عضو هیأت رئیسه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: یکی از خطراتی که امروز حوزههای علمیه را تهدید میکند، ایجاد جریانهای بدیل جریانهای انقلاب در متن حوزههاست.
فقه کلان، فقه پاسخگوی مسائل نظام است/ تلاش دشمن برای مرجع تراشی
عضو هیأت رئیسه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: یکی از خطراتی که امروز حوزههای علمیه را تهدید میکند، ایجاد جریانهای بدیل جریانهای انقلاب در متن حوزههاست.
به گزارش شبکه اجتهاد، آیتالله شیخ محسن اراکی، دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در برنامه شب گذشته «جهان آرا» به موضوع «حوزه انقلابی» پرداخت. متن کامل سخنان این استاد حوزه علمیه در ادامه آمده است؛
نسبت انقلاب اسلامی و حوزه علمیه
حوزۀ علمیه، نهادی است که با انقلاب اسلامی ایران ربط وسیعی پیدا میکند و چهبسا انقلاب اسلامی را باید فرزند حوزۀ علمیه قم و حاصل تلاش روحانیونی که بهعنوان روحانیت مبارز در صف اول مبارزه با رژیم ستمشاهی و شکل دادن به حکومت و جمهوری اسلامی بودند و در رأس آنها یک مرجع عالیقدر به نام امام خمینی(ره) بدانیم. نسبت حوزه علمیه و انقلاب اسلامی چیست؟ بسیاری خیال میکنند که پاسخ به این سؤال روشن است اما جای بحث فراوان دارد. بهخصوص در سالهای اخیر که رهبر معظم انقلاب نکات بسیاری را در اینکه حوزۀ علمیه قم باید تحول پیدا کرده و نسبت خود را با انقلابی بودن معلوم کند داشتند. برای بسیاری، این نکات عجیب به نظر میرسد ولی کسانی که از نزدیک با حوزۀ علمیه قم آشنا هستند میدانند که این هشدارها و این نکات از سر دقت و آشنایی کامل با فضای حوزههای علمیه است.
در حقیقت حوزۀ علمیه شیعی امروز قلب تحولی است که نهتنها در منطقۀ ما بلکه در جهان در حال شکل گرفتن است. امروز تحول بسیار گستردهای در سطح جهان در حال شکلگیری است. این تحول هم سیاسی است، هم اجتماعی است و هم ابعاد بسیار مختلف و گوناگونی دارد. نقطه آغاز این تحولی که در حال شکلگیری و گسترش است، حوزههای علمیه خصوصا، حوزۀ علمیه قم است. همین نکته است که به حوزۀ علمیه قم جایگاه استثنائی میبخشد و به همین دلیل است که گاهی حوزۀ علمیه قم مورد هجوم قرار میگیرد که باید گفت این موضع، قلب آماج از سوی دشمن است.
هجمه گسترده دشمن به هویت جامعه اسلامی
دشمن به همۀ هویت جامعه اسلامی، ارزشهای ما، حتی ثروت ما، توان انسانی ما هجوم گستردهای دارد و یک هجوم بسیار وسیعی متوجه جامعه اسلامی و بالأخص متوجه جامعه ایران است؛ به دلیل اینکه پرچم این تحول را ملت ایران و انقلاب ایران و رهبر انقلاب اسلامی ایران به عهده دارند.
یک روزی حوزۀ علمیه در حد اقتضای آن روز، یک مجمعی از علما و اساتیدی بوده، که تنها کار علمی میکردهاند. امروز بحث کار علمیِ صرف مطرح نیست؛ بلکه بحثِ رهبریِ تحول نوین در جهانِ کنونی است. پرچمِ رهبریِ این تحول نوین در دست حوزۀ علمیه است. یک چنین حوزۀ علمیهای، با چنین جایگاه و رسالتی قطعاً باید در ابعاد مختلف –هم در ابعاد فکری و اندیشهای، هم در ابعاد رفتاری و هم در ابعاد عملیاتی- به سطحی ارتقا پیدا کند که بتواند با این جایگاه تناسب داشته باشد.
