پیشنهاد ما این است که بحثهای استظهارات لفظی در یک ساختار جدید بر اساس شناخت منشأ ظهور تدوین شود. قرائن و تمامی اقسام آن را بگوییم، هفت نوع تقسیم توسط فقها گفته شده است. این هفت نوع تقسیم در یک تقسیم بندی و ساختار تدوین شود و به کارکرد قرینه و میدان اثرگذاری آن نیز اشاره کنیم. شاید این سوال پیش بیاید که ارائه این تقسیم چه تأثیری در قرینهشناسی دارد؟
پیشنهاد ما این است که بحثهای استظهارات لفظی در یک ساختار جدید بر اساس شناخت منشأ ظهور تدوین شود. قرائن و تمامی اقسام آن را بگوییم، هفت نوع تقسیم توسط فقها گفته شده است. این هفت نوع تقسیم در یک تقسیم بندی و ساختار تدوین شود و به کارکرد قرینه و میدان اثرگذاری آن نیز اشاره کنیم. شاید این سوال پیش بیاید که ارائه این تقسیم چه تأثیری در قرینهشناسی دارد؟
به گزارش خبرنگار اجتهاد، گفتگو درباره «اصول فقه» که دانشی کهن، پردامنه و نقشآفرین در عرصه استنباط احکام دینی و قوام شریعت است، در طول تاریخ وجود داشته و همچنان دغدغه صاحبنظران است، چون دیگر دانشها در بستر تعامل اندیشهگریهای متخصصان، بارور، پاسخگو و روزآمد میشود و یکی از محورهای بایسته آن که در به روزرسانی و کارآمدی آن تآثیر جدی دارد، مقوله ساختار آن است.
ساختار دانش اصول که از یک سو نشانگر انسجام درونی آن و منطق ارتباط ابعاد و اجزای دانشی و از دیگر سو حکایتگر داد و ستد آن با دیگر دانش هاست، نیازمند بازاندیشی و نگاه بدیع است.
کرسی علمی «بازنگری در ساختار علم اصول با تأکید بر قرینه شناسی»، با این دغدغه شکل گرفته تا ساختار جدیدی را فراروی صاحب نظران قرار دهد. اساتید شرکت کننده در این کرسی ترویجی از این قرارند: استاد ارائه دهنده: حجتالاسلام و المسلمین رضا اسلامی عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق؛ اساتید ناقد: حجتالاسلام و المسلمین حسنعلی علی اکبریان عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق و حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی خادمی کوشا عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق؛ دبیر علمی: حجتالاسلام و المسلمین علی شفیعی مدیر و عضو هیئت علمی گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی.
این نشست علمی از سوی گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدّنی و با مشارکت پژهشکده فقه و حقوق و مرکز همکاریهای علمی و بینالمللی، روز پنجشنبه ۱۶ شهریورماه ۱۳۹۶ ساعت ۹ در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی سالن جلسات تخصصی با حضور اساتید و فضلای حوزه علمیه مشهد برگزار شد. در ادامه گزارش تفصیلی این نشست علمی از منظرتان میگذرد.
در ابتدای این حجتالاسلام والمسلمین شفیعی مدیر گروه فقه کاربردی «پژوهشکده اسلام تمدنی» به ارائه توضیحاتی درباره موضوع جلسه پرداخت و گفت: ساختار علم اصول از جمله موضوعاتی است که در زیرمجموعه بحث از فلسفه علم اصول قرار میگیرد و چندصباحی است که مورد توجه فضاهای علمی حوزه علمیه قرار گرفته است. پیش از این نیز آیات عظام و علمای اعلام در این باره ساختارهای جدیدی را ارائه فرموده بودند، از جمله، بحثی که آیتالله سیستانی در الرافد دارند. حجتالاسلام شفیعی با تاکید بر ضرورت پرداختن به چنین بحثهایی گفت: دانش اصول با همه گستره و توانمندی، یک دانش بشری است و نیازمند این است که هر از گاهی بازنگریای در ساختار ارائه آن صورت گیرد. وی افزود: باید فضا برای چنین بحثهایی به ویژه درباره ساختار علم اصول باز شود تا علم اصول با تحولی که در ساختار آن صورت میگیرد، عظمت و هیمنه خود را حفظ کند.
استاد رضا اسلامی: حجتالاسلام والمسلمین رضا اسلامی سپس به ارائه بحث خود با موضوع «بازنگری ساختار علم اصول با تاکید بر قرینهشناسی» پرداخت و اظهار کرد: ما در حال حرکت در مسیر رسیدن به یک نظریه هستیم، بنابراین بحثی که ارائه میشود، هنوز یک نظریه نیست و تا تبدیل شدن به نظریه، پژوهشها و مطالعات بسیاری میطلبد.
از نظر بنده یکی از شاخصههای مکتبشناسی، ساختار شناسی است. هرچند ساختار، جزءشاخصههای صوری و در مقابل محتوا قرار میگیرد، اما رابطه تنگاتنگی با محتوا دارد، زیرا ساختار است که مشخص میکند محتوا در کجا قرار گیرد. ساختار بیانکننده آدرس بحث است. به عنوان مثال، تا ماهیت بحث ضد و مقدمهالواجب مورد توجه قرار نگیرد، نمیتوان از جایگاه آن در علم اصول صحبت کرد.
ساختار به معنای جایگزینی مناسب بحث است
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در تعریف ساختار گفت: ساختار به معنای جایگزینی مناسب بحث است و جایگزینی مناسب، بدون توجه به ماهیت بحث امکان ندارد. یکی از تذکرات شهید صدر در مقدمه حلقات همین است که بعضی از بحثها در جایگاه خودش قرار ندارد و به همین دلیل علما در این موارد، از بحث منحرف شدهاند. بعضی از مباحث کفایه در بحث الفاظ است و توقع میرود که بحث لفظی باشد، اما بحث عقلی است و از جایگاه بحث منحرف شده است. دلیلش این است که بحث مربوطه در جایگاه خودش قرار نگرفته است.
آیا ساختارها امری تعبدی و توقیفیاند؟
اسلامی ساختارها را امری تعبدی و توقیفی ندانسته و گفت: ساختارها نتیجه تلاش بشری است، مگر اینکه ساختار طبعی باشد؛ مثلاً قبل از ورود به هر بحث باید پیشنیاز آن بحث گفته شود و سپس وارد آن بحث بشویم. این ترتیب ساختاری یک ترتیب طبعی است و تغییرپذیر نیست.
از اشکالاتی که شهید صدر در مقدمه حلقات گرفته است همین است که بر فرض اینکه استفاده عموم در مدخول متوقف بر اطلاق باشد، نمیشود ابتدا بحث از عموم کرد، بلکه باید حتماً بحث اطلاق مقدم بر بحث عموم باشد. هرکس قائل به این است که استفاده از عموم متوقف بر اجرای مقدمات حکمت در مدخول اداه است، ابتدا باید بحث اطلاق را در کتابش بیاورد و سپس به بحث عموم بپردازد.
اما گاهی ساختارها منعطف است و از جنس ساختارهای طبعی نیست. در این موارد چینش بحث به حسب مقصد و غایت مختلف میشود. مخصوصاً در حال حاضر که دوره تحول اصول است.
