چه درست است، ولی نیاز به توضیح دارد. تعداد کمی از خوانندگان کتاب نظر دادهاند که با خواندن این کتاب، آدم احساس میکند، مردم آن زمان خیلی برهنه بودهاند، همه چیز با ذهنیت امروزی نامأنوس است و برهنگیها خیلی برجسته شده است. البته این تصور خوانندگان درست است، منتها نیاز به توضیح دارد؛ یعنی میخواهم بگویم که آنها، اینقدر هم برهنه نبودهاند. علت اینکه برخی چنین تصوری دارند، به این دلیل است که مربوط به یک ظرف تاریخی خاص است که با عینک فقهی بررسی شده است. روش معمول در میان فقها این است که وقتی میخواهند اندازهی حجاب را به دست بیاورند، باید ببینند میزان حجاب واجب شرعی چقدر است؟ به خاطر همین رصد میکنند، ببینند چه بخشی از بدن افراد در حضور معصوم نمایان شده است و ایرادی گرفته نشده است و جایز دانستهاند. پس نتیجه میگیرند آن بخش از اندام نمایان شود، حرام نیست. برای مثال در مورد مردها میگویند آنچه که باید پوشیده شود و واجب است، شرمگاه جلو و عقب یا عورتین است. در اینکه نواحی اطرافش هم جزو عورت است، یعنی لازم الستر است یا نه، اختلاف است. یک اختلاف راجع به ران که آیا عورت محسوب میشود یا خیر، وجود دارد. آنهایی که میگویند عورت نیست، به این مطلب استناد میکنند که انس بن مالک نقل کرده است که پیامبر صلیالله علیه و آله سوار بر اسب بودند و ازار ایشان بالا رفت و سفیدی ران پیامبر صلیالله علیه و آله پدیدار شد و ایشان آن را نپوشاندند. از اینجا نتیجه میگیرند، ران عورت نیست و اگر نمایان شود، فرد مرتکب گناه نشده است. ولی آیا به این معناست که پیامبر صلیالله علیه وآله همیشه با ران برهنه راه میرفتهاند؟ نه اینطور نیست، ولی فقیه این را استخراج میکند و یک سند مربوط را نشان میدهد و نتیجه میگیرد که حدود حجاب شرعی چه مقدار است. این به این معنا نیست که آن فقیه، برهنگیها را برجسته میکند. من هم به همان شیوه رفتم و گفتم ببینید اینجا این قسمت از ساق پای فلان خانم نمایان بوده است، اینجا ساعدش نمایان بوده است و ایرادی گرفته نشده است، همینطور یک به یک آنها را ذکر کردهام.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]اولین بار شهید اول ورود پیدا کرد و پوشاندن مو را موضوعیت داد و جالب این است که فقهای بعدی تسلیم شهید اول نشدند. مثلاً صاحب مدارک و محقق سبزواری و خیلیهای دیگر گفتهاند که قبل از شهید اول، کسی متعرض بحث مو نمیشود. [/box]
پس از نزول آیات مربوط و رهنمودهای نبوی، زنان مسلمان خودشان را متعهد میدانستند که از روسری استفاده کنند و پوشش مو هدف نبوده است؛ یعنی در این شیوهی پوشش و استفاده از روسری، پوشش مو موضوعیت نداشته است، بلکه پوشش اجمالی سر موضوعیت داشته است، یعنی پارچهای بر روی سر قرار گیرد. جالب این است که در فقه هم که این مورد را بررسی کردم تا قرن هشتم و شهید اول، هیچ یک از فقهای قبلی در خصوص پوشش مو ورود پیدا نکرده بودند. اولین بار شهید اول ورود پیدا کرد و پوشاندن مو را موضوعیت داد و جالب این است که فقهای بعدی تسلیم شهید اول نشدند. مثلاً صاحب مدارک و محقق سبزواری و خیلیهای دیگر گفتهاند که قبل از شهید اول، کسی متعرض بحث مو نمیشود. این یعنی پوشش مو را واجب نمیدانستند.