حوزه علمیه قم باید پاسخگوی مطالبات جهانی باشد
این جایگاه حوزه علمیه، مطالباتی را نیز ایجاد کرده است. امروز مطالبات از حوزۀ علمیه قم از همۀ جهان مطرح است. این مطالبات، تنها از سوی جهان اسلام نیست، بلکه حتی از کشورهای غیر اسلامی هم این مطالبات صورت میگیرد. امروز با همۀ این هجومِ فرهنگی که علیه اسلام، ایران، انقلاب و تشیع به وجود آوردهاند و با وجود همۀ جریانهایی اسلام هراسی، ایران هراسی، تشیع هراسی و حتی حوزه هراسی، روحانی هراسی، توجه زیادی به حوزهها شده است که نشئت گرفته از این رسالت عظیمی است که بر دوش حوزه است. این جریانها یک پرسشهایی را در اذهان عامۀ مردم در سراسر جهان به وجود آوردهاند؛ یعنی هیچ نقطهای از جهان امروز وجود ندارد که درباره ایران سؤال نکند که انقلاب اسلامی چه مقولهای است؟ تشیع چه مقولهای است؟ این اسلامی که ایران به جهان عرضه میکند چه نوع اسلامی است و چه تفاوتی با اسلامِ داعش دارد، چه تفاوتی با اسلام عربستان دارد، چه تفاوتی دارد با یک اسلامِ ساکنی که اصلاً دغدغه تحولات جهان معاصر را ندارد؟
این پرسشها مطالبات از حوزه قم را بالا میبرد. امروز حوزه قم، باید بتواند پاسخگو باشد، نهتنها پاسخگوی نیازهای نظام –که این اولین نیاز و مهمترین نیاز است- بلکه باید پاسخگوی مطالباتِ جهانی که، تشنه شنیدن حرف اسلام و پیام اسلامی است که توانسته منشأ این تحول بزرگ در جهان باشد. به همین دلیل است که هم حوزه و هم بزرگان آن نقش بسیار پراهمیتی دارند. این مطالبات، مطالباتی جدی است.
انگیزههای متضادِ درون حوزه
ما همیشه در حوزهها دو جریان داشتهایم و این دو جریان جدید هم نیستند. یک جریان، جریانی است که اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم با چند خصوصیت میتوانیم آن را تعریف کنیم؛ جریانی که اولاً اسلام را ظاهری میشناسد و اصلاً توجهی به مغز اسلام ندارد. مثلاً توحید یعنی چه؟ این جریان -که اثر گرفته از تحریفاتی است که در سایر ادیان به وجود آمده است- میگوید خدا یعنی کسی که این جهان را آفرید و مثل پدربزرگی که بازنشسته شده و کاری به این جهان و جامعه بشری ندارد، او را رها کرده است.
اما آیا معنای اله این است؟ یا اله یعنی کسی که مدیریت جهان و جامعۀ بشری بر عهده اوست؟ مدیریت همۀ اشیاء به دست اوست؛ «لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» و در حقیقت فرمانروا و مَلِک است، «یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ»؛ لکن مَلِکِ قدّوس است؛ پادشاه هست ولی نه پادشاهی از قبیل پادشاهانِ متعارف در جوامع بشری و نه پادشاه مستبدِ ظالمِ ستمگر.خداوند در قرآن کریم اینگونه تعریف شده است؛ پادشاه رحمانِ رحیمِ قدوسِ پاکِ مهربان.
جلوه این پادشاهی در جامعه بشری از کجا برمیخیزد؟ از حوزههای علمیه؛ این مغزِ حرف ماست. پس یک جریانی هست که خدا را اینگونه میشناسد که فرمانرواست و این فرمانروایی باید عملیاتی شود. جریانی که خدا را اینگونه میشناسد، دین را برنامه مدیریت جامعۀ بشر در تمام ابعاد میداند. لذا با آن جریانی که خدا را یک آفریننده از کار افتاده و تاریخمصرف گذشته میداند خیلی با هم تفاوت دارند. برنامۀ دینِ منهای سیاست و دین جدای از سیاست، مبتنی بر آن نگاهی است که خدا را تاریخمصرف گذشته میشناسد و خدا را مثل میراث فرهنگی و آثار باستانی و مربوط به امور باستانی میداند.
امام(ره) جریان سطحی نگر حوزهها را منزوی کرد
کاری که امام(ره) کردند این بود که حوزهها را به حرکت درآورده و جریان سطحی نگر را در حوزهها منزوی کردند. اما امروز یک خطری حوزهها را تهدید میکند و آن خطر این است که آن جریانِ در حاشیه رفته، بخواهد مجدداً وارد متن شود و بازهم با بهانههای مختلف، اسلام را به شیوه خود معرفی کند. در اسلام، توحید، نبوت و امامت سیاسی است. این خطر، نزدیک است.
به دلیل مطالعات زیادی که دشمن در مورد حوزههای علمیه ما کرده است؛ دانشگاههایی که امروز بر روی اسلامِ ایران کار میکنند -این اسلامی که اسلامِ انقلاب اسلامی است و امام خمینی(ره) معرفی کردند- از دانشگاههای کشور ما بسیار بیشتر است؛ چه در آمریکا، چه در بریتانیا، چه در دیگر کشورهای اروپایی و چه در خودِ رژیم اشغالگر صهیونیستی بهصورت خاص دانشگاههایی هستند که مطالعات گستردهای در این زمینه دارند. هدف از مطالعات نیز این است که جریانهایی که میتوانند علیه جریان انقلاب اسلامی عمل کنند را تقویت، راهاندازی و حمایت کنند، چه حمایت مالی، چه حمایت سیاسی، چه حمایتهای رسانهای و … . این یک خطر بسیار جدی و بالفعل است.