استاد حوزه علمیه قم درباره ضرورت بازنگری در ساختار علم اصول گفت: توسعه اصول تابعی از توسعه فقه است. در این زمان که به واسطه تشکیل حکومت اسلامی، بحث فقه حکومتی مطرح شده است، به واسطه این توسعه، حداقل نیازی که داریم، اصول فقه حکومتی است. در این دوره تحول علم اصول، پیشنهاد ساختاری برای علم اصول یک بحث پرحرارت و لازم است. البته در این باره برخی نیز پیشنهاداتی داده اند. بنابراین نباید از تحول در ساختار علم اصول وحشت کرد، زیرا ساختار را باید به تناسب نیازمان در بحث تغییر بدهیم. اگر علم اصول نیاز به تحول دارد، هرجا که نیاز به توسعه یا تضییق دارد، باید به تناسب ساختارش هم تغییر کند.
ضرورت جایگاه شناسی مباحث مطروحه در علم اصول
اسلامی درباره ضرورت جایگاه شناسی مباحث علم اصول گفت: در درون علم اصول ساختارهای خُرد ی همچون ساختار مباحث الفاظ وجود دارد. باید مشخص شود که ساختار این مباحث در علم اصول چگونه باید باشد. بخش عمده ای از علم اصول، بحث استظهار است. پیشنهاد بنده این است که بازنگریای در بحث الفاظ صورت بگیرد. در حال حاضر ما مباحثی را در بحث دلیل لفظی کنار هم چیدهایم و مباحث صغروی و کبروی را از هم جدا کردهایم. مثلاًمیگوییم تنقیحالظهور و حجیتالظهور دو بحث منفصل از هم هستند. یکی صغروی و دیگری کبروی. ولی در تنقیح و تشخیص مصداق ظهور مباحثی مطرح میشود که مشخص نیست به چه دلیل این مباحث در کنار هم جمع شدهاند. مباحثی همچون بحث مشتق، حقیقت شرعیه، صحیح و اعم در مقدمات علم اصول میآید. سپس در مباحث تنقیح ظهور، به دو باب عمده در علم اصول به نام اوامر و نواهی میرسیم. نواهی، تابع اوامر است. در بحث اوامر مباحثی همچون دلالت صیغه امر، دلالت ماده امر، چگونگی دلالت و اینکه بر چه چیزی دلالت میکند، مطرح میشود. حال سوال این است که این مباحث بر چه اساسی در مباحث الفاظ آمده است؟
ظاهراً اینگونه بوده که بر اساس نیاز در فقه، مباحث مذکور مطرح شده است؛ مثلاً دیدهایم عمده احکام ما در روایات با صیغه امر آمده است، بنابراین نتیجه گرفتهایم که باید بحث صیغه امر را مطرح کنیم. یا حکم شرعی در قالب صیغه نهی، در قالب مشتق و … آمده استو باعث شده ما به تناسب نیاز در فقه به مباحث مذکور بپردازیم. یا در معاملات، حکمی وضع شده و نمیدانیم برای صحیح وضع شده یا برای اعم، در اینجا به مناسبت، بحث صحیح و اعم را مطرح کردهایم. اگر بیاییم از زاویهای دیگر بنگریم و بگوییم در تمامی این مباحث میخواهیم دلالتشناسی کنیم و منشأ دلالت را بیابیم ضرورت مییابد که بحث دلالتشناسی در یک جا به صورت متمرکز مورد بررسی قرار گیرد. چینش بحث اصولی نمیتواند بر اساس مقدار نیاز به آن بحث در جای دیگر باشد. اینکه ابزار بحث دلالتشناسی چیست، یک بحث فنی جداگانه و مستقل میطلبد.
فقها آنچنان که به وضع توجه کردهاند به قرینهشناسی توجه نکردهاند
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به ضرورت بحث از قرینهشناسی در ساختار علم اصول گفت: منشأ دلالت یا وضع است و یا قرینه است. در اصول بحثهای فراوانی درباره وضع صورت گرفته است و هنوز هم علما دارند درباره آن بحث میکنند، اما رکن دوم دلالتشناسی قرینه است که دریایی از بحث دارد، ولی در اصول که توقع داریم بحثی مستقل درباره قرینهشناسی وجود داشته باشد، چنین بحثی وجود ندارد. نمیگویم که این مباحث در اصول نیست، بلکه هست و بحث هم شده، اما به صورت استطرادی و نه به شکل منطقی.
در بحث قرینه این موارد مورد بحث است؛ تعریف قرینه، چگونگی تشخیص قرینه از ذوالقرینه و… اهل سنت در این باره بسیار کار کردهاند. اینها هر کدام مباحث مفصلی دارد که در شیعه و سنی مورد بحث قرار گرفته است.
بحثهای مربوط به قرینه به صورت پراکنده در کتب اصولی وجود دارد و در یک جا منسجم نشده است، در حالی که در بسیاری از مباحث الفاظ، مباحث مذکور متوقف بر قرینهشناسی است. من قبلاً یک کار مقدماتی درباره تقسیمات ظهور انجام داده بودم که در آن، تقسیمات ظهور در کلمات علما را جمع آوری کردهام. ده تقسیم برای ظهور وجود دارد که قرینه در هر کدام به گونهای دخالت دارد. ظهور در تقسیم اول یا ظهور مستفاد از حاق لفظ است و یا مستفاد از قرینه. پس قرینه یکی از دو رکنی است که استظهار به آن وابسته است.
ظهور در تقسیم دوم یا ظهور بدوی است و یا مستقر. ظهور بدوی نیز یا از حاق لفظ است و یا به کمک قرائن به دست میآید. ظهور مستقر هم که به طور کل به کمک قرائن به دست میآید. پس کل بحث در این تقسیم هم وابسته با قرینه است.
ظهور در تقسیم سوم یا ظهور تصوری است یا ظهور تصدیقی. مستحضر هستید که منشأ ظهور تصدیقی حال متکلم است و حال متکلم یعنی قرینه. پس کل بحث ظهور تصدیقی متوقف بر قرینه است. ظهور تصوری هم متوقف بر قرینه است، چون منشأ این ظهور ممکن است وضع یا قرینه متصلهباشد.
ظهور در تقسیم چهارم یا ظهور مطابقی است است یا ظهور التزامی. ظهور التزامی چه بالملازمه العرفیه و چهبالملازمه العقلیه متوقف بر قرینه است. اگر قرینه نباشد، لازم معنا قابل اخذ نیست.
ظهور در تقسیم پنجم یا ظهور منطوقی است و یا ظهور مفهومی. ظهور مفهومی یا مفهوم موافق است و یا مفهوم مخالف. درباره منشأ دلالت مفهوم مخالف اختلاف وجود دارد. آنچه من از کلمات علما به آن رسیدم این است که بیشتر میگویند منشأ دلالت مفهوم مخالف، وضع است. وضع الاداه، وضع الهیئه. ولی در مفهوم موافق منشأ دلالت قرینه است. در مفهوم موافق این بحث وجود دارد که آیا این مفهوم همان طریق اولویت است، یا همان تنقیح مناط است و یا همان طریق مساوات است. مفهوم موافق قسیم این موارد است یا اعم از این موارد؟ مثلاً آیت الله سبحانی در کتاب اصول الفقه المقارن فی ما لا نص فیه، مفهوم موافق را اعم از همه این موارد دانستهاند. وقتی وارد بحث مفهوم موافق میشوید، میبینید استفاده معنا وابسته به قرینه است. یا قرینه عرفیه یا قرینه عقلیه. سپس این سوال پیش میآید که آیا ممکن است قرینه عرفیه از قرینه عقلیه جدا بشود؟ قرائن عقلیهای که برای همه مردم واضح و آشکار است، در قرائن عرفیه داخل میشود، اما در مواردی که فهم قرینه عقلی نیاز به دقت دارد، وجه مفارق قرینه عقلیه از قرینه عرفیه است.