منظور شما پوشش مو در مقابل نامحرم است یا پوشش در هنگام نماز است؟
منظورم پوشش در مقابل نامحرم است. شما توجه دارید که در متون فقهی ما همینطور که خودتان هم فرمودید، باب الحجاب نداریم. هر آنچه دربارهی پوشش مرد و زن گفته شده است، ذیل عنوان «لباسالمصلی» و «سترالعوره فیالصلاه» است. برخی تصور میکنند که این دستور پوشش محدود به وقت نماز است، ولی اینطور نیست، هم نماز و هم غیر نماز٫ به دلیل اینکه مثالها مربوط به غیر نماز است، ولی ذیل «لباسالمصلی» آمده است، چون جای مستقلی برای آن نبوده است.
نکتهی اول این است که نراقی در مستندالشیعه قایل به تفکیک پوشش نماز و پوشش مقابل نامحرم میشود. حالا نظریهی شهید اول هم یواش یواش جا میافتد و ایشان میگویند که پوشش آن بخشی از مو که روی سر است، واجب است، ولی پوشش مویی که آویزان باشد و پوشش گردن و چانه واجب نیست. این حرف فوقالعاده دقیق و کاملاً فقهی میتواند باشد، چون روایات گفتهاند که سر پوشیده شود و ایشان هم گفته است: مویی که روی سر است میتواند مورد خواست شرع باشد. جالب این است که فقهای بعد از ایشان و معاصر که خواستند قایلین به وجوب پوشش مو را نام ببرند، همین یکی دو قرن اخیر را مطرح میکنند.
نکتهی دوم این است که پوشش مو موضوعیت نداشته است و پوشش اجمالی مطرح بوده است که تازه این هم مربوط به وقت نماز است. مطابق بررسیهایی که کردم، طبق روایات وقت نماز یک ویژگی خاصتری دارد. به اصطلاح پوشش در زمان نماز رسمیتر و بلکه پررنگتر است. در مورد غیر نماز تقریباً چیزی گفته نشده است، خیلی کم و شاید دو یا سه روایت بیشتر نباشد.
نکتهی سوم، اینگونه نبوده است که این پوشش قطعی و حتی در هنگام نماز باشد. چند روایت به ما میگوید که آیا موقع نماز واجب است که روسری پوشیده شود؟ این به اصطلاح پرسش همیشه وجود داشته است تا اینکه امام صادق علیهالسلام در حدیثی موثق میفرماید: «لابأس بالمرأه المسلمه الحره ان تصلی و هی مکشوفه الرأس». بله درست است، پوشش هنگام نماز لازم است و هنگام نماز هم از غیرنماز مهمتر است.
نکتهی چهارم، روسری به عنوان پوشش اجمالی سر، کارکرد عرفی داشته است، نه شرعی. کارکرد عرفی روسری ناشی از رسم و اعتبار اجتماعی بوده است، نه به دلیل شرعی، جنسی و اخلاقی. در این رابطه احادیث جواز کشف مو را با یک عنوان مستقل در کتابم آوردهام. برخی از علما مانند مقدس اردبیلی و فیض کاشانی، در رابطه با استفاده از روسری یا پوشاندن مو، قایل به استحباب شدهاند. آنها دلایل خاص خودشان را داشتهاند و آقای قابل هم به روش خودشان توضیحاتی آوردهاند که شامل این دلایل است: اولین دلیل، معافیت کنیزان مسلمان از پوشش است، زیرا این پوشش اگر کارکرد جنسی و اخلاقی داشت، پس بین کنیز و آزاد نباید فرقی وجود میداشت. دومین دلیل، آزادی و بلکه معافیت زنانی است که زیر بار روسری نمیرفتند. سومین دلیل هم، معافیت عمومی در مواقعی که رعایت تشخص و رسم جایی نداشت. همانطور که گفتم مواردی وجود دارد که دیگر جای رعایت تشخص و عرف و رسم و اعتبار نیست، آنجا را یک به یک بر شمردهام و گفتهام ببینید اینجا لازم نبوده است. مثلاً در سوگ امام علی علیهالسلام، همهی زنان بنیهاشم با سر برهنه به سوگ آمدند، آنجا دیگر رعایت تشخص و اعتبار نیست، چون روسری نماد اعتبار و ارجمندی بوده است؛ مانند زمان حاضر که عمامهی روحانیون یک نوع تشخص و اعتبار و ارجمندی میآورد. این روسری یا مقنعه هم همین حالت را داشته است.