نفوذ در حوزهها
میخواهند همانطور که تز انقلاب از حوزههای علمیه خارج شد، آنتیتز آن نیز از همین حوزهها خارج شود و قطعاً هم چنین عمل خواهند کرد؛ یعنی آنها میدانند که حوزۀ علمیه، مقولهای نیست که بتوان از بیرون به آن هجوم آورد، لذا قطعاً سعی میکنند جریانهایی را در درون حوزه به وجود آورند که حوزه را از درون دچار چالش کنند.
اگر بگوییم دستگاههای اطلاعاتی دشمن حتی اسامی طلابِ فعال حوزۀ علمیه قم را رصد میکنند، مبالغه نکردهایم و بنده علامتها و دلایلی بر وجود چنین رصدی دارم. سپس گزینش میکنند، البته با وسایطی. بطور مثال؛ یک تاجری در آنطرف دنیا -ممکن است ایرانی هم باشد- میگوید من میخواهم کمکی بکنم و مثلاً وجوهات بدهم. کسی نمیداند که این تاجر از کجا و با چه انگیزهای آمده است. امثال این نوع حرکتها صورت میگیرد و از این طریق، پشتیبانیهایی از جریانهای منحرف به وجود میآید یا دوباره به متن بازمی گردند.
حوزه، بهترین محصولات خود را در طبق اخلاص تقدیم انقلاب و تقدیم خدا کرده است. مگر ما میتوانیم چند نفر دیگر مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید صدوقی، شهید مدنی، شهید دستغیب و بزرگان دیگر داشته باشیم؟ بههرحال محصولات برتر حوزه را دستچین کردند و در یک هجومِ سازمانیافته آنها را برچیدند. این هجومی که در آغاز انجام گرفت همچنان ادامه دارد، منتها امروز دیگر چینش، چینشِ سخت نیست؛ یعنی کمتر از ترور برای چیدن استفاده میکنند. امروز گاهی از ترور شخصیتی استفاده میکنند اما برای بزرگان؛ بنده نمیخواهم اسم بیاورم ولی در حوزه بزرگانی را داریم که شدیدترین ترورهای شخصیتی در طی همین ده سال اخیر نسبت به آنها انجام گرفته است. متفکرین بزرگ، فلاسفه اندیشمند، پرتوان و مولّد. بنابراین از یکسو بهحاشیه راندن عناصر اصلی انقلاب و از سوی دیگر ترویج عناصر غیرانقلابی و عناصر بیتفاوت، صورت گرفته است.
اولین کار عناصر غیرانقلابی به حاشیه راندن دین است
غیرانقلابی به چه معنی است؟ انسانهای غیرانقلابی چند خاصیت دارند؛ اولاً قائل به ترجیحِ فرع بر اصل هستند؛ در نظر اینها اسلام چیست؟ نماز و روزه و برنامههای فردی. درحالیکه در روایات ما آمده است که اگر در روزه و نماز ولایت نباشد، عبادت هیچ است. ولایت یعنی سیاست. اسلامِ بدون سیاست، اسلام پوک است نمازی که در آن سیاست نباشد و نمازی که در آن ارتباط سیاسی با مدیریت سیاسی الهی وجود نداشته باشد، پوک است. چنین حجی هم پوک است. در روایت آمده است که امام باقر(ع) در دوران بنیامیه نگاهی به برخی از حاجیها انداختند و فرمودند: «هَکذَا کانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّهِ إِنَّمَا أُمِرُوا لِکَی یَأتُوا إلَینا و یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُمْ». این نوع طوافی که شما میبینید همان طوافی است که در جاهلیت هم انجام میدادند؛ آن حجی که قرآن دستور داده و اسلام گفته، حجّی است که سراغ ما بیایند و یاری خود را بر ما عرضه کنند. بنابراین اولین کار عناصر غیرانقلابی به حاشیه راندن دین است.
حتی گاهی برخی از علمای حوزه را ملامت میکنند که شما چرا در سیاست وارد میشوید، این سیاست را برای دیگران بگذارید. یک وقتی حضرت امام(ره) میفرمودند: وقتی در زندان بودند یکی از سران رژیم در زندان گفت این سیاست همهاش حیلهگری و دروغ است پس آن را برای ما بگذارید و کاری به سیاست نداشته باشید، این در شأن شما نیست. اما سیاستی که امیرالمؤمنین(ع) برای همین سیاست همۀ عمر خود را گذاشتند [نشان میدهد که مهمترین مسئلۀ دین است]. اگر بخواهیم این سیاست را از دین جدا کنیم باید حسین بن علی(ع)، امیرالمؤمنین(ع) و رسولالله(ص) را هم کنار بگذاریم به دلیل اینکه وجود رسولالله(ص) یعنی سیاست، در قرآن کریم رسول اکرم(ص) به این شکل معرفی شده است: «أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ» این اطیعوا یعنی سیاست. دوماً بیتفاوتی و ترویج روحیه عافیتطلبی است؛ که این کارها دردسر دارد و بحث سیاست و این موارد است و به ما ربطی ندارد. بنده در یاد دارم که در آغاز طلبگی در نجف بودیم، خیلیها به ما از باب نصیحت میگفتند که در مسائل سیاسی وارد نشویم، اینها برای شما زندان و شکنجه و دردسر دارد، این روحیه عافیتطلبی است.
