کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است!/ محمد عشایری منفرد

شبکه اجتهاد: پس سخنان استاد ابوالقاسم علیدوست در نشست علمی «جُستاری در روایات طبی در پرتو ملاحظات فقهی ــ اصولی» که در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، حجت‌الاسلام امیری، مدیر موسسه «فقه الطب» در یادداشتی به نظرات استاد علیدوست واکنش تندی نشان داد. اینک حجت‌الاسلام محمد عشایری منفرد در یادداشتی نظرات استاد خود را تقریر کرده و به‌نوعی پاسخی به این یادداشت نقادانه داده است.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. جناب حجت‌الاسلام علی امیری، مدیر محترم موسسه فقه الطب، بعد السلام و التحیه. درباره سخنانی که آیت‌الله علیدوست در «نشست علمی جستاری در روایات طبی» در دانشگاه امام صادق علیه‌السلام ایراد کرده بودند، یادداشتی نوشته‌ و توضیح داده‌اید که سخنان ایشان را «فاقد ارزش علمی» و مصداق «کلی‌گویی تکراری» دانسته و «حقیرتر و بی‌مایه‌تر از آن می‌دانید که ارزش نقد داشته باشد»، برای همین یادداشت‌ خودتان را نه از باب نقد بلکه صرفاً از باب «کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است» نگاشته‌اید. البته ایشان (و دیگر سخنرانان آن نشست) را «خواب ‌آلوده‌ای با دماغِ بلغمی» معرفی کرده و نوشته‌اید که یادداشت‌تان را برای «پاره کردن چُرت ایشان و پراندن خواب از دِماغ بلغمی ایشان» تحریر فرموده‌اید. ظاهراً در میان شما ارباب طب، “دماغ بلغمی” کنایه از فهرست بلندبالایی از اتهامات است؛ اتهاماتی مانند کسالت، تنبلی، ضعف، خواب‌آلودگی، ترسویی، بی‌حافظگی، بی‌علاقگی به یادگیری، فراموش‌کاری و … (اینجا).

البته ایشان را به «نداشتن کمترین سررشته در روایات طبی» نیز توصیف کرده و ادعا کرده‌اید که «حتی یک‌بار هم روایات طب را با دقت نخوانده‌اند» و همین را دلیل «بی‌تقوایی علمی» ایشان قرار داده‌اید که در چنین نشستی سخنرانی کرده‌اند! این ‌«بی‌تقوایی» را در یادداشت‌تان بارها تکرار کرده و آن را «عاملی برای خشکیده شدن ریشه خود ایشان» دانسته‌اید!

در جای دیگری استاد را متهم کرده‌اید که «از تکه نان مشتبهی اجتناب می‌کند اما گناه بزرگ بی‌تقوایی را به جان می‌خرد»! ایشان را کسی دانسته‌اید که با «کلیات ابوالبقایی بر سر خودش شیره می‌مالد» و «با تکرار کلیات باعث اتلاف عمر خود و مخاطبانش می‌شود!»

با طنزی تحقیرآمیز نوشته‌اید: «اگر نصف همان زمانی که برای تدقیق در زوائد اصولی خرج می‌کنید برای تعمق در روایات معتبر طبی خرج می‌نمودید، فی الحال ضمیر بارز این سیاهه حضرتعالی نبودید.»

بگذارید از کلمه «سیاهه» که خودتان به کار برده‌اید استفاده کنم و آن را بر این معنا حمل کنم که وضعیت نوشتارتان چندان سفید نیست! البته در آنجا که یادداشت‌تان را مصداق سنگ انداختن به یک کلوخ‌انداز دانسته بودید نیز وعده کرده بودید که می‌خواهید ایشان را سنگ‌باران/دشنام باران کنید. تعابیر داخل گیومه‌ها عین عبارات شما است! حبذا و مرحبا که به وعده‌ خود وفا کرده و در آن یادداشت کوتاه چه توفانی از دشنام و دشنام‌واره به پا کرده‌اید!

پس بگذارید من هم با شما یک مزاح بکنم: گمان می‌کنم یادداشت حضرت‌عالی در دو آکادمی اگر به متن درسی تبدیل شود مورد استقبال استادان و شاگردان آن آکادمی‌ها قرار خواهد گرفت: یکی آکادمی اخلاق و دیگری آکادمی‌ عملیات روانی در دروس مربوط به روش‌های وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها!

پس از مرور گفتمان حاکم بر یادداشت حضرت‌عالی، تذکار چند نکته مختصر را ضروری می‌دانم:

۱- دانش طب با روایات طبی ارتباط بسیار وثیقی دارد اما با آن یکی نیست. موضوع سخنان آیت‌الله علیدوست صرفاً روایات طبی بوده نه دانش طب و ایشان هرچند در اموری مانند کفلمه‌ی امام کاظم و جوشنده‌ی امام جواد (که در قلمرو دانش طب هستند) تخصص ندارند، اما برای نظر دادن درباره روایات طبی نمی‌توانید ادعا کنید که فاقد «کمترین سررشته» هستند!

۲- ادعا کرده‌اید که ایشان حتی یک‌بار هم روایات طبی را نخوانده‌اند و برای اینکه خواننده‌ی یادداشت‌تان سخنتان را باور کند این ادعا را نیز مطرح کرده‌اید که در سخنرانی‌شان به یک مشت سخن کلی اکتفا کرده و اصلاً درباره روایات طبی سخن نگفتند! درحالیکه ایشان به‌وضوح آمار دادند و گفتند: «بیش از ۸۵ نفر از کسانی که در جریان روایات طبی حضور دارند، غالی هستند که از این افراد می‌توان ابوالخطاب را نام برد!»

