[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]اگر یک فقیه تبیین جامعهشناختی را بپذیرد، هویتی برای خودش قائل شده که با هویت قدسی و الهی آن کاملاً در تضاد است.[/box]
به گزارش شبکه اجتهاد، حجتالاسلاموالمسلمین حمید پارسانیا در مصاحبهای تفصیلی با هفدهمین شماره فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی صدرا با عنوان «مرگ جامعهشناسی! احیای فقه بهمثابه معرفت علمی اجتماعی؛ مواجهه تقلیلگرایانه با فقه از ایدئولوژی تا مهندسی» به بررسی فقه اجتماعی و ارتباط آن با با جامعه شناسی مدرن پرداخته است.
گزیدهای از اولین بخش این مصاحبه تقدیم علاقمندان میشود:
فقه اجتماعی زیرمجموعۀ فقه است و خصوصیات فقه را دارد. فقه در معنای مصطلح خود یک دانش تجویزی و انتقادی است؛ یعنی علمی است که احکام وضعی و تکلیفی افعال مکلفین را بیان میکند، و احکام تکلیفی اعم از واجب، مستحب، مکروه، مباح و حرام است. جهات قضایا در علوم تکوینی، امکان، وجوب و امتناع است؛ در علم فقه به اموری پرداخته میشود که با عمل و فعل انسانها ایجاد و انجام میشوند، از این رو جهات قضایا به پنج قسم افزایش مییابد. وجوب و حرمت متناظر با وجوب و امتناع است و اباحه متناظر با امکان است. استحباب و کراهت دو جهت جدیدی است که با اولویت دو طرف وجود و عدم پدید میآید. فقه اجتماعی به دلیل اینکه زیرمجموعۀ فقه است، خصوصیات این علم را دارد.
جامعهشناسی مدرن، در مقطع نخستین خود با ادعای «به جای شریعت نشستن» شکل گرفت. اصلاً این علم آمد تا جای فقه و شریعت را برای برنامهریزی اجتماعی بگیرد. البته در ادامه متوجه شدند که علم در صورت تجربی و پوزیتیویستی آن، صلاحیت این کار را ندارد و نمیتواند حکم تجویزی بدهد؛ یعنی با نظر به مبانی کلاسیکهای علوم اجتماعی، باید به تبیین تجربی محدود شود.
آگوست کنت میخواست با جامعهشناسی احکام حوزه و رفتار اجتماعی را تجویز کند و بر این اساس برنامهریزی کند و حالآنکه به این نکته توجه نداشت که گزارههای تجربی، ظرفیت صدور احکام ارزشی را ندارند. ماکس وبر از اوایل قرن بیستم در مقابل این جریان ایستاد و معتقد بود جامعهشناسی باید بر اساس تفسیر تجربی از علم، از گزارههای تجویزی تخلیه شود. پس ابتدا جامعهشناسی کلاسیک بهقصد جایگزینی نسبت به شریعت متولد شد و قصد برنامهریزی اجتماعی و دادن احکام تجویزی را داشت؛ اما بعد این ظرفیت از او گرفته شد و بهعنوان ابزاری برای کارهای تجویزی در آمد.
از این منظر سنخ گزارههای علوم اجتماعی از سنخ گزارههای تجویزی نیست، درحالیکه گزارههای فقهی، تجویزی است و لذا این دو، دو معرفت متفاوت هستند. یکی معرفت علمی و تبیینی است و دیگری معرفت غیرعلمی ارزشی و تجویزی است. در این حالت، این دو معرفت یعنی معرفت علمی جامعهشناختی و معرفت غیرعلمی تجویزی فقهی، به دو شکل میتوانند با هم تعامل کنند. اول اینکه فقه، تبدیل به موضوع و ابژۀ جامعهشناسی شود. در این نگاه، جامعهشناسی پوزیتیویستی و تجربی به فقه نگاهی تقلیلگرایانه خواهد داشت. این نگاه تقلیلگرایانه موجب میشود که فقه را معرفتی غیرعلمی از سنخ ایدئولوژی و فعالیتی عملی از نوع مهندسی و تبیینش را نوعی تبیین ایدئولوژی – نه ایدئولوژیک- قلمداد کنیم.
تبیینهای جامعهشناختی کلاسیکها اغلب از مبادی هستیشناختی خاصی پیروی میکند که آن مبادی اصلاً ظرفیت تحمل هستیشناسی دینی یا علم عقلی و وحیانی را ندارد. هستیشناسی آنها از آغاز با یک داوری پیشینی، دین را فرو میکاهد و اعتبار معرفتی علمی و اعتبار جهانشناختی هستیشناسی دینی را از پیش ساقطشده میداند. فقه به حسبِ ذات خود، تحمل ابژه شدن برای این مدل تبیینهای جامعهشناختی را هیچ موقع نمیتواند داشته باشد، زیرا در این صورت، حقیقت و حیات خود را از دست میدهد. اگر یک فقیه تبیین جامعهشناختی را بپذیرد، هویتی برای خودش قائل شده که با هویت قدسی و الهی آن کاملاً در تضاد است.
علاقمندان میتوانند برای تهیه فصلنامه صدرا در تهران با شماره ۰۲۱۶۶۴۰۹۰۵۶ و در قم با شماره ۰۲۵۳۲۹۱۲۹۱۰ تماس گرفته و یا از گیشه های روزنامه فروشی تهیه نمایند.