بحث سوم که بحث بسیار مهمی است، این است که اگر کسی میخواهد در بین مردم محترم بماند، محبوب بماند، باید بگذارد دین مورد علاقه مردم باشد، بگذارید علما مورد علاقه و محبت مردم باشد. وقتی وارد مسائل سیاسی میشوید در آن درگیری و جبههبندی است که مردم را از علما دور میکند. این نوع ترویج کار در حقیقت همان چیزی است که ما از آن به حوزۀ غیر انقلابی تعبیر میکنیم. اما در حقیقت رسول اکرم(ص) که صاحب این دین است، فرمانروای ماست، ما به او به چشم خلیفه الله نگاه میکنیم [کسی که از طرف خداوند اختیار حکومت دارد.]
حوزه ضدانقلاب!
همیشه حوزۀ ضدانقلاب داشتهایم برای مثال از آن دورانی که ما در نجف بودیم یک جریانی در نجف بود –البته در قم هم به یکشکل دیگری بود- که به حضرت امام(ره) در آن زمان میگفتند کمونیست! امامی که مظهر عبادت و اخلاص برای خدا و مظهر تقوا و مظهر پرستش الهی بود را به این شکل معرفی میکردند. البته دستگاههای امنیتی و شاه و غیر شاه در کار دخیل بوده و حمایت میکردند.
گاهی حتی یک استاد انقلابی حوزه هم تحت تأثیر امواج غیرانقلابی می گوید: «جا داشت که حوزه در مسئلۀ انتخابات اصلاً شرکت نمیکرد زیرا این خیلی شرمآور است که انسان ببیند که یک طلبهای در کنار خیابان نشسته و تبلیغ یک کاندیدای سیاسی را میکند. در قدیم هم میگفتند –حتی در نگاه فقهی ما هم است- گاهی مثال میزدند که خلاف مروتی که را از عدالت شخص میاندازد و دیگر نمیتوان پشت سر او نماز خواند، این بود که میگفتند “کالفقیه یلبس لباس الجندی” یعنی یک فقیهی لباس سربازی بپوشد و این موضوع را بهعنوان یک کار خلاف مروت تلقی میکردند. اما امام(ره) آمد و فقها را به جبهه برد، برای مثال مرحوم شهید آیتالله مدنی لباس پاسداری پوشید، مرحوم اصفهانی آن پیرمرد هشتادساله لباس پاسداری پوشید.
در حال حاضر هم به یکشکل دیگری مثلاً سیاست را اینگونه میدانند. با این نگاه پس چه کسی باید وارد سیاست شود؟ در اصل سیاست کار حوزههاست؛ کار حوزهها دعوت به اطاعت خداست. اطاعت خدا یعنی اطاعت رسول، یعنی اطاعت امام یعنی اطاعت اولی امری که فقه امروزی است. در حقیقت امام زمان(عج) امروز امامت میکند یا خیر؟ این سؤال از کسانی است که گاهی در مسائل سیاسی تشکیک میکنند، اگر امام زمان(عج) الآن بخواهد امامت کند، امامت یعنی امروز بهوسیله نمایندگان خدا فروانروایی کند، این فروانروایی باید از سوی حوزهها تقویت شود.
لزوم پرهیز از عوام زدگی
ما در بحثهای خود در این مباحث بیان کردهایم که فرمانروا باید با بدنه جامعه اسلامی طی دو پیوند برقرار کند؛ یکی پیمان اطاعت یکی پیمان نصرت. فرمانروای الهی را باید یاری کرد.
بههرحال قشر عوامزده که راهی با انقلاب نداشت درن تیجه انقلاب کاملاً منزوی شده و به حاشیه رفته است. اما دستهایی در کار است که این قشر را دوباره به متن بازگردانند. این آن خطری است که گاهی مقام معظم رهبری آن را گوشزد میکند و همۀ انقلابیون باید متوجه این خطر باشند. خواهناخواه یکی از نمادهای این جریان به حاشیه رفته همین عوامزدگی است که البته مطلب دو طرفه است؛ یعنی عوامفریبی و عوامزدگی است.