نکتهی پنجم معافیت از پوشش است، در صورتی که روسری را پیدا نکنند.
نکتهی ششم این است که معنای روسری چه بوده است؟ چه مقداری از سر را میپوشانده است. امروز وقتی میگوییم روسری و مقنعه، چهرهی یک زن مؤمن امروزی در ذهن میآید، ولی نه آن چیزهایی که در روایات آمده است و تصویر ما خیلی از این عبارت دور است.
[box type=”shadow” align=”aligncenter” class=”” width=””]روسری به عنوان پوشش اجمالی سر، کارکرد عرفی داشته است، نه شرعی. کارکرد عرفی روسری ناشی از رسم و اعتبار اجتماعی بوده است، نه به دلیل شرعی، جنسی و اخلاقی.[/box]
همانگونه که گفتم نکتهی بعدی اینکه استنباط بعضیها از این آیات این بوده است که باید روسری بپوشند، بعضیها هم همان موقع چنین استنباطی نداشتند و عکس العملی نشان ندادند. این مطلب را حتی تا زمان شیخ مفید و بعد از آن هم در عبارات علامهی مجلسی خواندم. یک حدیث عجیب وجود دارد و عبارتی که میگوید در هنگام وضو گرفتن با چه میزان از کف دست مسح کنند. شیخ مفید در این باره معتقد است، عادت زنان در هنگام صبح و مغرب بر این بوده است که از روسری استفاده نمیکردند و به همین خاطر قایل به کشف روسری در هنگام مسح سر در هنگام نماز صبح و مغرب است، ولی در مورد ظهر و عصر و عشا که از روسری استفاده میکردند، قایل به افضلیت کشف روسری بوده است، ولی برنداشتن را هم جایز میدانند.
روایت این است که میگوید در نماز صبح و مغرب مقنعه را بردارد و مسح کند و در آن سه نماز دیگر همین که دستش را زیر مقنعه ببرد، کفایت میکند. پرسش این است که چرا در این دو وقت باید مقنعه را بردارند؟ من به این تحلیل رسیدم که فقها توضیحات متفاوتی دادند. مثلاً علامهی مجلسی میگوید: در این دو زمان فضا تاریک و شب هنگام است، پس میتوانند مقنعه را بردارند؛ اما آنچه به ذهن من رسید، این است که این مقنعه لباس رسمی اجتماع بوده است و در طی روز، وقتی بیرون میرفتند، میپوشیدند، ولی در آن دو وقت دیگر از حالت رسمی خارج میشدند.
اما نکتهی پایانی که باید عرض کنم، سخنانی است که رهبر معظم انقلاب در سفر به بجنورد در دیدار با مردم فرمودند که به نظرم یک نگاه تازه را ایجاد کرد که تا قبل از آن وجود نداشته است. ایشان در آن سفر فرمودند: در استقبال امروز خانمهایی بودند که در عرف معمولی به آنها خانمهای بدحجاب میگویند، اما دل آنها متعلق به این جبهه است و جانشان دلباختهی این اهداف و آرمانهاست. آنها یک نقص دارند، مگر من نقص ندارم؟ نقص آنها در ظاهر است، اما نقصهای این حقیر در باطن است.
گفت: شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنانکه مینمایی، هستی؟
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
چرا امکان کپی کردن مطلب را نداده اید؟ شما جزو معدود سایتهایی هستید که نمی گذارید از نوشته های سایت کپی کرد . می دانید که گاهی برای اینکه مطالب را بعدا مطالعه کنیم یا بتوانیم به عنوان ریفرنس استفده کنیم ناچار باید مطلب را کپی کرد و در زمان مناسب مطالعه کرد چرا نمی گذارید این کار انجام شود؟البته سایتهایی که این امکان را از مخاطبان می گیرند اغلب قصدشان اقتصادی است ولی بر من معلوم نشد قصد شما چیست……..