کرسی ترویجی «کاوش در مفاد صیغه تفضیل در آموزههای اخلاقی دینی» در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست، حجتالاسلاموالمسلمین محمد عالم زاده نوری، به عنوان ارائه دهنده و حجتالاسلام امیر غنوی و حجتالاسلام محمد عمومی به عنوان ناقد حضور داشتند. دبیر علمی این جلسه، جناب آقای حسین مرادی بود.
به گزارش خبرنگار اجتهاد، در ابتدا دبیر نشست گفت: در پژوهشکده اخلاق و معنویت، کلان پروژهای تحت عنوان الهیات اخلاق در حال انجام هست. ذیل این کلان پروژه، پروژهای تحت عنوان استنباط آموزه اخلاقی از متون و ادله لفظی توسط آقای عالمزاده نوری در حال انجام هست. حجتالاسلام عالمزاده نوری، قبل از این، پروژهای تحت عنوان استنباط حکم اخلاقی از رفتار و عمل معصوم داشتند. این پروژه چاپ شد و در ادامه کار به بحث متون و ادله لفظی پرداختند. دفتر اول این پروژه چاپ شده، دفتر دوم به اتمام رسیده، در مرحله ارزیابی و نظارت است که انشاءالله به زودی منتشر خواهد شد. آقای عالمزاده نوری کرسی تخصصی تحت عنوان «روش استنباط حکم اخلاقی از متون نقلی، اصول لفظی فقه الاخلاق» طرح کردند و ادعا دارند که به یک نظریه علمی در این زمینه، دست یافتند.
برای برگزاری کرسی تخصصی لازم است که قبل از آن، جلساتی برگزار بشود، ایشان بخشهایی از این نظریهشان را در قالب کرسی ترویجی مطرح کنند، اساتیدی این نظریه را نقد و بررسی کنند تا اشکالات آن نظریه اول برطرف بشود. در این راستا آقای عالمزاده نوری، دو کرسی ترویجی، برگزار کردند. یکی بحثی که پیش رو داریم، بحث کاوش در مفاد صیغه تفضیل را مطرح کردند. در کرسی دوم، بحث ماهیت مفاهیم تشکیکی و گزارههای اخلاقی، مطرح خواهد شد.
وظیفهی علمای علم اخلاق چیست؟
حجتالاسلام عالم زاده نوری در ابتدا گفت: علم اخلاق درصدد کشف خوب و بدها، ارزشها و ضد ارزشها، بایستهها و نا بایستهها، شایستهها و ناشایستها و حَسن و قبیح رفتار و صفات انسانی است. انتظار میرود که عالمان دین با استفاده از منابع دینی، یعنی قرآن و روایات، نظام ارزشهای اسلامی را کشف و ارائه بکنند؛ یعنی دقیقاً مشخص کنند که از منظر دین اسلام، خوب و بد و حسن و قبیح، فضیلتها و رذیلتها، شایستها و ناشایستها، در رفتار و صفات انسانی چه چیزهایی هستند. طبیعتاً بعد از آن انتظار میرود که علاوه بر اینکه اصل خوبی و بدی صفات و رفتارها مطرح میشود، درجات خوبی و بدی هم ذکر بشود؛ یعنی نوعی نظام ارزشها و ضریب اهمیت هرکدام هم بیان بشود. این هم به درد تعلیم و تربیت دینی میخورد که دقیقاً معلوم بشود بر چه چیزهایی بیشتر تأکید بشود و هم به درد رفع تزاحمها میخورد؛ که اگر مابین دو ارزش، مخیر شدیم و بیش از یکی از آنها را نمیتوانستیم انتخاب کنیم، کدام یک را اولویت بدهیم؟ این هم وظیفه عالمان اخلاق است.
یکی از سیاقهای لفظی که به درجه بندی ارزشهای اخلاقی کمک میکند و به عنوان یک کاندید مطرح میشود برای اینکه ما بتوانیم نظام ارزشهای اخلاقی اسلامی را کشف بکنیم، صیغه تفضیل در آیات و روایات است. صیغههای تفضیل در زبان عربی و فارسی به دو نحو به کار میروند. گاهی به عنوان صفت تفضیلی به کار میروند. گاهی به عنوان صفت عالی به کار میروند؛ کما اینکه در زبان فارسی صفت برتر و صفت برترین، داریم.