حضرت امام(ره) در وصیتنامه خود میفرماید: نگذارید انقلاب دست نااهلان بیفتد. امروز یک خطری که حوزههای ما را تهدید میکند این است که حوزههای ما خدا نکرده تحت تأثیر نااهلان قرار بگیرند. یکی از مشخصات عناصر نااهل این است که اینها با تظاهر، آنچه سلیقه و مذاق بعضی از عوام است را تشخیص داده و انتخاب کرده و خود را با آن مذاق هماهنگ میکند. این هم عوامزدگی است و هم عوامفریبی است. این عوامفریبی است که با همرنگ کردن خود به شکل عوام و طبق سلیقۀ عوام حرکت کردن سعی در جذب عوام دارند.
حضرت امام(ره) که میآمدند در حوزه و میدیدند که یک طلبهای نمیداند که چه روزی از هفته است و حتی نمیداند که ساعت چه ساعتی است؛ میگفتند که این طلبه نادان، طلبۀ بسیار خوبی است به دلیل اینکه اصلاً کاری به کار این عالم ندارد.
باید ببینیم که چه چیزی حکومت امیرالمومنین(ع) را با چالش جدی روبرو کرد؟ معاویه نتوانست بر حضرت امیرالمؤمنین(ع) پیروز شود اما کسی که ایشان را به شهادت رساند و جامعه بشر را از یک رهبری الهی مقتدر بینظیر محروم کرد، یک خارجی بود؛ خارجی همانی است که کاملاً تظاهر به تدین میکرده و قرآن میخوانده است. در حمایل این خوارجِ دوران حضرت امیر(ع) همیشه قرآن بوده است. در یکی شبهای تاریک کوفه حضرت با یکی از اصحاب در حال حرکت بودند که صدای قرآنی از شخصی که در حال عبادت بود به گوش میآمد. کسی که همراه حضرت امیر(ع) بود گفت که این چه صدای روحانی و معنوی و زیبایی دارد. بعد در جنگ با خوارج، همان شخص در کنار حضرت در حال حرکت بود؛ وقتیکه حضرت بر سر یکی از کشتههای خوارج رسید فرمود: این همان کسی است که شما آن شب صدای قرآن آن را شنیدی و از صدای او خوشنود شدی. جریاناتی که میتوانند جریاناتِ دینیِ نیرومند را دچار چالش کنند، باید از خود دین برخیزند. این یک مشکل بسیار اساسی است و باید متوجه این مسئله بود.
در قرآن کریم احبار و رهبان ادیان سابق را در بسیاری از مسائل بهعنوان مسئول انحرافات مردم آنها قرار میدهد. البته در روایات و در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است که علمای امت رسولالله(ص) و بالأخص علمای تابع اهلبیت(س) در این جنبه از سوی خداوند متعال مورد تأیید خاصی هستند و خداوند متعال از حوزهها و مقام مرجعیت ما دفع خطر کرده و از آن نگهبانی میکند. اما ما مسئول هستیم که هشیار باشیم.
تلاش دشمنان برای مرجع تراشی
یکی از خطراتی که امروز حوزههای علمیه را تهدید میکند، ایجاد جریانهای بدیل جریانهای انقلاب در متن حوزههاست و حتی هدف دارند که از این طریق یک سری مرجعیتهایی را بتراشند و سیستم تشیع را به سمت دیگری بکشانند. من اطلاع دارم که امروز سرویسهای جاسوسی هم روی حوزه نجف و هم بر روی حوزۀ علمیه قم کار میکنند تا برای آینده یک سری جایگزینها را بتراشند آن هم از طریق پشتیبانیهای مالی و رسانهای و گوناگون از راه اینکه برای آنها یک زمینۀ اجتماعی فراهم کنند و آنها را برای به عنوان مرجعیت آینده جهان تشیع کاندیدا کنند. در حال حاضر این کار در حال شدن است. البته به عقیده ما این کار انشاءالله موفق نخواهد شد، اما باید به این خطر آشنا باشیم.
رصد و مطالعه حوزهها توسط سازمانهای امنیتی انگلیس
دیدگاه تشیع انگلیسی هم از همین طراز است، مثلاً سازمان امنیت انگلیس، اطلاعات بسیار جامعی از وضعیت حوزههای ما دارد. به دلیل اینکه حوزههای ما قریب به دویست سال است در یک چالش بسیار سهمگین با نوعی از قدرت بریتانیا و قدرت استعماری آن هستند و به دلیل این چالش درازمدت آنها یک سری مطالعات فراوانی را در طول این مدت دارند. آنها حتی خانوادههای علمی ما را میشناسند و ارتباط این خانوادهها را با حوزهها و جریانهای مذهبی، ارتباط آنها با مردم و مراکز دینی را مطالعه کردهاند. آنها سعی میکنند که از خاندانهای دینیِ معروف، سربازگیری کنند. امروزه یکی از چیزهایی را که خاندانهای دینی ما و بیوت مراجع متوجه باشند این نکته است که بنده آن را از روی اطلاع عرض میکنم.