ظهور در تقسیم ششم ظهور متکی به قید و یا متکی به عدم قید است. ظهور متکی به عدم قید همان اطلاق است. تمامی بحثهای مربوط به اطلاق، زیرشاخه یکی از بحثهای مربوط به قرینه به نام قرینه حکمت است. یعنی قرینهای که از دل حکمت عقلی محض بیرون میآید یا یک نوع قرینه عرفی است.
ظهور در تقسیم هفتم ظهور شخصی و نوعی است. در میان این دو، ظهور نوعی معتبر است. ظهور نوعی از باب اصالهالتطابق به دست میآید؛ یعنی هرکسی ظهور را نزد خودش به دست میآورد و سپس تمامی خصوصیات شخصی را بر اساس سبر و تقسیم نفی میکند تا به این میرسد که هیچ خصوصیت شخصی در آن باقی نمیماند. وقتی هیچ خصوصیت شخصیای باقی نماند، ظهور نوعیمیشود. ظهور شخصی و نوعی که از باب اصالهالتطابق به دست میآید مربوط به قرینه است. ظهور شخصی قرینه بر کشف ظهور نوعیاست.
ظهور در تقسیم هشتم بدین گونه است که ظهور یا نزد مخاطب است یا نزد غیر او. این هم یک بحث مفصل در علم اصول است که به صورت پراکنده مطرح شده است. آیا خطابات شرعیه فقط نسبت به مشافهین حجت است یا برای اعم از آنها هم حجت است؟ اگر نسبت به اعم از آنها حجت است، بحثی چنین باز میشود که اصلاً مقصود بالافهام کیست؟ حال اگر قرار باشد نسبت به کلامی که رسول خدا فرموده، مورد خطاب باشیم، ما که قرائن صدور را نمیدانیم، شرایط صدور کلام را نمیدانیم، چگونه این موارد را کشف کنیم؟ یعنی از کجا بدانیم کسانی که در مجلس پیامبر نشسته بودند با ما شرایطی مساوی داشتهاند و سپس نتیجه بگیریم که آنچه ما از این کلام میفهمیم دقیقاً همانی است که آنها میفهمیدهاند. آنچه آنها میفهمند ملاک است و من راهی برای کشف آن ندارم. قاعده این است که از حال به گذشته برمیگردیم و آرام آرام عقب میرویم و میبینیم در هر دوره همین فهم را داشتهاند تا میرسد به زمان پیامبر و متوجه میشویم که لابد کسانی که در محضر پیامبر نشسته بودند هم همین را میفهمیدند. بحثهایی که در بحث مقصودبالافهام مطرح میشود متوقف بر قرینه است.
ظهور در تقسیم نهم ظهور در گفتار و ظهور در رفتار است. ظهور فعل و ظهور ترک نبی. این هم به نوعی استظهار است، اما آن ظهور لفظی نیست. تمامی بحثهایی که نسبت به استظهار داریم، همگی متکی بر قرینه است. دلالتشناسی دو رکن دارد؛ یا وضع است و یا قرائن. در وضع اجمالاًبحثهایی در علم اصول وجود دارد که البته کم است. اما برخی بحثهای مربوط به قرائن اصلاً وجود ندارد و برخی هم که هست، به صورت پراکنده است.
قرینهشناسی، راهی برای انضباط مباحث ظهور/ظهور بی پدر و مادر است، چون بحثهای مربوط به آن منضبط نشده است
اسلامی در پایان سخنان خود به ارائه پیشنهاد مورد نظر خود درباره ساختار علم اصول پرداخت و گفت: پیشنهاد ما این است که بحثهای استظهارات لفظی در یک ساختار جدید بر اساس شناخت منشأ ظهور تدوین شود. قرائن و تمامی اقسام آن را بگوییم، هفت نوع تقسیم توسط فقها گفته شده است. این هفت نوع تقسیم در یک تقسیم بندی و ساختار تدوین شود و به کارکرد قرینه و میدان اثرگذاری آن نیز اشاره کنیم.
شاید این سوال پیش بیاید که ارائه این تقسیم چه تأثیری در قرینهشناسی دارد؟ پاسخ این است که ابتدا باید نوع قرینه کشف شود تا تأثیر آن در نحوه دلالت مشخص شود. چرا گفته میشود ظهور بی پدر و مادر است؟! دلیلش این است که بحثهای مربوط به ظهور منضبط نشده است. قرینهشناسی راهی است برای اینکه بحث ظهور منضبط شود
نقد استاد علیاکبریان
حجتالاسلام والمسلمین علیاکبریان درباره مباحث ارائه شده از سوی حجتالاسلام اسلامی گفت: من نقدهای خود را در قالب چند سوال مطرح میکنم. سوال اول اینکه آیا آقای اسلامی معتقد است در علم اصول فعلی قرینهشناسی جایگاهی ندارد و مناسب است که در مباحث الفاظ علم اصول یک بحث جدید به نام قرینهشناسی اضافه شود و بر اساس آن به ارائه ساختار پرداختهاند؟ اگر این مد نظر است من اشکال چندانی به آن ندارم. تنها اشکالم این است که ایشان ساختار جدیدی برای بحث قرینهشناسی ارائه ندادند. اینکه قرینه دارای تقسیمها و تعاریفی است و تأثیراتی دارد، نقل این موارد به معنای بیان ساختار قرینهشناسی نیست. ساختار قرینهشناسی باید تمام پیکره این بحث را در بر بگیرد. در عین حال نقد چندانی به این بحث ندارم.
نقد اصلی من درباره روی دیگر این مطلب است. اگر منظور ایشان این باشد که تمام مباحث الفاظ را از علم اصول برداشته و در ساختاری جدید و بر پایه قرینهشناسی ارائه بدهند، دو اشکال به این مطلب وارد است. اول اینکه ایشان در صحبتهایشان ساختاری برای مدعای خود ارائه ندادند؛ ثانیاً این اشکال وجود دارد که آیا میتوان تمام مباحث صغریات ظهور را در ساختار جدید قرار داد؟ قطعاً نه میتوانچنین کاری کرد و نه اگر این کار ممکن شد، کار صورت گرفته یک ساختار منطقی خواهد بود. به عنوان مثال، فقیه نیاز دارد به اوامر و نواهی تمسک بکند. برای تمسک، باید دلالتش را بشناسد. حال این بحث در کجا باید صورت بگیرد؟ در مباحث وضع بحث شود یا در مباحث قرینه؟ هر دوی این نظرات هم قائل دارد. حال با این اوصاف، این بحث را در کجای ساختار مباحث الفاظ علم اصول جاسازی کنیم؟ در مباحث وضع یا مباحث قرینه؟ حتی برخی میگویند دلالت صیغه امر و نهی به عقل است. این بحث را کجا مطرح میکنید؟
اسلامی: این که دلالت صیغه امر و نهی به عقل است نیز نوعی قرینه است.