وقتیکه صیغههای تفضیل به معنای صیغه عالی به کار میروند، یعنی معنای برترین دارند و به حسب ظاهر، در یک مصداق انحصاری، ظهور دارند. ظهور اولیهشان این است که میخواهند، انحصارِ برتری یک مورد را بر سایر موارد برسانند. مثلاً وقتی میفرماید: «افضل الاعمال انتظار الفرج»، ابتداءاً ما با این مواجه میشویم و ظاهراً به نظر میرسد که افضل الاعمال یک چیز است و یک مصداق دارد و آن یک مصداق که برترین همه اعمال محسوب میشود، عبارت از انتظار الفرج است.
افضل اعمال و ظالمترین اشخاص کیست؟
برخلاف این انتظار اولیه و ظهور اولیهای که صیغه تفضیل دارند، در آیات و روایات با موارد متعددی مواجه میشویم؛ یعنی در پاسخ به یک سؤال که در آن صیغه تفضیل آمده مصادیق فراوانی ذکر شده است. گاهی، دهها موضوع به عنوان افضل الاعمال ذکر شده است. همین افضل الاعمال را در نرمافزارهای حدیثی که جستجو کنیم، ۲۰ تا ۳۰ پاسخ دارد و اگر کلمات مرادف آن را هم بیاوریم که خیلی موضوع پیچیدهتر میشود؛ یعنی مصادیق بیشتری پیدا میشود.
به حسب استظهار عرفی این ادله گرفتار تکاذب هستند؛ یعنی مدلول مطابقی هر کدام، ظهور در انحصار دارد و با مدلول التزامی سایر ادله تکذیب میشود و تعارض دارد. عین همین مشکل را در استعمال صیغههای تفصیل در قرآن کریم هم پیدا میکنیم. ۱۵ آیه داریم که با این عبارت شروع میشود: «و من اظلم ممن»، اگر تکراریهایش را که حذف کنیم،۴ پاسخ در قرآن مشاهده میشود. یک پاسخ این است: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَى فِی خَرَابِهَا» پاسخ دیگر این است: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ» پاسخ سوم این است: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا». پاسخ چهارم هم این آیه شریفه است: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَهً عِنْدَهُ مِنَ الله»
بالأخره ظالمترین آدم کیست؟ از این آیات چه استفادهای میشود کرد؟ در مقام کشف مراد جدی متکلم یا مدلول واقعی، با یک معضلی مواجه هستیم که واقعاً از این صیغههای تفضیل چه چیزی اراده شده است و این مسئله در اخلاق برای ما خیلی مهم است. چون بالأخره ما باید یک دستگاهی برای مقایسه ارزشهای اخلاقی و یک سازوکاری برای رتبهبندی و طبقهبندی داشته باشیم. در این بحث، راهحلهایی که مفسران قرآن کریم و شارحان احادیث برای این عویصه پیشنهاد کردند، دستهبندی کردم.
عالمان قبل هم به این مسئله توجه داشتند
در حل این مسئله به تفاسیر قرآن کریم و شروح احادیث مراجعه کردم که ببینیم اصلاً توجه به این مسئله برای عالمان پیشین در آثار خودشان پدید آمده یا نه؟ و بعد برای حلّش چه پیشنهادهایی را عرضه کردند؟ اولین دستاویزی که برای رهایی از این وضعیت مطرح میشود مناقشه سندی و صدوری است. ممکن است کسی بگوید: این روایات، روایات ضعیفی هستند. یا لااقل بخشی از آنها ضعیفاند. البته این احتمال درباره قرآن راه ندارد و آن مسئله را در قرآن حل نمیکند.
درباره احادیث هم بسیاری از این احادیث در کتابهای معتبر شیعه و از مصادر درجه یک نقل شده است. البته این احتمال، ممکن است، در بعضی موارد، این مشکل را حل بکند. ما حتی اگر ضعیف بودن و غیر قابل اعتماد بودن این احادیث را بپذیریم، باز از این سؤال نمیتوانیم فرار بکنیم. چون این کیفیت بیان و این گستردگی دایره این نوع منقولات، نشان میدهد که یک نوع ادبیات رایج و جاری در عصر معصوم یا اعصار نزدیک به معصوم وجود داشته است و این رقم حرف زدن، انگار خیلی غیر عادی تلقی نمیشده است؛ یعنی این رقم حرف زدن، با این حجم انبوهی که در تراث وجود دارد، ولو روایت ضعیف باشد، ولو غیر معصوم گفته باشد، تلقی به قبول شده و بازهم احتیاج به توضیح دارد که این مقدار تناقض ظاهری، چطور پذیرفته شده است.