البته باید تبیین شود که وقتی مقام معظم رهبری بیان میکند تشیع انگلیسی، مقصود تشیعی که در انگلیس وجود دارد نیست، یعنی شیعیان انگلیسی هم مانند شیعیان دیگری که در مناطق دیگر هستند، شیعیان مخلصی هستند. اما اینکه گفته میشود تشیع انگلیسی یعنی تشیع دست ساختها آنها، تشیعی که تبدیل به ابزار کار آنها شده است. بله دستگاههای جاسوس و امنیتی آنها در همچنین گزینشهایی سعی دارند؛ لذا بیوت مراجع باید کاملاً هوشیار باشند. گاهی بدون اینکه شخص مطلع باشد، بدون اینکه متوجه باشد ابزاردست قرار میگیرد، به دلیل اینکه اگر مستقیم به یک کسی بگویند که برای ما کار کند، کسی این کار را انجام نمیدهد.
در مجلسی حاضر بودم؛ دو نفر با همدیگر صحبت میکردند. البته نمیخواستند که حرفشان به گوش من برسد اما به دلیل اینکه نزدیک آنها نشسته بودم صدایشان را بدون اینکه خودم بخواهم، شنیدم. یکی از آنها بیان میکرد: من به وزارت خارجه انگلیس گفتهام که اگر بخواهید در فلان مرجع –اسم یکی از مراجع فعلی- اثر بگذارید، این مرجع کسی نیست که شماها را بپذیرد، اگر میخواهید در او اثر بگذارید باید از فلان شخصیت استفاده کنید. اسم یکی از شخصیهای معتبر مذهبی و اجتماعی را آوردند. آن هم از طریق اینکه ما مصلحت تشیع را میدانیم! این موضوع را خود بنده شنیدم!
در یک وقتی هم شخصی نزد بنده آمد و یک سؤال فقهی داشت؛ البته بعد معلوم شد کسی که این سؤال فقهی را کرده است با همان شبکههای جاسوسی ارتباط داشته است و میخواست برای کار خود یک پوشش فقهی هم فراهم کند. بیان میکرد که دستگاه امنیتی انگلیس به یکشکلی با من ارتباط برقرار کردهاند و گفتهاند یک گزارشی از شیعیان کویت برای آنها تهیه کنم. بعد این از من سؤال میکرد: اگر این گزارش را تهیه کنم، میتوانم طوری تهیه کنم که به نفع شیعیان کویت تمام شود. اما اگر من تهیه نکنم، ممکن است دیگری این کار را انجام دهد که به ضرر شیعیان کویت تمام شود. آیا من از نظر شرعی مجاز هستم که چنین کاری بکنم؟ بنده به او گفتم که بههیچوجه مجاز نبوده و هرگونه همکاری در این زمینه نامشروع و حرام و از کبائر است. گاهی با این شیوه جلو میآیند. لذا باید هوشمند بود و بیوت مراجع هم باید خیلی هشیار باشند که الحمدلله هوشیار هم هستند. ما هم مطمئن هستیم که آنها بههرحال موفق نخواهند شد اما باید این هوشمندیها را داشته باشیم، کافی است که ما در یکجا خطا کنیم و یا در یکجا خواب بوده و یا آنها از غفلت ما استفاده کنند.
تلاقی جریان غرب زده و جریان متحجر
تشیع انگلیس یک نفاق دوسویه است؛ مثلاً همین رئوس تشیع انگلیسی که در تحجر نظیر ندارند ببینید چه روابطی با روشنفکران دارند؛ یا این روشنفکران سیاسی که دیگران را به تحجر متهم میکنند، با رئوس این جریان تشیع انگلیسی رابطۀ خیلی خوبی دارند. اخیراً مشاهده شد که برخی از این رئوس جریان روشنفکر با یکی از رئوس تشیع انگلیسی دیداری انجام داده بود. یعنی رابطۀ آنها با هم دیگر خیلی خوب است زیرا جامع مشترک و نقطه اشتراک آنها ضدیت با انقلاب اسلامی است. وقتی دشمن مشترک دارند دیگر این حرفها را فراموش خواهند کرد به دلیل اینکه این حرفها -حرف تحجر و روشنفکری و مسئلۀ اصلاحطلبی- برای یک سری اهداف سیاسی گفته میشود پس وقتیکه هدف سیاسی بهوسیله کاری انجام گیرد که ضد اصلاحطلبی است، همان را انجام میدهند.
در اوایل انقلاب یک عدهای بودند که خیلی ضد آمریکا بودند بهطوریکه اصلاً کسی به گرد پای آنها نمیرسید اما بعد از گذشت سالها شعار لزوم ارتباط با آمریکا را دادند. به دلیل اینکه آنها روی خط و تحلیل روشن و با یک مبدأ و میزان خاصی عمل نمیکنند، ملاک، منافع سیاسی و یا دشمنی با خط اصیل انقلاب اسلامی است.