علی اکبریان: کسانی که میگویند دلالت به وضع است، میگویند مسئله دلالت باید در بحث وضع بررسی شود.
اینکه ما تمام مباحث الفاظ را به وضع و قرینه تقسیم کنیم و تمام مسائل علم اصول را که قاعده قاعده است در این ساختار جاسازی بکنیم، این تقسیم اغراض اصولی را که به درد فقیه بخورد تأمین نمیکند.
جناب آقای اسلامی به حق گفتند ساختار روی مباحث سایه میاندازد؛ یعنی اگر یک مسئله را در جایی قرار دهیم یک تلقی به وجود میآورد، و اگر در جای دیگر قرار دهیم، تلقی دیگری از آن به وجود میآید. در متن ایشان صحبت از تخصیص شده است. اگر تخصیص را ذیل بحث قرینه قرار دهیم و برای آن بحثی مستقل در نظر نگیریم، مثلاً تقدم عام بر خاص که گفته شده بر ملاک اقوائیت دلالت یا قرینیت است. در ساختار فعلی، چون سرفصل بحث، عام و خاص است و به مبانی عام و خاص میپردازند، این جایگذاری منطقی است، اما اگر ما سرفصل را قرینه قرار دهیم و بخواهیم ذیل قرینه از عام و خاص بحث کنیم، آیا این سرفصل بر روی بحث عام و خاص سایه نمیاندازد، به گونهای که این نظر را تحمیل کند که بحث تقدم عام و خاص بر ملاک قرینیت است و نه اقوائیت دلالت؟ یعنی شما از اول این مسئله را پیشفرض گرفتهاید که ملاک در این مسئله قرینیت است و نه اقوائیت دلالت. این، دو مبنای مختلف است و این پیشفرض گرفتن منطقی نیست و برخی از مباحث در این میان فدا خواهد شد. ضمن اینکه برخی مباحث مبنایی است، مثلاً قرار دادن بحث قرینه در عام و خاص یا قرار دادن بحث اقوائیت دلالت در عام و خاص مبتنی بر مبنایی است که اتخاذ میگردد و این آزادی عمل در حال حاضر در ساختار موجود، وجود دارد در حالی که در ساختار پیشنهادی ایشان این آزادی عمل فدا خواهد شد.
نقد استاد خادمی کوشا
در ادامه، ناقد دیگر کرسی حجتالاسلام والمسلمین خادمی کوشا ضمن تشکر حجتالاسلام والسلمین اسلامی به خاطر پیشقدم شدن در بیان این موضوع گفت: چون عنوان این بحث «بازنگری در علم اصول» بیان شده، بحث در سه محور باید ارائه شود؛ اول در موضوع تحول در ساختار علم اصول از جهت قرینهشناسی و ضرورتهای تحول. بحث دوم محتوای قرینهشناسی، یعنی بعد از اینکه پذیرفتیم باید تحولی در ساختار پدید بیاید و قرینهشناسی در آن ساختار جایگاهی پیدا کند، سؤال این خواهد بود که این بحث در چه جایگاهی باید ارائه شود و چه مباحثی در آن باید مطرح شود. بحث سوم تأمل در محتوای ارائه شده از سوی جناب استاد اسلامی است. در فرمایشات استاد اسلامی آمده که ساختار علم اصول نیازمحور و بر اساس نیاز طراحی شده و ما باید در این ساختار بازنگری داشته باشیم. معنای التزامی این سخن این است که ساختار علم اصول فعلی نقصی دارد و به طور خاص هم فرمودند که بحث قرینهشناسی نقصی است که در این ساختار موجود، وجود دارد. آنچه جناب استاد اسلامی نفرمودند این است که به چه علت فقها به بحث قرینهشناسی به صورت مستقل نپرداختهاند؟ آنها که به طور دقیق به بحث دلالتشناسی و مناشیء دلالت توجه داشتند، چرا به صورت مستقل به قرینهشناسی نپرداختند؟ شاید محوری ترین بحث این جلسه پاسخ به همین یک سوال باشد. اگر به پاسخ این سوال برسیم و علت مذکور را کشف کنیم، دیگر راه بسته خواهد شد و بحثی نمیماند که بخواهیم قرینهشناسی را به عنوان یک بحث مستقل در ساختاری جدید ارائه بدهیم.
وضع جایگاه اسمی دارد و قرینه جایگاه حرفی
مرحوم میرزا حبیب الله رشتی در کتاب بدائع به صراحت عنوان میکنند که دلالت یا تابع وضع است و یا تابع قرینه. ولی در ساختار علم اصول برای وضع جایگاه مستقل قرار دادهاند، اما برای قرینه چنین جایگاهی قرار ندادهاند. سِرّ این عملکرد این است که وضع، خود به خود جایگاه مستقل دارد ولی قرینه اینگونه نیست. وضع جایگاه اسمی دارد و قرینه جایگاه حرفی دارد.
همه مباحث الفاظ بر اساس فرمایشات استاد اسلامی بحثهای قرینه است. به خصوص اینکه تمام دلالتها را به قرینه بازگرداندند. بنابراین وقتی بحث قرینه در همه جای مباحث الفاظ هست و در همه مباحث مضمحل شده، نمیتوان این را از مباحث مذکور جدا کرد و به صورت مستقل به آن پرداخت.
نکتهای که در فرمایشات ایشان برای بنده جای تعجب داشت این بود که فرمودند دلالت تصوری هم میتواند بر اساس قرینه باشد. من این را نمیفهمم. دلالت تصوری ابداً نمیتواند بر اساس قرینه باشد. به عنوان مثال در عبارت رأیت اسداً یرمی، دلالت تصوری ذوالقرینه سر جای خودش هست، زیرا اگر دلالت تصوری نباشد، قرینه نمیتواند در آن تصرف کند. آنچه که نیست دلالت تصدیقی است زیرا قرینه جلوی دلالت تصدیقی را میگیرد و نه دلالت تصوری. اگر قرار باشد قرینه هم دلالت تصوری داشته باشد، با دلالت تصوری ذوالقرینه سازگاری ندارد، زیرا دلالت تصوری اسد باید بر شیر درنده باشد تا قرینه بتواند بفهماند که معنای ذوالقرینه مراد نیست. البته این موضوع جای بحث دارد.
نمیتوانیم جایگاه مستقلی به قرینهشناسی بدهیم
اما راجع به سه بحث اولی که عرض کردم، در بحث ضرورتهای اصلاح ساختار دو نکته را باید عرض کنم. نکته اول بررسی ساختار علم اصول موجود و اثبات نقص آن است. صرف اینکه بگوییم ساختار موجود ناقص است، برای قدم برداشتن در تحول ساختار کفایت نمیکند و این صرفاً یک ادعاست که اثبات نشده است.
نکته دوم ارائه ساختار مطلوب است. از این دو مرحله باید گذر کنیم تا برسیم به محتوای ساختارشناسی قرینه.