قول دیگر که قول قوی محسوب نمیشود، این است که از لابلای این افعل التفضیلها، آنکه تاریخ صدورش متأخر است، آن را مقدم کنید؛ یعنی آن ادله متقدم به وسیله آن دلیل متأخر نسخ میشود؛ و آخرینش از نظر تاریخ، حجت، باقی میماند و مابقی را باید کنار بگذاریم. این هم پیشنهاد خلاف ظاهر و غیر عرفی و دشواری به نظر میرسد. به خاطر اینکه موارد نسخ در قرآن کریم محدود و مشخص است. در روایات هم اصل بر این است که در این سطح وسیع معتقد به نسخ نشویم. ما صدها روایت مشتمل بر افعل التفضیل داریم که اگر قرار باشد همه اینها را منسوخ بشماریم و از لابلای اینها، فقط یکی را نگه داریم، تعداد زیادی از آیات و احادیث و احکام ما از بین خواهد رفت و حل این مسئله، به این صورت، ما را از بسیاری از معارف دینی محروم میکند؛ لذا این هم پیشنهاد درستی به نظر نمیرسد.
تجرید از معنای تفضیل، یکی از راهکارها است.
بعضیها پیشنهاد کردند که افعل التفضیل را از معنای تفضیل تجرید کنید. افعل التفضیل گاهی به معنای صفت مشبهه استعمال میشود. مثلاً «و هو اهون علیه» که در قرآن داریم به معنای تفضیل نیست. اینطور نیست که این کار برای خدا آسانتر باشد. چون همه امور در مقابل خداوند متعال مساوی هستند، بنابراین «اهون علیه» یعنی «هَیَّنٌ علیه». یا میگوید: «و ما عند الله خیر من اللّهو» معنای بهتر نمیدهد. چون لهو، خوب نیست که یک چیزی از لهو بهتر باشد. اینجا از معنای تفضیل مجرد و تهی میشود. اینیک پیشنهاد بوده که این افعل التفضیلها که گفته شده را به معنای افضل نگیرید، به معنای با فضیلت بگیرید. این اعمال، اعمال با فضیلتی هستند. نه اینکه با فضیلتترین هستند. به نظر میرسد، این ادعا، خلاف ظاهر باشد. اینچنینی تصرفی در صیغه تفضیل معنایش از کار انداختن و بیفایده ساختن این صیغه است. بالأخره این صیغه تفضیل در ظهور عرفی خودش، یک مصداق انحصاری را میرساند. چرا ما باید از ظهورش دست برداریم و آن را حمل بر معنای صفت مشبهه بکنیم؟ استعمال یک لفظ در معنای لفظ دیگر، یک توجیه حکیمانه و بلاغی میخواهد و اگر بیضابطه باشد نظام استعمال واژهها را فرو میشکند.
پیدا کردن وجه مشترک، راهکاری دیگر است
پیشنهاد دیگری که توسط بعضی از مفسرین مطرح شده، این است که بین موارد افعل التفضیل، وجه و قدر مشترکی پیدا کنیم. مثلاً اگر گفته افضل الاعمال فلان است، اول، تمام مصادیق افضل اعمال را پیدا بکنیم، آن جامع همه مصادیق چیست؟ افضل الاعمال همان جامع، است. مثلاً افضل الاعمال عبودیت و بندگی است و همه این موارد، مصادیق آن هستند. این هم یک پیشنهاد بوده که مرحوم علامه طباطبایی در حل مسأله «و من اظلم ممن» اینگونه فرمودند. منتها ایشان همه آنها را به ظلم بر خدا، برگردانده است؛ یعنی معنا این است: «من اظلم ممن ظلم علی الله». آن کسی که از یاد خدا منع میکند، بر خدا دروغ میبندد، آیات خدا را دروغ میشمارد، شهادت الهی را کتمان میکند، همهاش ظلم به خدا میکند.