فقه کلان یعنی فقه پاسخگوی نظام
بنده معتقد هستم که حوزههای علمیه در همۀ دورهها خطرات برتر را پاسخگو بودند. حوزۀ علمیه قم بالأخص در یک دورهای که دورۀ آغاز انقلاب اسلامی بود و تهاجم به مبانی انقلاب شروع شد، چالشهای عظیمی که به مبانی فکری متوجه به بنیاد انقلاب اسلامی بود واقعاً پاسخگو بود. حوزۀ علمیه موفق شد قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کند و ارائه بدهد و به تصویب مردم برساند. بعد از سالهای اولیه انقلاب یک نوع هجوم فکری دیگری به سمت انقلاب صورت گرفت که اساس آن سعی در جدا کردن مردم از حوزهها و مرجعیت دینی بود. مثلاً مسئلۀ تعدد قرائات و این مسئله که فهم دین نباید در انحصار روحانیت باشد. -البته منظور ما این نیست که باید انحصار باشد اما این مسائل مربوط به متخصص است که باید در هر رشتهای متخصص پاسخگو باشند.- حتی کار به بشری کردن قرآن کریم هم کشیده شد، کار به بشری کردن متون دینی و زیرسوال بردن عصمت قرآن و ائمه اطهار(س) بود و در این حد شبهات بسیار گستردهای جامعه را فراگرفت. بههرحال حوزهها سینه سپر کردند، واقعاً خوب از عهدۀ پاسخ به این مسائل بیرون آمدند. بزرگانی مانند آیتالله مصباح و آیتالله جوادی آملی و شاگردان این بزرگواران واقعاً خوب عمل کردند.
در حال حاضر ما در یک دورۀ جدید حضور داریم؛ در حقیقت این سه دهه از عمر حوزهها صرف این مسائل شده است. بههرحال مسئلۀ جنگ هم اثرگذار بود و بخشی از نیروهای حوزه هم در بسیج مردم هزینه شد. امروز در حدود ده دوازده سال است که حوزهها به این سمت رو آوردهاند و –مخصوصاً بعد از فرمایشاتی که مقام معظم رهبری در حوزۀ علمیه قم مطرح کردند و مطالبات نظام را از حوزه بهطورجدی مطرح کردند- مسئلۀ فقه نظام امروز در حوزه بهطور جدی مطرح شده است. فقه جواهری منحصر به فقه عبادات و معاملات که در گذشته مورد بحث قرار میگرفته است، نیست. فقهی که از آن به خرد تعبیر میکنیم بستر فقه کلان است و باید آن فقه را داشته باشیم تا به فقه کلان برسیم. فقه عبادات و معاملات و همین فقهی که در کتب فقهی ما است –از دوران شیخ طوسی تا دوران مرحوم آقای حکیم، همچنین تقریرات مرحوم آقای خوئی و حضرت امام- اینها همان فقهی است که بستر استنباط فقه کلان است. فقه کلان یعنی فقه پاسخگوی نظام.
بنده این را بیان میکنم که در حال حاضر حوزۀ علمیه ما پاسخگو است، یعنی بحثهایی در رابطه با نظام بانکی نوین دارد. البته نه این نظام بانکی رسمی موجود زیرا این نظام بانکی رسمی موجود بر اساس فقه خرد تنظیم شده است. اما ما مقوله بانک داریم؛ مقوله بانک رفتار اجتماعی است، رفتار فردی نیست و یک معامله فردی نیست که هم من با شما معامله جعاله یا شرکه و اجاره و مضاربه کنم، یک رفتاری است که این رفتار جامعه است و بحث بر سر ثروت جامعه است، بحث بر سر نقدینگی جامعه است، بحث بر سر این است که درآمدهای در جامعه باید چرخش عادلانهای پیدا کنند و بانکها باید یک نظم خاص به این چرخۀ ثروت و چرخش آن بدهند. این مقولهای است که پاسخ آن در فقه ما است اما باید کار اساسی بر روی آن انجام گیرد؛ فقه نظام اقتصادی ما غیر از فقه خرد محاورات اقتصادی است. فقه سیاسی ما فقهی است که باید بر روی آن کار اصلی انجام گیرد که تاکنون همکارهای بسیار زیادی در حوزۀ علمیه قم انجام گرفته است. من معتقد هستم که باید در حال حاضر یک سری همکاری بین نهادهای دولتی و بین مراکز حوزوی مولد فقه نظام انجام گیرد، به دلیل اینکه ما دو مرحله برای پاسخگویی به نیازهای نیاز داریم؛ یکی تولید اندیشه فقهی متناسب با نیازهاست، مرحله دیگر مرحله کارشناسان و مرحله مدیران اجرایی است که باید این فقه تولید شده را با الگوی عملیاتی قابلاجرا در صحن کنند.