با فرض اینکه قبول کنیم نیازمند ساختار جدید برای قرینهشناسی هستیم، سوال این است که محتوای این ساختار جدید چیست؟ البته بنده معتقدم نمیتوانیم جایگاه مستقلی به قرینهشناسی بدهیم، ولی بر فرض اینکه قبول کنیم میتوانیم چنین جایگاهی را به این بحث بدهیم، یکی از مباحث مهم تبارشناسی بحث قرینه است. باید مشخص شود که قرینه از جنس مباحث علم اصول است و یا تباری دیگر دارد و مربوط به علمی دیگر است. بهویژه اگر بحث قرینه را مفصلتر مطرح کنیم، یعنی بگوییم قرائن اعم از لفظی و غیرلفظی هستند. یعنی عقلی و عرفی هم هست. اگر قرینه عقلی و عرفی شد، دیگر در مباحث الفاظ نمیگنجد؛ و اگر در مباحث الفاظ نمیگنجد در بحث علم اصول چگونه میگنجد؟! مثل این میماند که بخواهیم فقهاللغه را هم داخل علم اصول بیاوریم. این هم فقهالقرینه است دیگر. دوم گونهشناسی بحث قرینهشناسی است. آیا قرینهشناسی یک بحث عقلی است یا عرفی است و یا لفظی است؟ هرکدام از این سه را که برگزینیم روش آن متفاوت میشود. مرحوم آخوند در برخی مباحث علم اصول، به گونهشناسی میپردازد. ایشان در بحث نواهی خیلی خوب به گونهشناسی و تبارشناسی بحث توجه ویژه دارد و آنهایی که میخواهند روششناسی آخوند را در علم اصول مورد مطالعه قرار دهند، دقت در بحث نواهی برایشان بسیار مفید خواهد بود.
بحث سوم جایگاهشناسی بحث است. بحث قرینهشناسی در کجا قرار میگیرد؟
چهارمین بحث هم این است که قرینه چه نقشی در استعمالات و دلالات دارد. برخی از فقها به این مباحث پرداختهاند. میرزا حیبیب الله رشتی فصلی را به دلالت قرینه بر مجازیت اختصاص داده و بحث قرینه را در کتاب بدائع در آن فصل مطرح میکند.
بحث بعدی انواع قرینه است. آقای استاد اسلامی به انواع قرینه پرداختهاند، اما به تفاوت حکمی آنها که مورد نظر علم اصول است نپرداختهاند. این هم از آن بحثهایی است که علمای ما به آن پرداختهاند و تفاوت اصولی انواع قرینه را بیان کرده اند.
سپس نوبت به بحث روششناسی قرینهشناسی میرسد که خیلی مهم است. روششناسی را هم خلاصه کنیم در شناخت منابع و شناخت ادله دلالت قرائن که باز فقهای شیعه به آن پرداختهاند.
بحث بعدی جایگاه اصول لفظیه در قرینهشناسی است. مثلاً آیا اصول لفظی همچون اصالهالحقیقه درباره قرینه هم پیاده میشود؟ در مثالی که فرمودند که رایت اسداً یرمی. یرمی یک معنای حقیقی دارد آیا اصاله الحقیقه در آنجا جاری میشود یا نه در اثر جاری میشود؟
بحث بعدی مراتب قرائن و احکام تعارض قرائنو ضابطهمندی دلالت قرائن است.
آیا قرائن، دلالت ضابطه مند دارند؟ من تصور میکنم اینکه فقهای ما به این موضوع نپرداختهاند به این دلیل است که دلالت قرائن ضابطهمند نیست؛ مثل دلالت لغات است؛ فقط یک احکام کلی دارد که هرجا ظهور داشت، تبعیت میکنیم و هرجا نداشت تبعیت نمیکنیم.
بحث بعدی حجیت دلالت قرینه است که اتفاقاً اهل سنت به آن پرداختهاند.
بحث احکام و اصول عقلایی در هنگام شک در قرائن نیز از جمله مباحثی است که باید به آن توجه شود.
دکتر واسطی: بحث قرینهشناسی، نیاز جدی علم اصول است
پس از نقد ناقدین کرسی، در ادامه حجتالاسلام والمسلمین دکتر واسطی عضو هیئت علمی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی و استاد حوزه علمیه مشهد به بیان نظرات خود درباره موضوع کرسی پرداخت و گفت: من به اندازه تخیل اولیه موافق زحمت جناب آقای اسلامی هستم. بر همین اساس چند پیشنهاد و یک توضیح درباره موضوع بحث ارائه میدهم.
توضیح اولیه در جهت تأیید این نکته که بحث قرینهشناسی نیاز به بحث جدا دارد، این است که ساختار یک علم تابعی از هدف و مسیر تحقق آن هدف است و تعیین سرفصلها و زیرفصلها تابعی است از میزان تأثیر هر بحث در تحقق آن هدف و همچنین میزان اطلاعات تولید شده در آن زمینه. اگر این مقدمه درست باشد، که منطق یک ساختار در یک علم است، با توجه به اینکه هدف ما در علم اصول کشف حکم است و در مسیر کشف حکم استظهار اصلیترین ابزار است و استظهار وابسته به قرینه است، بنابراین بیشترین تأثیر را در رسیدن به هدف خواهد داشت و همین، ملاکی است برای درک ضرورت اینکه بحث قرینه در علم اصول یک سرفصل مجزا نیاز دارد. اصلیترین اشکالی که بر ساختار موجود علم اصول هست و باید روشن بشود، عدم تناسب آن با عملیات استنباط است.
واسطی در ادامه به بیان پیشنهاد خود درباره سرفصلهای بحث قرینهشناسی پرداخت و گفت: یازده محور را برای بحث قرینهشناسی پیشنهاد میکنم:
۱- چیستی و چرایی قرینه که بحث موضوع و غایت است.
۲- پیشینه و تبارشناسی بحث در اصول، ادبیات، فقه، کلام و تفسیر.
۳- جایگاه بحث قرینه در ساختار علم اصول و ارتباطش با مباحث اصولی.
۴- مبادی تصوری و تصدیقی(۱- معناداری، دلالت- ۲ ظهور و استظهار).
۵- چگونگی شکل گیری قرینه.
۶- چگونگی عملکرد قرینه.
۷- حجیت قرینه.
۸- انواع قرائن؛ انواع قرائن در دو مرحله حیاتی قابل بحث است؛ یکی سبد قرائن قبلالاستظهار و دیگری سبد قرائن بعدالاستظهار. در بحث سبد قرائن قبل الاستظهار به این نکته میپردازیم که وقتی میخواهیم مدلول انفرادی را به دست بیاوریم، چه قرائنی را برای دست آوردن آن، قبل از شروع عملیات استظهار باید جمع کنیم.
بعد الاستظهار نیز باز به این نیاز داریم که ربط ادله را به دست بیاوریم و قرائن را در ربط ادله با هم بفهمیم.
۹- مراتب قرائن؛ منظور از مراتب قرائن، میزان تأثیر قرائن و میزان حجیتسازی هر قرینه است.
۱۰- چگونگی تشخیص قرینه
۱۱- ابهامات موجود در قرائن وچگونگی رفع ابهام از قرائن
۱۲- تعارض قرائن و علل ایجاد این تعارضات
کلام اخر هم اینکه در سبد قرائن نیازمند ۱۲ بحث مجزا هستیم که به ترتیب، موارد زیر پیشنهاد میشود:
۱- بحث قرائن عرفی و ارتکازی
۲- قرائن تجربی قطعی و قرائن برهانی عقلی
۳- سوم قرائن تاریخی
۴- چهارم اجماع به گمان حقیر جزء قرائن است و دلیل مستقل نیست
۵- شهرت
۶- مذاق شارع و شم الفقاهه
۷- سیره متشرعه
۸- مقاصد الشریعه
۹- سنت صحابه
۱۰- آرائ الفقها
۱۱- شرایع سابقه
۱۲- اشباه و نظائر
یعنی اگر قرار باشد سبدی از قرائن قبل از استظهار و بعد از استظهار در ارتباط با ادله بهدست بیاوریم، باید عملکردی را که فقها در میدان عمل استفاده کرده اند و تمام این موارد در عملکرد فقها استفاده شده را مورد بررسی قرار دهیم.