این جامع و قدر مشترک را گرفتند و گفتند این به آن برمیگردد. آن را میخواسته بگوید، مصادیقش را گفته. به نوعی تنقیح مناط کردند یا القا خصوصیت کردند از هرکدام از این موارد و آن روح معنا و آن قدر مشترک مفهومی را معیار دانستند. این روش شاید مشکل «و من اظلم ممن» را حل بکند، ولی مشکل آن روایت را حل نمیکند. چون ۲۰ تا ۳۰ مورد به عنوان افعل الاعمال، یا ۲۰، ۳۰ مورد به عنوان خیر الناس یا مواردی مشابه این ذکر شده که ما بخواهیم بین اینها جامع مفهومی بگیریم، خیلی سخت است و غالباً نمیشود قدر مشترکی پیدا کرد و قابل ارجاع به یک موضوع واحد نیست.
قول به تکثر موضوعی راهکاری دیگر
پیشنهاد دیگر این است که قائل به تکثر موضوعی بشویم. چه کسی گفته افضل الاعمال باید یک مصداق داشته باشد؟ به جای اینکه بگوییم افضل الاعمال یک مصداق دارد، میگوییم افضل الاعمال مصادیق متعدد دارد. اظلم الناس افراد متعدد هستند که اظلم الناس هستند. آنها خودشان با هم مساوی هستند. مثل اینکه ما در زبان عرفی میگوییم الآن ۷، ۸ فقیه اعلم داریم. این ۷، ۸ تا دیگر خودشان با یکدیگر مساوی هستند؛ اما از مابقی فقها اگر ۷۰، ۸۰ تا فقیه صاحب رساله داریم، این ۷، ۸ تا بالاتر هستند ولی خودشان با یکدیگر مساوی هستند یا لااقل نمیتوانیم تشخیص بدهیم که بین خودشان کدام یک اعلم است. وقتی خدا میفرماید اظلم الناس آن ۴ نفر همه اظلم الناس هستند. یا خودشان تساوی دارند، یا خودشان تساوی ندارند، ولی ما فعلاً نمیدانیم. آنها از بقیه اظلم هستند. این مسئله یکجاهایی، مشکل ما را حل میکند. در بعضی از موارد مشکل را حل میکند؛ اما بعضی از موارد هست که ما اختلاف موضوعات را به بداهت میفهمیم، درک میکنیم و یقین داریم و لذا نمیشود ادعا کرد که این موضوعات خودشان با یکدیگر مساوی هستند. در این راهکار، لطف صیغه تفضیل از بین میرود. مثلاً گفته باشد افضل الاعمال، بعد ۳۰ تا ۴۰ پاسخ داده باشد. این صیغه تفضیل دیگر به چه درد میخورد؛ یعنی میخواهد چه چیزی را روشن کند. برای مخاطب معلوم نمیشود که چه چیزی برتر است. در مقام تزاحم، نهایت بلاتکلیف میماند و نمیداند که کدام یک از این موارد را انتخاب بکند.
ادعای بلاغی مبالغی، راهکار دیگر حل مشکل
روش دیگری که برای حل این مسئله پیشنهاد شده، این است که ما صیغه تفضیل را از معنای تفضیلی خودش خارج نکنیم و بگوییم: صیغه تفضیل ظهور در تفضیل دارد و انحصاراً میخواهد یک مصداق را بر بقیه مصادیق برتر بنشاند، اما این ادعای تفضیل، یک ادعای بلاغی مبالغی است؛ یعنی به هدف جلب توجه مخاطب و ارائه بلیغ معنا شکل گرفته و به نوعی میخواهد، تأکید را بیان کند؛ یعنی وقتی خدا میگوید از این ظالمتر سراغ داری؟ میخواهد بگوید این آدم اینقدر ظلمش بزرگ است که گویا ظالمترین آدم است. این بیان، بیان بلاغی است، نه بیان تعلیمی کاملاً قاطع. یک نوع تنزیل ادعایی است و مخاطب هم همین را درک میکند. در عرف هم به کسی که خیلی بد است میگویند: این آدم بدترین آدم است، نه اینکه واقعاً بدترین آدم است، این مبالغه در بدی او است؛ یعنی اینقدر بد است که گویا دیگر از این بدتر پیدا نمیشود. مثل اینکه ما یک ماشین خیلی مدل پایین را که میبینیم میگوییم اینکه ماشین نیست، این لگن است. حالا اگر بپرسد واقعاً این لگن است. میگوییم نه منظورمان این بود که این ماشین اینقدر از استانداردهای یک ماشین سالم پایینتر است که گویا ماشین نیست. منظور این است. این رقم صحبت کردن کاملاً عرفی است و تأثیرگذار بر مخاطب است. مخاطب هم منتقل به مراد میشود؛ یعنی این دروغ نیست و مخاطب را به اشتباه نمیاندازد. مخاطب هم در محاورات عرفی انتظار دارد که متکلم بر روی بعضی از امور تأکید بیشتری بکند و یک نوع تنزیل ادعایی را به زبان بلاغی بیان بکند.