لزوم تعامل دولت با حوزههای علمیه
در هر دو صورت ارتباط بین دولت و نهادهای اجرایی ما با بدنه حوزه ارتباط ضعیفی است و غالباً شخصی است. اما ارتباطات باید با مدیریت حوزه باشد یعنی ارتباط بین نهاد دولت و مدیریت حوزههایی که اشراف بر تواناییهای حوزه دارد، باشد تا به یک سازوکار تنگاتنگ همکاری دست پیدا کنند تا تولیدات فکری حوزوی بتوانند در اختیار دولت قرار گرفته و تبدیل به طرح و الگوی اجرایی. مثلاً ما فقه شهرسازی که فقه مفصلی هم شد را بحث کردهایم. یعنی شهرسازی در فقه ما از نظم و شیوۀ خاصی بهرهمند است.
اصولاً تولید علم با توجه به پاسخگویی به نیازها و سؤالهاست. در حقیقت علم پاسخگویی به سؤال است، یکضرب المثل عربی است که میگوید: «العلم نقطه کثره الجاهلون» علم یک نقطه بود اما جهال- یعنی جاهلانی که سؤال میکردند- این نقطه کوچک را به یک جهانی از دانش تبدیل کردند. اصولاً دانش همیشه بر اساس پاسخ به پرسشها تولید شده است، پرسشهایی که تا قبل از انقلاب اسلامی و حتی تا بعد از یکی دو دهه از انقلاب اسلامی میشده است، قالباً پرسشهای محدود و خرد بوده است، یک مسئلهای مطرح میشده و به آن پاسخ میدادند. لذا فقه متعارف ما فقه پاسخگویی به مسائل خرد ماست، اکنون مسائل کلان نظام با حوزه مطرح میشود. از وقتی مسائل کلان مطرح شده است، از وقتی مطالبات مقام معظم رهبری بهصورت جد بر حوزهها عرضه شده است، حوزهها در این راستا فعال شدهاند. البته نمیخواهم بگویم که در حال حاضر بدنه حوزهها با مطالبات رهبر انقلاب هماهنگ شدهاند اما جریان بسیار قدرتمند و گستردهای در حوزهها برای پاسخگویی به راه افتاده است و این جای گسترش دارد.
ما معتقد هستیم که در آینده بسیار نزدیک، قشر جوان حوزه قطعاً به سمت پاسخگویی به این نیازها روی خواهد آورد و محور مباحث حوزوی به سمت مسائل فقه کلان روی خواهد آورد و این انشاءالله پدیده مبارکی است. منتها قطعاً باید نهادهای دولتی و اجرایی هم به این موضوع توجه کنند؛ این چشمپوشی جای تردید دارد واقعاً. یعنی خود ما هم که فقه عمران شهری -که نظام شهرسازی را در آن بحث کردهایم- را عرضه کردهایم که موجود و تولید شده است، حال شما بیایید با یک گروه مهندسی و با دوستانی که در این فقه کار کردهاند، کمیته مرکب علمی تشکیل دهند به این صورت که اینها محتوای فقهی را تدوین میکنند و شما هم محتوای فنی آن را ترسیم کنید تا تبدیل به یک الگوی اجرایی کنید. یا میتوانید یک شهر پایلوت درست کنید؛ پیشنهاد ما این است که واقعاً اگر دولت ما این شجاعت را از خود نشان دهد، پایتخت را بهعنوان یک شهر پایلوت بر اساس فقه عمران شهری منتقل کنند. مثلاً فاصله بین فرودگاه امام خمینی(ره) و قم، یک جایی پیدا کنند و بهعنوان پایلوت شهر اسلامی انجام دهند. اگر چنین کاری انجام گیرد هم پاسخگوی نیازهای مردم خواهد بود و این هم مشکلاتی را که این نوع شهرسازی مبتنی بر تمدن غرب و تمدن سکولار غرب ساختهایم آهسته درست کنیم.
در حال حاضر شهری را که برای ما ساختهاند، شهری است که همۀ انسانهای این شهر بیمار هستند؛ ما اگر بخواهیم در تهران انسان سالم پیدا کنیم باید بگیرد تا شاید یک نفر را پیدا کنیم، خیلی کم میباشند و شاید بتوان گفت که ده درصد انسانهای تهرانی سالم باشند. بنده یک وقتی بیان کردم که این سبک زندگی که غربیها برای ما به ارمغان آوردهاند، بهرهبرداری از زندگی را بر انسانها حرام کرده است؛ یک انسانی معمولی نه باید شیرینی بخورد، نه باید چربی بخورد، نه باید نمک بخورد، اخیراً هم نباید از هوا –به علت آلودگی- استفاده کند. هم هوا، هم خوراکیها و هم لذتهای معاشرتی متعارف را از ما گرفتهاند. زندگی شهری به این شکل اصلاً متناسب با نیازهای بشر نیست. ما میتوانیم شهری را بسازیم که انسانهای سالم در آن زندگی کنند. انسانهای سالم که جسم سالمی داشته باشند – میگویند عقل سالم در بدن سالم است- فرهنگ سالمی هم پیدا خواهند کرد./ مهر