۳- با بیانی طنزآمیز ادعا کرده‌اید سخن استاد علیدوست آن‌قدر کلی بوده که «در صد نشست دیگر با صد موضوع دیگر قابل تکرار است»! وقتی ایشان به‌صورت مشخص شئون معصوم را بررسی و مشخص می‌کنند که کدام شأنشان مصدر صدور روایات طبی بوده، وقتی که آمار کمّی از حضور غلات در روایات طبی می‌دهند، وقتی با طرح مغالطه‌ی «است»ها و «باید»ها برای حفظ حرمت افراد فقط اشاره (نه تصریح) کرده‌اند که مدعیان طب سنتی نباید با استناد به روایات دال بر «است»ها فتوا بدهند که خوردن فلان کفلمه حلال یا حرام است، وقتی با طرح دیدگاه‌های افراطی و تفریطی در مسأله جهانی بودن روایات، تذکر می‌دهند که برخی روایات طبی ممکن است زمان‌مند یا مکان‌مند بوده باشد و … آیا کلی‌گویی کرده و در سخنرانی‌شان وارد موضوع (که بررسی روایات طبی بوده نه خود طب) نشده‌اند؟

۴- ادعا کرده‌اید که همۀ سخنانشان تکراری بود! و از این تکرار چنان آشفته شده‌اید که نوشته‌اید: «کدام یک از هفت هنجاری که استاد علیدوست در سخنرانی‌شان بر آن تأکید داشته‌اند، سخن بدیعی است؟

استاد بزرگوار! اینکه برای نظریه‌پردازی بنشینیم و در قامت بیانِ روش‌شناسی استنباط گزاره‌‌ای طبی، همان کلیات اصول فقه را، دوباره و صد باره روایت نماییم، آخر چه عایدی برای ما و چه خیری برای شما دارد؟» انصافاً تبیین ترابط ادلۀدال بر است‌ها و ادلۀدال بر بایدها تکراری بود؟

۵- ادعا کرده‌اید آیت‌الله علیدوست به شما کلوخ انداخته است و شما در پاسخ آن سنگ انداخته‌اید! برداشت بنده این بود که آیت‌الله علیدوست اصل روایات طبی را انکار نکرده‌اند؛ در کتاب فقه و عرف هم روایات «انتم اعلم بأمور دنیاکم» را رد کرده‌اند و در صدر سخنانشان نیز با کلیدواژۀ اجتهاد بالمعنی الاعم تلاش کرده‌اند از اخباریگری در طب سنتی جلوگیری کنند. این دیدگاه با دیدگاه هر کس تقابل داشته باشد دست‌کم با آنچه خود شما پیش از این در مصاحبه با سایت رسا مطرح کرده‌اید، تقابل چندانی ندارد! بنابراین ایشان به شما کلوخی نیانداخته است! گمان نمی‌کنید سیبل تیراندازی را اشتباه گرفته‌اید؟

۶- ایرانیان از قدیم طبیبان سنتی را حکیم می‌نامیدند و حتی اگر گاهی از جوشنده‌های آن‌ها خیری نمی‌دیدند اما به آنان به‌عنوان مظهر اخلاق و نوع دوستی اعتماد داشتند. خواهش می‌کنم اگر جوشنده‌ها را ارتقا نمی‌دهید دست‌کم با چنین گفتارهایی آن اعتماد را مخدوش نکنید.

در بحث پیرامون این مطلب، شرکت کنید

اطلاعات مرتبط

local_offerسایر طبقه‌بندی‌ها: , ,

پیشنهاد می‌کنیم این مطالب را هم بخوانید

۲ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • محمد عشایری
    ۸ بهمن, ۱۳۹۷ ۸:۴۹ ب٫ظ

    بسم الله
    من محمد عشایری نویسنده نامه فوق هستم. از گردانندگان سایت وزین اجتهادنت تشکر میکنم که یادداشت بنده را منتشر کردند. میخواستم خدمت خوانندگان عرض کنم که پس از نگارش این نامه، جناب آقای امیری در فضای مجازی یادداشت کوتاهی را به صورت خصوصی برایم فرستادند. این یادداشت کوتاه سرشار از ادب و فروتنی و محبت برادرانه بود. ایشان در این یادداشت نوشته‌اند: «با توجه به اینکه هم یادداشت حقیر و هم یادداشت حضرتعالی بر محوریت یک نقد علمی نوشته نشده است پاسخ دادن و بحث کردن حول آن شاید بی فایده و یا کم فایده باشد اما چون در یادداشتتان خطاب به حقیر سلام داده بودید بر بنده واجب بود (البته واجب اخلاقی) که پاسخ سلامتان را بدهم و علت عدم پاسخ را بگویم تا خدایی ناکرده حمل بر بی احترامی خدمت شما نباشد لذا دست مجازی شما را میفشارم و از نکات برادرانه ای که مرقوم فرمودید تشکر میکنم» (عبارت داخل گیومه عین عبارت ایشان است)
    لطف و بزرگواری ایشان موجب خرسندی اینجانب شد. احساس کردم با یک سینه‌ی بی‌کینه مواجه شده‌ام. حیفم آمد که این بزرگواری ایشان بر خوانندگانی که نامه بنده را میخوانند، مخفی بماند.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست