اختصاصی شبکه اجتهاد: عاشورا، هزاران راز دارد که به روزگاران، شکوفا میشود و چون چراغی فرا راه انسان قرار میگیرد تا معنای «ان الحسین مصباح الهدی» را بهتر بشناسیم و در پرتو انوارش راه بیابیم و بپیماییم و به مقصد رسیم که حضرت حسین (ع) را «سفینه النجاه» هم میخوانند. برای من جالب توجه است که عاشورا را میان دو حج میبینم؛
عاشورا میان دو حج!/ غلامرضا بنی اسدی
اختصاصی شبکه اجتهاد: عاشورا، هزاران راز دارد که به روزگاران، شکوفا میشود و چون چراغی فرا راه انسان قرار میگیرد تا معنای «ان الحسین مصباح الهدی» را بهتر بشناسیم و در پرتو انوارش راه بیابیم و بپیماییم و به مقصد رسیم که حضرت حسین (ع) را «سفینه النجاه» هم میخوانند. برای من جالب توجه است که عاشورا را میان دو حج میبینم؛ حجی ناتمام و که بر اساس اعتقاد به ولایت معتقدم، همه حجها را ناتمام گذاشت و کاملترین حج همان بود که در کربلا اتفاق افتاد، چه ماموم باید خود را و رفتار خود را با امام خویش تنظیم کند و هر جا امام برخاست، برخیزد و هرجا امام نشست، بنشیند و هر جا امام رفت، حتی از میانه اعمال حج یا از میانه نماز- به مثل- با او برود و خود را ذیل سیاستها و اهداف او تعریف و در نصح و خیرخواهی او کمال بخشد نه اینکه وقتی امام به تصمیم قطعی حرکت رسید، به نصیحت او بپردازد و او را از رفتن، باز دارد!!!
این جا باید میرفتند که هر ماندنی، انجام تکلیف نبود حتی اگر برگزاری مراسم حج باشد و رفتن به منا و رمی جمره و… که وقتی شیطان، تیغهای خود را برای معرکه کربلا، تیز میکند، سنگ انداختن به جمرات، چاره کار نیست. باید به رمی شیطان تجسم یافته در لشکر یزید در کربلا میپرداختند اما… نیامدند، به مناسک پرداختند و از کاروان معارف، جاماندند و آن شد که تاریخ هنوز در شرح آن، میگرید.
این یک روی سکه بود اما عاشورا و حج و نمادهای این واجب جامعه ساز برای بیداری مردم، کنار هم ماندند تا در کلام حضرت سجاد (ع) در شام و مجلس یزید ببینیم که حج و مکه در کنار فرزند خویش است، آنجا که امام علی بن حسین (ع) به معرفی خویش میپردازد و در فرازی بی فرود، تبار عقیدتی خویش را بیان و در حقیقت، یزید را به زیر میکشد که؛
أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى…/ اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، …..
و باز این جا شاهد حضور پرشکوه نمادهای حج در معرفی نهضت حسینی هستیم. انگار میخواهند به مردم بگویند، حج با حسین (ع) است و بدون امامت، دیگر واجبات الهی هم مناسکی تهی از معارف است.
اگر امام حسین (ع) از عرفات، ره به کربلا برد، برای احیای امر خدا و احقاق حق بود و الا میان حسین (ع) با کعبه و مکه و منا و… رابطه فرزندی است. به کربلا رفتن هم برای احیای حج حقیقی است و به حج رفتن برای تحقق اهداف سیدالشهدا.
باری، باید دوباره خواند رابطه حسین را با حج، باید دوباره خواند نسبت حج را با نهضت حسینی و باید دریافت چرا در دو سوی عاشورا، سخن از حج و نمادهای این واجب الهی است و خدا کند بفهمیم این راز لطیف را.
با این نگاه برای من سخن حضرت فاطمه زهرا (س) بیشتر قابل درک میشود که؛ امام به مثل کعبه است، مردم باید دور آن بچرخند نه اینکه او درور مردم بچرخد. شاید واقع شدن عاشورا میان دو فراز از ذکر حج هم اشارتی به همین سخن باشد…