اینکه عرض شد تمام این موارد در عملکرد فقها استفاده شده، به این معناست که در برخی جاها تعیین تکلیف شده که این قرینه در اینجا موجود نیست و اندازه متغیر ما صفر است، یا قرینه در اینجا اعتبار ندارد و قرائن دیگر به این مقدار و به این میزان برای استظهار و دریافت حکممان لازم است.
در بحث مبادی تصوری و تصدیقی که بحث دلالت است، تمام بحثهایی که درباره زمینه متن و هرمنوتیک و بحثهای مربوط به مبدأ مدلول، خصوصیت مدلول، ظرف مدلول، انگیزه تولیدش، ابزار تولید، حامل مدلول، مخاطب، مقصد، چگونگی انتقال پیام و چگونگی بازیابی پیام باید مد نظر باشد.
شیرازی: انتقاد از عدم حضور فضلای مشهد/ وقتی فردی نیست، چگونه سایهاش باشد؟!
پس از ارائه نکات توسط حجتالاسلام والمسلمین دکتر واسطی، حجتالاسلام شیرازی از محققان حوزه علمیه مشهد با انتقاد از اینکه ارائه دهنده و ناقدین همه از شهر قم دعوت شده بودند، گفت: بهتر بود از فضلای شهر مشهد نیز در این جلسه به عنوان ناقد حضور میداشتند. این انتقاد آقای شیرازی توسط دبیر جلسه چنین پاسخ داده شد که علی رغم دعوت از برخی از فضلای برجسته مشهدی، به دلیل عدم قبول دعوت از سوی این عزیزان، ناچار شدیم از اساتید قم برای نقد کرسی دعوت کنیم.
شیرازی در ادامه به انتقاد از بحث ارائه شده پرداخت و گفت: در فرمایش استاد اسلامی چنین بیان شد که ملاک در مباحث نباید تطبیقات آن در فقه باشد، بلکه باید بحثمنطقی ترابط بین مباحث باشد که ما بتوانیم این را در علم اصول بیاوریم.
سوال اول اینکه آیا خود این حرف باعث تورم علم اصول نمیشود؟ یکی از مناشیء تراکم بعضی مباحث در علم اصول که در فقه کم کاربرد یا بی کاربرد هستند، همین است که احتمالاً ناظر به تطبیقات نبوده است.
نکته بعد اینکه ملاک دقیقی توسط ارائه دهنده محترم برای ساختار مباحث الفاظ در علم اصول مبتنی بر مباحث قرینه، ارائه نشد. باید ملاکی به ما بدهید که بدانیم بر چه اساس مثلاً همین قرینه را بتوانیم مستقل و به عنوان محور مباحث قرار دهیم. قرینه خودش متفرع بر ذوالقرینه است، چگونه میتواند خودش محور مباحث باشد؟! این خیلی منطقی نیست و برای من عجیب است. چیزی که فرع است و اگر ذوالقرینه نباشد، اصلا خودش نیست، اگر فرد نباشد سایهاش نیست، حالا سایه بیاید و محور مباحث باشد. این برای من هضم نمیشود.
پاسخهای استاد اسلامی
طرح من یک طرح خام نیست. همین الان ۵۰۰ صفحه کار تحویل عزیزان پژوهشگاه دادهام. ۷ یا ۸ سال است که روی این بحث کار کردهام و مستنداتش نوشته شده و انشالله اگر چاپ بشود به دستتان میرسد.
کار من بر اساس قواعد استظهار متکی به بحث، قواعد استظهار متکی به قرائن، تنوع این قرائن و تطبیقات فقهی آن در مسائل مستحدثه است. یعنی تطبیقاتش را هم در مسائل مستحدثه آوردهام.
یک بخش کوچکی از کار را در این دو صفحه ارائه کردهام. چون بحث خیلی گسترده است و نمیشد همه آنها را خدمت عزیزان تقدیم کنم. مثلاً این که عزیزان تعجب میکنند که چطور ظهور تصوری متکی به قرائن است، این آدرسش هست و من هیچ شکی در آن ندارم. یا مثلاً مفهوم متکی بر قرینه است.
نمیگویم که در این زمینه بنده حرف نهایی را میزنم، نه هرگز، ولی یک نیازی داریم و من این نیاز را شناسایی کردهام. آقایان میفرمایند که در صورتی میتوانی اثبات نیاز کنی که نسخه راه حل خودت را زود تحویل دهی، ببینیم چه کردهای. تا آن نسخه را نبینیم نمیتوانیم نقیصه علم اصول را از شما باور کنیم.
این از نظر منطقی درست نیست. من الان اثبات یک نقیصهای میکنم، بعد شما میگویید این نقیصه اثبات شده با چه چیزی جبران میشود؟ پاسخ میدهم که نیاز به کالای دیگری دارد که یکی باید بیاید و تولید کند.
راهکارهای متعدد داده شود و رقابت کنند. البته بنده سیاقت و ساختار پیشنهادی خودم را هم عرض میکنم.
ساختار پیشنهادی بنده این است:
اول ماهیت قرینه
دو اقسام القرینه
سه اثرالقرینه
چهار الترتب و الطولیه فی القرائن
پنج تعارض القرائن
شش الاصل عندالشک فی القرینه
هفت تطبیقات القرائن
بعضی از مواردی که جناب آقای واسطی گفتند، یا از قبیل مقدمات است و یا بحثهایی است که اجمالاً از دلالتشناسی بیرون است.
در پاسخ به سوال جناب علی اکبریان که فرمودند: آیا شما پیشنهادتان این است که ساختاری به نام قرینهشناسی به ساختار فعلی اضافه بشود و یا ساختار فعلی متحول شود؟ نظر بنده حداکثری است؛ یعنی تحول ساختاری ولی از نکاتی که دوستان گفتند احساس کردم تعبیر جدیدی را لازم است به کار ببریم و آن این است که مباحث استظهارات بحث صغروی و کبروی دارد، ما برای مباحث صغروی، صغرا و کبرا درست میکنیم. همین مباحث صغروی علم اصول که اوامر و نواهی و مطلق مقید و … است، اینها کبرا است برای یک صغرا. صغرای آن منشأ دلالت است. یعنی شما مناشیء دلالت را پیدا میکنید و سپس به سراغ تطبیقاتش میآیید. آقای علی اکبریان میفرمایند که تردید و اختلافی وجود دارد که وجوب به اطلاق است یا به مقدمات حکمت است، یا به وضع است یا به عرف است. شما اگر بخواهید با این ساختار جدید سامانی به بحث بدهید، اینکه بیشتر ایجاد نابسامانی میکند، چون شما اطلاق را کجا میخواهید ببرید؟ یا بقیه موارد.