تحدید دایره تفاضل از راهکارهای دیگر حل مشکل است
راهحل دیگر این است که دایره تفاضل را محدود بگیریم؛ یعنی این تفضیل را، تفضیل مطلق ندانیم، تفضیل نسبی بدانیم؛ یعنی وقتی میگوید فلانی اعلم الناس یا افضل الناس است، نسبت به یک دایره محدودی است. مثل اینکه در زبان فارسی میگوییم فلان عالم، اعلم علما است که مراد، اعلم علما در این شهر یا اعلم علما در این زمان است. نه اینکه اعلم علما در کل تاریخ و در تمام سرزمینها و در تمام رشتهها الی یوم القیامه است. وقتی میگوییم فلان کس اعلم الناس است یک قیدی دارد، یک دایره محدودی را برای مقایسه در نظر گرفتیم؛ در مقام مقایسه، علم مردم را در نظر گرفتیم. این تفضیل نسبی هم میتواند خیلی مسئلهها را حل کند که به صورتهای مختلف هم تقریر شده است. این راهکار، پیشنهادی است که در کتابهای تفسیر آیات قرآن کریم ذیل این رقم آیات بیانشده است. یک مورد در ذیل آیاتی است که لفظ «الاخسرون» است که در چند مورد بهکاررفته است. یک مورد هم لفظ «اظلم» است که مصادیق متعدد برایش ذکر شده است.
از کثرت استعمال افعل التفضیل در روایات، در غیر معنای ظاهری خودش، نتیجهای گرفته میشود؛ یعنی از این استعمال مکرر عرفی که صیغه تفضیل در غیر معنای ظاهری خودش بهکاررفته است، احساس میشود که یک اتفاقی افتاده است؛ یعنی اگرچه صیغه تفضیل برحسب ظهور اولیه خودش، اطلاق دارد، ولی اینقدر خلاف این ظهور اولیه استعمال شده که یک ظهور استعمالی شکل گرفته. دیگر ما از افعل التفضیلها انتظار نداریم که ظهور اولیه را داشته باشند و بر مصداق انحصاری دلالت بکنند؛ یعنی یک ظهور ثانویه شکل گرفته است یا یک قرینه عامه وجود دارد که هر وقت ما در دستگاه مفهومی آیات و روایات با افعل التفضیل مواجه میشویم، احتمال قوی وجود دارد که معنای لغوی و آن ظهور اولیه باقی نیست و ظهور اولیه تخصیص خورده است.
دست برداشتن از اصاله الاطلاق هم مشکل را حل میکند
راهحلی دیگری که ما درباره افعل التفضیل بیان کردیم این است که معتقد به اصاله الاطلاق نشویم. درست است که اطلاق این صیغه دلالت میکند بر اینکه فرد مذکور باید از تمام افراد متصوَّر، برتر باشد منتها میتوانیم دست از اصاله الاطلاق برداریم و اصاله التقیید را به قرینه کثرت استعمال مخالف، حاکم کنیم. کثرت استعمال مخالف، یا ظهور اولیه را از بین برده و یک ظهور جدید شکل داده است یا ظهور اولیه از بین نرفته، ولی یک قرینه دائمیه وجود دارد که همیشه آن ظهور اولیه را ساقط میکند. این پیشنهادی است که برای حل این مسئله داده شده است. تحلیلی که اینجا رخ داده، بررسی موارد استعمال است. همان کاری که لغویها، در فهم مدلول یک کلمه انجام میدهند، همان کار را ما انجام میدهیم؛ یعنی با بررسی موارد استعمال، مراد نهایی یا مدلول جدی یک صیغه را، نه یک کلمه را که همان صیغه افعل التفضیل باشد، کشف بکنیم. این خلاصه پیشنهادی است که برای حل این مسئله داده میشود.
بنابراین میشود ادعا کرد که صیغه تفضیل از معنای اصلی خودش منصرف است و فقط بر مبالغه تأکید میکند. یا در نوع مواردی که در آیات و روایات با آن مواجه هستیم، بر معنای اطلاق و مصداق انحصاری دلالت ندارد.