پاسخ این است که تردد در تطبیق، جایگاه بحث را به هم نمیزند خیلی از مباحث فعلی علم اصول هستند که تطبیقاتشان مردد در این طرف و آن طرف است، ولی بحث مبنایی و مستقل هم دارند. این ضرری به بحث نمیزند.
بنابراین من پیشنهاد نمیدهم که مباحث اوامر و نواهی و… را کلا دور بریزیم، زیرا به این مباحث در علم اصول نیاز داریم. سرگردانی وقتی پیش میآید که به مباحث استظهارمیرسیم. به این که میرسیم بحثها و نظرات مختلف میشود، زیرا مبنای علمیش محکم نشده است. بنابراین یک جا باید مبنای علمی این بحث محکم شود تا ریشه محکمی برای این بحث وجود داشته باشد.
بنابراین با این کار، استظهار ضابطهمند میشود؛ و بحث بسیار جالب و مهمی خواهد شد.
شاید بپرسید که آیا تا الان در اجتهادات آقایان استفراغ وسع نبوده است؟! اصلاً چنین چیزی نمیگوییم. تمام بحثهایی که تکمیل و تکامل پیدا میکند این بحثها در آن هست. مثلاً حکومت و ورود علی ید شیخ انصاری ظهور و تکامل پیدا کرد؛ آیا این بدین معناست که اجتهادات علمای قبل از ایشان از بین رفت؟ چون آنها حکومت و ورود بلد نبودند؟ نه. معنایش این است که چیزی که در خفای بحث بود، و منضبط نبود، دانشمندان بعدی آن را منضبط و متمرکز کردند. اصلاً تکامل علم یعنی همین.
سوال دیگر این بود که آیا بحث قرینیت سایه میاندازد بر بقیه مباحث، این را هم پاسخ دادم.
بحث اقوائیت یا قرینیت هم توضیح دارد. بنده گفتهام که ملاک تقدم خاص بر عام دارای مبانی مختلفی است. گاهی میگویند قرینیت است گاهی میگویند اقوائیت است. آنهایی که میگویند اقوائیت است، از قرینیت بیرون نمیرود.
آنهایی که میگویند قرینیت است، میگویند ملاکش اقوائیت نیست، ولی آنها که میگویند اقوائیت است میگویند قرینیت اقوائیت است.
خادمی: سوالی که هست این است که هنوز این اثبات نیاز نشده است. ما نگفتیم که شما بیایید و ساختار پیشنهادی ارائه دهید. مسئله اصلی این است که هنوز این نیاز روشن و مبرهن بیان نشده است. یعنی نتوانستهایم بگوییم که این ساختار موجود که قرینهشناسی را به عنوان یک بحث مستقل ندارد، دارای نقص است.
اسلامی: آیا شما قبول دارید که بحث حجیتالاطلاق و اصالهالاطلاق مبنا نیست و یک مبنیالمبنا لازم داریم؟ بحث اصالهالعموم مبنا نیست و مبنیالمبنا لازم داریم؟
خادمی: همه اینها به اصالهالظهور بازمیگردد.
اسلامی: عرض بنده این است که این موارد هیچکدام مبنا نیست، مبنیالمبنا نیاز داریم. همه این بحثها به عنوان صغرا و مبنا گرفته شده، در حالی که همه اینها وابسته به بحث قرائن است به عنوان مبنیالمبنا.
خادمی: علما صریحاً فرمودهاند که مربوط به بحث اصالهالظهور است. ام الاصول اصالهالظهور است.
اسلامی: ظهور مرحله آخر است. شما هنوز باید بررسی کنید و ببینید که چرا به ظهور میرسد. بر سر اصالهالظهور دعواست.
برخی میگویند قرینه هست دیگران میگویند قرینه نیست. عدهای میگویند قرینه تأثیر گذاشته و دیگران میگویند نگذاشته. الان یکی از مباحثی که در علم اصول فعلی نمیبینید بحث الترتب و الطولیه فی القرائن است. آیا ارتکاز به انصراف باز میگردد یا انصراف به ارتکاز؟ مناسبت حکم و موضوع به ارتکاز برمیگردد یا ارتکاز به مناسبت حکم و موضوع؟ سیاق به چه نوع قرینهای بازمیگردد یا اینکه قرائن دیگر همه به سیاق بازمی گردد؟ که من در جایی به این نتیجه رسیده ام که قرائن دیگر همه به سیاق بازمیگردند. انصراف هم به ارتکاز بازمیگردد.
قرینه مناسبت حکم و موضوع هم به ارتکاز بازمیگردد.
در علم اصول میبینیم بحث ارتکاز خیلی بحث مهمی است. وقتی در انصراف اختلاف پیش میآید، دیگر نمیگوییم انصراف بی حساب و کتاب است. بلکه میرویم سراغ ارتکاز و اقسام الارتکاز و مناشیء الارتکاز و … و اینگونه بحث ارتکاز ضابطهمند میشود.
یکی دیگر از مباحثی که در علم اصول هست، بحث الارشادیه و المولویه است. اساتید حاضر در این جلسه که همه از اساتید علم اصول هستید و ذهنیت کافی در علم اصول دارید، یک آدرس در علم اصول به من بدهید که این بحث در کجای علم اصول بحث شده است؟ پیدا نمیکنید. اما همین را وقتی در نرم افزار علم اصول جستجو میکنید میبینید در موارد متعدد و در موضوعات مختلف بحث شده و بسیار هم بحث شده است، اما چون ضابطهمند نشده، کسی نمیتواند به طور مستقل به آن آدرس بدهد. این از بحثهایی است که در فقه تطبیقات و ثمرات فقهی فراوان دارد.
بعضی از عزیزان پرسیدند که بحث قرائن چه ربطی به علم اصول دارد؟ مهم است، ولی جزء مباحث علم اصول نیست. چون اصول استظهارات لفظی را میگوید.
پاسخ این است که ما داریم از قرائن دخیل در دلالت لفظی بحث میکنیم و این تابع بحث لفظی است.
علی اکبریان: تمام این بیان اهمیتی که جناب اسلامی دارند، حداکثر این را اثبات میکند که باید یک بحثی به نام قرائن به علم اصول اضافه شود. ایشان اگر بخواهد در ساختار علم اصول تغییری بدهد باید بیان کند که کدام مباحث را از علم اصول فعلی بیرون میکشد و چه بحثهایی را به آن اضافه میکند.
اسلامی: تکامل علوم تدریجی است. بنده وقتی بابی در نوآوری علوم باز میکنم، قرار نیست تمام علم قبلی را کنار بگذارم و علم جدید ارائه کنم.
شفیعی: بحث این نیست که شما تمام علم اصول قبلی را کنار بگذارید، بحث این است که تفاوت آنچه شما به عنوان ساختار جدید ارائه میدهید با ساختار قبلی را بیان کنید.
اسلامی: تفاوت در اینجاست. وقتی شما بحثهای صغروی اصول را به دو بحث ریزتر صغروی و کبروی تبدیل میکنید و مبنیالمبنا ارائه میکنید، به تبع این تقسیم، تمام بحثهای کبروی در سایه بحثهای صغروی تغییر شکل میدهند. به عنوان مثال اگر من بحث عام و خاص را میآوردم، آقایان قطعاً به من ایراد میگرفتند که این بحث در علم اصول بحث شده است، ولی وقتی من این را در قالب بحث قرینهشناسی مطرح کردم، ساختار به تبع این تغییر رویکرد، عوض میشود، چون متکی به آن مبنا میشود. این مبنا ارائه شده ولی موانع زیادی بر سر راه دارد که باید حل بشود.
مجتبی الهی خراسانی: مطلب جناب اسلامی برای من یک ابهامی دارد که انشالله رفع ابهام خواهند فرمود. اولاً اینکه محتوای مباحث الفاظ بر اساس قرینه سامان بیابد یا نه بستگی به اتخاذ مبنا دارد. اگر مبنای جنابعالی مبنای شیخ انصاری باشد که ارجاع همه اصول لفظی را به بحث قرینیت بدهید، منطقی است، اما اگر مبنای شما مبنای آخوند خراسانی باشد که ممکن است بگوییم مبنای درست همین است که همه چیز به ظهور برگردد و اصالت با ظهور باشد و نه با قرینیت، اتفاقاً ساختار فعلی درستتر است، چون بر اساس ظهور و استظهار طبقهبندی میشود.
این ابهامی است که به نظرم بحث را علیالمبنا میکند.
نکته دوم اینکه برای تنظیم بحث بر اساس قرینیت مشکلی وجود دارد که این فقط در مباحث الفاظ نیست که قرینیت سهم دارد، بلکه در تعارض ادله هم باید سامان جدیدی به بحث داده شود، چون آنجا هم قرینیت کاربرد دارد. بحث جمع عرفی، حکومت و … مگر غیر از قرینیت است؟ قرینیت خاص بر عام، قرینیت إعداد شخصی بر نوعی و تقسیماتی که شده است.
حتی نسخ به معنای اثباتی آن که امامیه به آن قائل است، به نوعی قرینه بر أمد حکم در عالم ثبوت است و جزء قرینیت است. آیا شما طرحی برای اینها دارید یا نه؟ آیا میخواهید اینها را مجدداً ساماندهی کنید؟
نکته دیگری که ربطی به ابهام بنده ندارد اینکه تقسیمی که میان علم اصول و دانشهای دیگر هست همین است که هرچه استنباط به آن نیاز دارد، علم اصول آن را به عهده میگیرد و هر آنچه غیر آن است در علوم دیگر به آن پرداخته میشود. به عنوان مثال حجیت خبر ثقه، این یک بحث اصولی است اما ضوابط توثیق را به علم رجال واگذار میکنید. شاید به همین علم اصول فعلی با همین میزان مباحث قرینه و ظهوری که داریم، اشکال وارد باشد و بگویند ما اصولش را میگوییم اما اینکه دقیقاً استنطاق این معنا از این لفظ چه باید باشد، امر باشد، نهی باشد یا … این باید به علم دیگری واگذار بشود و آن علم معین باید این کار را انجام بدهد. مثلاً اصول استظهار یا اصول استنطاق لغوی یا هر چیز دیگری؛ لذا در همان هم مناقشه است که اصلاً این وظیفه علم اصول هست یا نه. حال این سوال پیش میآید که اگر جنابعالی طبق نظریهتان این توسعه را بدهید، ضوابط توثیق را هم به علم اصول اضافه خواهید کرد؟ آیا مباحثی که شیخ طوسی در عدهالاصول درباره قرائن صدور اطمینانی مطرح کرده و بعد از ایشان کسی بحث نکرده و همه قائلند بیرون از علم اصول است و بحثی درایی است، آنها را نیز باز میگردانید؟
آیا مباحث عوامل ازاله شک یا کسب اطمینان به بقاء در بحث شک را نیز داخل علم اصول میکنید؟
به نظر میرسد که خیلی از این مباحث دیگر در علم اصول بحث نمیشود و دانشهای معین دیگری دارد و منطقی نیست که به ساختار علم اصول برگردد.
اسلامی: بحث مبنایی درباره اصاله عدم القرینه یا اصالهالظهور بنا بر نظر شیخ و آخوند قابل حل نیست، مگر اینکه ابتدا درباره قرینه بحث کنیم. چون اتخاذ مبنا قبل از اینکه بدانیم قرینه چیست، کارکردش چیست و …، کار درستی نیست.
در پاسخ به اشکال دوم جنابعالی، عرض میکنم که قبول است که این مباحث مربوط به خارج از علم اصول است، اما دانشمند اصولی چه باید بکند؟ باید متوقف بماند چون دانشمندان علوم دیگر روی این بحث کار نکردهاند؟ یا اینکه خودش دست به کار شود؟ مسئله اینجاست که اگر در علم دیگری بحث شده باشد، حرفی بر سر آن نیست و میرویم و از آن استفاده میکنیم. اما وقتی وجود ندارد نمیتوانیم متوقف بمانیم. دانشمند اصولی این بحث را انجام میدهد و کاملش میکند، بعد که یک بسته کامل شد، از علم اصول جدایش میکنیم و به علم دیگر ملحقش میکنیم.
الهی خراسانی: پس با این حساب جزء مباحث علم اصول نیست و جزء فلسفه علم اصول است.
اسلامی: ماهیت این مباحث امکان دارد خارج از علم اصول باشد اما میدان تأثیرش در علم اصول است. به عنوان مثال ماهیت قرینه دلیل عقلی است اما میدان تأثیرش دلیل لفظی است. اگر میدان تأثیر قرینه دلیل لفظی است، این بحث استظهار است و من دارم استظهار را تنقیح میکنم واین مقدمه علم اصول است.
خادمی: آیا بحث از دلیل اصولی است یا دلیل فقهی؟ دلیل اصولی است پس میشود فلسفه علم اصولی. چون فلسفه علم اصول از ادله فیالاصول بحث میکند.
اسلامی: موضوع علم اصول دلیلشناسی است نه مطلقالدلیل. الدلیل فی طریق الاستنباط. اگر ما از قرینهشناسی میخواهیم در استظهار لفظی استفاده کنیم، اگر این را از علم اصول بیرون ببریم کجا بحث کنیم؟ اگر اصول این را شامل نمیشود، چه چیزی را شامل میشود.
خادمی: اگر از دلیلیت قرینه بحث میکنید که آیا میتواند به عنوان یکی از منابع علم اصول قرار بگیرد، این میشود فلسفه علم اصول. اگر با توجیهی میخواهید برگردانید به اینکه بحث ما از دلیلیت و حجیت قرینه است، به مسئله اصولی بازمی گردد، ولی شما دارید از خود قرینه و ماهیت قرینه بحث میکنید.
اسلامی: از قرینه به لحاظ تأثیر و از باب حیثیت تأثیر بحث میکنیم و نه ذاتالقرینه. به عنوان مثال در اصول بحث میکنید که این آیه در قرآن هست یا نیست. این چه ربطی به علم اصول دارد؟ این قرینه وجود دارد یا ندارد، این چه ربطی به اصول دارد؟ بحث ما اصلاً از این حیث نیست. بلکه از حیث لحاظ تأثیر مد نظر است و نه وجود مطلق.
تهیه و تنظیم: حسین ادبی
گزارش تصویری: کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «بازنگری در ساختار علم اصول»
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
سلام و تشکر بسیار قابل استفاده بود اگر در خصوص قاعده ظهور در فقه و قوانین موضوعه ایران مطلبی بود و برای حقیر ارسال شود بسیار ممنون خواهم بود .
rezaei.esmaeil60@yahoo.com